صبح زود به ايستگاه اتوبوس هاي بين شهري رفتم، اما به دليل تاخير در حرکت اتوبوس تصميم گرفتم تا با خودروي سواري به شهرستان بروم که از جلسه امتحان باز نمانم در اين هنگام راننده جواني مقابلم توقف کرد و در حالي که دانشجويان ديگري هم مسافر او بودند من هم سوار آن خودرو شدم به خاطر استرسي که براي امتحان داشتم مدام برخي مطالب کتاب را مطالعه مي کردم اما وقتي از جلسه امتحان بيرون آمدم متوجه شدم که گوشي تلفن همراهم گمشده است چند ساعت بعد راننده آن خودرو که از طريق شماره هاي ذخيره شده در گوشي ام آدرس منزل ما را پيدا کرده بود گوشي را به من بازگرداند و من به خاطر اين کار انسان دوستانه اش خيلي از او تشکر کردم.
اما از روز بعد مزاحمت هاي تلفني ام آغاز شد و فرد ناشناسي قصد داشت به هر طريقي با من ارتباط برقرار کند آن مرد که حتي اطلاعاتي را درباره زندگي خصوصي ام به دست آورده بود مطالب زشتي را در فضاهاي مجازي منتشر کرد و سپس مرا تهديد کرد که اگر با او ارتباط نداشته باشم عکس هاي خصوصي و همچنين تصاوير دوستانم را منتشر خواهد کرد ابتدا نمي دانستم او چگونه به اين تصاوير دست يافته است وقتي موضوع را براي نامزدم شرح دادم او به راننده اي که گوشي تلفن را به من بازگردانده بود مشکوک شد آن روز نامزدم خيلي مرا دلداري داد و گفت: من مي دانم تو دختر پاکي هستي و کسي مي خواهد از اين تصاوير سوءاستفاده کند به همين دليل به همراه همسرم عليه آن فرد شکايت کرديم و ماموران چند ساعت بعد، او را دستگير کردند اين فرد همان راننده خودرو بود که در اعترافاتش گفت چون احتمال مي دادم گوشي تلفن که داخل خودروام مانده بود رديابي شود آن را به صاحبش بازگرداندم ولي وسوسه شدم و اطلاعات داخل مموري آن را کپي کردم و سپس برخي اطلاعات شخصي آن خانم را نيز در تماس با شماره هاي دوستانش به دست آوردم...
ماجراي واقعي با همکاري پليس فتاي خراسان رضوي
*خراسان