در حالي كه سي و هشتمين سالگرد انقلاب اسلامي را سپري ميكنيم لازم است به كارنامه برخي از گروههاي سياسي در ميزان پايبندي به مباني انقلابي و آنچه حضرت امام به عنوان اصول انقلاب اسلامي مطرح مينمايند، نگاهي كوتاه بيندازيم.
شهدای ایران:در حالي كه سي و هشتمين سالگرد انقلاب اسلامي را سپري ميكنيم لازم است به كارنامه برخي از گروههاي سياسي در ميزان پايبندي به مباني انقلابي و آنچه حضرت امام به عنوان اصول انقلاب اسلامي مطرح مينمايند، نگاهي كوتاه بيندازيم. هستند جماعتي سياسي در داخل كشور كه طي سالهاي پس از رحلت حضرت امام خميني، همواره خود را رهروان خط ايشان معرفي كرده و در تريبونهاي مختلف از لزوم پيروي به رهنمودها و بيانات بنيانگذار انقلاب اسلامي تأكيد ميكنند. اين در حالي است كه بررسي عملكرد اين دسته سياسي طي سالهاي اخير خلاف اين ادعا را اثبات ميكند و نشان ميدهد كه رهبران اين طيف – به استناد گفتههاي آنها – اساساً اعتقادي به نظريات مترقي حضرت امام هم نداشتهاند. حتي تصميمگيران و تصميمسازان اين جريان كار را به تقابل مستقيم با حكومت اسلامي هم رسانده و عملاً نقش جريان برانداز را بازي كردند. نظريهپردازان اين طيف – همانطوركه اشاره خواهد شد- در مقاطعي عملاً در مقابل باورها و انديشههاي حضرت امام ايستاده و حتي در ترازي بالاتر از آن، علم مقابله با دين و مذهب را برافراشتند.
سال 76 با موفقيت جريان چپ در انتخابات، فضاي سياسي كشور وارد مرحله جديدي شد كه نمونهاي از آن را ميتوان تشكيل دو حزب دولتساخته مشاركت و مجاهدين دانست.
در اين ميان اعضا و شخصيتهاي برجسته اين دو حزب كه قبل از اين فرصت و شرايط مناسبي براي ابراز افكار خاص و قابل تأمل خود پيدا نكرده بودند، به واسطه بهوجود آمدن فضاي جديد در كشور سخنان بحثبرانگيزي را بيان كردند كه با مرور برخي از اين نظريات تا حدود فراواني ميتوان به اهداف پدرخواندههاي اين حزب سياسي پي برد و شناخت بهتري از اصول حاكم بر اين جريان به دست آورد. به عبارت بهتر، در اين همين شرايط شعارهايي نظير «آزادي مدني» و «باز شدن فضاي سياسي» موجب شد تا برخي شخصيتهاي سياسي با استفاده از همين فضا به بيان ديدگاهها، نظرات و بعضاً انتقادات خود نسبت به انديشه و جايگاه امام(ره) و انقلاب بپردازند.
اولين اقدام جدي وابستگان به طيف تجديدنظرطلب را بايد در فروردين 79 ديد آنجايي كه تعدادي از نيروهاي مدعي اصلاحطلبي و چهرههاي
ملي - مذهبي عازم كنفرانسي به ميزباني حزب هانريش بل (موسوم به سبزها) در برلين شدند. اكبر گنجي، عليرضا علويتبار، حميدرضا جلاييپور عضو شوراي مركزي حزب مشاركت، ، جميله كديور، محمود دولتآبادي، عزتالله سحابي، شهلا شركت، كاظم كردواني و حسين يوسفي اشكوري از جمله اين افراد بودند.
اين افراد در اين كنفرانس به تخطئه و زير سؤال بردن انديشههاي انقلابي اقدام كردند و سخنان و رفتارهاي هزينهزاي بسياري را صورت دادند.
اكبر گنجي در حاشيه اين كنفرانس در گفتوگو با روزنامه تاگس اشپيگل آلمان در پاسخ به سؤال روزنامهنگار آلماني درباره آينده حكومت ايران ميگويد: حركت اصلاحطلبان ما عاقبت به جدايي دين از سياست خواهد انجاميد.
وي در ادامه در پاسخ به اين پرسش كه آيا [امام] خميني نيز به موزه خواهد رفت؟ اينگونه پاسخ ميدهد: «ما تلاش ميكنيم [امام] خميني را به گونهاي تفسير كنيم كه مخالف دموكراسي نباشد. خميني ديگر وجود ندارد آنچه وجود دارد فقط برداشتهاي ما از سخنان اوست. او به هر حال يك روزي به موزه خواهد رفت و هيچكس نميتواند جلوگيري كند. اين يك تكامل تاريخي است. دكتر شريعتي نيز به سرنوشت خميني دچار شده كه عقايد او در حركت امروز اصلاحطلبي ديگر جايي ندارد و نقشي بازي نميكند. اما ما دكتر را به خوبي در خاطرات خويش نگه ميداريم.»
مصاحبه گنجي با تيتر «خميني به موزه خواهد رفت» در روزنامه تاگس به چاپ ميرسد.
سروش: نظريه ولايت فقيه ديكتاتوري است
حسين حاج فرج دباغ معروف به عبدالكريم سروش كه در اوايل انقلاب، نام انقلابي دوآتشه را يدك ميكشيد در بعد از روي كارآمدن دولت اصلاحات به تدريج نظرات اصلي خود درباره ولايت فقيه و انديشه امام را بيان ميكند، نظراتي كه با نگرش سالهاي ابتداي انقلاب وي متفاوت بود.
سروش صراحتاً انديشه ولايت فقيه را نوعي ديكتاتوري ميخواند و ميگويد: «تئوري ولايت فقيه، عين استبداد ديني است و با اين تئوري اصولاً نميتوان نظم دموكراتيك به وجود آورد. حتي هيچ كس نميتواند در ذيل تئوري ولايت فقيه، عدالت بورزد چون همانگونه كه فيلسوفان قديمي گفتهاند، قدرت مطلقه فساد مطلق ميآورد. پارساترين فرد هم اگر در رأس جامعه با قدرت غيرپاسخگو قرار گيرد بعد از چند سال بسيار از عدالت فاصله خواهد گرفت. لذا تئوري ولايت فقيه آيتالله خميني از همان آغاز يك تئوري غيراخلاقي بود. سروش جمهوري اسلامي را تجربهاي تلخ دانسته و تأكيد ميكند كه تئوري ولايت فقيه، تئوري عدالتورزانهاي نبوده و نيست.
وي در مصاحبهاي با روزنامه «دي تسايت» چاپ آلمان در بحبوحه فتنه سال 88 در ايران، ادبيات تندتري را عليه انديشه امام به كار گرفته و ميگويد: او شخصاً آدم خوبي بود، اما نظريات نادرستي داشت... به علاوه او از سركوب مخالفان خود ابايي نداشت.
درباره وابستگي عبدالكريم سروش به جماعت تجديدنظرطلب بايد گفت وي خاتمي را عيار و نماد اصلاحطلبي و دموكراسيخواهي در فضاي سياست داخلي كشور مينامد و تصريح ميكند: «به رغم همه انتقاداتي كه به سياستورزي آقاي خاتمي وارد است، ايشان عيار و نماد اصلاحطلبي و دموكراسيخواهي در فضاي سياست داخلي كشور است و بايد به ايشان در اين حوزهها تأسي كرد. وقتي كه ايشان از آقاي روحاني حمايت ميكنند تصور ميكنم كه با لبيك گفتن دعوت ايشان و رأي دادن به آقاي روحاني وضعيت ما از آنچه كه هست قدري بهتر شود.»
سروش با تأكيد بر اينكه ما اصلاحطلبيم و به اصلاحات تدريجي و گام به گام و خرد دلبستهايم، يادآور ميشود: ممكن است آقاي روحاني كانديداي مطلوب ما نباشد، اما مشي اصلاحطلبي اتخاذ ميكند كه به هرحال در ميدانِ رقابت به كانديدايي رأي بدهيم كه نزديكي بيشتري با خواستهاي ما دارد.
اهانت به امام
هاشم آغاجري چهره معروف عضو سازمان مجاهدين هم با توهين و تمسخر به مراجع تقليد مشهور است. وي كه 29 خرداد سال 1381 در مراسمي در شهر همدان با عنوان پروتستانيزم اسلامي و دكتر شريعتي ميگويد: دينشناسان با مردم رابطه معلم و متعلم است، نه رابطه مراد و مريد، رابطه مقلد و مقلد كه مردم از او تقليد بكنند، مگر مردم ميمون هستند كه از او تقليد بكنند، متعلم ميفهمد و بعد عمل ميكند و بعد سعي ميكند اين فهم خود را رشد بدهد تا روزي خودش بينياز شود از اين معلم، خودش بتواند مستقيم مراجعه كند و استنباط بكند و درك نمايد.
آغاجري همچنين در بهمن ماه سال 1387 در منزل عبدالله نوري و با موضوع «اخلاق سلطه و اخلاقي رهايي»، ضمن تمسخر و هتاكي به ساحت مراجع عظام تقليد، علما و فقها بيان ميكند: در حكومت ما از هيچ فقيهي، حكمي پيرامون مسائل اخلاقي و كرامت انساني نديديم و تمامي موارد در جهت خرد كردن انسانيت و سلطهپذيري بوده است.
آغاجري در ادامه با اشاره به بخشي از سخنان امام خميني(ره) تصريح ميكند: «مشهور است كه بنيانگذار انقلاب گفته ما مأمور به انجام وظيفه هستيم نه نتيجه كه اين يعني ما به نتيجه كاري نداريم و فقط وظيفه خود را انجام ميدهيم. خواه اين وظيفه درست و خواه نادرست باشد.
آغاجري بعد از اين با تمسخر، ضمن اشاره به جملهاي ديگر از بيانات امام راحل(ره) ادعا كرد اين جمله با بيان پيشين امام(ره) در تناقض است: «بنيانگذار انقلاب در جاي ديگري گفته است كه حفظ نظام از اوجب واجبات است كه اين دو جمله در تضاد آشكار با همديگر هستند. وي در ادامه با متهم كردن جمهوري اسلامي به استبداد و سلطهگري عنوان كرد: نميتوان هم وظيفهگرا بود و هم به هر قيمتي كه شده، نظام را حفظ كرد زيرا ممكن است ما در حفظ نظام، متوسل به زور و استبداد و سلطه شويم و اين در تضاد آشكار با اخلاق است.
واقعياتي كه سحرخيز در بيان تضاد انديشههاي اصلاحطلبان با امام بيان كرد
عيسي سحرخيز ديگر چهره وابسته به جريان تجديدنظرطلب كه مديركل مطبوعات داخلي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دولت اصلاحات را هم در كارنامه خود دارد، در گفتوگو با يك سايت ضدانقلاب تأكيد كرده است كه «خيلي از اصلاحطلبان بر خلاف اول انقلاب ديگر علاقهاي به آقاي خميني ندارند.»
اين اعتراف كه با رفتارها و مواضع جريان تجديدنظرطلب بهخوبي همخواني دارد با واكنش كمرنگ نيروهاي دسته دوم جريان مذكور مواجه شد اما هيچگاه باعث نشد تا رهبران اين طيف نسبت به اين اظهارات واكنش درخورد توجهي را بيان كنند.
فاصله مدعيان با خط امام؟
هر چند ميتوان دهها نمونه از موضعگيريهاي چهرههاي منسوب به اين جريان را پيدا كرد كه در آن ضمن توهين به انديشههاي حضرت امام به باورهاي اعتقادي مردم هم توهين شده اما بايد در نظر داشت كه موسوي خوئينيها عضو برجسته مجمع روحانيون مبارز هم در موضعگيري سال 88 خود به صراحت اعلام ميكند كه خود نظريه ولايت فقيه را قبول نداشته اما در رودربايستي با حضرت امام قرار گرفته و نظر مخالف خود را بيان نكرده است.
در كنار اين نميتوان از شعارهاي ساختارشكنانه وابستگان همين طيف در جريان فتنه 88 كه علناً مخالفت با حضرت امام بود، هم چشمپوشي كرد آنجايي كه شعار « مرگ بر اصل ولايت فقيه» يا « نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران» سر داده ميشد يا در دانشگاه تهران به تمثال حضرت امام توهين شد.
به هر روي با مرور مجموع رفتاري و گفتاري افراد و گروههاي منسوب به جريان تجديدنظرطلب طي سالهاي پس از سالگرد حضرت امام ميتوان به اين نتيجه رسيد كه پدرخواندهها و رهبران فكري اين جماعت – در نگاهي خوشبينانه- دچار دگرديسي فكري شده و اساساً از انديشههاي انقلابي و اسلامي رويگردان شدهاند.
*جوان
در اين ميان اعضا و شخصيتهاي برجسته اين دو حزب كه قبل از اين فرصت و شرايط مناسبي براي ابراز افكار خاص و قابل تأمل خود پيدا نكرده بودند، به واسطه بهوجود آمدن فضاي جديد در كشور سخنان بحثبرانگيزي را بيان كردند كه با مرور برخي از اين نظريات تا حدود فراواني ميتوان به اهداف پدرخواندههاي اين حزب سياسي پي برد و شناخت بهتري از اصول حاكم بر اين جريان به دست آورد. به عبارت بهتر، در اين همين شرايط شعارهايي نظير «آزادي مدني» و «باز شدن فضاي سياسي» موجب شد تا برخي شخصيتهاي سياسي با استفاده از همين فضا به بيان ديدگاهها، نظرات و بعضاً انتقادات خود نسبت به انديشه و جايگاه امام(ره) و انقلاب بپردازند.
اولين اقدام جدي وابستگان به طيف تجديدنظرطلب را بايد در فروردين 79 ديد آنجايي كه تعدادي از نيروهاي مدعي اصلاحطلبي و چهرههاي
ملي - مذهبي عازم كنفرانسي به ميزباني حزب هانريش بل (موسوم به سبزها) در برلين شدند. اكبر گنجي، عليرضا علويتبار، حميدرضا جلاييپور عضو شوراي مركزي حزب مشاركت، ، جميله كديور، محمود دولتآبادي، عزتالله سحابي، شهلا شركت، كاظم كردواني و حسين يوسفي اشكوري از جمله اين افراد بودند.
اين افراد در اين كنفرانس به تخطئه و زير سؤال بردن انديشههاي انقلابي اقدام كردند و سخنان و رفتارهاي هزينهزاي بسياري را صورت دادند.
اكبر گنجي در حاشيه اين كنفرانس در گفتوگو با روزنامه تاگس اشپيگل آلمان در پاسخ به سؤال روزنامهنگار آلماني درباره آينده حكومت ايران ميگويد: حركت اصلاحطلبان ما عاقبت به جدايي دين از سياست خواهد انجاميد.
وي در ادامه در پاسخ به اين پرسش كه آيا [امام] خميني نيز به موزه خواهد رفت؟ اينگونه پاسخ ميدهد: «ما تلاش ميكنيم [امام] خميني را به گونهاي تفسير كنيم كه مخالف دموكراسي نباشد. خميني ديگر وجود ندارد آنچه وجود دارد فقط برداشتهاي ما از سخنان اوست. او به هر حال يك روزي به موزه خواهد رفت و هيچكس نميتواند جلوگيري كند. اين يك تكامل تاريخي است. دكتر شريعتي نيز به سرنوشت خميني دچار شده كه عقايد او در حركت امروز اصلاحطلبي ديگر جايي ندارد و نقشي بازي نميكند. اما ما دكتر را به خوبي در خاطرات خويش نگه ميداريم.»
مصاحبه گنجي با تيتر «خميني به موزه خواهد رفت» در روزنامه تاگس به چاپ ميرسد.
سروش: نظريه ولايت فقيه ديكتاتوري است
حسين حاج فرج دباغ معروف به عبدالكريم سروش كه در اوايل انقلاب، نام انقلابي دوآتشه را يدك ميكشيد در بعد از روي كارآمدن دولت اصلاحات به تدريج نظرات اصلي خود درباره ولايت فقيه و انديشه امام را بيان ميكند، نظراتي كه با نگرش سالهاي ابتداي انقلاب وي متفاوت بود.
سروش صراحتاً انديشه ولايت فقيه را نوعي ديكتاتوري ميخواند و ميگويد: «تئوري ولايت فقيه، عين استبداد ديني است و با اين تئوري اصولاً نميتوان نظم دموكراتيك به وجود آورد. حتي هيچ كس نميتواند در ذيل تئوري ولايت فقيه، عدالت بورزد چون همانگونه كه فيلسوفان قديمي گفتهاند، قدرت مطلقه فساد مطلق ميآورد. پارساترين فرد هم اگر در رأس جامعه با قدرت غيرپاسخگو قرار گيرد بعد از چند سال بسيار از عدالت فاصله خواهد گرفت. لذا تئوري ولايت فقيه آيتالله خميني از همان آغاز يك تئوري غيراخلاقي بود. سروش جمهوري اسلامي را تجربهاي تلخ دانسته و تأكيد ميكند كه تئوري ولايت فقيه، تئوري عدالتورزانهاي نبوده و نيست.
وي در مصاحبهاي با روزنامه «دي تسايت» چاپ آلمان در بحبوحه فتنه سال 88 در ايران، ادبيات تندتري را عليه انديشه امام به كار گرفته و ميگويد: او شخصاً آدم خوبي بود، اما نظريات نادرستي داشت... به علاوه او از سركوب مخالفان خود ابايي نداشت.
درباره وابستگي عبدالكريم سروش به جماعت تجديدنظرطلب بايد گفت وي خاتمي را عيار و نماد اصلاحطلبي و دموكراسيخواهي در فضاي سياست داخلي كشور مينامد و تصريح ميكند: «به رغم همه انتقاداتي كه به سياستورزي آقاي خاتمي وارد است، ايشان عيار و نماد اصلاحطلبي و دموكراسيخواهي در فضاي سياست داخلي كشور است و بايد به ايشان در اين حوزهها تأسي كرد. وقتي كه ايشان از آقاي روحاني حمايت ميكنند تصور ميكنم كه با لبيك گفتن دعوت ايشان و رأي دادن به آقاي روحاني وضعيت ما از آنچه كه هست قدري بهتر شود.»
سروش با تأكيد بر اينكه ما اصلاحطلبيم و به اصلاحات تدريجي و گام به گام و خرد دلبستهايم، يادآور ميشود: ممكن است آقاي روحاني كانديداي مطلوب ما نباشد، اما مشي اصلاحطلبي اتخاذ ميكند كه به هرحال در ميدانِ رقابت به كانديدايي رأي بدهيم كه نزديكي بيشتري با خواستهاي ما دارد.
اهانت به امام
هاشم آغاجري چهره معروف عضو سازمان مجاهدين هم با توهين و تمسخر به مراجع تقليد مشهور است. وي كه 29 خرداد سال 1381 در مراسمي در شهر همدان با عنوان پروتستانيزم اسلامي و دكتر شريعتي ميگويد: دينشناسان با مردم رابطه معلم و متعلم است، نه رابطه مراد و مريد، رابطه مقلد و مقلد كه مردم از او تقليد بكنند، مگر مردم ميمون هستند كه از او تقليد بكنند، متعلم ميفهمد و بعد عمل ميكند و بعد سعي ميكند اين فهم خود را رشد بدهد تا روزي خودش بينياز شود از اين معلم، خودش بتواند مستقيم مراجعه كند و استنباط بكند و درك نمايد.
آغاجري همچنين در بهمن ماه سال 1387 در منزل عبدالله نوري و با موضوع «اخلاق سلطه و اخلاقي رهايي»، ضمن تمسخر و هتاكي به ساحت مراجع عظام تقليد، علما و فقها بيان ميكند: در حكومت ما از هيچ فقيهي، حكمي پيرامون مسائل اخلاقي و كرامت انساني نديديم و تمامي موارد در جهت خرد كردن انسانيت و سلطهپذيري بوده است.
آغاجري در ادامه با اشاره به بخشي از سخنان امام خميني(ره) تصريح ميكند: «مشهور است كه بنيانگذار انقلاب گفته ما مأمور به انجام وظيفه هستيم نه نتيجه كه اين يعني ما به نتيجه كاري نداريم و فقط وظيفه خود را انجام ميدهيم. خواه اين وظيفه درست و خواه نادرست باشد.
آغاجري بعد از اين با تمسخر، ضمن اشاره به جملهاي ديگر از بيانات امام راحل(ره) ادعا كرد اين جمله با بيان پيشين امام(ره) در تناقض است: «بنيانگذار انقلاب در جاي ديگري گفته است كه حفظ نظام از اوجب واجبات است كه اين دو جمله در تضاد آشكار با همديگر هستند. وي در ادامه با متهم كردن جمهوري اسلامي به استبداد و سلطهگري عنوان كرد: نميتوان هم وظيفهگرا بود و هم به هر قيمتي كه شده، نظام را حفظ كرد زيرا ممكن است ما در حفظ نظام، متوسل به زور و استبداد و سلطه شويم و اين در تضاد آشكار با اخلاق است.
واقعياتي كه سحرخيز در بيان تضاد انديشههاي اصلاحطلبان با امام بيان كرد
عيسي سحرخيز ديگر چهره وابسته به جريان تجديدنظرطلب كه مديركل مطبوعات داخلي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دولت اصلاحات را هم در كارنامه خود دارد، در گفتوگو با يك سايت ضدانقلاب تأكيد كرده است كه «خيلي از اصلاحطلبان بر خلاف اول انقلاب ديگر علاقهاي به آقاي خميني ندارند.»
اين اعتراف كه با رفتارها و مواضع جريان تجديدنظرطلب بهخوبي همخواني دارد با واكنش كمرنگ نيروهاي دسته دوم جريان مذكور مواجه شد اما هيچگاه باعث نشد تا رهبران اين طيف نسبت به اين اظهارات واكنش درخورد توجهي را بيان كنند.
فاصله مدعيان با خط امام؟
هر چند ميتوان دهها نمونه از موضعگيريهاي چهرههاي منسوب به اين جريان را پيدا كرد كه در آن ضمن توهين به انديشههاي حضرت امام به باورهاي اعتقادي مردم هم توهين شده اما بايد در نظر داشت كه موسوي خوئينيها عضو برجسته مجمع روحانيون مبارز هم در موضعگيري سال 88 خود به صراحت اعلام ميكند كه خود نظريه ولايت فقيه را قبول نداشته اما در رودربايستي با حضرت امام قرار گرفته و نظر مخالف خود را بيان نكرده است.
در كنار اين نميتوان از شعارهاي ساختارشكنانه وابستگان همين طيف در جريان فتنه 88 كه علناً مخالفت با حضرت امام بود، هم چشمپوشي كرد آنجايي كه شعار « مرگ بر اصل ولايت فقيه» يا « نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران» سر داده ميشد يا در دانشگاه تهران به تمثال حضرت امام توهين شد.
به هر روي با مرور مجموع رفتاري و گفتاري افراد و گروههاي منسوب به جريان تجديدنظرطلب طي سالهاي پس از سالگرد حضرت امام ميتوان به اين نتيجه رسيد كه پدرخواندهها و رهبران فكري اين جماعت – در نگاهي خوشبينانه- دچار دگرديسي فكري شده و اساساً از انديشههاي انقلابي و اسلامي رويگردان شدهاند.
*جوان