پس چه شده است که شرق، سراغ شهیدان رفته است؟ آیا شرقی ها، شهدا را به دو دسته ی، شهدای خوب و شهدای بد تقسیم کرده اند؟ کدام شهید ها از منظر شرق بدند و کدامشان از منظر آنان، بد؟
به گزارش گروه سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران به نقل از مشرق نیوز؛ صبح روز یکشنبه، ششم اسفند 1391، روی کیوسک فروش مطبوعات، روزنامه «شرق» توجه ات را به خودش جلب می کند. «عکسِ یکِ» روزنامه کسی نیست جز خانم «فاطمه امیرانی»، همسر شهید «حمید باکری» جانشین فرماندهی لشکرِ 31 عاشورا. حقیقتا موجب شگفتی بود. تاکنون 1680 شماره از روزنامه ی «شرق» منتشر شده است اما این نخستین بار است که «عکسِ یکِ» آن به یک همسر شهید و مصاحبه با او اختصاص یافته است. روزنامه را که می خری، حیرتت بیشتر می شود؛ دو صفحه 8 و 9، تمام قد به شهید «حمید باکری» اختصاص داده شده است. مصاحبه ای به حجمِ تقریبی 4500 کلمه، با این تیتر: «گفت قول بده هیچ وقت برنگردیم ارومیه». سرگیجه ات زمانی بیشتر می شود که می بینی حدو 120 کلمه از وصیت نامه شهید حمید باکری هم به مصاحبه ضمیمه شده، به اضافه چهار عکس رنگی و زیبا...
واقعا چه خبر شده؟ آیا شرقی ها یک شبه عوض شده اند؟ آیا شرقی ها، طی شب جمعه ی گذشته، با شنیدن نغمه ی معروف«یادِ امام و شهدا، دلو می بره کرب و بلا» منقلب شده ، از ده سال فراموشی دفاع مقدس و شهدا پشیمان و نادم شده و با شرمندگی به امام و شهدا رو کرده اند؟ آیا شرقی ها پس پریشب روزه بوده اند و با نان و پیاز افطار کرده اند و تحت تاثیر این افطار عارفانه، پریشب خوابِ شهید حمیدباکری را دیده اند و این رویای صادقانه، آنان را واداشته است که دیروز دو صفحه را به نام و یاد ایشان بسته اند؟ آیا شرقی ها ...
راستی شاید یعضی ها ندانند حمید باکری کیست. فقط محض اطلاع این دسته آدم ها، این چند خط را داشته باشید:
حمید باکری، سومین پسرِِ خانواده ی باکری و برادرِ کوچک ترِ آقایان «علی» و «مهدی» باکری است. او به سال 1334 در ارومیه متولد شد و بیست و هشت سال بعد، به سال 1362ٰ، طی جنگ ایران و عراق، در عملیات «خیبر» ، در منطقه ای موسوم به «طلاییه»، به شهادت رسید و پیکرش هیچ گاه به دست نیامد. حمید باکری در زمان شهادت، جانشین فرماندهی لشکر31 عاشورا بود. فرمانده ی این لشکر، یعنی «مهدی باکری» هم یک سال بعد، در عملیات بدر شهید شد. پسرِ بزرگ خانواده یعنی «علی» هم پیش از پیروزی انقلاب، به سال 1351، در زندان های رژیم پهلوی شربت شهادت نوشیده است.
امروز، 29 سال از شهادت «حمید» ، 28 سال از شهادت «مهدی» و 40 سال از شهادت «علی» و 10 سال از آغاز انتشار روزنامه ی «شرق» می گذرد و تازه امروز شرقی ها یادشان افتاده است که : «جای آدم هایی مثل حمید باکری خالی است».
راستی، خانم «فاطمه امیرانی» کیست؟ مادر دو فرزند به جا مانده از حمید باکری یعنی احسان و آسیه. ایشان در 30 دی ماه 1358 به عقد حمید باکری درآمده است و این افتخار داشته است که طی چهار سال پایانی عمر حمید باکری، پاسدار حریم خانه و خانواده ی او بوده است.
هنوز یک سوالت به قوت خود باقی است: « چرا روزنامه شرق، این گونه بی مقدمه و زمینه به سراغ یک همسر شهید رفته است؟»
دقت شود؛ این مصاحبه با یک فعال سیاسی و یا یک چهره ی فرهنگی که از قضا؛ همسر شهید هم هست انجام نشده است، بلکه دقیقا این عنوان را بر پیشانی دارد: « شهید باکری به روایت همسرش».
مصاحبه را که می خوانی، متوجه می شوی مصاحبه کننده، دنبال گوشه ها و کنج های زمانی خاصی است، خصوصاً ماجرای استعفای حمید و برادرش از سپاه ارومیه و زاویه ی سیاسی این عزیزان با جریان دیگری از «سپاه منطقه ی پنج» که امروز برخی از اعضای آن جریان ٰ از وابستگان دولت هستند. صد البته، این به خودی خود ایرادی ندارد. آن نکته ها هم بخشی از تاریخ جنگ و انقلاب است و ثبتشان در تاریخ واجب، اما در حالی که هر دو برادر ، با «منطقه ی پنج» تقابل هایی داشته اند، چرا ماجرا تنها و تنها از دیدگاه خانم امیرانی و آن هم در روزنامه ی شرق بیان می شود؟ چرا شرقی ها به سراغ «صفیه خانم» همسر شهید مهدی باکری نرفته اند؟
در ستون سمت چپ از صفحه 9، سخنانی از شهید «احمد کاظمی» در وصف شهید «مهدی باکری» درج شده است. باز هم یک سوال: حضرات شرقی! خانم امیرانی به اذعان خودشان، تنها 4سال با حمید باکری زندگی کرده اند. آیا زمان زندگی احمد کاظمی با همسرش بیشتر بوده است یا حمید باکری؟ پاسخ این سوال بدیهی است. حیات سیاسی و نظامی حاج احمد کاظمی هم پر بوده است از اختلافاتش با فرماندهان و مسئولان لشکری و کشوری (یعنی مورد موضوع مورد علاقه شرقی ها). پس چرا شرقی ها به سراغ همسر ایشان نمی روند؟ با چه ملاک و سنجه ای، روزنامه ای از جنس«شرق»، به سراغ خانم امیرانی می رود و سراغی از همسر آقا مهدی و شهید کاظمی نمی گیرد؟ لابد با توجه به نزدیکی سالگرد شهادت شهید همت، باید منتظر باشیم که روزنامه شرق، دومین مصاحبه ی خود را با یک همسر شهید در طول تاریخ انتشارش، به خانم بدیعیان، همسر شهید همت اختصاص دهد. البته این فی نفسه اشکالی ندارد اما مصاحبه ی خانم امیرانی را که تمام می کنی، خوب دستت می آید که شرق و شرقی ها تغییری نکرده اند. همان دیدگاه و گرایش سیاسی و فرهنگی که در وصیت نامه های باقی مانده از 220 هزار شهید، اثری از آن ها پیدا نمی کنی. همان برخورد سرد و بی روحی که نسبت به همه ی آن چیزی که حجم اصلی محتوی صدها هزار وصیت نامه ی شهید را به خود اختصاص داده است. پس چه شده است که شرق ، سراغ شهیدان رفته است؟ آیا شرقی ها، شهدا را به دو دسته ی، شهدای خوب و شهدای بد تقسیم کرده اند؟ کدام شهید ها از منظر شرق بدند و کدامشان از منظر آنان، خوب؟این سوال، من و امثال من را که نسل سوم انقلاب هستیم به سختی آزار می دهد که صرف نظر از تمایلات سیاسی خانم امیرانی در انتخابات 88، چه عاملی، ایشان و روزنامه ی شرق را به هم نزدیک کرده است که خانم امیرانی رازهای به اصطلاح مگوی خود را با این روزنامه درمیان می گذارد و از جفای منطقه ی پنجی ها ، قبل و بعد از شهادت باکری ها گله می کند؟
روزنامه شرق، شاید امروز با منطقه پنجی های دیروز، مثلا خرده حساب هایی داشته باشد اما بی شک نمی تواند حتی ادای ارادت و علاقه به شهیدان باکری را هم درآورد، مگر به شرط تحول و انقلابی بنیادین. پس «حمید باکری به روایت همسرش» در روزنامه ی شرق، چه جایگاهی دارد؟ آیا این به معنای استفاده ابزاری از شهدا نیست؟! ( همان چماقی که شرقی ها بارها بر سر رقبای سیاسی خود کوبیده اند). در طول این سه دهه که از شهادت باکری ها می گذرد، جریان شرق و شرقی ها، حتی یک مورد بزرگداشت و پاسداشت شهیدان باکری را در کارنامه ی خود ندارند. حالا چه شده است که جای حمید باکری را خالی می کنند؟
چند جمله هم با خانم امیرانی!
می دانم که در ذهن خانم امیرانی، احتمالا من و امثال من، از وابستگان منطقه ی پنجی ها هستیم. خدا کند چنین فکری به ذهن خانم امیرانی خطور نکرده باشد که حسابمان به روز قیامت می ماند اما ما هر که باشیم، قطعا حق داریم این سوال را از ایشان مطرح کنیم:
خانم امیرانی! شما یک نفر از ده ها هزار همسر شهیدی هستید که امروز در گوشه و کنار این کشور زندگی می کنند و کم نیستند کسانی از میان آن خیل شهیدان که در سال های دفاع مقدس، با فرماندهان یا رجال سیاسی اختلاف سلیقه و یا حتی درگیری داشته اند. حمید باکری، چند وقتی خانه نشین شد و بعد به جبهه ها بازگشت و در حالی به شهادت رسید که مرد شماره ی دو لشکر عاشورا بود اما کاظم رستگار، مرد شماره ی یک لشکر سیدالشهدا(ع) بود. او چهل روز خانه نشین شد و همزمان با مهدی باکری، در عملیات بدر، به عنوان یک بسیجی عادی به شهادت رسید اما همسر او هیچ گاه به عنوان یک «سوژه ی عکس یکی»، مورد توجه شرق و شرقی ها قرار نگرفته است. چرا شرقی ها به سراغ همسر شهید حسن بهمنی نمی روند؟ حدس می زنید چرا؟ این را از شرقی ها و رفقای اکبر گنجی بپرسید بهتر است، البته به شرط صداقت آنان.
خانم امیرانی! صرف نظر از این که نگارنده این چند خط کیست، چه گرایش سیاسی دارد و مطلبش در چه رسانه ای منتشر می شود، به این سوالات بنده عنایت داشته باشید:
به اذعان خودتان، شما به خاطر وسواس و دقتی که در مصاحبه ها دارید، برای مصاحبه با بچه های «روایت فتح» (در دهه هفتاد)، ابتدا از خانم همت تایید گرفتید که:«این ها بچه های خوبی هستند، با آن ها مصاحبه کن». برای مصاحبه با روزنامه شرق ،تایید چه کسی را مد نظر داشته اید؟ حق طلبی شرقی ها نظرتان را جلب کرده؟ توجه دائمی و تاثر گذار شرق! به شهدا و انقلاب مجابتان کرده است؟ سرسپرده گی شرق به اسلام ناب محمدی(ص) و امام خمینی تحت تاثیرتان قرار داده؟ اخلاق گرایی شرق (یا همان قرائتی که در مصاحبه خود از آقا مهدی و پا نگذاشتن او روی جنازه شهدا ذکر کرده اید) شما را راضی به این مصاحبه کرده است؟
خانم امیرانی! وصیت نامه حمید باکری، علاوه بر 120 کلمه ای که شرق منتشر کرده است، 13 بند دیگر دارد. کدام قسمت از روزنامه شرق و جریان سیاسی ای که این روزنامه پرچمدار آن است، تقارن و تقاربی با آن 13 بند دارند؟
خداوند عاقبت همه ما را ختم به خیر کند
التماس دعا
محمدیاسر رجبی
6 اسفند 1391