مادر شهیدان فتحی واوسری گفت: خوشحال بودم پسرانم در راه اسلام گام برداشتند و خدا آنها را انتخاب کرد، برای همین نماز شکر خواندم، به نظرم امانتمان را خوب به خدا پس دادیم.
شهدای ایران: خانواده شهیدان فتحی برای مردم منطقه چهاردانگه شهرستان ساری شناخته شدهاند، خانوادهای که دو فرزند برومندشان را در دفاع از کشور اسلامیمان تقدیم کرده، «شهیدان رحمت و رحیم فتحی» از آن دسته جوانانی بودند که در دهه 60 در جنگ نابرابری که به کشور عزیزمان تحمیل شده بود، سلاح بر دست گرفتند، به دفاع پرداختند و مزد این مجاهدت، آن بود که به خیل عظیم شهدا بپیوندند.
به منزل این شهیدان در «واوسر» که واقع در مرز استان مازندران و سمنان است، رفتیم و پای صحبتهای مادر و پدری نشستیم که از کانون تربیتیشان، این دو پرستوی عاشق به لقای حق پیوستند.
شهید رحیم فتحی واوسری که در 20 اردیبهشتماه 1340 به دنیا آمد، در روز 18 آبانماه 1361 در عملیات محرم به درجه رفیع شهادت نائل آمد، همچنین شهید رحمت واوسری از لشکر ویژه 25 کربلا که در یکم خرداد ماه 1345 دیده به جهان گشود، در چهارم دیماه 1365 در عملیات کربلای چهار به شهادت رسید.
در ادامه گفتوگو با پدر و مادر این دو شهید تقدیم به مخاطبان میشود.
حاج آقا قبل از هر چیزی خودتان را معرفی کنید.
بنده رحمان فتحی، پدر شهیدان رحمتالله و رحیم فتحی هستم، خدا به من 6 پسر و یک دختر داد که از میان آنها دو نفر انتخاب شدند و به شهادت رسیدند، خدا این هدیهها را از ما قبول کند.
شنیدهایم هنوز پیکر شهید رحیم را نیاوردند!
بله، رحیمجان سال 61 در عملیات محرم به شهادت رسید، البته در ابتدا مجروح شد، یعنی پایش تیر خورد ولی هنگام عقبنشینی نتوانستند او را عقب بیاورند.
نحوه شهادت رحمت چطور بود؟
رحمت هم 11 سال مفقودالجسد بود تا این که در سال 76 پیکر مطهرش توسط کمیته تفحص پیدا و به ما تحویل داده شد، در امالرصاص و در عملیات کربلای 4 بود که به شهادت رسید.
شهید رحیم فتحی واوسری
از رحمت برایمان بگویید.
شهید رحمت معمم بود، یک ملای به تمام معنا، هم باسواد بود و هم خطیب توانمند، اول راهنمایی را که گرفت به خاطر علاقهای که به لباس روحانیت داشت، او را به حوزه فرستادم، ابتدا در رستمکلای بهشهر نزد مرحوم حضرت آیتالله ایازی بود، بعد به مشهد رفت و از آنجا به قم مهاجرت کرد، بعد از یکسال و نیم هم که در قم بود، به جنگ رفت و در آنجا به شهادت رسید.
رحیم چند کلاس درس خوانده بود؟
رحیم هم پسر درسخوانی بود، تا سوم هنرستان درس خواند ولی شرایط انقلاب و مقابله با ضدانقلاب و بعد جنگ او را وادار کرد دست از درس بکشد ولی آنطور نبود که از کتاب دور شود، اهل مطالعه بود، از آنجا که در فعالیتهای فرهنگی فعالیت داشت، لازم میدید که مطالعه هم داشته باشد، سن کمی داشت ولی فهمش زیاد بود و تدبیر میکرد.
حاجیه خانم! شما هم خودتان را معرفی کنید و از خصوصیات اخلاقی فرزندان شهیدتان بگویید؟
بنده زهرا خلیلی مادر شهیدان فتحی و عمه شهیدان حسن و علی خلیلی هستم، شهید رحیم فردی شوخطبع بود، همیشه خنده بر لبانش داشت، خیلی هم مهربان بود، ولی در خلوت اهل تهجد و شبزندهداری بود.
باورمان نمیشد فردی که اهل شوخی و مزاح باشد، نیمههای شب با خدای خود خلوت کند و به راز و نیاز بپردازد، در کارهای خانه خیلی کمکمان میکرد، اگر چیزی از او میخواستیم، «نه» بر زبان نمیآورد.
شیخ رحمت هم بیشتر به درس و حوزهاش مشغول بود، از کوچکی رفت به حوزه، برای همین کمتر در منزل بود، وقتی هم که بزرگتر شد، اوقات فراغتش دیگر با حضور در جبهه پر شده بود، کمتر به خانه میآمد، 11 بار به جبهه رفت و جالب این که بعد از 11 سال پیکر مفقودش به دستمان رسید.
حاجیه خانم! از بارزترین ویژگیهای فرزندان شهیدتان برایمان بگویید.
هر دویشان دغدغه خدمت به مردم را داشتند، برایشان فرقی نمیکرد چه کسی و اهل کجایند.
فارس: وقتی خبر شهادت فرزندانتان را شنیدید، چطور با این موضوع برخورد کردید؟
یادم میآید یک روز شیخ رحمت آمد پیش من و گفت: «مادر! تو که رحیم را اینقدر دوست داری، اگر یک روز خبر شهادت رحیم را به تو بدهند، چهکار میکنی؟» در جوابش گفتم: «دو رکعت نماز شکر میخوانم.» باور کنید وقتی پیکر شهید رحمت را بعد از 11 سال آوردند، بلند شدم وضو گرفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم تا به عهدم وفا کرده باشم، من از یک حرفم هنوز در عذابم، یادم میآید همان وقت به رحمت گفتم دوست ندارم اسیر و مفقودالاثر شوید.
به نظرم خدا در این حرفم ناخالصی دید که با مفقودالاثر کردن فرزندانم خواست به من بگوید راضی باش به رضای من، من نمیبایست این حرف را میزدم، من باید راضی به رضای خدا میبودم.
حاجیه خانم! آیا هنوز هم چشمانتظارید؟ از چشم انتظاریتان بگویید.
بله، البته نه به این معنی که در اذهان جا افتاده است، چشمانتظاری خیلی سخت است، با هر صدای در احساس میکنم که خبری از فرزندم را میخواهند به من بدهند اما با این حال شاید باورتان نشود، من از اینکه فرزندانم در این راه به شهادت رسیده بودند، اصلاً احساس نگرانی نداشتم، خوشحال بودم پسرانم در راه اسلام گام برداشتند و خدا آنها را انتخاب کرد، برای همین نماز شکر خواندم، به نظرم امانتمان را خوب به خدا پس دادیم.
حاج آقا! در پایان صحبتی بفرمایید.
شما را توصیه میکنم تقوی را پیشه کنید، نماز اول وقت و دعاها را بخوانید، شهیدان اهل دعا و نماز بودند، فرامین دینی را به نحو احسن انجام میدادند، حتی مراسمات مربوط به انقلاب را با انگیزه الهی شرکت میکردند.
روز قدس میآمدند تو همین منطقه راهپیمایی میکردند، وقتی به آنها میگفتم: «چرا اینجا میآیید و توی کوه راهپیمایی میکنید، مگر کسی از اینجا صدایتان را میشنود؟» در جوابم میگفتند: «خودمان که صدای خودمان را میشنویم، همینقدر بس است، پس ما هم باید راه شهدا را ادامه بدهیم.»
حاجیه خانم! شما هم صحبتی مادرانه دارید، بفرمایید
من دعا میکنم همه شما عاقبتبهخیر شوید، دعا میکنم که روز به روز کشور ما پیشرفت کند و مردم هم در برابر زورگوییهای دشمنان سر خم نکنند و برای حفظ این نظام و انقلاب تا پای جان هم که شده ایستادگی کنند، شهدا را فراموش نکنند و بدانند وجب به وجب خاک این مملکت مدیون خونهای پاکی است که در غریبانهترین حالت به زمین ریخته شد.
* قسمتی از وصیتنامه شهید رحیم فتحی واوسری
امیدوارم که خداوند بزرگ به ما توفیق این را بدهد که از جهاد اکبر که بزرگترین و افضلترین جهاد است که همان مبارزه با نفس درون خود و خودخواهی، ریاکاری، شهوترانی و خودپرستی، موفق و سربلند بیرون آئیم، تا بتوانیم در جهاد اصغر خدمتی بکنیم و اگر در حین این خدمت کوچک، لیاقت معامله با خدا را داشتم، یعنی رسیدن به شهادت که این درس بزرگ است از معلم شهادت و سالار شهیدان حسینبنعلی (ع) که یکی از بزرگترین و عالیترین درجات سیر و صعودی خود نائل شوم.
* قسمتی از وصیتنامه شهید رحمت فتحی واوسری
در این جبههها ملائک هر زمان ندا در دهند ارجعی الی ربک، من میشنوم ندای حق را، جبهه وادی ایثار و عشق است، هر که عاشق شود، ندای معشوق شنود، مرگ را جز بقای چیزی دیگری پنداشتن، عین جهل است، مرگ پل لقای حق سرمده است، خدایا! مرا به عند خویش خوان.
*فارس
به منزل این شهیدان در «واوسر» که واقع در مرز استان مازندران و سمنان است، رفتیم و پای صحبتهای مادر و پدری نشستیم که از کانون تربیتیشان، این دو پرستوی عاشق به لقای حق پیوستند.
شهید رحیم فتحی واوسری که در 20 اردیبهشتماه 1340 به دنیا آمد، در روز 18 آبانماه 1361 در عملیات محرم به درجه رفیع شهادت نائل آمد، همچنین شهید رحمت واوسری از لشکر ویژه 25 کربلا که در یکم خرداد ماه 1345 دیده به جهان گشود، در چهارم دیماه 1365 در عملیات کربلای چهار به شهادت رسید.
در ادامه گفتوگو با پدر و مادر این دو شهید تقدیم به مخاطبان میشود.
حاج آقا قبل از هر چیزی خودتان را معرفی کنید.
بنده رحمان فتحی، پدر شهیدان رحمتالله و رحیم فتحی هستم، خدا به من 6 پسر و یک دختر داد که از میان آنها دو نفر انتخاب شدند و به شهادت رسیدند، خدا این هدیهها را از ما قبول کند.
شنیدهایم هنوز پیکر شهید رحیم را نیاوردند!
بله، رحیمجان سال 61 در عملیات محرم به شهادت رسید، البته در ابتدا مجروح شد، یعنی پایش تیر خورد ولی هنگام عقبنشینی نتوانستند او را عقب بیاورند.
نحوه شهادت رحمت چطور بود؟
رحمت هم 11 سال مفقودالجسد بود تا این که در سال 76 پیکر مطهرش توسط کمیته تفحص پیدا و به ما تحویل داده شد، در امالرصاص و در عملیات کربلای 4 بود که به شهادت رسید.
شهید رحیم فتحی واوسری
از رحمت برایمان بگویید.
شهید رحمت معمم بود، یک ملای به تمام معنا، هم باسواد بود و هم خطیب توانمند، اول راهنمایی را که گرفت به خاطر علاقهای که به لباس روحانیت داشت، او را به حوزه فرستادم، ابتدا در رستمکلای بهشهر نزد مرحوم حضرت آیتالله ایازی بود، بعد به مشهد رفت و از آنجا به قم مهاجرت کرد، بعد از یکسال و نیم هم که در قم بود، به جنگ رفت و در آنجا به شهادت رسید.
رحیم چند کلاس درس خوانده بود؟
رحیم هم پسر درسخوانی بود، تا سوم هنرستان درس خواند ولی شرایط انقلاب و مقابله با ضدانقلاب و بعد جنگ او را وادار کرد دست از درس بکشد ولی آنطور نبود که از کتاب دور شود، اهل مطالعه بود، از آنجا که در فعالیتهای فرهنگی فعالیت داشت، لازم میدید که مطالعه هم داشته باشد، سن کمی داشت ولی فهمش زیاد بود و تدبیر میکرد.
حاجیه خانم! شما هم خودتان را معرفی کنید و از خصوصیات اخلاقی فرزندان شهیدتان بگویید؟
بنده زهرا خلیلی مادر شهیدان فتحی و عمه شهیدان حسن و علی خلیلی هستم، شهید رحیم فردی شوخطبع بود، همیشه خنده بر لبانش داشت، خیلی هم مهربان بود، ولی در خلوت اهل تهجد و شبزندهداری بود.
باورمان نمیشد فردی که اهل شوخی و مزاح باشد، نیمههای شب با خدای خود خلوت کند و به راز و نیاز بپردازد، در کارهای خانه خیلی کمکمان میکرد، اگر چیزی از او میخواستیم، «نه» بر زبان نمیآورد.
شیخ رحمت هم بیشتر به درس و حوزهاش مشغول بود، از کوچکی رفت به حوزه، برای همین کمتر در منزل بود، وقتی هم که بزرگتر شد، اوقات فراغتش دیگر با حضور در جبهه پر شده بود، کمتر به خانه میآمد، 11 بار به جبهه رفت و جالب این که بعد از 11 سال پیکر مفقودش به دستمان رسید.
حاجیه خانم! از بارزترین ویژگیهای فرزندان شهیدتان برایمان بگویید.
هر دویشان دغدغه خدمت به مردم را داشتند، برایشان فرقی نمیکرد چه کسی و اهل کجایند.
فارس: وقتی خبر شهادت فرزندانتان را شنیدید، چطور با این موضوع برخورد کردید؟
یادم میآید یک روز شیخ رحمت آمد پیش من و گفت: «مادر! تو که رحیم را اینقدر دوست داری، اگر یک روز خبر شهادت رحیم را به تو بدهند، چهکار میکنی؟» در جوابش گفتم: «دو رکعت نماز شکر میخوانم.» باور کنید وقتی پیکر شهید رحمت را بعد از 11 سال آوردند، بلند شدم وضو گرفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم تا به عهدم وفا کرده باشم، من از یک حرفم هنوز در عذابم، یادم میآید همان وقت به رحمت گفتم دوست ندارم اسیر و مفقودالاثر شوید.
شهید رحمت فتحی واوسری
به نظرم خدا در این حرفم ناخالصی دید که با مفقودالاثر کردن فرزندانم خواست به من بگوید راضی باش به رضای من، من نمیبایست این حرف را میزدم، من باید راضی به رضای خدا میبودم.
حاجیه خانم! آیا هنوز هم چشمانتظارید؟ از چشم انتظاریتان بگویید.
بله، البته نه به این معنی که در اذهان جا افتاده است، چشمانتظاری خیلی سخت است، با هر صدای در احساس میکنم که خبری از فرزندم را میخواهند به من بدهند اما با این حال شاید باورتان نشود، من از اینکه فرزندانم در این راه به شهادت رسیده بودند، اصلاً احساس نگرانی نداشتم، خوشحال بودم پسرانم در راه اسلام گام برداشتند و خدا آنها را انتخاب کرد، برای همین نماز شکر خواندم، به نظرم امانتمان را خوب به خدا پس دادیم.
حاج آقا! در پایان صحبتی بفرمایید.
شما را توصیه میکنم تقوی را پیشه کنید، نماز اول وقت و دعاها را بخوانید، شهیدان اهل دعا و نماز بودند، فرامین دینی را به نحو احسن انجام میدادند، حتی مراسمات مربوط به انقلاب را با انگیزه الهی شرکت میکردند.
روز قدس میآمدند تو همین منطقه راهپیمایی میکردند، وقتی به آنها میگفتم: «چرا اینجا میآیید و توی کوه راهپیمایی میکنید، مگر کسی از اینجا صدایتان را میشنود؟» در جوابم میگفتند: «خودمان که صدای خودمان را میشنویم، همینقدر بس است، پس ما هم باید راه شهدا را ادامه بدهیم.»
حاجیه خانم! شما هم صحبتی مادرانه دارید، بفرمایید
من دعا میکنم همه شما عاقبتبهخیر شوید، دعا میکنم که روز به روز کشور ما پیشرفت کند و مردم هم در برابر زورگوییهای دشمنان سر خم نکنند و برای حفظ این نظام و انقلاب تا پای جان هم که شده ایستادگی کنند، شهدا را فراموش نکنند و بدانند وجب به وجب خاک این مملکت مدیون خونهای پاکی است که در غریبانهترین حالت به زمین ریخته شد.
* قسمتی از وصیتنامه شهید رحیم فتحی واوسری
امیدوارم که خداوند بزرگ به ما توفیق این را بدهد که از جهاد اکبر که بزرگترین و افضلترین جهاد است که همان مبارزه با نفس درون خود و خودخواهی، ریاکاری، شهوترانی و خودپرستی، موفق و سربلند بیرون آئیم، تا بتوانیم در جهاد اصغر خدمتی بکنیم و اگر در حین این خدمت کوچک، لیاقت معامله با خدا را داشتم، یعنی رسیدن به شهادت که این درس بزرگ است از معلم شهادت و سالار شهیدان حسینبنعلی (ع) که یکی از بزرگترین و عالیترین درجات سیر و صعودی خود نائل شوم.
* قسمتی از وصیتنامه شهید رحمت فتحی واوسری
در این جبههها ملائک هر زمان ندا در دهند ارجعی الی ربک، من میشنوم ندای حق را، جبهه وادی ایثار و عشق است، هر که عاشق شود، ندای معشوق شنود، مرگ را جز بقای چیزی دیگری پنداشتن، عین جهل است، مرگ پل لقای حق سرمده است، خدایا! مرا به عند خویش خوان.
*فارس