عاقبت تندخويي ها، عصبانيت ها و غرورهاي کاذب همسرم از او يک قاتل فراري ساخت و من هم با دو فرزند طوري آواره شدم که ديگر همه راه هاي گريز از مشکلات به رويم بسته شده است و ديگر نمي دانم...
شهدای ایران:زن ۳۵ ساله در حالي که نگران آينده دو فرزند ۱۳ و ۹ ساله اش بود به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري گلشهر مشهد گفت: شوهرم دست بزن داشت و مدام به بهانه هاي واهي مرا کتک مي زد.
مدتي قبل از او شکايت کردم شايد از قانون بترسد، اما او فرزندانم را از من جدا کرد به همين خاطر هم سه روز بعد از شکايتم صرف نظر کردم و دوباره راهي جهنمي شدم که او برايم ساخته بود.
ديگر مهرش را در دل نداشتم و در کنارش احساس آرامش نمي کردم. پس از گذشت چند روز از اين ماجرا، به تلفن ها و پيام هاي زياد همسرم مشکوک شدم و گوشي او را بررسي کردم.
وقتي به پيامک هايي که از طرف يک زن برايش ارسال شده بود توجه کردم با همان شماره تماس گرفتم و به زني که آن سوي خط بود گفتم که همسرم قصد آزار تو را دارد، اما آن زن با بي تفاوتي پاسخم را داد.
وقتي اوضاع را اين گونه ديدم سعي کردم همسرم را نصيحت کنم اما باز هم کتک خوردم به همين خاطر ديگر کاري به کارش نداشتم و با کار در منزل ديگران مخارج خودم را تأمين مي کردم. بعدها فهميدم همسرم که کارگر تأسيسات است به منزل يکي از دوستانش مي رفته است تا اين که چند ماه قبل براي شرکت در مراسم عروسي يکي از اقوام به شهرستان دعوت شديم.
همسرم به اين بهانه که خودرو خراب است ما را با اتوبوس به شهرستان برد. آن روز قيافه همسرم به هم ريخته و خودش هم خيلي کلافه بود.
در مسير بازگشت وقتي اتوبوس در مکاني براي ناهار و استراحت توقف کرد، همسرم را ديدم که در گوشه اي گريه مي کند. آن روز او به بهانه انجام کاري به مقصد نامعلومي رفت و به همراه ما بازنگشت تا اين که چند روز بعد مأموران انتظامي وارد منزلم شدند و گفتند همسرم به اتهام قتل يک زن تحت تعقيب است.
آن ها از داخل خودروي همسرم ساعت و برخي مدارک ديگر مربوط به مقتول را کشف کردند. تازه فهميدم که مقتول همسر دوستش بوده است.
او هيچ وقت نمي توانست هنگام عصبانيت خودش را کنترل کند. هنوز هم آخرين کتکش را به ياد دارم که چگونه چشمم را کبود کرد و همين عصبانيت ها بالاخره از او يک قاتل ساخت...
ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري
خراسان رضوي
مدتي قبل از او شکايت کردم شايد از قانون بترسد، اما او فرزندانم را از من جدا کرد به همين خاطر هم سه روز بعد از شکايتم صرف نظر کردم و دوباره راهي جهنمي شدم که او برايم ساخته بود.
ديگر مهرش را در دل نداشتم و در کنارش احساس آرامش نمي کردم. پس از گذشت چند روز از اين ماجرا، به تلفن ها و پيام هاي زياد همسرم مشکوک شدم و گوشي او را بررسي کردم.
وقتي به پيامک هايي که از طرف يک زن برايش ارسال شده بود توجه کردم با همان شماره تماس گرفتم و به زني که آن سوي خط بود گفتم که همسرم قصد آزار تو را دارد، اما آن زن با بي تفاوتي پاسخم را داد.
وقتي اوضاع را اين گونه ديدم سعي کردم همسرم را نصيحت کنم اما باز هم کتک خوردم به همين خاطر ديگر کاري به کارش نداشتم و با کار در منزل ديگران مخارج خودم را تأمين مي کردم. بعدها فهميدم همسرم که کارگر تأسيسات است به منزل يکي از دوستانش مي رفته است تا اين که چند ماه قبل براي شرکت در مراسم عروسي يکي از اقوام به شهرستان دعوت شديم.
همسرم به اين بهانه که خودرو خراب است ما را با اتوبوس به شهرستان برد. آن روز قيافه همسرم به هم ريخته و خودش هم خيلي کلافه بود.
در مسير بازگشت وقتي اتوبوس در مکاني براي ناهار و استراحت توقف کرد، همسرم را ديدم که در گوشه اي گريه مي کند. آن روز او به بهانه انجام کاري به مقصد نامعلومي رفت و به همراه ما بازنگشت تا اين که چند روز بعد مأموران انتظامي وارد منزلم شدند و گفتند همسرم به اتهام قتل يک زن تحت تعقيب است.
آن ها از داخل خودروي همسرم ساعت و برخي مدارک ديگر مربوط به مقتول را کشف کردند. تازه فهميدم که مقتول همسر دوستش بوده است.
او هيچ وقت نمي توانست هنگام عصبانيت خودش را کنترل کند. هنوز هم آخرين کتکش را به ياد دارم که چگونه چشمم را کبود کرد و همين عصبانيت ها بالاخره از او يک قاتل ساخت...
ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري
خراسان رضوي