به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ پس از عملیات والفجر یک، بخش جنوبی استان ایلام با وجود اهمیت بسیار، به منطقه ای آرام و پدافندی تبدیل شد و تصور می شد که دیگر در این بخش، راه کارهای نظامی به منظور پیشروی قوای خودی، وجود ندارد. در عین حال در آستانه عملیات خیبر، تلاش برای طراحی نبرد و آماده سازی این منطقه جهت اجرای عملیات آغاز شد.
نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ساعات باقی مانده تا عملیات بزرگ خیبر و برای انهدام بخشی از توان جنگی قوای دشمن، عملیات «والفجر6» را طرحریزی کردند تا طی دو روز در منطقه مرزی «چزابه» به اجرا در آید. حمله در ساعت23 و 20 دقیقه شامگاه 2 اسفند ماه 1362 و با رمز یازهرا (سلام الله علیها) به مرحله اجرا در آمد. قوای اسلام با عبور از رودخانه چیلات و دهلران، دو ارتفاع مهم مشرف به مناطق مسکونی عراق را آزاد کرده و بزرگراه العماره - بغداد را در تیررس خود گرفتند. در اینحال، دشمن بعثی برای باز پسگیری مناطق از کف داده، اقدام به پاتک نمود که با چند ضد پاتک از سوی قوای اسلام مواجه شد و در اقدام خود ناکام ماند. در این عملیات، دشمن با به جای گذاشتن صدها کشته و زخمی مجبور به عقبنشینی شد. عملیات والفجر 6، در نهایت با شروع عملیات خیبر در 3 اسفند1362، پایان پذیرفت. این عملیات صدها تن کشته و مجروح داد.
-پس 30 سال در پی مجروحان به یادگار مانده از این عملیات رفتیم. در کنار بزرگراه پر هیاهوی شهید صدر بیمارستان روانپزشکی به این نام متعلق به بنیاد اشهید و امور یثارگران وجود دارد. که در سکوت بی بدیل آن بزرگ مردانی صبح را به شب می رسانند که 8 سال از کشور دفاع کردند
-عباس غفاری نظری تک تیراندازی از گردان حضرت قاسم و جانباز اعصاب و روان دفاع مقدس است که در عملیات والفجر 6 دهلران حضور داشته و حرفهایی برای گفتن دارد. او متولد 1346 در خانواده متوسط و پرجمعیت به دنیا آمد. فرزند اول خانواده و دارای 4 برادر و یک خواهر است. او در کودکی پر جنب و جوش بود. پدری با درآمد کم دارد، تا کلاس دوم راهنمایی درس خوانده و در سال 1363 با دستکاری شناسنامه به جبهه رفته است.
وی می گوید: در لشکر 10 سید الشهداء گردان حضرت قاسم به فرماندهی حاج عباس قهرودی و معاونت محمد رضا کلهر تک تیرانداز بودم و در گروهان شهادت بعد از مدتی معاون دسته و سپس مسئول دسته عملیات شدم.
وی در طی حضور خود در جبهه 3 بار طعم مجروحیت را چشیده است که اولین جراحت را در والفجر 6 به یاد می آورد.
-در شلیک آتش سنگین دشمن بعثی بروی سرشان، تلفات خیلی سنگینی داده بودند. عباس به یاد می آورد: نیروهایم همه زیر آتش بودند صدایی از پشت سر شنیدم: حاجی حاجی.
یک از همرزم هایم را دیدم که به شدت زخمی شده، گفتم: سید جان چه شده.
خون تمام لباس هایش را گرفته بود، چپفیه دور کمرم را باز کردم و به دور زخمش بستم. او را روی تخته سنگی کشیدم و گفتم اینجا بمان تا ما برگردیم. پشتیبان ما از گردان علی اصغر بود.
در حال بستن زخم سید بودم که از پشت سرم صدایی آمد: چطوری دلاور!
جا خوردم دیدم حاج عباس است. گفتم سلام حاجی گفت: تو سنگرها عراقی است. گفتم می دانم اسیر هستند. گفت: کارت خوب بود صد متر دیگر بروی جلو بچه های گردان علی اصغر می رسند و به شما می پیوندند. گفتم :حاجی بچه هایم خیلی زخمی شده اند که خبر داد به امید خدا پیروز شدیم.
-نزدیک صبح بود هوا گرگ و میش شده بود، صدای ناله بچه ها می آمد، از 33 نفر 15 نفر مانده بودیم و به همراه 50 اسیر ساعت 7 صبح برگشتیم و خط تحویل گردان علی اصغر دادیم. در بین راه کنار تخته سنگ سراغ سید رفتم دیدم که شهید شده. اشکم جاری شد. با جسم بی جان سید درد دل می کردم که ناگهان صدایی من را از جایم چند متر پرتاب کرد. صاحب صدا خمپاره ای 120 بود. تا چند ساعت متوجه چیزی نشدم فقط امیدوار بودم به شهدا بپیوندم اما تا امروز مجروح ماندم.
-عباس که سابقه بستری در بیمارستان ساسان را دارد می گوید: کربلای 5 بود که در معرض گازهای شیمیایی قرار گرفتم.
در بامداد 19/10/65 عملیات کربلای 5 با رمز «یا زهرا(سلام الله علیها») در منطقه شلمچه صورت گرفت که به دلیل مقاومت وصف ناپذیر رزمندگان در برابر پاتک های سنگین، عراق به مدت حدود دو ماه اقدام به حملات شیمیایی بسیار گسترده با گاز خردل نمود که حتی مناطقی از آبادان را نیز در بر گرفت.
-درگیری ها بشدت اوج گرفته بود. در صحنه ای بیش از 500 تانک دشمن برابر لشکر در غرب کانال ماهی آرایش گرفته بودند و همزمان هلی کوپترها هم برای اولین بار در طی جنگ، نیروهای خط مقدم را بمباران می کردند. در صحنه ای تعدادی از تانک ها قصد دور زدن کانال و غافلگیری نیروها را داشتند. شب آغاز عملیات بیش از 500 آرپیجی زدم که باعث شد از ناحیه گوش دچار ضایعه و آسیب بشوم.
-وقتی به دیدار عباس رفتیم داشت از شب عملیات کربلای 5 و پانصد خمپاره اش می گفت که مسئولان اجازه ندادند و اعلام کردند هر وقت به خانه اش رفت با او صحبت کنید. اما عباس غفاری 44 ساله جانباز 10 درصد است که با داشتن همسر و یک پسر 7 ساله 2 سال از عمر خود را در این آسایشگاه به سر می برد. به خاطر بی مهری مسئولان بیمارستان نتوانستیم عکسی از جانباز تهیه کنیم اما در ملاقات های قبلی بیمارستان ساسان در کادر عکس جانباز دیگری قرار گرفته بود. این بی مهری سبب شد تا از مجروحیت سوم عباس ناآگاه بمانیم.
-وی که تنها 10 درصد جانبازی دارد بیان کرد در زمانی که حال بهتری داشته باشد به وسیله موتور سیکلت در پیک مشغول می شود ومی گوید: مستاجر است. عباس بیش از این در دلی با ما نکرد.
منبع:فارس