نمي دانم قرباني هوا و هوس شدم يا فريب محبت ها و عاطفه هاي ظاهرياش را خوردم، اما هرچه بود در بازي شطرنج روزگار چنان کيش و مات شدم که همه چيزم را از دست دادم و حالا حتي ديدن فرزندانم و در آغوش کشيدن آن ها برايم يک آرزو شده است...
شهدای ایران:جوان ۳۶ ساله اي که با راي دادگاه صلاحيت نگهداري فرزندانش را از دست داده بود با بغضي در گلو به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري کوي پليس مشهد گفت: پس از آن که ديپلم حسابداري گرفتم و خدمت سربازي ام به پايان رسيد در يکي از مراکز درماني مشهد به عنوان کارمند استخدام شدم. ۲۳ ساله بودم که ازدواج کردم و زندگي شيريني در کنار همسر و دو فرزندم داشتم تا اين که حدود ۴ سال قبل با زن مطلقه اي که از کارکنان مرکز درماني بود و براي گرفتن يک وام به دنبال ضامن مي گشت آشنا شدم. اگرچه ابتدا به خاطر فرزندانش ضمانت او را قبول کردم اما او با ابراز محبت هايش مرا به سوي خود جذب کرد به طوري که در مدت کوتاهي و به طور پنهاني او را به عقد موقت خودم درآوردم.
طولي نکشيد که همسرم از طريق پيامک هاي ارسالي متوجه رابطه ما شد اگرچه او خيلي صبورانه و با حسن خلق ماجرا را از من پرسيد ولي من به بهانه تجسس در تلفن همراهم او را به شدت کتک زدم. از سوي ديگر هم به سراغ «مينا» رفتم و گفتم که ديگر نمي خواهم به زندگي و ارتباط با او ادامه بدهم ولي مينا مرا تهديد به ندادن اقساط بانکي اش کرد و در نهايت نيز از پرداخت اقساط خودداري کرد. با اين شرايط دوباره به سراغش رفتم تا درباره اقساط وام با او صحبت کنم، اما او با همان حيله ها و محبت هاي دروغين دوباره مرا خام کرد و چند قرص را با عنوان اين که اعصابم را راحت مي کند به من خوراند گرچه بعدها فهميدم آن قرص ها اعتيادآور است.
مدام به خانه او مي رفتم تا اين که پس از مدتي روزي ۱۴ قرص مي خوردم و ديگر به انساني پرخاشگر و تندخو تبديل شده بودم و همه را کتک مي زدم. سرانجام سال گذشته همسرم با داشتن چندين نامه پزشک قانوني از من شکايت کرد. بارها در مراکز قانوني تعهد دادم که دست از اين کارها بردارم و با مينا قطع رابطه کنم اما هيچ وقت به تعهدات خودم عمل نمي کردم و همچنان به کتک کاري افراد و مصرف قرص ها ادامه مي دادم.
مدتي بعد و پس از ۱۳ سال زندگي مشترک، همسرم به دليل خيانت و وفادار نبودن من به زندگي از من طلاق گرفت و دادگاه نيز به خاطر مصرف بالاي قرص هاي مذکور حضانت فرزندانم را به همسرم سپرد اين در حالي بود که به خاطر درگيري هاي متعدد با همراهان بيماران و شکايت هاي زياد از محل کارم نيز اخراج شدم و همه چيزم را از دست دادم و ديگر چيزي براي باختن ندارم کاش...
ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي
*خراسان
طولي نکشيد که همسرم از طريق پيامک هاي ارسالي متوجه رابطه ما شد اگرچه او خيلي صبورانه و با حسن خلق ماجرا را از من پرسيد ولي من به بهانه تجسس در تلفن همراهم او را به شدت کتک زدم. از سوي ديگر هم به سراغ «مينا» رفتم و گفتم که ديگر نمي خواهم به زندگي و ارتباط با او ادامه بدهم ولي مينا مرا تهديد به ندادن اقساط بانکي اش کرد و در نهايت نيز از پرداخت اقساط خودداري کرد. با اين شرايط دوباره به سراغش رفتم تا درباره اقساط وام با او صحبت کنم، اما او با همان حيله ها و محبت هاي دروغين دوباره مرا خام کرد و چند قرص را با عنوان اين که اعصابم را راحت مي کند به من خوراند گرچه بعدها فهميدم آن قرص ها اعتيادآور است.
مدام به خانه او مي رفتم تا اين که پس از مدتي روزي ۱۴ قرص مي خوردم و ديگر به انساني پرخاشگر و تندخو تبديل شده بودم و همه را کتک مي زدم. سرانجام سال گذشته همسرم با داشتن چندين نامه پزشک قانوني از من شکايت کرد. بارها در مراکز قانوني تعهد دادم که دست از اين کارها بردارم و با مينا قطع رابطه کنم اما هيچ وقت به تعهدات خودم عمل نمي کردم و همچنان به کتک کاري افراد و مصرف قرص ها ادامه مي دادم.
مدتي بعد و پس از ۱۳ سال زندگي مشترک، همسرم به دليل خيانت و وفادار نبودن من به زندگي از من طلاق گرفت و دادگاه نيز به خاطر مصرف بالاي قرص هاي مذکور حضانت فرزندانم را به همسرم سپرد اين در حالي بود که به خاطر درگيري هاي متعدد با همراهان بيماران و شکايت هاي زياد از محل کارم نيز اخراج شدم و همه چيزم را از دست دادم و ديگر چيزي براي باختن ندارم کاش...
ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي
*خراسان