به گزارش شهدای ایران؛ «عباس کیمنش» ملقب به «مشفق کاشانی» در سال 1304در شهر کاشان زاده شد. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر و تحصیلات دانشگاهی را در دانشگاه تهران به پایان برد. از رییس هیأت مدیره انجمن شاعران ایران، دهها مجموعه شعر چون «سرود زندگی»، «سراب آفتاب»، «آذرخش»، «آینه خیال»و ... منتشر شده است. او در مراسمی در انجمن شاعران ایران حضوریافته بود به هنگام سخنرانی و پیش از آن که آخرین رباعی خود را قرائت کند از حال رفت. حاضران در مراسم بلافاصله با اورژانس تماس گرفتند اما استاد مشفق کاشانی در بیمارستان به دلیل نارسایی قلبی جان به جان آفرین تسلیم کرد.
مشفق کاشانی مانند بسیاری از شاعران معاصر ایران اسلامی اشعاری در زمینه حماسه، انقلاب و شهدا داشت. سروده های او در موضوعات حماسی و مقاومت مانند دیگر حوزه های دیگر شعری اش نام آشناست. وی اشعاری در رثای شخصیت والای شهید بهشتی مظلوم سروده است که خود در این زمینه میگفت: یادم هست در آن روزها که فاجعه هفتم تیر اتفاق افتاد، ظرف مدت بسیار کمی، آثار زیادی چه به نثر و چه به نظم در این رابطه سروده شد که همه را به حیرت انداخت. چنانچه بشود تمامی اشعار در این زمینه را در مجموعهای به طور کامل و منسجم جمع آوری کرد، بسیار پسندیده است. من درباره این واقعه چند شعر در همان سال 60 و اولین سالگرد فاجعه یعنی سال61 سرودهام. یکی از این اشعار با نام "بهشتی آیت حق " از مشفق کاشانی را در ادامه می آید:
چو دیو فتنه به آئین خشم فرمان داد
عنان ز موج گرفت و به دست توفان داد
سموم مرگ پر کند در دل گرداب
به ابر بر شد و پهلو به باد و باران داد
به دشت حادثه بارید و خار بن روئید
به جای لاله و گل هدیه زخم پیکان داد
به سوگ باغ، بدین داغ بلبل از سر داد
نشست و سینه ز غم چاک تا گریبان داد
زنای ناله برآورد همچو نای و گریست
زبندبند، نوا تا رواق کیهان داد
به داغ فاجعه هفت تیر نعره زنان
خبر ز درد به نوباوگان بستان داد
دریغ و درد که گلهای باغ پرپر گشت
نشان غم به دل امت مسلمان داد
بهشتی، آیت حق بود، کاروان سالار
گرفت رایت خونین به دوش و فرمان داد
سلاله نبوی، سید جلیل شهید
میان آتش و خون ایستاده تا جان داد
اگر به دیده دل بنگری، خدای بزرگ
حسین دیگر به کربلای ایران داد
امام پردهنشین هادی زمان، مهدی (عج)
به جان تشنه او چشمهای فروزان داد
تمام عمر در اندیشه گل توحید
نوای عشق به مرغ هزار دستان داد
بسا گروه ز راه ضلال باز آورد
نمود راه مسلمان و راه سلمان داد
ز دود زنگ ملال از جبین دین نبی(ص)
هزار جلوه به آئین علم و عرفان داد
به کام آتش در شد چنان که ابراهیم
بدین طریق که حق وعده گلستان داد
چو شمع سوخت که افروخت شعله چون خورشید
به شام تیره هستی چراغ تابان داد
بدین حماسه که بنهاد یادگار از خویش
به لوح سرخ شهادت، شگرف عنوان داد
شهید شاهد مظلوم، ای بهشتی راد
شهادت تو به ارکان ملک بنیان داد
چراغ معرفت افروختی ز پرتو جان
فروغ مهر تو، تابندگی به کیهان داد
صلای فکر تو در پهنه طریق القدس
نشان فتح وبشارت به شوش و بستان داد
نوید فتح مبین تا هویزه، خرمشهر
پی گشودن دژهای خصم امکان داد
نمردهای و نمیری که روح طیب تو
به انقلاب یکی جنبش دگرسان داد
چه برد حاصل از این فتنه، خصم دیو سرشت؟
که عقل و دین و دل خود به دست شیطان داد
ز گرگ نفس به خون در کشید یوسف دین
نشان پیرهن و خون به پیر کنعان داد
فضای مملکت از لا اله الا الله
نهیب مرگ به کاخ سیاه ریگان داد
امام بت شکن از خاستگاه نور و امید
پیام وحدت و همت به حق پرستان داد
همچنین وی چند ماهی قبل از رحلتش در مراسم تجلیل از مادران شهدای گمنام حاضرشد، و ابیاتی از یکی از آخرین سرودههای خود را خواند که بخشهایی از آن به شرح زیر است:
نگذارید که این سلسله در هم شکند
نخل سرسبز ولایت شعر ماتم شکند
مشعل مهر فرو افتد و خاموش شود
آسمان رنگ ببازد دل شبنم شکند
... ما که باشیم که پابند هوا بنشینیم
سیلی از صاعقه خیزد دژ محکم شکند
گر به نابودی دشمن به قضا تن ندهیم
صف معراجی ارباب مکرم شکند
باش که از تیغ دلیران وطن روز مصاف
لشکر ختم فرومایه دمادم شکند
خرم آن لحظه که دست و تبر ابراهیم
بت فرو ریزد و شیطان مجسم شکند
رشته عدل الهی است که در دست شماست
نگذارید که این سلسله در هم شکند
مشفق کاشانی مانند بسیاری از شاعران معاصر ایران اسلامی اشعاری در زمینه حماسه، انقلاب و شهدا داشت. سروده های او در موضوعات حماسی و مقاومت مانند دیگر حوزه های دیگر شعری اش نام آشناست. وی اشعاری در رثای شخصیت والای شهید بهشتی مظلوم سروده است که خود در این زمینه میگفت: یادم هست در آن روزها که فاجعه هفتم تیر اتفاق افتاد، ظرف مدت بسیار کمی، آثار زیادی چه به نثر و چه به نظم در این رابطه سروده شد که همه را به حیرت انداخت. چنانچه بشود تمامی اشعار در این زمینه را در مجموعهای به طور کامل و منسجم جمع آوری کرد، بسیار پسندیده است. من درباره این واقعه چند شعر در همان سال 60 و اولین سالگرد فاجعه یعنی سال61 سرودهام. یکی از این اشعار با نام "بهشتی آیت حق " از مشفق کاشانی را در ادامه می آید:
چو دیو فتنه به آئین خشم فرمان داد
عنان ز موج گرفت و به دست توفان داد
سموم مرگ پر کند در دل گرداب
به ابر بر شد و پهلو به باد و باران داد
به دشت حادثه بارید و خار بن روئید
به جای لاله و گل هدیه زخم پیکان داد
به سوگ باغ، بدین داغ بلبل از سر داد
نشست و سینه ز غم چاک تا گریبان داد
زنای ناله برآورد همچو نای و گریست
زبندبند، نوا تا رواق کیهان داد
به داغ فاجعه هفت تیر نعره زنان
خبر ز درد به نوباوگان بستان داد
دریغ و درد که گلهای باغ پرپر گشت
نشان غم به دل امت مسلمان داد
بهشتی، آیت حق بود، کاروان سالار
گرفت رایت خونین به دوش و فرمان داد
سلاله نبوی، سید جلیل شهید
میان آتش و خون ایستاده تا جان داد
اگر به دیده دل بنگری، خدای بزرگ
حسین دیگر به کربلای ایران داد
امام پردهنشین هادی زمان، مهدی (عج)
به جان تشنه او چشمهای فروزان داد
تمام عمر در اندیشه گل توحید
نوای عشق به مرغ هزار دستان داد
بسا گروه ز راه ضلال باز آورد
نمود راه مسلمان و راه سلمان داد
ز دود زنگ ملال از جبین دین نبی(ص)
هزار جلوه به آئین علم و عرفان داد
به کام آتش در شد چنان که ابراهیم
بدین طریق که حق وعده گلستان داد
چو شمع سوخت که افروخت شعله چون خورشید
به شام تیره هستی چراغ تابان داد
بدین حماسه که بنهاد یادگار از خویش
به لوح سرخ شهادت، شگرف عنوان داد
شهید شاهد مظلوم، ای بهشتی راد
شهادت تو به ارکان ملک بنیان داد
چراغ معرفت افروختی ز پرتو جان
فروغ مهر تو، تابندگی به کیهان داد
صلای فکر تو در پهنه طریق القدس
نشان فتح وبشارت به شوش و بستان داد
نوید فتح مبین تا هویزه، خرمشهر
پی گشودن دژهای خصم امکان داد
نمردهای و نمیری که روح طیب تو
به انقلاب یکی جنبش دگرسان داد
چه برد حاصل از این فتنه، خصم دیو سرشت؟
که عقل و دین و دل خود به دست شیطان داد
ز گرگ نفس به خون در کشید یوسف دین
نشان پیرهن و خون به پیر کنعان داد
فضای مملکت از لا اله الا الله
نهیب مرگ به کاخ سیاه ریگان داد
امام بت شکن از خاستگاه نور و امید
پیام وحدت و همت به حق پرستان داد
همچنین وی چند ماهی قبل از رحلتش در مراسم تجلیل از مادران شهدای گمنام حاضرشد، و ابیاتی از یکی از آخرین سرودههای خود را خواند که بخشهایی از آن به شرح زیر است:
نگذارید که این سلسله در هم شکند
نخل سرسبز ولایت شعر ماتم شکند
مشعل مهر فرو افتد و خاموش شود
آسمان رنگ ببازد دل شبنم شکند
... ما که باشیم که پابند هوا بنشینیم
سیلی از صاعقه خیزد دژ محکم شکند
گر به نابودی دشمن به قضا تن ندهیم
صف معراجی ارباب مکرم شکند
باش که از تیغ دلیران وطن روز مصاف
لشکر ختم فرومایه دمادم شکند
خرم آن لحظه که دست و تبر ابراهیم
بت فرو ریزد و شیطان مجسم شکند
رشته عدل الهی است که در دست شماست
نگذارید که این سلسله در هم شکند