چاره اي نداشتم و به حرف همسرم گوش کردم اما يک روز که وارد منزل شدم جمال به همراه پسرخاله اش در حال نصب ماهواره بودند با ديدن اين وضعيت اخم هايم را در هم کشيدم و به همسرم گفتم: مگر ما با هم قرار نگذاشته بوديم در خانه مان اين طور چيزها نباشد! اما او در حالي که با خنده هايش مرا مسخره مي کرد، گفت: مگر مي شود در عصر فناوري از اين گونه وسايل استفاده نکرد!! اين گونه بود که ديگر روي آسايش را به خود نديدم گويي با ورود آنتن ماهواره به منزلمان آرامش هم از زندگي ما قهر کرد. از روزي که اولين فرزندم متولد شد، جمال به بهانه اين که نمي توانم به تنهايي از فرزندم مراقبت کنم مرا روانه منزل پدرم مي کرد و خودش به همراه پسر خاله اش به تماشاي برنامه هاي ماهواره مي نشست.وقتي به خانه ام برمي گشتم اگر اعتراضي مي کردم جمال پاسخم را با مشت و لگد مي داد. بارها با بدني زخمي و دلي پر از درد، اشک ريزان به خانه پدرم مي رفتم اما آن ها هر بار مرا به صبوري دعوت مي کردند با تولد دومين فرزندم ديگر تحمل اعمال ناشايست او را نداشتم فيلم هاي مستهجن و مواد مخدر نيز به بساط هر روزه آن ها اضافه شده بود و من از اين که مدام در خانه پدرم بودم خجالت مي کشيدم چرا که پدرم هزينه هاي من و ۲ فرزندم را نيز پرداخت مي کرد.بارها او را هنگام اعمال ناشايست ديده بودم اما کاري از دستم برنمي آمد تا اين که شب قبل وقتي براي برداشتن لباس فرزندانم به خانه رفتم، دوباره خانم غريبه اي را در منزلم ديدم و با پليس تماس گرفتم. حالا او پس از ۷ سال خيانت مرا تهديد مي کند که اگر روانه زندان شود من ديگر روي خوش زندگي را نخواهم ديد؛ اکنون قصد دارم با جدايي از جمال به فکر تربيت صحيح فرزندانم باشم تا ...
ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي
*خراسان