چهارشنبه شب هفته پیش بود که در حال تماشای ویژه برنامه های مرتبط با نهم دی بودم و همراه با تلویزیون خاطرات آن روزهای سرشار از بصیرت را در ذهنم مرور می کردم که ناگهان پیامکی حاوی شماره تماس اکبر ورزمزیار جانباز ۲۵ درصد اعصاب و روان از طرف یکی از همکارانم بدستم رسید . بی درنگ با وی تماس گرفتم و برای پنجشنبه صبح اول وقت قراری برای گفتگو گذاشتم . چند سطر زیر مختصری از دغدغه ها و درد دل های این عزیز است .
باید بدانید قبل جنگ چه بودم و الان چه حالی دارم ؟ قبل از اعزام کنگفوکار و حتی در جبهه مسئول آموزش رزمی گردانمان بودم . نمی خواهم از خودم تعریف کنم ولی تمام همرزمانم شاهد و گواه این ادعا هستند . قبل از اسارت ۷۸ کیلو وزن داشتم اما بعد از دو سال و نیم اسارت وزنم به ۴۲ کیلو رسیده بود . البته طی چند سال با مراجعه به پزشکان مختلف و مطالعاتی که داشتم موفق شدم وزنم را بهبود بخشم .
شبها کابوس می دیدم که دوباره اسیر بعثی ها هستم و با وحشت از خواب می پریدم . هیچ پزشکی هم نمی توانست راه درمانی خاص و موثری ارائه کند . فقط یکسری داروهای خواب آور برایم تجویز می کردند . این حال بد من همچنان ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۷۵ بدنم یکباره به لرزش افتاد ، لرزشی که به هیچ وجه قابل کنترل نبود . در آن زمان با یک پزشک مغز و اعصاب آشنا بودم و قرار شد که مرا در بیمارستان بستری کند تا دلیل این لرزشها و وضعیت وخیم سلامت من مشخص شود . اما با وجود همه آزمایشها پزشکان به هیچ نتیجه ای نرسیدند .
بعد از آن از طریق پیگیری هایی که کردم و با توجه به افزایش نشانه های بیماری و سرانجام در پیچ و خم های اداری بنیاد جانبازان تنها ۲۵ درصد جانبازی به من تعلق گرفت .
در حال حاضر با وضعیتی که دارم شبها تا به صبح بیدار می نشینم تا از پدرم که آلزایمر دارد مراقبت کنم و از صبح تا شب هم می روم سر کار .
این جانباز دفاع مقدس می گوید : یک زمانی روزنامه می خواندم ولی الان مغزم به کلی از کار افتاده و دیگر نمی توانم حتی روزنامه هم بخوانم.
این جانباز ۲۵ درصد ضمن تاکید بر این نکته که با وجود اینکه وظیفه خود را انجام داده است باز هم آمادگی دارد تا در صورت هر گونه تعرض به کشور از خاک و اصل ولایت فقیه دفاع کند از مسئولان خواست فقط یک پزشک خوب به او معرفی کنند تا اندکی بیماریش بهبود یابد .