شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۶۱۷
تاریخ انتشار: ۲۶ فروردين ۱۳۹۱ - ۰۰:۰۰
به بهانه درگذشتش
اگر به من اکنون بگویند که باید به تظاهرات برویم، من این دمپایی ها را در می آورم و پای پیاده می دوم. بخاطر اینکه انقلاب ماست.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

آن پسر بچه که تنها نه سال داشت از همان لحظه که همه فکرش انتقام گرفتن از آن افسر ظالم انگلیسی به خاطر کشتن رفیقش در جریان جنگ جهانی دوم شد، با دستان خودش سرنوشتش را با مبارزه علیه زور و ظلم گره زد و بعد از آن دوره هر چه برگ های زندگیش را بیشتر ورق بزنی، آثار این سرنوشت را بر عمر با برکت و حتی بر پیکرش بیشتر مشاهده خواهی کرد.
او با تمام وجودش کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا را دریافته بود و هوشمندانه می فهمید که مبارزه با ظلم و طاغوت تا ابد ادامه دارد و این تنها شکل مبارزه است که تغییر می کند. بارها توسط ساواک تحت تعقیب قرار گرفته بود. در عرصه هشت سال دفاع مقدس چنان نقش آفرینی کرده بود که صدام هم از شجاعت وی در هراس بود و آرزوی مرگ و شکست او را در سر می پروراند، اما سرنوشت او را هر چه قدرتمندانه تر در برابر ظلم نگه داشت تا وی شاهد سرنگونی صدام باشد.
این اواخر با اینکه گرد پیری بیش از پیش بر چهره اش نشسته بود، اما لحظه ای از اعتقاداتش دست برنداشته و راه مبارزه و دشمن را می شناخت و در این راه حرکت می کرد؛ چون بصیرت داشت. او معتقد بود هرکس در هر جایگاهی که هست و با هر آنچه در توان دارد، باید مبارزه کند؛ چون یک سلحشور چریک در تمام راهپیمایی ها حاضر می شد.
او می گفت: اگر به من اکنون بگویند که باید به تظاهرات برویم، من این دمپایی ها را در می آورم و پای پیاده می دوم. بخاطر اینکه انقلاب ماست. بخاطر اینکه کشور ماست. کسی که ملت و کشورش را دوست نداشته باشد، انسان نیست.
هرگز در چهره اش تزلزلی به خاطر بهایی که در این سال ها به خاطر هدفش که همانا مبارزه علیه ظلم و باطل است، پرداخته بود نمی دیدی.بهایی که بسیار سنگین بود. او پدر دوشهید ویک جانباز بود.او گویی داستان تازه ای از رستم دستان بود.
به قول آقای رجبی که به نوعی هم از همرزمان ایشان است و هم عکاس آن عکس معروف که حاج بخشی دارد ماشین آتش گرفته را خاموش می کند، «آنها مرد عمل بودند نه حرف.»

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار