یک خاطره اشکآور از حجت الاسلام استاد قرائتی
حجت الاسلام والمسلمین قرائتی تعریف میکرد که ما روحانیان را خیلی سخت میشه گریاند! اما یکی از رزمندگان خاطره ای تعریف کرد که اشکمونو در آورد.
به گزارش شهدای ایران، حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتی تعریف میکرد که ما روحانیان را خیلی سخت میشه گریاند! اما یکی از رزمندگان خاطره ای تعریف کرد که اشکمونو در آورد!

گفتیم کی داوطلب میشه راه رو باز کنه تا بتونیم عبور کنیم؟ چندتا از رزمنده ها داوطلب شدند تا راه رو باز کنند ... وقتی میخواستند راه باز کنند میدونستند که زنده نمی مونند.

چون با انفجار هر مین دست، پا، سر، بدن یک جا متلاشی میشود! داوطلب ها پشت سر هم راه افتادن برای باز کردن راه ... صدای مین می آمد. همین زمان متوجه شدم یکی داره بر میگرده!
گفتم شاید ترسیده! بالاخره جان عزیزه و عزیزی جان باعث شده برگرده... گفتم خودمو نشون ندم شاید ببینه خجالت بکشه!
بعد از چند دقیقه متوجه شدم یکی داره میره سمت محل مین گذاری شده.. رفتم سمتش گفتم وایسا کجا میری؟
گفت دارم میرم محل مین گذاری شده دیگه!! گفتم تو جزو کسای بودی که داوطلب شده بودند چرا برگشتی؟

گفت: آخه پوتینم نو (تازه) بود خواستم اونو در بیارم با جوراب برم و بیت المال حیف و میل نشود. اون پوتین بمونه یکی دیگه ازش استفاده کنه.
*رسا


باسلام و خسته نباشید اقا دستون درد نکنه ما را یاد اون زمان.ها میندازید؟متاسفانه بعضی.ها فکر میکنند نسل بچه.های جنگ که هنوز هم تعدادی از انها باقی مانده انگار مال سلسله اشکانیان و سامانیان بوده.اند؟ بابا اینها داستان و رمان نیست وجود داشته و اگر دقت کنید تتمه این ادمها در همسایگی شما هنوز نفس میکشند.ما بازماندگان دفاع مقدس فقط امیدمان به خدا و امام ره و شهداست. خداوند متعال از همه ما قبول کنند فقط جند دقیقه از زمان حضور ما در جبهه را قبول کنند برای ما کافیست؟حسبناالله ونعم الوکیل 

