فرمانده لشکر 41 ثارالله در عملیات "کربلای 5" میگوید: یک صحنه بسیار دیدنی دیگر، دنبال کردن یک لشکر تانک و نفربر عراقی به وسیله 60-50 نفر از بچههای تخریب با دست خالی بود.
شهدای ایران: سردار سرلشکر "قاسم سلیمانی" فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده لشکر 41 ثارالله در دوران دفاع مقدس در رابطه با عملیات کربلای 5 میگوید: یکی از پرخاطرهترین و مهمترین برگهای تاریخ پر افتخار جنگ برای مردم استان کرمان، عملیات کربلای پنج است، که اگر بگویم در روز عملیات کربلای پنج، کربلایی در جوار کربلای امام حسین علیه السلام بوقوع پیوست و همه آن فداکاری، ایثار، گذشت و ارزشهایی که توسط یاران امام حسین علیه السلام به نمایش در آمد، سخنی به گزاف نگفتهام. چهرههای تابناک و بزرگی در بین خودمان داشتیم که انصافاً جای تک تک آنها خالی است.
رزمندهها به عشق شهادت به کربلای 5 آمدند
امروز در آن تابلویی که مقابل چشمم مجسم است، قامت رسای آنها را میبینم. انگار همه آنها حس کرده بودند که این عملیات جزء آخرین عملیاتهای جنگ است و باید خود را به قافلهای که متعلق به آنهاست برسانند و ملحق شوند. مثل همین ایام، قبل از اینکه لشکر ثارالله به شلمچه برسد یک اجتماع بسیار دیدنی و پر خاطره اتفاق افتاد. شب وداع لشکریان ثارالله همه بودند. زندی، بینا، مشایخی، طیاری، عابدینی، محمدی پور، میرحسینی، دریجانی، تهامی، گرامی و...همه بودند. چراغها خاموش شد، همه دست در گردن هم انداخته بودند و وداع میکردند. شهید مشایخی گفت در همسایگی خانه ما، هم در سمت راست و هم سمت چپ، بچه یتیم بسیار هستند. من روی بازگشت به جیرفت را ندارم. تصمیم گرفتهام پاهای خود را ببندم که عقب نشینی نکنم قصد شهادت دارم.
وقتی از کانال ماهی برگشتم هیچکس نمانده بود
آنروز گذشت. صبح روز بعد روی خاکریز داخل سیمهای خاردار یک صحنه تماشایی نظرم را جلب کرد. عیناً مثل کربلا بود. آنجایی که امروز شاید از دید زائران شلمچه ناپیدا باشد. بالای سیمهای خاردار دستهای قطع شده و ابدان مطهر شهدا روی آب قرار داشت. جنازه حاج علی محمدی پور و علی عابدینی در کنار دژ در زیر تیر بار دشمن روی زمین افتاده بود، بعد هم یکی پس از دیگری همه رفتند. وقتی از کانال ماهیگیری برگشتم، هیچکس نمانده بود انگار همه با تمام وجود تلاش برای رفتن داشتند. کربلای پنج یک نبرد خونین بسیار مهم و سرنوشت ساز دفاع مقدس بود.
دشمن در عملیات کربلای 5 در بالاترین حد توان نظامی و اطلاعاتی بود
برای اینکه حساسیت عملیات کربلای پنج و علت حجم فداکاری در این عملیات بیشتر احساس شود ذکر نکاتی ضروری است.
ما در سه مقطع جنگ فشار سیاسی زیادی داشتیم، یکی مقطع اول که دشمن احساس پیروزی میکرد و تصور میکرد باید با پشتوانه سیاسی این پیروزی را تثبیت کند. مقطع دوم پس از عملیات بیت المقدس بود که باز یک حرکتهای سیاسی جدی انجام شد و مقطع سوم که از بقیه مقاطع متمایز بود، عملیات خیبر قبل از عملیات کربلای پنج بود که یک نگرانی جدی در جبهه دشمن احساس میشد. لذا تلاش گستردهای در ابعاد سیاسی روی جمهوری اسلامی برای توقف جنگ گذاشته بودند. از سوی دیگر عملیات کربلای پنج در اوج بالندگی دشمن در حال انجام بود.
دشمن سازمان نظامی خودرا به 10 برابر افزایش داده و از نظر کیفی رشد فزایندهای پیدا کرده بود. حجم نیروهای مسلح عراق به اندازه هر پنجاه نفر 5 نفر نظامی بوده و از نظر تجهیزات نظامی و امکانات از عملیات خیبر به این طرف بخش عظیمی از تجهیزات بسیار مهم دنیا در اختیار دشمن قرار گرفت. آمار تانکهای دشمن به 5 هزار دستگاه و نفربرها بالغ بر 4 هزار دستگاه میرسید. در جنگ هوایی دشمن همه ابزارهای روز دنیا را در اختیار داشت. لذا امکانات دشمن یک حرکت و یک رشد فزایندهای پیدا کرده بود و از طرفی ما امکاناتمان بسیار محدود بود. دشمن از نظر اطلاعاتی به یک مرحله بالایی رسیده بود هواپیماهای آواکس، رادارها و رازیتها که در مقابل تنفس و دمای بدن انسان حساسیت داشتند، کشف عملیات ما برای دشمن را بسیار آسان کرده بود و ما برای مخفی کردن عملیات خود، مستلزم هزینههای سنگینی بودیم بطوری که در عملیات والفجر 8 جهت تصرف فاو برای غافلگیری دشمن در منطقه دیگری به اندازه یک عملیات وسیع تدارک دیدیم وقتی میخواستیم برای عملیات والفجر 8 آماده شویم یک خط دفاعی در هور داشتیم که از بس یونولیت به داخل هور برده بودیم فضای بسیار بد و نابهنجاری داشت. چهره شهید نصراللهی در ذهنم است که همه صورتش کامل پوست انداخته بود.
در منطقه هور مدتها جدی کار می شد برای اینکه ذهن دشمن متوجه این سرزمین شود تا ما بتوانیم برای والفجر 8 آماده شویم.
مشکل بعدی ما این بود که بعد از عملیات والفجر 8 دشمن با کمک منافقین طرح دفاعی مشترک را در جبهه هایی که ما نمی توانستیم خوب کنترل کنیم و بصورت پاسگاهی مدیریت میشد مثل ایلام؛ مهران تا دهلاویه اجرا کرد و نقاط ضعف را شناسایی و حملاتی را آغاز نمود و جاده مهران-دهلران را تصرف کرد و خیلی هم روی آن تبلیغ کرد.
ناموفق بودن عملیات کربلای 4 منشاء تبلیغات وسیعی برای دشمن شد و همه شکستهای خود را در فاو و کربلای یک در پشت این عملیات پنهان کرد و بصورت آمارهای کاذب تلفات ما را اعلام نمود. تجربه عمر ما تجربه عجیبی است، برای همه ما درس است.
60 درصد توان نظامی دشمن در اطراف بصره مستقر بود
هر کسی با این مرد الهی و برجسته یعنی امام رحمه اله علیه که با خدا معامله میکرد در میافتاد، ور میافتاد، چه اشخاص، چه حکومتها و چه جعمیتهای مختلف. صدام به روزی افتاد که بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل بخاطر 15 ثانیه تاخیر در باز کردن درکاخ، او را مفتضح کردند. این وضع خفت آوری برای صدام بود و این نتیجه خونهای مقدس ریخته شده و درگیر شدن با یک انسان الهی است.
عدم موفقیت ما در کربلای 4 تاثیرات روانی بسیاری در جبهه ما داشت ما برای یک عملیات، قطعاً توجیهات گستردهای انجام میدادیم، وقتی ناکامی بوجود میآمد در روحیهها تاثیر زیادی داشت. روزهای دوم و سوم پس از بازگشت از کربلای 4 وقتی وارد اردوگاهها میشدی کمتر لبی را خندان میدیدی، یک نگرانی عمومی جبهه را فراگرفته بود. نکات مهم دیگری که وجود داشت این بود که در بحث جابجایی وآماده سازی نیروها ما دچار مشکل بودیم و حداقل برای یک عملیات شش ماه باید زمین را آماده میکردیم. جلسات زیادی گذاشتیم و آقای هاشمی رفسنجانی هم همیشه شرکت میکردند. یکی از بحثها این بود که ما باید برای یک عملیات آماده شویم و این عدم موفقیت را جبران کنیم. طبیعتاً باید طرح ریزی میشد. لذا جلسات فشردهای انجام گرفت و همه به زمین شلمچه راضی شدند.
چند پارامتر مهم در این انتخاب بود از جمله اینکه هیچگونه جابجایی انجام نمیدادیم، نیروها آماده بودند، دشمن در غفلت کامل بود اما زمینی که انتخاب شد در کل جنگ سختترین زمین بود و بدلیل نزدیکی این جبهه با بصره، دشمن همه توانمندیهای فکری خود را بکار گرفته بود و تمام این زمین را به خاکریزهای متعدد و دژهای مختلف مسلح کرده و بر این دشت مسلط بود و روی میدانهای مین آب رها کرد و منطقه وسیعی را آلوده نمود. در کل بیش از 60 درصد توان نظامی دشمن در اطراف بصره مستقر بود.
مشکل دیگر ما این بود که زمان حمله را شب یازدهم انتخاب کردیم. ما معمولاً زمان عملیات را طوری انتخاب میکردیم که در تاریکی شب به خطوط دشمن بزنیم اما شب یازدهم یعنی روشنایی کامل ماه که برای ما معذوریت پدید میآورد. سه چهار شب قبل از آن به اتفاق چند تا از بچههای اطلاعات به پای دژ رفتم تا ببینیم میزان دید و تسلط دشمن چقدر است. بچهها به داخل آب رفتند.
قبل از رسیدن به انتها، تعدادی مرغابی دیده شد، گفتم: برگردید نیاز به رفتن نیست.آقای سخی روی دژ دشمن رفت و شناسایی دقیقی انجام گرفت. جلسات توجیهی انجام شد. بچهها تمام هم خود را بکار گرفتند و برای آماده سازی نیروها و انجام عملیات رفتند.
احساس کردیم عملیات لو رفته است
جبههای که تا قبل از آن گویا خاک مرده روی آن پاشیده بودند یکباره عوض شد. همزمان مه غلیظی همه منطقه را فرا گرفت بطوریکه رادارها، رازیتها و ماهواره ها کارآیی خود را از دست دادند و این مه غلیظ 12 روز در منطقه بود و ما در این مدت آمادگی لازم را پیدا کردیم در حالیکه دشمن باور نمیکرد ما بتوانیم به فاصله دو هفته از عملیات قبلی، بزرگترین عملیات تاریخ جنگ را انجام دهیم. وقتی به آن دوره رجوع میکنم، احساس میکنم نه آن جسارت، نه آن فکر و نه آن اشخاص هیچکدام متعلق به این دنیای خاکی نبودند آن صحنهها را خدا آفرید و اراده او بود که حاکم شد و آن فضا ایجاد گردید.
عصر عملیات تدابیر مختلفی اندیشیده بودیم. مثلاً نهری حفر کردیم که از دژ آب به داخل آن میریخت و در این نهر حدود 100 فروند قایق پنهان کرده بودیم. شب عملیات در این دژ غلغله انسان بود که با هیچ جا قابل قیاس نیست. چهرههایی که در سنگر نشسته بودند یا مشغول تلاوت قرآن بودند، یا در حال نماز و یا نوشتن وصیت نامه. کسانی که قطعاً به استقبال مرگ میرفتند، در دژ مخفی شده بودند. قبل از غروب اتفاقی افتاد که وحشتی بر ما حاکم شد، احساس کردیم عملیات لو رفته است. دشمن با شلیک کاتیوشا چند تا قایق و یک نفربر را منهدم کرد. این یک هشدار بود. بچهها سرشب سوار قایقها شدند و به سمت خط دشمن حرکت کردند. دورترین محور ما بیش از 5-6 کیلومتر داخل آب بود.
سرمای خوزستان هم که می دانید، خیلی سوزناک است. از نظر زمانبندی باید طوری حرکت میکردیم که همه نیروها از خطوط مختلف حرکت و ساعت 12 به محور میآمدند. سختترین محور، محور لشکر 41ثارالله بود که نقش حیاتی در کربلای 5 داشت و دورترین مسیر از داخل آب را باید طی میکرد. مهمترین مشکل ما انتخاب گردان خط شکن بود. عملیات ما تماماً استشهادی بود و ما به وسعت جبهه نیروی استشهادی داشتیم.
تلاش میشد عملیات با دقت انجام شود. تمام مسیری که بچهها باید میرفتند تا دژ دشمن علامت گذاری شده بود و ما تا پشت میدان مین دشمن، ارتباط بی سیمی داشتیم. بچهها داخل آب شدند سه تا ستون غواص به سمت دشمن حرکت کرد. پیش بینی کرده بودیم که در دو ساعت فلان مسیر را طی کنیم.
کسی عبور گردان شهید طیاری از کانال ماهیگیری را باور نمیکرد
وقتی وارد آب شدیم مسیر را نیم ساعت زودتر طی کردیم و به سمت دشمن حرکت کردیم محور دیگر ما که بچههای لشکر 10 سید الشهداء(کرج) بودند زودتر از ما با دشمن درگیر شدند. ما در فاصله 200 متری سیم خاردارها بودیم که درگیری شروع شده بود. منورها به هوا رفت و به این ترتیب درگیری ما با دشمن قبل از رسیدن به سیم خاردار شروع شد. دشمن موانع مشکلات بسیار زیادی ایجاد کرده بود. اما خطوط را شکستیم. این از نکات بارز ما در جنگ بود که هیچ خط دفاعی نتوانست از نفوذ نیروهای ما به داخل منطقه دشمن جلوگیری کند. وقتی خطوط اول توسط شهید عابدینی و شهید حاج علی محمدی پور شکسته شد هنوز دشمن درگیر بود که نیروهای گروهان دوم وارد خط شدند. وقتی شهید طیاری پشت بیسیم صحبت می کرد هیچکس تصور نمی کرد این صحبتها از دل دشمن باشد (نوار صحبتهای شهید طیاری موجود است) ابتکار عمل شهید طیاری در این عملیات واقعاً مهم و کارساز بود وقتی شهید طیاری اعلام کرد، از کانال ماهی عبور کرده و من این پیغام را به آقای محسن رضایی دادم ایشان باور نمیکردند.
تعقیب تانک با دست خالی
یک صحنه بسیار دیدنی دیگر، دنبال کردن یک لشکر تانک و نفربر عراقی به وسیله 60-50 نفر از بچههای تخریب با دست خالی بود. درغرب کانال ماهی گیری مقاومت عجیبی انجام شد.یکی از فرماندهان شجاع عراقی بنام "عدنان خیرالله" که بارها هم زخمی شده بود در غرب کانال ماهی مقابل ما ایستاده بود.
روز اول ما توانستیم بخش وسیعی را آزاد کنیم و خطوط دفاعی با استفاده از امکانات دشمن ایجاد کنیم. روز دوم، دشمن با توان نظامی وسیعی وارد میدان شد و شروع به پاتک نمود و روز سوم هر جنبندهای که از کانال عبور میکرد، میزدند. جنگ، جنگ تن به تن و نارنجک و تانک بود. نصف خط ما را دشمن گرفته بود.
شهید تاجیک با گردانی به کمک ما آمد. روی پل دنیایی از آتش بود. دشمن روی ابتدا تا انتهای پل را که یک کیلومتر طول داشت یکسره آتش میریخت. تاجیک خود را به غرب کانال ماهی رساند و خط را نجات داد. شهید طیاری در حالی که زخمی بود روی پل میدوید، هر قدمی که بر میداشت چند تانک بسویش شلیک میکردند.علت اینکه کشورهای دنیا بسیج شدند و قطعنامه 598 را نوشتند؛ نتایج عملیات کربلای 5 بود. همه دشمنان از حجم مقاومت و فداکاری انجام شده متحیر مانده بودند. کربلای 5 در اوج این همه گرفتاریها و نابسامانیها و کمبود امکانات انجام شد.
این پیروزی بسیار عظیم و مهم و درخشان تاثیر بسیار اساسی در سرنوشت کل جنگ داشت که دنیا را وادار به عقب نشینی و صدور قطعنامه 598 نمود.
*مشرق
امروز در آن تابلویی که مقابل چشمم مجسم است، قامت رسای آنها را میبینم. انگار همه آنها حس کرده بودند که این عملیات جزء آخرین عملیاتهای جنگ است و باید خود را به قافلهای که متعلق به آنهاست برسانند و ملحق شوند. مثل همین ایام، قبل از اینکه لشکر ثارالله به شلمچه برسد یک اجتماع بسیار دیدنی و پر خاطره اتفاق افتاد. شب وداع لشکریان ثارالله همه بودند. زندی، بینا، مشایخی، طیاری، عابدینی، محمدی پور، میرحسینی، دریجانی، تهامی، گرامی و...همه بودند. چراغها خاموش شد، همه دست در گردن هم انداخته بودند و وداع میکردند. شهید مشایخی گفت در همسایگی خانه ما، هم در سمت راست و هم سمت چپ، بچه یتیم بسیار هستند. من روی بازگشت به جیرفت را ندارم. تصمیم گرفتهام پاهای خود را ببندم که عقب نشینی نکنم قصد شهادت دارم.
وقتی از کانال ماهی برگشتم هیچکس نمانده بود
آنروز گذشت. صبح روز بعد روی خاکریز داخل سیمهای خاردار یک صحنه تماشایی نظرم را جلب کرد. عیناً مثل کربلا بود. آنجایی که امروز شاید از دید زائران شلمچه ناپیدا باشد. بالای سیمهای خاردار دستهای قطع شده و ابدان مطهر شهدا روی آب قرار داشت. جنازه حاج علی محمدی پور و علی عابدینی در کنار دژ در زیر تیر بار دشمن روی زمین افتاده بود، بعد هم یکی پس از دیگری همه رفتند. وقتی از کانال ماهیگیری برگشتم، هیچکس نمانده بود انگار همه با تمام وجود تلاش برای رفتن داشتند. کربلای پنج یک نبرد خونین بسیار مهم و سرنوشت ساز دفاع مقدس بود.
برای اینکه حساسیت عملیات کربلای پنج و علت حجم فداکاری در این عملیات بیشتر احساس شود ذکر نکاتی ضروری است.
ما در سه مقطع جنگ فشار سیاسی زیادی داشتیم، یکی مقطع اول که دشمن احساس پیروزی میکرد و تصور میکرد باید با پشتوانه سیاسی این پیروزی را تثبیت کند. مقطع دوم پس از عملیات بیت المقدس بود که باز یک حرکتهای سیاسی جدی انجام شد و مقطع سوم که از بقیه مقاطع متمایز بود، عملیات خیبر قبل از عملیات کربلای پنج بود که یک نگرانی جدی در جبهه دشمن احساس میشد. لذا تلاش گستردهای در ابعاد سیاسی روی جمهوری اسلامی برای توقف جنگ گذاشته بودند. از سوی دیگر عملیات کربلای پنج در اوج بالندگی دشمن در حال انجام بود.
شهید محمد نصراللهی
در منطقه هور مدتها جدی کار می شد برای اینکه ذهن دشمن متوجه این سرزمین شود تا ما بتوانیم برای والفجر 8 آماده شویم.
مشکل بعدی ما این بود که بعد از عملیات والفجر 8 دشمن با کمک منافقین طرح دفاعی مشترک را در جبهه هایی که ما نمی توانستیم خوب کنترل کنیم و بصورت پاسگاهی مدیریت میشد مثل ایلام؛ مهران تا دهلاویه اجرا کرد و نقاط ضعف را شناسایی و حملاتی را آغاز نمود و جاده مهران-دهلران را تصرف کرد و خیلی هم روی آن تبلیغ کرد.
ناموفق بودن عملیات کربلای 4 منشاء تبلیغات وسیعی برای دشمن شد و همه شکستهای خود را در فاو و کربلای یک در پشت این عملیات پنهان کرد و بصورت آمارهای کاذب تلفات ما را اعلام نمود. تجربه عمر ما تجربه عجیبی است، برای همه ما درس است.
60 درصد توان نظامی دشمن در اطراف بصره مستقر بود
هر کسی با این مرد الهی و برجسته یعنی امام رحمه اله علیه که با خدا معامله میکرد در میافتاد، ور میافتاد، چه اشخاص، چه حکومتها و چه جعمیتهای مختلف. صدام به روزی افتاد که بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل بخاطر 15 ثانیه تاخیر در باز کردن درکاخ، او را مفتضح کردند. این وضع خفت آوری برای صدام بود و این نتیجه خونهای مقدس ریخته شده و درگیر شدن با یک انسان الهی است.
عدم موفقیت ما در کربلای 4 تاثیرات روانی بسیاری در جبهه ما داشت ما برای یک عملیات، قطعاً توجیهات گستردهای انجام میدادیم، وقتی ناکامی بوجود میآمد در روحیهها تاثیر زیادی داشت. روزهای دوم و سوم پس از بازگشت از کربلای 4 وقتی وارد اردوگاهها میشدی کمتر لبی را خندان میدیدی، یک نگرانی عمومی جبهه را فراگرفته بود. نکات مهم دیگری که وجود داشت این بود که در بحث جابجایی وآماده سازی نیروها ما دچار مشکل بودیم و حداقل برای یک عملیات شش ماه باید زمین را آماده میکردیم. جلسات زیادی گذاشتیم و آقای هاشمی رفسنجانی هم همیشه شرکت میکردند. یکی از بحثها این بود که ما باید برای یک عملیات آماده شویم و این عدم موفقیت را جبران کنیم. طبیعتاً باید طرح ریزی میشد. لذا جلسات فشردهای انجام گرفت و همه به زمین شلمچه راضی شدند.
چند پارامتر مهم در این انتخاب بود از جمله اینکه هیچگونه جابجایی انجام نمیدادیم، نیروها آماده بودند، دشمن در غفلت کامل بود اما زمینی که انتخاب شد در کل جنگ سختترین زمین بود و بدلیل نزدیکی این جبهه با بصره، دشمن همه توانمندیهای فکری خود را بکار گرفته بود و تمام این زمین را به خاکریزهای متعدد و دژهای مختلف مسلح کرده و بر این دشت مسلط بود و روی میدانهای مین آب رها کرد و منطقه وسیعی را آلوده نمود. در کل بیش از 60 درصد توان نظامی دشمن در اطراف بصره مستقر بود.
مشکل دیگر ما این بود که زمان حمله را شب یازدهم انتخاب کردیم. ما معمولاً زمان عملیات را طوری انتخاب میکردیم که در تاریکی شب به خطوط دشمن بزنیم اما شب یازدهم یعنی روشنایی کامل ماه که برای ما معذوریت پدید میآورد. سه چهار شب قبل از آن به اتفاق چند تا از بچههای اطلاعات به پای دژ رفتم تا ببینیم میزان دید و تسلط دشمن چقدر است. بچهها به داخل آب رفتند.
قبل از رسیدن به انتها، تعدادی مرغابی دیده شد، گفتم: برگردید نیاز به رفتن نیست.آقای سخی روی دژ دشمن رفت و شناسایی دقیقی انجام گرفت. جلسات توجیهی انجام شد. بچهها تمام هم خود را بکار گرفتند و برای آماده سازی نیروها و انجام عملیات رفتند.
احساس کردیم عملیات لو رفته است
جبههای که تا قبل از آن گویا خاک مرده روی آن پاشیده بودند یکباره عوض شد. همزمان مه غلیظی همه منطقه را فرا گرفت بطوریکه رادارها، رازیتها و ماهواره ها کارآیی خود را از دست دادند و این مه غلیظ 12 روز در منطقه بود و ما در این مدت آمادگی لازم را پیدا کردیم در حالیکه دشمن باور نمیکرد ما بتوانیم به فاصله دو هفته از عملیات قبلی، بزرگترین عملیات تاریخ جنگ را انجام دهیم. وقتی به آن دوره رجوع میکنم، احساس میکنم نه آن جسارت، نه آن فکر و نه آن اشخاص هیچکدام متعلق به این دنیای خاکی نبودند آن صحنهها را خدا آفرید و اراده او بود که حاکم شد و آن فضا ایجاد گردید.
عصر عملیات تدابیر مختلفی اندیشیده بودیم. مثلاً نهری حفر کردیم که از دژ آب به داخل آن میریخت و در این نهر حدود 100 فروند قایق پنهان کرده بودیم. شب عملیات در این دژ غلغله انسان بود که با هیچ جا قابل قیاس نیست. چهرههایی که در سنگر نشسته بودند یا مشغول تلاوت قرآن بودند، یا در حال نماز و یا نوشتن وصیت نامه. کسانی که قطعاً به استقبال مرگ میرفتند، در دژ مخفی شده بودند. قبل از غروب اتفاقی افتاد که وحشتی بر ما حاکم شد، احساس کردیم عملیات لو رفته است. دشمن با شلیک کاتیوشا چند تا قایق و یک نفربر را منهدم کرد. این یک هشدار بود. بچهها سرشب سوار قایقها شدند و به سمت خط دشمن حرکت کردند. دورترین محور ما بیش از 5-6 کیلومتر داخل آب بود.
سرمای خوزستان هم که می دانید، خیلی سوزناک است. از نظر زمانبندی باید طوری حرکت میکردیم که همه نیروها از خطوط مختلف حرکت و ساعت 12 به محور میآمدند. سختترین محور، محور لشکر 41ثارالله بود که نقش حیاتی در کربلای 5 داشت و دورترین مسیر از داخل آب را باید طی میکرد. مهمترین مشکل ما انتخاب گردان خط شکن بود. عملیات ما تماماً استشهادی بود و ما به وسعت جبهه نیروی استشهادی داشتیم.
تلاش میشد عملیات با دقت انجام شود. تمام مسیری که بچهها باید میرفتند تا دژ دشمن علامت گذاری شده بود و ما تا پشت میدان مین دشمن، ارتباط بی سیمی داشتیم. بچهها داخل آب شدند سه تا ستون غواص به سمت دشمن حرکت کرد. پیش بینی کرده بودیم که در دو ساعت فلان مسیر را طی کنیم.
کسی عبور گردان شهید طیاری از کانال ماهیگیری را باور نمیکرد
وقتی وارد آب شدیم مسیر را نیم ساعت زودتر طی کردیم و به سمت دشمن حرکت کردیم محور دیگر ما که بچههای لشکر 10 سید الشهداء(کرج) بودند زودتر از ما با دشمن درگیر شدند. ما در فاصله 200 متری سیم خاردارها بودیم که درگیری شروع شده بود. منورها به هوا رفت و به این ترتیب درگیری ما با دشمن قبل از رسیدن به سیم خاردار شروع شد. دشمن موانع مشکلات بسیار زیادی ایجاد کرده بود. اما خطوط را شکستیم. این از نکات بارز ما در جنگ بود که هیچ خط دفاعی نتوانست از نفوذ نیروهای ما به داخل منطقه دشمن جلوگیری کند. وقتی خطوط اول توسط شهید عابدینی و شهید حاج علی محمدی پور شکسته شد هنوز دشمن درگیر بود که نیروهای گروهان دوم وارد خط شدند. وقتی شهید طیاری پشت بیسیم صحبت می کرد هیچکس تصور نمی کرد این صحبتها از دل دشمن باشد (نوار صحبتهای شهید طیاری موجود است) ابتکار عمل شهید طیاری در این عملیات واقعاً مهم و کارساز بود وقتی شهید طیاری اعلام کرد، از کانال ماهی عبور کرده و من این پیغام را به آقای محسن رضایی دادم ایشان باور نمیکردند.
تعقیب تانک با دست خالی
یک صحنه بسیار دیدنی دیگر، دنبال کردن یک لشکر تانک و نفربر عراقی به وسیله 60-50 نفر از بچههای تخریب با دست خالی بود. درغرب کانال ماهی گیری مقاومت عجیبی انجام شد.یکی از فرماندهان شجاع عراقی بنام "عدنان خیرالله" که بارها هم زخمی شده بود در غرب کانال ماهی مقابل ما ایستاده بود.
روز اول ما توانستیم بخش وسیعی را آزاد کنیم و خطوط دفاعی با استفاده از امکانات دشمن ایجاد کنیم. روز دوم، دشمن با توان نظامی وسیعی وارد میدان شد و شروع به پاتک نمود و روز سوم هر جنبندهای که از کانال عبور میکرد، میزدند. جنگ، جنگ تن به تن و نارنجک و تانک بود. نصف خط ما را دشمن گرفته بود.
شهید تاجیک با گردانی به کمک ما آمد. روی پل دنیایی از آتش بود. دشمن روی ابتدا تا انتهای پل را که یک کیلومتر طول داشت یکسره آتش میریخت. تاجیک خود را به غرب کانال ماهی رساند و خط را نجات داد. شهید طیاری در حالی که زخمی بود روی پل میدوید، هر قدمی که بر میداشت چند تانک بسویش شلیک میکردند.علت اینکه کشورهای دنیا بسیج شدند و قطعنامه 598 را نوشتند؛ نتایج عملیات کربلای 5 بود. همه دشمنان از حجم مقاومت و فداکاری انجام شده متحیر مانده بودند. کربلای 5 در اوج این همه گرفتاریها و نابسامانیها و کمبود امکانات انجام شد.
این پیروزی بسیار عظیم و مهم و درخشان تاثیر بسیار اساسی در سرنوشت کل جنگ داشت که دنیا را وادار به عقب نشینی و صدور قطعنامه 598 نمود.
*مشرق