چند تن از شاعران استان یزد به مناسبت ورود شهدای گمنام به شهر دارالعباده اشعار خود را منتشر کردند.
به گزارش شهدای ایران؛ چند تن از شاعران استان یزد به مناسبت ورود شهدای گمنام به شهر دارالعباده اشعار خود را منتشر کردند.
شاعران یزدی در وصف شهدای گمنام دستبهقلم شدند
"عالیه مهرابی" در وصف شهدای گمنام سروده است:
گل ریختهای به بوم نقاشی، تو
بر شانهی شهر نور میپاشی، تو
هر مادر منتظر میآید، امروز
شاید که جگرگوشهی او باشی، تو
گل کرده چقدر استخوانت امروز
شد بال فرشته سایبانت امروز
این شهر نشان سرفرازی دارد
از پیکر بینام و نشانت امروز
هر قطرهی اشک، خانهی روشن توست
در چشم ترم ترانهی روشن توست
بینام و نشان نیستی ای عشق، هنوز
گمنامی تو نشانهی روشن توست
در هقهق شاخه های پاییز آمد
از غربت سبز آسمانخیز آمد
آن لالهی بی نشان پرپر، امروز
با کاسهای از بهار لبریز آمد
***
طیبه سلمانینژاد، شاعر ابرکویی در وصف شهدای گمنام سروده است:
تو از قبیلهی نوری و پاک میآیی
بدون پیکری و بی پلاک میآیی
تو با نشانهترین قهرمان تاریخی
اگر چه در تن یک مشت خاک میآیی
حرفیم و به دنبال زبان میگردیم
تیریم و به دنبال کمان میگردیم
ما در پی خاک، نه به دنبال شهید
دنبال شناسنامهمان میگردیم
هرچند به دنبال مقام و نامیم
بالی نگشوده و کنار بامیم
ما در پی جستن شماییم ولی
پیداشدهها شما و ما گمنامیم
***
عرفان دادگرنیا در وصف شهدای گمنام سرود:
این گریه برای غربتت کافی نیست
باید بروی و فرصتت کافی نیست
آخر چه کنیم استخوانهایت را؟
یک قبر، برای وسعتت کافی نیست
***
علیاکبر سلیمانی هم در وصف شهدای گمنام سرود:
لطف ازلی چه نیکفرجامم کرد
فارغ زهر آنچه پخته و خامم کرد
میخواست که پاینده و جاوید شوم
لطف و کرمش شهید گمنامم کرد
***
دکتر "غلامرضا محمدی" متخلص به "کویر" هم در وصف این شهدا غزل زیر را سروده است:
ای پاره پاره، نوگل خندان کیستـــی؟
ای پر شکسته، مرغ پریشان کیـستی؟
ای مهربان ستاره، تو را آسمان کجاست؟
ای ماهپاره، شمع شبستان کیستی؟
با ناز، ای غزالِ رها، می روی چه خوش
ای صید، رسته، خستهی پیکان کیستی؟
این داغ از کجاست چنین استخوانگداز
می آیی از کجا؟ زشهیدان کیستی؟
عاشقترین سوار! چرا خفتهای خموش؟
از لشکر کهای و ز گردان کیستی؟
اسطورهها به نام تو تعظیم میکنند
ای عشق! ای فسانه! ز دیوان کیستی؟
آرامش ِکدام دل ِشرحهشرحهای؟
روحِ کهای؟ قرار کهای؟ جان ِکیستی؟
دل میبرد زدست، شمیم بهشتیات
ای نور ِدیده، سروِ خرامانِ کیستی؟
آشفتهحال، آبلهپا، میرسی غریب
مجنونِ داغدار ِبیابان کیستی؟
ما مانده چون غبار و تو ره برده تا حبیب
ای خوشرهیده، دستبدامان کیستی؟
ای شهره در جهان شرف، بینشان ِخاک
شهرت کجاست؟ اهل کجا؟ زان کیستی؟
توفان مستیات همه، رقص حماسه داشت
در حیرتم که مستِ خمستان ِکیستی؟
از نای ِاستخوان تو گلبانگ " إرجعی" است
پیداست ای شهید! که قربان ِکیستی
از نالهای که میرود از سینهات، کویر!
پیداست در هوای ِنیستان ِکیستی
شاعران یزدی در وصف شهدای گمنام دستبهقلم شدند
"عالیه مهرابی" در وصف شهدای گمنام سروده است:
گل ریختهای به بوم نقاشی، تو
بر شانهی شهر نور میپاشی، تو
هر مادر منتظر میآید، امروز
شاید که جگرگوشهی او باشی، تو
گل کرده چقدر استخوانت امروز
شد بال فرشته سایبانت امروز
این شهر نشان سرفرازی دارد
از پیکر بینام و نشانت امروز
هر قطرهی اشک، خانهی روشن توست
در چشم ترم ترانهی روشن توست
بینام و نشان نیستی ای عشق، هنوز
گمنامی تو نشانهی روشن توست
در هقهق شاخه های پاییز آمد
از غربت سبز آسمانخیز آمد
آن لالهی بی نشان پرپر، امروز
با کاسهای از بهار لبریز آمد
***
طیبه سلمانینژاد، شاعر ابرکویی در وصف شهدای گمنام سروده است:
تو از قبیلهی نوری و پاک میآیی
بدون پیکری و بی پلاک میآیی
تو با نشانهترین قهرمان تاریخی
اگر چه در تن یک مشت خاک میآیی
حرفیم و به دنبال زبان میگردیم
تیریم و به دنبال کمان میگردیم
ما در پی خاک، نه به دنبال شهید
دنبال شناسنامهمان میگردیم
هرچند به دنبال مقام و نامیم
بالی نگشوده و کنار بامیم
ما در پی جستن شماییم ولی
پیداشدهها شما و ما گمنامیم
***
عرفان دادگرنیا در وصف شهدای گمنام سرود:
این گریه برای غربتت کافی نیست
باید بروی و فرصتت کافی نیست
آخر چه کنیم استخوانهایت را؟
یک قبر، برای وسعتت کافی نیست
***
علیاکبر سلیمانی هم در وصف شهدای گمنام سرود:
لطف ازلی چه نیکفرجامم کرد
فارغ زهر آنچه پخته و خامم کرد
میخواست که پاینده و جاوید شوم
لطف و کرمش شهید گمنامم کرد
***
دکتر "غلامرضا محمدی" متخلص به "کویر" هم در وصف این شهدا غزل زیر را سروده است:
ای پاره پاره، نوگل خندان کیستـــی؟
ای پر شکسته، مرغ پریشان کیـستی؟
ای مهربان ستاره، تو را آسمان کجاست؟
ای ماهپاره، شمع شبستان کیستی؟
با ناز، ای غزالِ رها، می روی چه خوش
ای صید، رسته، خستهی پیکان کیستی؟
این داغ از کجاست چنین استخوانگداز
می آیی از کجا؟ زشهیدان کیستی؟
عاشقترین سوار! چرا خفتهای خموش؟
از لشکر کهای و ز گردان کیستی؟
اسطورهها به نام تو تعظیم میکنند
ای عشق! ای فسانه! ز دیوان کیستی؟
آرامش ِکدام دل ِشرحهشرحهای؟
روحِ کهای؟ قرار کهای؟ جان ِکیستی؟
دل میبرد زدست، شمیم بهشتیات
ای نور ِدیده، سروِ خرامانِ کیستی؟
آشفتهحال، آبلهپا، میرسی غریب
مجنونِ داغدار ِبیابان کیستی؟
ما مانده چون غبار و تو ره برده تا حبیب
ای خوشرهیده، دستبدامان کیستی؟
ای شهره در جهان شرف، بینشان ِخاک
شهرت کجاست؟ اهل کجا؟ زان کیستی؟
توفان مستیات همه، رقص حماسه داشت
در حیرتم که مستِ خمستان ِکیستی؟
از نای ِاستخوان تو گلبانگ " إرجعی" است
پیداست ای شهید! که قربان ِکیستی
از نالهای که میرود از سینهات، کویر!
پیداست در هوای ِنیستان ِکیستی