سلام آقا مهدی! دوباره یلدا رسید و باز یلدای ما بوی تو را میدهد. یلدایی که طولانی بودن آن را فقط رزمندگان گردان ولی عصر(ع) ساوه در سال 66 به خوبی درک کردند. اولین روز از زمستان 66 اولین روزی بود که آنها بامدادان را با صدای مناجات و دعاهای سحرگاهی تو در برابر معبود از خواب بیدار نشدند ... .
یلدا قصهی شب دیرپای عاشقان است، اما مهدیجان چه کوتاه بود قصهی شب یلدای تو و آنقدر به درازا کشید یلدای نیامدنت که بلندترین یلدا را رقم زدی.
براستی که فرق من و تو در همین یلداهاست. یلدای من رنگ انار و هندوانه و فال حافظ گرفته اما یلدای تو پر است از بوی پیراهن یوسف. گمگشتهای که به دنبال ردی از پوتینهایش خودت را در شلمچه پیدا کردی.
اگر چه قلم و کتابهایت را جا گذاشتی اما شلمچه برایت مدرسهای شد تا درسهای ناخواندهات را به پایان برسانی و شاگرد اول کلاسی بشوی که مشقهایش را با خون نوشتهاند.
مهدی جان، به راستی در افقهای دور در تلاقی زمین و آسمان، کدام سوار سپید پوش را دیدی که بر لبان تکبیرگویت، گل لبیک شکفت؟
مهدی جان! واژه عشق، سرخترین قافیه در قصیده حیات تو و زیباترین سروده در دیوان خلقت بود.
ای سردار بیادعا گاهی فکر میکنیم برای یافتن نظیر حماسهای که تو آفریدی کجای تاریخ را باید جستجو کنیم؟ باید به کدام وادی سفر کنیم!؟ ای مرد خدا!
میخواهم از تو بگویم، از حرفهایت بوی بهشت به مشام جان میرسید و نفسهایت بوی ولایت و تعبد میداد.
مهدی جان، شرح رشادت تو را باید از دشتهای سرخ و زخمی غرب و جنوب پرسید. از فرات خون گذشتی و به ارباب بیکفنت حضرت امام حسین(ع) اقتدا کردی ... .
مهدی جان! حرفهای تو آموختههایی از مکتب عشق و ایثار بود که بیدریغ نثار تشنگان حقیقت میکردی.
در درونم چیزی میشکند مثل سالهای حماسه، من نام تو را بر همه نداشتههایم پاس میدارم و با خود میگویم ای کاش من هم مثل تو آسمانی می شدم، آقا مهدی ...
سردار شهید مهدی ناصری متولد 1341 شهرستان ساوه است.
در سال 57 به همراه برادرش شهید هادی ناصری در مبارزان منجر به پیروزی انقلاب اسلامی نقش بسزایی داشت. بعد از انقلاب در جهاد سازندگی مسئول و سپس وارد سپاه شد.
سال 58 بعد از اخذ دیپلم فنی به خیل جهادگران پیوست. بعد از شروع جنگ به شهر مریوان در منطقه کردستان رفت و مسئول اولین خوددفاعی مقابل عراقیها بود.
در سال 1362 موفق به قبولی در رشته معماری دانشگاه علم و صنعت شد اما سنگر درس و تحصیل را رها و به سنگر دفاع از اسلام عزیمت کرد. به خاطر اطاعتپذیری و عملکرد خوب از سوی فرمانده لشگر چند نوبت به عنوان مسئول محور تیپ معرفی شد.
به جهت فعالیتها و رشادتهای او گرادن ولیعصر (عج) که فرماندهی آن را بر عهده داشت به عنوان بهترین گردان لشکر 17 علیبنابیطالب(ع) انتخاب شد.
در عملیاتهای مختلف، از جمله رمضان، بیتالمقدس، والفجر مقدماتی، والفجرهای 1، 2 ، 3 ، 4 ، 8 ، خیبر و بدر، کربلای 4 و 5 حضور یافت و با پذیرش مسئولیتهای خطیری همچون فرماندهی گردان ولی عصر (عج)، (متشکل از بسیجیان شهرستانهای ساوه،محلات و دلیجان)، قائممقامی فرماندهی سپاه ساوه و … کاردانی و پشتکار خویش را در خدمت و دفاع از آرمانهای مقدس و معنوی کشور اثبات کرد.
در عملیات والفجر مقدماتی، والفجر 4 ،بدر، کربلای 4 بر اثر اصابت ترکش از ناحیه دست و پا زخمی شد. در عملیات والفجر 8 فرمانده گردان ولیعصر (عج) بود و منطقه دریاچه نمک و منطقه فاو عراق را به تصرف درآورد .
در شهرستان ساوه مسئولیت فرماندهی عملیات قائم مقام سپاه را بر عهده داشت. قرار بود به زیارت خانه خدا مشرف شود ولی دفاع از انقلاب و میهن را ترجیح داد و نهایتا در شب یلدا (یکم دی 1366) بر اثر اصابت ترکش خمپاره در خط پدافندی شلمچه به شهادت رسید .
برادرش هادی نیز در منطقه عملیاتی والفجر 4 مفقودالاثر شد و بعد از 10 سال پیکر مطهرش به میهن برگشت و در کنار برادر آرام گرفت.
مفقودالاثر شدن شهید هادی ناصری غصه غریبی برای آقامهدی بود به نحوی که به گفته خودش خجالت میکشید بدون نشانهای از برادرش به خانه برگردد ولی شوق دیدار برادر زیاد طول نکشید و در نهایت شلمچه به جمع شهدا پیوست.
*ایسنا
یلدا قصهی شب دیرپای عاشقان است، اما مهدیجان چه کوتاه بود قصهی شب یلدای تو و آنقدر به درازا کشید یلدای نیامدنت که بلندترین یلدا را رقم زدی.
براستی که فرق من و تو در همین یلداهاست. یلدای من رنگ انار و هندوانه و فال حافظ گرفته اما یلدای تو پر است از بوی پیراهن یوسف. گمگشتهای که به دنبال ردی از پوتینهایش خودت را در شلمچه پیدا کردی.
اگر چه قلم و کتابهایت را جا گذاشتی اما شلمچه برایت مدرسهای شد تا درسهای ناخواندهات را به پایان برسانی و شاگرد اول کلاسی بشوی که مشقهایش را با خون نوشتهاند.
مهدی جان، به راستی در افقهای دور در تلاقی زمین و آسمان، کدام سوار سپید پوش را دیدی که بر لبان تکبیرگویت، گل لبیک شکفت؟
مهدی جان! واژه عشق، سرخترین قافیه در قصیده حیات تو و زیباترین سروده در دیوان خلقت بود.
ای سردار بیادعا گاهی فکر میکنیم برای یافتن نظیر حماسهای که تو آفریدی کجای تاریخ را باید جستجو کنیم؟ باید به کدام وادی سفر کنیم!؟ ای مرد خدا!
میخواهم از تو بگویم، از حرفهایت بوی بهشت به مشام جان میرسید و نفسهایت بوی ولایت و تعبد میداد.
مهدی جان، شرح رشادت تو را باید از دشتهای سرخ و زخمی غرب و جنوب پرسید. از فرات خون گذشتی و به ارباب بیکفنت حضرت امام حسین(ع) اقتدا کردی ... .
مهدی جان! حرفهای تو آموختههایی از مکتب عشق و ایثار بود که بیدریغ نثار تشنگان حقیقت میکردی.
در درونم چیزی میشکند مثل سالهای حماسه، من نام تو را بر همه نداشتههایم پاس میدارم و با خود میگویم ای کاش من هم مثل تو آسمانی می شدم، آقا مهدی ...
سردار شهید مهدی ناصری متولد 1341 شهرستان ساوه است.
در سال 57 به همراه برادرش شهید هادی ناصری در مبارزان منجر به پیروزی انقلاب اسلامی نقش بسزایی داشت. بعد از انقلاب در جهاد سازندگی مسئول و سپس وارد سپاه شد.
سال 58 بعد از اخذ دیپلم فنی به خیل جهادگران پیوست. بعد از شروع جنگ به شهر مریوان در منطقه کردستان رفت و مسئول اولین خوددفاعی مقابل عراقیها بود.
در سال 1362 موفق به قبولی در رشته معماری دانشگاه علم و صنعت شد اما سنگر درس و تحصیل را رها و به سنگر دفاع از اسلام عزیمت کرد. به خاطر اطاعتپذیری و عملکرد خوب از سوی فرمانده لشگر چند نوبت به عنوان مسئول محور تیپ معرفی شد.
به جهت فعالیتها و رشادتهای او گرادن ولیعصر (عج) که فرماندهی آن را بر عهده داشت به عنوان بهترین گردان لشکر 17 علیبنابیطالب(ع) انتخاب شد.
در عملیاتهای مختلف، از جمله رمضان، بیتالمقدس، والفجر مقدماتی، والفجرهای 1، 2 ، 3 ، 4 ، 8 ، خیبر و بدر، کربلای 4 و 5 حضور یافت و با پذیرش مسئولیتهای خطیری همچون فرماندهی گردان ولی عصر (عج)، (متشکل از بسیجیان شهرستانهای ساوه،محلات و دلیجان)، قائممقامی فرماندهی سپاه ساوه و … کاردانی و پشتکار خویش را در خدمت و دفاع از آرمانهای مقدس و معنوی کشور اثبات کرد.
در عملیات والفجر مقدماتی، والفجر 4 ،بدر، کربلای 4 بر اثر اصابت ترکش از ناحیه دست و پا زخمی شد. در عملیات والفجر 8 فرمانده گردان ولیعصر (عج) بود و منطقه دریاچه نمک و منطقه فاو عراق را به تصرف درآورد .
در شهرستان ساوه مسئولیت فرماندهی عملیات قائم مقام سپاه را بر عهده داشت. قرار بود به زیارت خانه خدا مشرف شود ولی دفاع از انقلاب و میهن را ترجیح داد و نهایتا در شب یلدا (یکم دی 1366) بر اثر اصابت ترکش خمپاره در خط پدافندی شلمچه به شهادت رسید .
برادرش هادی نیز در منطقه عملیاتی والفجر 4 مفقودالاثر شد و بعد از 10 سال پیکر مطهرش به میهن برگشت و در کنار برادر آرام گرفت.
مفقودالاثر شدن شهید هادی ناصری غصه غریبی برای آقامهدی بود به نحوی که به گفته خودش خجالت میکشید بدون نشانهای از برادرش به خانه برگردد ولی شوق دیدار برادر زیاد طول نکشید و در نهایت شلمچه به جمع شهدا پیوست.
*ایسنا