بعد از ازدواج او را سرکار فرستادم ولي متاسفانه به علت درگيري با کارفرما يا از کار اخراج و يا خودش محل کار را ترک مي کرد. بنابراين خودم مجبور شدم هزينه هاي زندگي اش را تامين کنم. با تولد سومين نوه ام، با همسرش دچار اختلافات شديدي شد و با شکايت او بازداشت و بعد هم به جرم ندادن نفقه و کتک کاري زنداني شد. آن ها در نهايت تصميم به جدايي گرفتند. زماني هم که از زندان آزاد شد، اقدام به انجام کارهاي خلاف کرد و با دوستان نابابي معاشرت مي کرد در همين زمان هم به مواد مخدر اعتياد پيدا کرده بود. نگهداري از نوه هايم برايم خيلي مشکل بود.
براي پسرم دوباره همسري انتخاب کردم به اميد اين که بعد از ازدواج اعتيادش را ترک کند اما نه تنها اين گونه نشد بلکه به سمت مصرف شيشه و قرص هاي روان گردان نيز رفت. اکنون بعد از 40سال زحمت و رنج فراواني که براي او کشيده ام متاسفانه به دليل محبت و دلسوزي بيش از حدم به مجرمي سابقه دار و رواني تبديل شده است نمي دانم براي نجات فرزندم چه کاري مي توانم انجام بدهم. روزي که از خدا خواستم صاحب فرزندي شوم نمي دانستم با تربيت نادرست و اشتباهم دچار چنين وضعيتي مي شوم که ...
ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي
*خراسان