آیا زیست جهان تشیع در حال گذار از فرهنگ عاشورا است؟! آیا عاشورا خاصیت تسلّی بخشی و تسلیت دارد و همانگونه که مارکسیسم بر وجه تخدیری دین و افیون زدگی جامعه از طریق دیانت تأکید می نمود اینک روشنفکری معیشت اندیش بر آن است تا با این برچسب انقلاب عاشورا را از وجوه ایدئولوژیک آن در معنای مکتب تهی معرفی کند و صرفاً بر تراژیک بودگی آن پای فشرد؟!
شهدای ایران:آیا زیست جهان تشیع در حال گذار از فرهنگ عاشورا است؟! آیا عاشورا خاصیت تسلّی بخشی و تسلیت دارد و همانگونه که مارکسیسم بر وجه تخدیری دین و افیون زدگی جامعه از طریق دیانت تأکید می نمود اینک روشنفکری معیشت اندیش بر آن است تا با این برچسب انقلاب عاشورا را از وجوه ایدئولوژیک آن در معنای مکتب تهی معرفی کند و صرفاً بر تراژیک بودگی آن پای فشرد؟!
*الهیات نوپدید روشنفکرانِ بروکرات در تفسیر عاشورا
آیا زیست جهان تشیع در حال گذار از فرهنگ عاشورا است؟! آیا عاشورا خاصیت تسلّی بخشی و تسلیت دارد و همانگونه که مارکسیسم بر وجه تخدیری دین و افیون زدگی جامعه از طریق دیانت تأکید می نمود اینک روشنفکری معیشت اندیش بر آن است تا با این برچسب انقلاب عاشورا را از وجوه ایدئولوژیک آن در معنای مکتب تهی معرفی کند و صرفاً بر تراژیک بودگی آن پای فشرد؟! وانگهی چرا جریان روشنفکری عرفی گرا در آستانۀ اربعینِ عاشورا بر آن شد که عصرِ ما، عصرِ بقاست و اربعین نماد دوران گذار از فقه عاشورایی به فقاهتِ بقا محور و یا فقاهتِ مصلحت اندیش است؟
… حقیقت آن است که پروژۀ عرفی سازی انقلاب عاشورا در متن تشیع که این روزها از لندن و برخی محافل در تهران پیگیری می شود بسط یافتۀ همان پروژۀ قدیمی اروپایی زیر عنوان عرفی سازی دین است، چه اینکه از این منظر دین برای دنیا و زمانۀ تکنولوژیک و غوغای صنعت برنامه ای ندارد و قلمرو دین محدود به حیات اخروی است، پروژۀ اخیر بر آن است که اوّلاً یک قرائت از عاشورا وجود ندارد بلکه قرائت ها و فرهنگ های عاشورایی وجود دارد، وانگهی از عاشورا باید تفسیری دموکراتیک ارائه گردد کما اینکه پیش تر بنا بود ویرایش زیارت عاشورا در دستور کار قرار گیرد. ثانیاً عاشورا علامت استیلای تکلیف مدار زیستن بی توجه به نتیجه مند بودن! است لذا گذار به فقاهتِ مصلحت اندیش ضروری است، نتیجه اینکه با این تفسیر، الهیات جدیدی از انقلاب عاشورا مطرح خواهد شد تا سه جریان از آن سود برند:
جریان اول: تشیع انگلیسی؛ تشیعی که عاشورایش مکتب محور نیست، انسان ساز و جامعۀ محور هم نبوده و فاقد تمدن زایی است، عاشورایی که فقط دوستی و مودت می آفریند، کارگاه اشک و آه و عجز و لابه است امّا فاقد فقه و سبک زندگی است.
جریان دوم: تشیع پلورالستیک که عاشورایش اسطوره ای، راز آلود و تسلّی بخش مصیبت هاست؛ این عاشورا حاوی فهم تکثر و دلخواه از حقیقتی واحد است، عاشورایی روشنفکرانه، عاشورایی عوامانه و عاشورایی پلورال و غیر مکتبی است امّا توأمان تولید کنندۀ افسانه و اشک و آرایشگر سفره های نذری است؛ ماتم کده است، افیون گر توده هاست و گریه های آن سیاسی نیست. خاصیت تسلیت دارد، بجای رستم و سهراب و سیاوش، نمادهای جدیدی می نشاند امّا در عین حال بر عرفی سازی عاشورا پای می فشرد تا نسبت نظریۀ کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا را فاقد حقیقت ازلی و ابدی معرفی کند، زمانمند و مکانمند نمودن عاشورا و تعلق آن به قطعه ای از تاریخ از ارکان اساسی این جریان است.
جریان سوم: تشیع مصلحت گرای بروکراتیک که از عاشورا تفسیری در اندازۀ حرکت های انقلابی یی دارد که موظف است پس از قیام، نهضت را به متخصصین بقا و توسعه تحویل دهد فی المثل راهپیمایی های عظیم تاسوعا و عاشورا در آستانۀ انقلاب اسلامی ایران، حرکتی اجتماعی و ساختار شکن و عامل سقوط پهلویسم بود امّا تداوم بخصوص در استخراج روزآمد بسط معروفات و منع منکرات از این منبع فیاض آن حرکتی فاقد عقلانیت و مضّر نظامات مابعد انقلاب است.
نسبت الهیات نوپدید عاشورا و حسادت تاریخی شبه روشنفکری
… امّا چرا روشنفکری عرفی مسلک که پیش تر تا کنون بر دیانت حداقلی پای می فشرد اینک از اجمال به درآمد و به تفصیل روی آورد آن قدر که به سراغ عاشورا آمد و بر قبض و حصر انقلاب عاشورا اصرار دارد؟! به راستی چرا این پروژه در آستانۀ خیزش جهانی بیست میلیونی مهندسی شد؟ راز طرح الهیّات جدید از انقلاب جهانشمول عاشورا چیست؟ تردیدی وجود ندارد که نخستین پاسخ، همانا حسادت تاریخی جریان شبه روشنفکری به بسط انقلاب فرامدرن و صیرورت دائمی حرکت امام حسین (ع) در قالب انقلابات و نظام سازی هاست. صیرورتی که فرازمانی و فرامکانی است.
… یادم هست که در دهۀ هفتاد وقتی دکتر بشیریه در کلاس درس جامعه شناسی سیاسی هنگامی که به فتوای مرحوم میرزای بزرگ شیرازی رسید در تحلیل این واقعۀ بزرگ آن را ذیل ناسیونالیسم مذهبی تحلیل می کرد! بنده امّا از موضع دانشجوی نقّاد به ایشان خرده گرفتم که از چه روی حرکتی را که نمی شناسید و یا با آن میانۀ خوبی ندارید و قیامش را بر نمی تابید به ناسیونالیسم گره می زنید و اساساً حرکت فرامدرن را چگونه بر طریق مفاهیم کم ظرفیتی همانند ناسیونالیسم که در قرائت او حتماً هم باید سکولار می بود تحلیل می کنید و صد البته پاسخی ارائه نکرد، امّا کیست که نداند راز آن فتوای یک سطری که پشت انگلیسی و دربار را بر خاک مالید نیرویی بود که از نظام امت – امامت بر می خاست که تفکر عاشورایی یکی از ارکان مهم آن است. خیزشی که همه می دانند جریان شبه روشنفکری قادر به تولید آن نبوده و نیست، اگر جریان شبه روشنفکری در آغاز شکل گیری هندسۀ نظام سیاسی به امام خمینی ره اشکالی ادعایی طرح می کرد که از چه روی نهضت را مصادره به مطلوب کرده و جمهوریت را با اسلامیت به حصر می کشید، اکنون با خیزش جهانی اربعین چه خواهند گفت، آیا غیر از مدل امامت – امت کسی و جریانی را یارای تأسیس و مهندسی این اجتماع جهانی و یا توانا برای رقابت در تولید خیزش بیست میلیونی و آفرینش قدرت مذهبی اربعین است؟ آیا جریان چپ مارکسیستی که اینک در پیوست با موزه های تاریخ است و یا لیبرال های وطنی و منطقه ای و ناسیونالیست های لاییک و یا طیف مذهبی ایشان قادر به شکوفایی چنین عقلی در اجتماع جهانی اربعین هستند؟
محل نزاع کجاست؟
قرائت اربعین بمثابۀ پاسخ به چالش امنیتی داعش تقلیلی انحرافی از انقلاب عاشورا و تبیینی در محدودۀ تحلیل های ژئوپولیتیکی است کما اینکه ادّعای گذرا از عاشورا به فقهِ بقا در فهم دستگاه امامت – امّت و ادعای وجود فرهنگ های عاشورایی بجای عاشورای واحد، خود بیانگر انحراف در تحلیل و گونه ای فرار به جلو و تغییر تاکتیکی محلّ نزاع است؟ اکنون اما محلّ نزاع و پرسش اصلی نه آن لوتری بازی ها که این است: کدامین نحلۀ روشنفکری دور از دین قادر به بسیج جهانی همانند الگوی اجتماعی و سیاسی نظام امامت – امت است؟! اگر به جدل بگویید فاشیسم و نازیسم هم چنین کردند پاسخ خواهید شنید آنها را اینک در کدام موزۀ تاریخی خواهید جست؟ امّا چرا پس از هزار و چهارصد و اندی سال هنوز عاشورا بسیج می کند و خواهید دید تا سال آینده محشری سیاسی و فرهنگی آسیا و اروپا را درخواهد نوردید مگر نه این است که انقلاب جهانی اربعین که بسط یافتۀ نهضت عاشورا می باشد، حرکتی است که در آن انسان ها خواستار توبۀ تاریخی خویش و بسط حرکت امام حسین (ع) در برخورد با ذلّت ها و زشتی ها و هم جبهگی با عدالت، اخلاق و ظلم ستیزی هستند، پس ا گر چنین است چگونه می توان بدون نظر داشت نظرسنجی بزرگ و جهانی ایام اربعین، از عاشورا توقعی در حدّ دوران گذار داشت؟ و آن از حدود عقلانیت مبرّا دانست ؟! اگر انسان جویای حقیقت به رهایی می اندیشد، آیا می تواند بدون عاشورا و بدون توبۀ تاریخی به رهایی واصل گردد؟ چگونه است که راز عاشورا بر گاندی فقید و هندو مکشوف شد و دلالت گر او جامعۀ هند به رهایی از سلطنت استعماری انگلیسی گردید امّا روشنفکر ما با قرائت انگلیسی از همان عاشورا در وضعیتی ارتجاعی قرار گرفته است؟ به راستی چرا هنگامی که رنسانسی جدید برای بشر در حال تکوین است که مرجعیت دینی، علمی و اخلاقی آن را امام حسین (ع) در چشم انداز مهدویت بر عهده دارد، جریان شبه روشنفکری وطنی خواستار عبور از آن است؟! شاید از همین نقطه است که جنگ و فتنۀ آینده در کشور، درگیری تمام عیار جریان امامت – امت و سبک زندگی عاشورایی با پروژۀ تشیع و عاشورای انگلیسی است و شاید بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران برای همین بود که می گفت "هر چه داریم از محرم و صفر است” و ما نیز بر همین تراز باید بگوییم: جریان روشنفکری امّا آنچه که ندارد همین محرم و صفر است!
شبه روشنفکری؛ درماندگی در برزخ یونان و کربلا
… روشنفکر عرفی گرا که همه چیز را با یونان و غرب جدید تفسیر می کرد و به سنجش و آزمون در می آورد اینک امّا می بیند بخش کثیری از ابنای بشر تاریخ تحول خویش را به سال شصت هجری ارجاع می دهند، عمیقاً سردرگم و دلگیر است، او که می گفت «نهاد دین وقتی پدید آید جهل، خطا و سوء نیت تولید می شود» و هم او که می گوید « باید دل به معنویتی سپرد که فاقد مکتب باشد زیرا دغدغۀ اصلی هر انسان کاهش درد و رنج شخص اوست» و یا وقتی که گفته می شود «مصیبت زدگان برای تسلّی خود به سراغ حسین (ع) می روند»؛ اینک در می ماند که پس حرکت و قیام بیست میلیونی را چگونه باید تفسیر کند که زندگی در آن جریان دارد و به سرزندگی و شادابی و نشاط انقلابی می انجامد! امام خمینی ره خطاب به این طایفه می گفت تمام روشنفکرها و تمام غربزده ها و تمام قدرتمند ها اگر جمع بشوند نمی توانند یک پانزده خرداد را تولید کنند. اکنون نیز ما به تبعیت از آفرینندۀ نظریۀ محرم و صفر بمثابۀ سرمایۀ بنیادین انقلاب، از روشنفکران عرفی مسلک می پرسیم که محلّ نزاع نه رفرم در دیانت و عاشورا که در اینجاست که ما می گوییم: بیایید و با تمام ساز و کار بیایید؛ با قدرت، با سرمایه، با رسانه و با پیمان های سیاسی – امنیتی، اقتصادی و … فراخوان کنید تا مردم برخیزند! به راستی چرا قادر نیستید؟ و چرا مردم به فراخوان شما اعتنایی ندارند؟! چرا مردم بر نمی خیزند؟! شما بشارت داده بودید بهشت را و شادی و رفاه را آفریدید وهم او که می گوید "بهشتش اسکاندیناوی است” امّا چرا برخی شهروندان اروپا و آمریکا روزشماری می کنند تا با جمع پس انداز و درآمد کار شبانه روزی خود، به انقلاب اربعین بپیوندند؟ شما که می گفتید دست پنهان آدام اسمیت بی عدالتی ها را خود به خود در شهر و بازار و اقتصاد تنظیم می کند امّا نکرد، ولی ما می گوییم دستان حسین (ع) فتنۀ هر شهر فتنه زده ای را خاموش می کند و به سازماندهی میلیون ها انسان می پردازد. شما می گویید امام حسین (ع) تکلیف گرا است و دربند نتیجه و بقا نیست پس سعۀ وجودی طرح عاشورا برای ادارۀ انسان جدید خالی از ظرفیت است، زیرا به فنا می اندیشد. ما می گوییم اگر یک مکتبی بتواند در میانۀ خون و آتش، و در کشاکش درنده خویی غرب و دوستانش آسیایی اش و همچنین از میانۀ حرص و ولع آدمی به آب و نان و رفاه عقل مردمان را آنچنان شکوفا کند که از منافع فردی بگذرند، به همنوع احسان کنند؛ و حتّی فرقه ها و بلکه ادیانی دیگر را به مجاورت و معاضدت و هم سخنی با خویش بکشاند و مکرراً اعلام کنند که در حق انسان های جهان مسوول و رسول اند و … دیگر چه چیز را باید جزو قانون بقا و مصلحت انسان به شمار آورد که انقلاب عاشورا از نظر شما فاقد آن است و باید از آن گذار نمود؟! انقلابی که بنابه قول امام خمینی ره در مقابل ظل اللهی یزید ایستاد و پادشاهی عربی را به زیر کشید و معلوم کرد که قضیه، نه قضیه ای عربی و فارسی که قضیه ای الهی و اسلامی است چگونه فاقد عقلانیت و آینده نگری است و مگر عقلانیت چیست؟عقل حکم می کندکه خلیفه به معنی الاعم و خلیفه رسول الله به معنی الاخص فضلیت مند باشد، شرب خمر نکند و لیدر مجلس قمار نباشد، سفاک و درنده خو نبوده و اساساً تهی از مواد مشروعیت و حقانیت در حصول به قدرت نباشد، پس اگر چنین است، از چه روی انقلاب عاشورا را ویژۀ دوران گذار معرفی می کنید، به راستی آیا عقل سلیم خواستار عاشورای فرازمان و عاشورای فرا مکان برای ادارۀ انسان عصر ما نیست و از همین جا معلوم می شود امام خمینی چقدر آینده نگرانه در برخورد با روش شناسی پوزیتیویستی روشنفکران عرفی مسلک در مواجهه با نضت عاشورا سخن گفت: حالا یک دسته ای آمده اند می گویند که نه، دیگر روضه نخوانید، نمی فهمند اینها که روضه یعنی چه؟! دستور است این، برای همه: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، امام حسین (ع) مقابل امپراطوری بزرگ ایستاد و "نه” گفت، هر روز باید در هر جا این "نه” محفوظ بماند، بچه ها و جوان های ما خیال نکنند، که مسأله، مسأله ملّت، گریه است… بازیتان ندهند این قلم فرساها! …. بازی این بزرگ ها! را نخورید، اینها خیانتکارند، اینهایی که تزریق می کنند به شما ملّت گریه، ملّت گریه اینها خیانت می کنند… شاید غربزده ها به ما می گویند ملّت گریه … خیر! گریه نیست! یک مسأله سیاسی، روانی، اجتماعی است». امام خمینی ره سپس از روشنفکری بیمار می پرسد «اگر قضیه گریه است؛ تباکایش دیگر چیست؟تباکی می خواهد، تباکی دیگر یک چیزی شد؟ اصلاً حضرت سیدالشهداء چه احتیاج به گریه دارد؟ … برای اینکه تباکی کمک می کند به این مکتب، … آنها نمی فهمند که این گریه و روضه آدم ساز است. انسان درست می کند… این تبلیغ بر ضد طاغوت است، بیان ظلمی که به مظلوم شده و تا آخر باید باشد… »
به راستی "نه” ی در انقلاب عاشورا، نه، نه ی به یزید شاه، بلکه نه به کل بدی هاست و از سطور پایانی این گفتار نیز درخواهیم یافت که حیات خود روشنفکر ما هم به مادۀ بقایی است که با عقل عاشورایی شکوفا شده است.
سکوت شبه روشنفکری؛ از فرگوسن تا شکوفایی عقل در چشم انداز نجف – کربلا
… چه کنیم که جریان شبه روشنفکری ایرانی این روزها در برابر دو واقعه به سختی گرفتار غفلت تصنعی و بن بست در دستگاه معرفتی خود است، چرا این جماعت در مقابل اوج خیزش ضدنژادپرستی در مهد لیبرال دموکراسی سکوت پیشه کرده و مهم تر از همه چرا در برابر سیطرۀ فرازمانی و فرا مکانی لبیک به انقلاب عاشورا ساکت شده و دم بر نمی آورد امّا هم زمان به این نهضت جهانی حقد و کینه و حسد ورزیده و در پی تولید الهیات جدیدی از انقلاب عاشورا است، چرا شبه روشنفکری ایران از حملۀ وحشیانۀ پلیس ضدشورش ایالات متحدۀ آمریکا به سیاه پوستان و اساساً رنگین پوستان منزجر نمی شود؟ آیا واقعۀ فرگوسن در دستگاه معرفتی این طایفه فاقد ارج و قرب است چرا پوست سیاه آنها به اندازۀ موی بور اروپاییان توجهی را جلب نمی کند، آیا عوامانه و مرتجعانه خواهند گفت که اوباما خود یک رنگین پوست است؟! و چرا این طایفه نمی تواند درک کند که از چه روی اتباع بیش از ۶۰ ملّیت هروله کنان فاصلۀ نجف و کربلا را برای وصول به عاشورا طی می کنند، این همبستگی در جهان بودگی حسین(ع) را کدامین دستگاه تبلیغاتی به وجود آورد؟ و چرا کسی را یارای خاموش کردن این نور دینی نیست؟ به راستی آیا ایجاد تکثر در فهم عاشورا، به سکولاریتۀ این انقلاب بزرگ خواهد انجامید؟!
حاشا و کلاّ ! چه اینکه ما از توجه جهانشمول و فرازمان همبستگی با حسین (ع) به این بیان رسول خدا (ص) دلالت می یابیم که ان لقتل الحسین حراره فی قلوب المومنین لن تبرد ابدا؛ همانا این عشق الهی است، به نظر می رسد جاذبه و حرارت امام حسین از مادۀ فطرت است که در طینت انسان به ودیعه گذارده شد، امّا این طایفه تلاش می کند بگوید عصر امروز، عصر نیاز به عاشورا و امام حسین (ع) نیست و می توان و بلکه باید خارج از متن دینی به عاشورا نگریست، اوّلاً طرح الهیاتی دیگر در انداخت برای فهم زیستۀ عاشورا و اگر جامعه اقتضا داشت اساساً نیازهای جامعه را با موادّی مدرن و غیر از نهضت عاشورا به تبیین نشست؛ جرج جرداق پژوهشگر شهیر مسیحی دربارۀ نسبت امام علی (ع) و انقلاب فرانسه در سال های واپسین حیات خویش به صراحت گفت: هر آنچه فیلسوفان، هنرمندان و سیاستمداران دربارۀ آزادی، کرامت انسان و حقوق بشر در انقلاب فرانسه گفتند و نوشتند امام علی (ع) پیش تر و هزار و چهارصدسال قبل آنها بیان کرد و … بر همین طریق تجویز عبور از فرهنگ عاشورا به فرهنگ های عاشورا و فقه بقا محور قابل درک است، مطالعه و یا میلی برون دینی که به سراغ پدیده ها و حوادث دینی می رود.
الهیات مسیحی و دیالکتیک سقراطی
امّا باید گفت اگر روشنفکر بر مبنای الهیات مسیحی به تحلیل انقلاب می پردازد هرگز تکاپوی روش شناختی استحاله شدۀ او حقیقت این انقلاب و رستاخیز جهانی را مغلوب خواست های او نخواهد کرد؛ و عاشورا را در عین حال که عینیتی اجتماعی دارد عرفی نخواهد نمود، و می توان گفت قرائت او ا ز دوگانگی فنا و بقا در سیرۀ معصوم (ع) کم خبری و یا بی خبری او از علم امام (ع) و وحدت فضیلت ها در اوست؛ فقیهِ حکیم آملی حفظه الله؛ بیان حکیمانه ای در این باره دارد که می تواند الهیات غیربومی از انقلاب عاشورا را با اشکال جدی روش شناسانه مواجه کند «… هیچ فضیلتی، فضیلت دیگر را طرد نمی کند، آنگونه که بدی ها با هم نمی سازند، چه همانطور که بدان با هم نمی سازند، ولکن خوبی ها با هم هماهنگ اند، چه اینکه خوبان با هم هماهنگ هستند. زهد منهای عرفان، و عبادت منهای عرفان گر چه فضیلت است، امّا هم چنین کمبودش رذیلت است و این رذیلت است که با شجاعت سازگار نیست و گرنه هیچ فضیلتی با فضیلت دیگر درگیر نیست و منافات ندارد، گو اینکه انسان کامل مجمع همۀ فضایل است» آری! او که عاشورا را فنا می داند و برای فقهِ بقا تجویزی روشنفکرانه دارد و حتّی طرح ولایت مطلقۀ فقیه را بر سبیل تحول امام خمینی ره به نظریۀ حفظ اصل نظام در فقه سیاسی طرح بندی می کند، نه "وجوب وحدت فضایل” را در انسان کامل (ع) درک کرده است و نه حجاب از جان و گوش برداشته تا پیام های انقلابی و عاشورایی واپسین روزهای عمر امام خمینی ره را بشنود و به جان خریداری کند؛ پیام حج خونین را، پیام استقامت را، پیام به روحانیت و طلاب انقلابی را و پیام در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را؛ شاید از آنجا که بنا به قول مرحوم جلال آل احمد طایفۀ شبه روشنفکر که در دقایق نهایی جانب قدرت را می گیرد، بر خود فرض بداند تا بجای تکاپوی روشنفکری متضمن شکوفایی عقل نقاد، او هم مانند سیاستمدار در سودای هم سخنی با فرمول برد – برد در مذاکره با کدخدای جهانی بوده و سعی کرده تا نیم نگاهی هم به مذکرات هسته ای داشته باشد و توجیه گر زیاده خواهی های کدخدای جهانی شود و فقاهت بقاء محور را به هر قمیتی توجیه کند در این صورت او چرا به انقلاب عاشورا و ولایت مطلقۀ فقیه بهتان می بندد و الهیات جدیدی از عاشورا ارائه می کند تا عاشورا هم عاشورایی پلورال باشد، امّا آیا این شدنی است؟ برای این کار و برای کمک به فرزندان ملّت در تیم مذاکرات هسته ای نباید عاشورا را عرفی و یا ذبح کرد بلکه می توان حتّی با دیالکتیک سقراطی هم بر جدل و لجاج "نوسوفسطاییان” در آمریکا و اروپا فائق آمد و مگر دموکراسی آتنی به دنبال حقیقت بود و راستی چرا سقراط به شهادت رسید سقراط می توانست با اهالی سفسطه و طایفۀ سوفسطاییان سازش کند امّا دیگر نمی شد از سقراط و حقیقت به بزرگی سخن گفت؛ انقلاب عاشورا پیشکش، حتّی با فهم روش شناسی سقراط می شود به منهدم کنندگان شهرهای ناکازاکی و هیروشیما و قاتلین این کشتارهای جمعی و ایضاً دارندگان ۲۲۰۰۰ هزار بمب اتمی و خالقان آثار درنده خویی در گوانتامو گفت، از چه روی شما که خود چنین دیوسیرتید می گویید ایرانیان در آیندۀ هسته ای خویش به انحراف کشیده خواهند شد؟! قطعاً با دیالکتیک سقراطی می توان گفت مگر «امرعدمی» قابل «اثبات» است. (نگارنده در سال ۱۳۸۶ مقاله ای با عنوان حکمت صدرایی و دیالکتیک سقراطی حول پروندۀ هسته ای ایران نگاشته است.)
عرفان مجعول، انتساب اتهام گذار از عاشورا به امام خمینی (ره) و سکوت یک مؤسسه
ما در پایان این گفتار مجدداً روشنفکر معیشت اندیش و عرفی گرا را به تفسیر حکیم آملی از وصیت نامۀ امام خمینی ره جلب می کنیم؛ تا معلوم شود اگر کسی از مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره در برابر تحریف راوی از عرفان مجعول و ولایت مطلقه فقیه و طرح بندی آن ذیل پارادایم فناشدگی و فقاهتِ بقامحور موضعی اتخاذ نکرد، حقیقت صد البته دستخوش تغییر نخواهد شد:
«امام راحل در وصیت نامۀ سیاسی الی خودشان، امت اسلامی را هم به معارف بلند ادعیه و مناجات دعوت فرمودند و هم به ادامۀ مبارزۀ پیگیر علیه ابرقدرت های جهان. آیا ممکن است روح فرد یا امّتی هم عارف باشد و هم جنگجویانه؛ یعنی اگر کسی خوی عرفان در او زنده شود، دیگر اهل نبرد نخواهد بودو اگر اهل جنگ باشد اهل مناجات نیست؟… چون دین، دین عقل است نه عاطفه، آن عقل کامل، هم دستور ناله و لابه در پیشگاه حق را می دهد و هم فرمان بی مهری در برابر باطل … اگر نظامی را عقل بعهده بگیرد همۀ غرائز را این عقل، تعدیل می کند، خود این عقل صبغۀ عشق می گیرد، یک موحد، هم امید و هم خوفش را بر اساس توحید تنظیم می کند … بین مناجات و جنگ، جنگی نیست، بین کارهای مستحبی و دفاع، دفعی نیست. قرآن می فرماید اگر جنگ نباشد دیر راهبان منزوی هم ویران می شود … قرآن به آن کسی که اهل جنگ نیست می گوید، گر چه تو اهل جنگ نیستی و اهل سبحه ای ولی اگر نیزه داران نباشد، تسبیح هم دردست تو نیست، مرام خشن استالین و لنین همانطور که مسجدها را درهم می کوبید، کلیساها را هم ویران کرد، صومعه و دیر را هم تخریب کرد… ممکن است کسی خوی رزم در او نباشد ولکن بایستی جنگجویان را دعا کند. او که نتوانسته خوف و رجاء را تعدیل کند هم از خدا می ترسد و هم از غیرخدا».
*دکتر مجتبی زارعی
استادیار علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس
*فارس
*الهیات نوپدید روشنفکرانِ بروکرات در تفسیر عاشورا
آیا زیست جهان تشیع در حال گذار از فرهنگ عاشورا است؟! آیا عاشورا خاصیت تسلّی بخشی و تسلیت دارد و همانگونه که مارکسیسم بر وجه تخدیری دین و افیون زدگی جامعه از طریق دیانت تأکید می نمود اینک روشنفکری معیشت اندیش بر آن است تا با این برچسب انقلاب عاشورا را از وجوه ایدئولوژیک آن در معنای مکتب تهی معرفی کند و صرفاً بر تراژیک بودگی آن پای فشرد؟! وانگهی چرا جریان روشنفکری عرفی گرا در آستانۀ اربعینِ عاشورا بر آن شد که عصرِ ما، عصرِ بقاست و اربعین نماد دوران گذار از فقه عاشورایی به فقاهتِ بقا محور و یا فقاهتِ مصلحت اندیش است؟
… حقیقت آن است که پروژۀ عرفی سازی انقلاب عاشورا در متن تشیع که این روزها از لندن و برخی محافل در تهران پیگیری می شود بسط یافتۀ همان پروژۀ قدیمی اروپایی زیر عنوان عرفی سازی دین است، چه اینکه از این منظر دین برای دنیا و زمانۀ تکنولوژیک و غوغای صنعت برنامه ای ندارد و قلمرو دین محدود به حیات اخروی است، پروژۀ اخیر بر آن است که اوّلاً یک قرائت از عاشورا وجود ندارد بلکه قرائت ها و فرهنگ های عاشورایی وجود دارد، وانگهی از عاشورا باید تفسیری دموکراتیک ارائه گردد کما اینکه پیش تر بنا بود ویرایش زیارت عاشورا در دستور کار قرار گیرد. ثانیاً عاشورا علامت استیلای تکلیف مدار زیستن بی توجه به نتیجه مند بودن! است لذا گذار به فقاهتِ مصلحت اندیش ضروری است، نتیجه اینکه با این تفسیر، الهیات جدیدی از انقلاب عاشورا مطرح خواهد شد تا سه جریان از آن سود برند:
جریان اول: تشیع انگلیسی؛ تشیعی که عاشورایش مکتب محور نیست، انسان ساز و جامعۀ محور هم نبوده و فاقد تمدن زایی است، عاشورایی که فقط دوستی و مودت می آفریند، کارگاه اشک و آه و عجز و لابه است امّا فاقد فقه و سبک زندگی است.
جریان دوم: تشیع پلورالستیک که عاشورایش اسطوره ای، راز آلود و تسلّی بخش مصیبت هاست؛ این عاشورا حاوی فهم تکثر و دلخواه از حقیقتی واحد است، عاشورایی روشنفکرانه، عاشورایی عوامانه و عاشورایی پلورال و غیر مکتبی است امّا توأمان تولید کنندۀ افسانه و اشک و آرایشگر سفره های نذری است؛ ماتم کده است، افیون گر توده هاست و گریه های آن سیاسی نیست. خاصیت تسلیت دارد، بجای رستم و سهراب و سیاوش، نمادهای جدیدی می نشاند امّا در عین حال بر عرفی سازی عاشورا پای می فشرد تا نسبت نظریۀ کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا را فاقد حقیقت ازلی و ابدی معرفی کند، زمانمند و مکانمند نمودن عاشورا و تعلق آن به قطعه ای از تاریخ از ارکان اساسی این جریان است.
جریان سوم: تشیع مصلحت گرای بروکراتیک که از عاشورا تفسیری در اندازۀ حرکت های انقلابی یی دارد که موظف است پس از قیام، نهضت را به متخصصین بقا و توسعه تحویل دهد فی المثل راهپیمایی های عظیم تاسوعا و عاشورا در آستانۀ انقلاب اسلامی ایران، حرکتی اجتماعی و ساختار شکن و عامل سقوط پهلویسم بود امّا تداوم بخصوص در استخراج روزآمد بسط معروفات و منع منکرات از این منبع فیاض آن حرکتی فاقد عقلانیت و مضّر نظامات مابعد انقلاب است.
نسبت الهیات نوپدید عاشورا و حسادت تاریخی شبه روشنفکری
… امّا چرا روشنفکری عرفی مسلک که پیش تر تا کنون بر دیانت حداقلی پای می فشرد اینک از اجمال به درآمد و به تفصیل روی آورد آن قدر که به سراغ عاشورا آمد و بر قبض و حصر انقلاب عاشورا اصرار دارد؟! به راستی چرا این پروژه در آستانۀ خیزش جهانی بیست میلیونی مهندسی شد؟ راز طرح الهیّات جدید از انقلاب جهانشمول عاشورا چیست؟ تردیدی وجود ندارد که نخستین پاسخ، همانا حسادت تاریخی جریان شبه روشنفکری به بسط انقلاب فرامدرن و صیرورت دائمی حرکت امام حسین (ع) در قالب انقلابات و نظام سازی هاست. صیرورتی که فرازمانی و فرامکانی است.
… یادم هست که در دهۀ هفتاد وقتی دکتر بشیریه در کلاس درس جامعه شناسی سیاسی هنگامی که به فتوای مرحوم میرزای بزرگ شیرازی رسید در تحلیل این واقعۀ بزرگ آن را ذیل ناسیونالیسم مذهبی تحلیل می کرد! بنده امّا از موضع دانشجوی نقّاد به ایشان خرده گرفتم که از چه روی حرکتی را که نمی شناسید و یا با آن میانۀ خوبی ندارید و قیامش را بر نمی تابید به ناسیونالیسم گره می زنید و اساساً حرکت فرامدرن را چگونه بر طریق مفاهیم کم ظرفیتی همانند ناسیونالیسم که در قرائت او حتماً هم باید سکولار می بود تحلیل می کنید و صد البته پاسخی ارائه نکرد، امّا کیست که نداند راز آن فتوای یک سطری که پشت انگلیسی و دربار را بر خاک مالید نیرویی بود که از نظام امت – امامت بر می خاست که تفکر عاشورایی یکی از ارکان مهم آن است. خیزشی که همه می دانند جریان شبه روشنفکری قادر به تولید آن نبوده و نیست، اگر جریان شبه روشنفکری در آغاز شکل گیری هندسۀ نظام سیاسی به امام خمینی ره اشکالی ادعایی طرح می کرد که از چه روی نهضت را مصادره به مطلوب کرده و جمهوریت را با اسلامیت به حصر می کشید، اکنون با خیزش جهانی اربعین چه خواهند گفت، آیا غیر از مدل امامت – امت کسی و جریانی را یارای تأسیس و مهندسی این اجتماع جهانی و یا توانا برای رقابت در تولید خیزش بیست میلیونی و آفرینش قدرت مذهبی اربعین است؟ آیا جریان چپ مارکسیستی که اینک در پیوست با موزه های تاریخ است و یا لیبرال های وطنی و منطقه ای و ناسیونالیست های لاییک و یا طیف مذهبی ایشان قادر به شکوفایی چنین عقلی در اجتماع جهانی اربعین هستند؟
محل نزاع کجاست؟
قرائت اربعین بمثابۀ پاسخ به چالش امنیتی داعش تقلیلی انحرافی از انقلاب عاشورا و تبیینی در محدودۀ تحلیل های ژئوپولیتیکی است کما اینکه ادّعای گذرا از عاشورا به فقهِ بقا در فهم دستگاه امامت – امّت و ادعای وجود فرهنگ های عاشورایی بجای عاشورای واحد، خود بیانگر انحراف در تحلیل و گونه ای فرار به جلو و تغییر تاکتیکی محلّ نزاع است؟ اکنون اما محلّ نزاع و پرسش اصلی نه آن لوتری بازی ها که این است: کدامین نحلۀ روشنفکری دور از دین قادر به بسیج جهانی همانند الگوی اجتماعی و سیاسی نظام امامت – امت است؟! اگر به جدل بگویید فاشیسم و نازیسم هم چنین کردند پاسخ خواهید شنید آنها را اینک در کدام موزۀ تاریخی خواهید جست؟ امّا چرا پس از هزار و چهارصد و اندی سال هنوز عاشورا بسیج می کند و خواهید دید تا سال آینده محشری سیاسی و فرهنگی آسیا و اروپا را درخواهد نوردید مگر نه این است که انقلاب جهانی اربعین که بسط یافتۀ نهضت عاشورا می باشد، حرکتی است که در آن انسان ها خواستار توبۀ تاریخی خویش و بسط حرکت امام حسین (ع) در برخورد با ذلّت ها و زشتی ها و هم جبهگی با عدالت، اخلاق و ظلم ستیزی هستند، پس ا گر چنین است چگونه می توان بدون نظر داشت نظرسنجی بزرگ و جهانی ایام اربعین، از عاشورا توقعی در حدّ دوران گذار داشت؟ و آن از حدود عقلانیت مبرّا دانست ؟! اگر انسان جویای حقیقت به رهایی می اندیشد، آیا می تواند بدون عاشورا و بدون توبۀ تاریخی به رهایی واصل گردد؟ چگونه است که راز عاشورا بر گاندی فقید و هندو مکشوف شد و دلالت گر او جامعۀ هند به رهایی از سلطنت استعماری انگلیسی گردید امّا روشنفکر ما با قرائت انگلیسی از همان عاشورا در وضعیتی ارتجاعی قرار گرفته است؟ به راستی چرا هنگامی که رنسانسی جدید برای بشر در حال تکوین است که مرجعیت دینی، علمی و اخلاقی آن را امام حسین (ع) در چشم انداز مهدویت بر عهده دارد، جریان شبه روشنفکری وطنی خواستار عبور از آن است؟! شاید از همین نقطه است که جنگ و فتنۀ آینده در کشور، درگیری تمام عیار جریان امامت – امت و سبک زندگی عاشورایی با پروژۀ تشیع و عاشورای انگلیسی است و شاید بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران برای همین بود که می گفت "هر چه داریم از محرم و صفر است” و ما نیز بر همین تراز باید بگوییم: جریان روشنفکری امّا آنچه که ندارد همین محرم و صفر است!
شبه روشنفکری؛ درماندگی در برزخ یونان و کربلا
… روشنفکر عرفی گرا که همه چیز را با یونان و غرب جدید تفسیر می کرد و به سنجش و آزمون در می آورد اینک امّا می بیند بخش کثیری از ابنای بشر تاریخ تحول خویش را به سال شصت هجری ارجاع می دهند، عمیقاً سردرگم و دلگیر است، او که می گفت «نهاد دین وقتی پدید آید جهل، خطا و سوء نیت تولید می شود» و هم او که می گوید « باید دل به معنویتی سپرد که فاقد مکتب باشد زیرا دغدغۀ اصلی هر انسان کاهش درد و رنج شخص اوست» و یا وقتی که گفته می شود «مصیبت زدگان برای تسلّی خود به سراغ حسین (ع) می روند»؛ اینک در می ماند که پس حرکت و قیام بیست میلیونی را چگونه باید تفسیر کند که زندگی در آن جریان دارد و به سرزندگی و شادابی و نشاط انقلابی می انجامد! امام خمینی ره خطاب به این طایفه می گفت تمام روشنفکرها و تمام غربزده ها و تمام قدرتمند ها اگر جمع بشوند نمی توانند یک پانزده خرداد را تولید کنند. اکنون نیز ما به تبعیت از آفرینندۀ نظریۀ محرم و صفر بمثابۀ سرمایۀ بنیادین انقلاب، از روشنفکران عرفی مسلک می پرسیم که محلّ نزاع نه رفرم در دیانت و عاشورا که در اینجاست که ما می گوییم: بیایید و با تمام ساز و کار بیایید؛ با قدرت، با سرمایه، با رسانه و با پیمان های سیاسی – امنیتی، اقتصادی و … فراخوان کنید تا مردم برخیزند! به راستی چرا قادر نیستید؟ و چرا مردم به فراخوان شما اعتنایی ندارند؟! چرا مردم بر نمی خیزند؟! شما بشارت داده بودید بهشت را و شادی و رفاه را آفریدید وهم او که می گوید "بهشتش اسکاندیناوی است” امّا چرا برخی شهروندان اروپا و آمریکا روزشماری می کنند تا با جمع پس انداز و درآمد کار شبانه روزی خود، به انقلاب اربعین بپیوندند؟ شما که می گفتید دست پنهان آدام اسمیت بی عدالتی ها را خود به خود در شهر و بازار و اقتصاد تنظیم می کند امّا نکرد، ولی ما می گوییم دستان حسین (ع) فتنۀ هر شهر فتنه زده ای را خاموش می کند و به سازماندهی میلیون ها انسان می پردازد. شما می گویید امام حسین (ع) تکلیف گرا است و دربند نتیجه و بقا نیست پس سعۀ وجودی طرح عاشورا برای ادارۀ انسان جدید خالی از ظرفیت است، زیرا به فنا می اندیشد. ما می گوییم اگر یک مکتبی بتواند در میانۀ خون و آتش، و در کشاکش درنده خویی غرب و دوستانش آسیایی اش و همچنین از میانۀ حرص و ولع آدمی به آب و نان و رفاه عقل مردمان را آنچنان شکوفا کند که از منافع فردی بگذرند، به همنوع احسان کنند؛ و حتّی فرقه ها و بلکه ادیانی دیگر را به مجاورت و معاضدت و هم سخنی با خویش بکشاند و مکرراً اعلام کنند که در حق انسان های جهان مسوول و رسول اند و … دیگر چه چیز را باید جزو قانون بقا و مصلحت انسان به شمار آورد که انقلاب عاشورا از نظر شما فاقد آن است و باید از آن گذار نمود؟! انقلابی که بنابه قول امام خمینی ره در مقابل ظل اللهی یزید ایستاد و پادشاهی عربی را به زیر کشید و معلوم کرد که قضیه، نه قضیه ای عربی و فارسی که قضیه ای الهی و اسلامی است چگونه فاقد عقلانیت و آینده نگری است و مگر عقلانیت چیست؟عقل حکم می کندکه خلیفه به معنی الاعم و خلیفه رسول الله به معنی الاخص فضلیت مند باشد، شرب خمر نکند و لیدر مجلس قمار نباشد، سفاک و درنده خو نبوده و اساساً تهی از مواد مشروعیت و حقانیت در حصول به قدرت نباشد، پس اگر چنین است، از چه روی انقلاب عاشورا را ویژۀ دوران گذار معرفی می کنید، به راستی آیا عقل سلیم خواستار عاشورای فرازمان و عاشورای فرا مکان برای ادارۀ انسان عصر ما نیست و از همین جا معلوم می شود امام خمینی چقدر آینده نگرانه در برخورد با روش شناسی پوزیتیویستی روشنفکران عرفی مسلک در مواجهه با نضت عاشورا سخن گفت: حالا یک دسته ای آمده اند می گویند که نه، دیگر روضه نخوانید، نمی فهمند اینها که روضه یعنی چه؟! دستور است این، برای همه: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، امام حسین (ع) مقابل امپراطوری بزرگ ایستاد و "نه” گفت، هر روز باید در هر جا این "نه” محفوظ بماند، بچه ها و جوان های ما خیال نکنند، که مسأله، مسأله ملّت، گریه است… بازیتان ندهند این قلم فرساها! …. بازی این بزرگ ها! را نخورید، اینها خیانتکارند، اینهایی که تزریق می کنند به شما ملّت گریه، ملّت گریه اینها خیانت می کنند… شاید غربزده ها به ما می گویند ملّت گریه … خیر! گریه نیست! یک مسأله سیاسی، روانی، اجتماعی است». امام خمینی ره سپس از روشنفکری بیمار می پرسد «اگر قضیه گریه است؛ تباکایش دیگر چیست؟تباکی می خواهد، تباکی دیگر یک چیزی شد؟ اصلاً حضرت سیدالشهداء چه احتیاج به گریه دارد؟ … برای اینکه تباکی کمک می کند به این مکتب، … آنها نمی فهمند که این گریه و روضه آدم ساز است. انسان درست می کند… این تبلیغ بر ضد طاغوت است، بیان ظلمی که به مظلوم شده و تا آخر باید باشد… »
به راستی "نه” ی در انقلاب عاشورا، نه، نه ی به یزید شاه، بلکه نه به کل بدی هاست و از سطور پایانی این گفتار نیز درخواهیم یافت که حیات خود روشنفکر ما هم به مادۀ بقایی است که با عقل عاشورایی شکوفا شده است.
سکوت شبه روشنفکری؛ از فرگوسن تا شکوفایی عقل در چشم انداز نجف – کربلا
… چه کنیم که جریان شبه روشنفکری ایرانی این روزها در برابر دو واقعه به سختی گرفتار غفلت تصنعی و بن بست در دستگاه معرفتی خود است، چرا این جماعت در مقابل اوج خیزش ضدنژادپرستی در مهد لیبرال دموکراسی سکوت پیشه کرده و مهم تر از همه چرا در برابر سیطرۀ فرازمانی و فرا مکانی لبیک به انقلاب عاشورا ساکت شده و دم بر نمی آورد امّا هم زمان به این نهضت جهانی حقد و کینه و حسد ورزیده و در پی تولید الهیات جدیدی از انقلاب عاشورا است، چرا شبه روشنفکری ایران از حملۀ وحشیانۀ پلیس ضدشورش ایالات متحدۀ آمریکا به سیاه پوستان و اساساً رنگین پوستان منزجر نمی شود؟ آیا واقعۀ فرگوسن در دستگاه معرفتی این طایفه فاقد ارج و قرب است چرا پوست سیاه آنها به اندازۀ موی بور اروپاییان توجهی را جلب نمی کند، آیا عوامانه و مرتجعانه خواهند گفت که اوباما خود یک رنگین پوست است؟! و چرا این طایفه نمی تواند درک کند که از چه روی اتباع بیش از ۶۰ ملّیت هروله کنان فاصلۀ نجف و کربلا را برای وصول به عاشورا طی می کنند، این همبستگی در جهان بودگی حسین(ع) را کدامین دستگاه تبلیغاتی به وجود آورد؟ و چرا کسی را یارای خاموش کردن این نور دینی نیست؟ به راستی آیا ایجاد تکثر در فهم عاشورا، به سکولاریتۀ این انقلاب بزرگ خواهد انجامید؟!
حاشا و کلاّ ! چه اینکه ما از توجه جهانشمول و فرازمان همبستگی با حسین (ع) به این بیان رسول خدا (ص) دلالت می یابیم که ان لقتل الحسین حراره فی قلوب المومنین لن تبرد ابدا؛ همانا این عشق الهی است، به نظر می رسد جاذبه و حرارت امام حسین از مادۀ فطرت است که در طینت انسان به ودیعه گذارده شد، امّا این طایفه تلاش می کند بگوید عصر امروز، عصر نیاز به عاشورا و امام حسین (ع) نیست و می توان و بلکه باید خارج از متن دینی به عاشورا نگریست، اوّلاً طرح الهیاتی دیگر در انداخت برای فهم زیستۀ عاشورا و اگر جامعه اقتضا داشت اساساً نیازهای جامعه را با موادّی مدرن و غیر از نهضت عاشورا به تبیین نشست؛ جرج جرداق پژوهشگر شهیر مسیحی دربارۀ نسبت امام علی (ع) و انقلاب فرانسه در سال های واپسین حیات خویش به صراحت گفت: هر آنچه فیلسوفان، هنرمندان و سیاستمداران دربارۀ آزادی، کرامت انسان و حقوق بشر در انقلاب فرانسه گفتند و نوشتند امام علی (ع) پیش تر و هزار و چهارصدسال قبل آنها بیان کرد و … بر همین طریق تجویز عبور از فرهنگ عاشورا به فرهنگ های عاشورا و فقه بقا محور قابل درک است، مطالعه و یا میلی برون دینی که به سراغ پدیده ها و حوادث دینی می رود.
الهیات مسیحی و دیالکتیک سقراطی
امّا باید گفت اگر روشنفکر بر مبنای الهیات مسیحی به تحلیل انقلاب می پردازد هرگز تکاپوی روش شناختی استحاله شدۀ او حقیقت این انقلاب و رستاخیز جهانی را مغلوب خواست های او نخواهد کرد؛ و عاشورا را در عین حال که عینیتی اجتماعی دارد عرفی نخواهد نمود، و می توان گفت قرائت او ا ز دوگانگی فنا و بقا در سیرۀ معصوم (ع) کم خبری و یا بی خبری او از علم امام (ع) و وحدت فضیلت ها در اوست؛ فقیهِ حکیم آملی حفظه الله؛ بیان حکیمانه ای در این باره دارد که می تواند الهیات غیربومی از انقلاب عاشورا را با اشکال جدی روش شناسانه مواجه کند «… هیچ فضیلتی، فضیلت دیگر را طرد نمی کند، آنگونه که بدی ها با هم نمی سازند، چه همانطور که بدان با هم نمی سازند، ولکن خوبی ها با هم هماهنگ اند، چه اینکه خوبان با هم هماهنگ هستند. زهد منهای عرفان، و عبادت منهای عرفان گر چه فضیلت است، امّا هم چنین کمبودش رذیلت است و این رذیلت است که با شجاعت سازگار نیست و گرنه هیچ فضیلتی با فضیلت دیگر درگیر نیست و منافات ندارد، گو اینکه انسان کامل مجمع همۀ فضایل است» آری! او که عاشورا را فنا می داند و برای فقهِ بقا تجویزی روشنفکرانه دارد و حتّی طرح ولایت مطلقۀ فقیه را بر سبیل تحول امام خمینی ره به نظریۀ حفظ اصل نظام در فقه سیاسی طرح بندی می کند، نه "وجوب وحدت فضایل” را در انسان کامل (ع) درک کرده است و نه حجاب از جان و گوش برداشته تا پیام های انقلابی و عاشورایی واپسین روزهای عمر امام خمینی ره را بشنود و به جان خریداری کند؛ پیام حج خونین را، پیام استقامت را، پیام به روحانیت و طلاب انقلابی را و پیام در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را؛ شاید از آنجا که بنا به قول مرحوم جلال آل احمد طایفۀ شبه روشنفکر که در دقایق نهایی جانب قدرت را می گیرد، بر خود فرض بداند تا بجای تکاپوی روشنفکری متضمن شکوفایی عقل نقاد، او هم مانند سیاستمدار در سودای هم سخنی با فرمول برد – برد در مذاکره با کدخدای جهانی بوده و سعی کرده تا نیم نگاهی هم به مذکرات هسته ای داشته باشد و توجیه گر زیاده خواهی های کدخدای جهانی شود و فقاهت بقاء محور را به هر قمیتی توجیه کند در این صورت او چرا به انقلاب عاشورا و ولایت مطلقۀ فقیه بهتان می بندد و الهیات جدیدی از عاشورا ارائه می کند تا عاشورا هم عاشورایی پلورال باشد، امّا آیا این شدنی است؟ برای این کار و برای کمک به فرزندان ملّت در تیم مذاکرات هسته ای نباید عاشورا را عرفی و یا ذبح کرد بلکه می توان حتّی با دیالکتیک سقراطی هم بر جدل و لجاج "نوسوفسطاییان” در آمریکا و اروپا فائق آمد و مگر دموکراسی آتنی به دنبال حقیقت بود و راستی چرا سقراط به شهادت رسید سقراط می توانست با اهالی سفسطه و طایفۀ سوفسطاییان سازش کند امّا دیگر نمی شد از سقراط و حقیقت به بزرگی سخن گفت؛ انقلاب عاشورا پیشکش، حتّی با فهم روش شناسی سقراط می شود به منهدم کنندگان شهرهای ناکازاکی و هیروشیما و قاتلین این کشتارهای جمعی و ایضاً دارندگان ۲۲۰۰۰ هزار بمب اتمی و خالقان آثار درنده خویی در گوانتامو گفت، از چه روی شما که خود چنین دیوسیرتید می گویید ایرانیان در آیندۀ هسته ای خویش به انحراف کشیده خواهند شد؟! قطعاً با دیالکتیک سقراطی می توان گفت مگر «امرعدمی» قابل «اثبات» است. (نگارنده در سال ۱۳۸۶ مقاله ای با عنوان حکمت صدرایی و دیالکتیک سقراطی حول پروندۀ هسته ای ایران نگاشته است.)
عرفان مجعول، انتساب اتهام گذار از عاشورا به امام خمینی (ره) و سکوت یک مؤسسه
ما در پایان این گفتار مجدداً روشنفکر معیشت اندیش و عرفی گرا را به تفسیر حکیم آملی از وصیت نامۀ امام خمینی ره جلب می کنیم؛ تا معلوم شود اگر کسی از مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره در برابر تحریف راوی از عرفان مجعول و ولایت مطلقه فقیه و طرح بندی آن ذیل پارادایم فناشدگی و فقاهتِ بقامحور موضعی اتخاذ نکرد، حقیقت صد البته دستخوش تغییر نخواهد شد:
«امام راحل در وصیت نامۀ سیاسی الی خودشان، امت اسلامی را هم به معارف بلند ادعیه و مناجات دعوت فرمودند و هم به ادامۀ مبارزۀ پیگیر علیه ابرقدرت های جهان. آیا ممکن است روح فرد یا امّتی هم عارف باشد و هم جنگجویانه؛ یعنی اگر کسی خوی عرفان در او زنده شود، دیگر اهل نبرد نخواهد بودو اگر اهل جنگ باشد اهل مناجات نیست؟… چون دین، دین عقل است نه عاطفه، آن عقل کامل، هم دستور ناله و لابه در پیشگاه حق را می دهد و هم فرمان بی مهری در برابر باطل … اگر نظامی را عقل بعهده بگیرد همۀ غرائز را این عقل، تعدیل می کند، خود این عقل صبغۀ عشق می گیرد، یک موحد، هم امید و هم خوفش را بر اساس توحید تنظیم می کند … بین مناجات و جنگ، جنگی نیست، بین کارهای مستحبی و دفاع، دفعی نیست. قرآن می فرماید اگر جنگ نباشد دیر راهبان منزوی هم ویران می شود … قرآن به آن کسی که اهل جنگ نیست می گوید، گر چه تو اهل جنگ نیستی و اهل سبحه ای ولی اگر نیزه داران نباشد، تسبیح هم دردست تو نیست، مرام خشن استالین و لنین همانطور که مسجدها را درهم می کوبید، کلیساها را هم ویران کرد، صومعه و دیر را هم تخریب کرد… ممکن است کسی خوی رزم در او نباشد ولکن بایستی جنگجویان را دعا کند. او که نتوانسته خوف و رجاء را تعدیل کند هم از خدا می ترسد و هم از غیرخدا».
*دکتر مجتبی زارعی
استادیار علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس
*فارس