شهدای ایران shohadayeiran.com

اربعین 1436 مثل سال های گذشته به اتمام رسید و شیعیان باز هم مرام سید الشهداء و مشی مکتب اهل بیت (ع) و را به جهانیان گوشزد کردند.
به گزارش شهدای ایران، این بار پای بچه های گروه تهرانگری به فرودگاه مهرآباد باز شد اما نه برای بازدید بلکه برای پرواز به سمت جایی که مشتاق و بی‌قرار در پی آن کیلومترها راه رفته بودند و خستگی را چون عسل شیرین می‌دانستند و به جان می خریدند.
 

وقتی شیعه نشان داد از تروریست‌ها هراسی ندارد

هواپیمای غول پیکر ظهر 19 آذرماه از زمین به مقصد نجف پرواز کرد، آسمان تهران یکرنگ بود، خلبان می گفت: تا نجف یک ساعت و نیم زمان است و این در حالی بود که بسیاری با پای پیاده به سمت نجف حرکت می کردند و بیش از 3 روز در راه بودند.
 

انتظار رسیدن به شهر نجف، آرامگاه مولی‌الموحدین حضرت جانان علی (ع) هر لحظه را بی‌تاب کرده بود و بی‌قراری در بین همه گروه موج می‌زد، هرلحظه که نزدیک‌می شدیم دلهره و شوق و شعف بیشتر می‌شد.

 


هواپیما ساعت مقرر به زمین نشست و گروه تهرانگردی وارد نجف شدند، فرودگاه مملو از زوار که البته بیشتر ایرانی بودند و جالب بود که بسیاری از پرسنل فرودگاه که عراقی بودند فارسی را بسیار خوب متوجه می شدند.



خارج از فرودگاه یک اتوبوس در انتظار گروه تهرانگردی بود که خبرنگاران و احمدمسجدجامعی، عضو شورای شهر تهران را به محل اقامت خود ببرند.

 وقتی شیعه نشان داد از تروریست‌ها هراسی ندارد

وقتی برای اولین بار وارد سرزمینی شدیم که در آنجای پای مولایم علی (ع) وجود داشت و از تمام وجب به وجبش ندای یا علی شنیده می‌شد حال و هوای خاصی بود.


اتوبوس بسیار آرام حرکت می کرد چرا که ترافیک آدم ها راه بندان به وجود آورده بود. در بین مشتاقان سالخوردگان و کودکانی به چشم می خوردند که باورش سخت بود که این افراد شبانه روز پیاده روی کرده تا به نجف و سپس به کربلا برسند. لب های خشک، پاهای ترک خورده زوار حسین گواه اشتیاق آنان بود که در این مسیر بدون هیچگونه ترس و دلهره ای قدم گذاشته بودند.
 


برخی از عراقی ها رسم داشتند به شما که حتی برایشان غریبه بودید سلام می کردند و به گفته مسئولان اقامتگاه این را نوعی رسم می دانستند و آن را باعث مستحکم تر شدن برادری بین مسلمانان تلقی می‌کردند.
 


عراقی‌ها وقتی متوجه می شدند زوار حضرت امیرالمومنین علی(ع) و امام حسین(ع) هستی، با تکریم و احترام برخورد می‌کردند و خدمت به زائران را یکی از برترین عبادت ها می دانستند و آن را به فرزندان خود گوشزد می کردند.
 



گروه تهرانگردی به راه افتاد تا به پابوس امیرالمومنین علی(ع) برسد، شهرنجف با خانه های قدیمی و مغازه های کهنه اش با خرما فروش ها و کفاشی هایش تو را به یاد خرمشهر می انداخت، جایی که روزی آنجا هم فرزندان ایران کربلایی دوباره ساختند و با خون خود خاک را سرخ گون کردند.
 


ابهت نجف از دور هویدا بود، گویی عرش به فرش آمده و شاید هم زمین گنجایش امیرالمومنین (ع) را نداشت، «السلام علیک یا ولی الله» ذکر همه کسانی بود که می خواستند اذن دخول به حرم بگیرند، جایگاه‌هایی در حرم حضرت امیرالمومنین (ع) بود که هر یک برای خود تفسیری داشت که شاید ماه ها وقت می خواست تا به درک آن برسیم.

 

مهم نبود از کدام درب وارد حرم حضرت علی (ع) می‌شوی، درب باب «الکبیر» یا باب «شرقی» یا باب «طوسی» یا باب «القبله» یا باب «سلطانی»، بلکه بیرون آمدن از این حرم امن الهی طاقت از کف می‌ربود.

 


دسته گل های بالای حرم و آینه کاری ها و حتی قلم کاری ها روی چارچوب فلزی مرقد مطهر حضرت علی (ع) معلوم بود که به دست ایرانیان تراش خورده است و حتی بسیاری از فرش های حرم حضرت علی (ع) را نیز خیرین ایرانی در جای جای حرم گسترده بودند.
 


انگار زمان در حرم حضرت علی (ع) ثابت شده بود، ساعت‌ها مجاوز حریم ملکوتی بودیم ولی انگار ثانیه‌ای هم نگذشته است، ضربان قلب با آرامش می‌تپید،‌گویی لحظاتی از دنیای خودت دور شد‌ه‌ای، آنجا مرقد مطهر مردی بود که روزی از خانه کعبه ظهور کرد و با زندگی شگفت انگیزش همه دنیا را متاثر خود کرد، در میان سجاده نمازش چشم از این دنیای فانی بست.


خیابان های نجف آدم هایی داشت به سادگی خودش یکی از این انسان‌های ساده که تنها 12 سال داشت و چند روز بود که پیاده از دیارشان (خرمشهر) برای زیارت سیدالشهدا (ع) و پدر بزرگوارشان به عراق آمده بودند می گفت: من امام حسین (ع) را همچون پدری فداکار می شناسم که شعله سعادت در خیابان ها و پیچ و خم های دنیا را روشن کرده تا راه را گم نکنیم.
 


یکی دیگر از این سربازان ارتش 20 میلیونی حضرت سید الشهدا(ع) که مردی 70 ساله به نام موسی بود می گفت: امام علی (ع) و فرزندانش یعنی ریسمان سعادت که اگر به آنان چنگ بزنیم رستگار خواهیم شد و اگر هم نه در سرداب دنیا غرق خواهیم شد و هیچ کس فریادرس ما نخواهد بود.
 


مرد سالخورده که پاهایش از فرط پیاده روی‌ترک خورده بود و دستانش می‌لرزید از شیرینی سفرش می‌گفت و اینکه چه قدر خوشحال است که توانسته اسمش در لیست زائران حرم سیدالشهدا (ع) باشد.
 


بعد از مسجد کوفه و بازدید گروه تهرانگردی و احمد مسجدجامعی از خانه امیرالمومنین (ع) راه سفر برای کربلا بسته شد، جایی که به گفته استاندار کربلا بیش از بیست میلیون زائر آماده برگزاری اربعین 1436 بودند.

 

 

از نجف تا کربلا حدود ۸۰ کیلومتر است که ۱۴۶۰ عدد تیر برق بین آن‌ها وجود دارد که این تیر برق‌ها به فاصله ۵۰ متری از هم قرار گرفته و علاوه بر انتقال برق کاربردهای دیگری نیز دارند که مهم‌ترین آن علامتگذاری مسیر و تعیین کیلومترهای مختلف است.

 

 

به محض اینکه از نجف به سمت کربلا حرکت کردیم در مسیر ۸۰ کیلومتری بین دو شهر مقدس، موکب‌های (هیئت‌ها) به صورت ممتد در اطراف مسیر حرکت تبیعه شده بود که صاحبان آن عاشقانه از زائران حسینی استقبال می‌کردند.

وقتی شیعه نشان داد از تروریست‌ها هراسی ندارد

تمامی خیابان‌های منتهی به کربلا از ازدحام جمعیت سیاه پوش شده بود و عراقی‌ها می‌دویدند تا امکانات لازم را برای زائران فراهم کنند، عده‌ای غذا می آوردند، عده ای پاهایت را ماساژ می دادند، عده ای میوه در کوله پشتی ات می گذاشتند، عده ای دستان و چشمانت را بوسه می زنند کاری هم به گذشته ات نداشتند که آیا گناهکاری یا در گذشته زندان رفته ای یا تهی دستی یا پولداری؟ فقط می دانستند زائر کربلایی و تکریمت می کردند.

 
وقتی شیعه نشان داد از تروریست‌ها هراسی ندارد

حال و هوای شهر کربلا متفاوت از جا و مکان و زمان بود و قابل وصف نیست، بیرق‌های سرخ، سفید، سیاه در جای جای شهر با حرکت نسیمی ملایم به زائران خوش آمدگویی می‌کردند، ورود ماشین به داخل شهر ممنوع بود، ‌ تنها گاری‌های چوبی بود که حق تردد و جابه جایی مسافر و بار مسافر را داشت که آن هم توسط نوجوانانی از اهالی این شهر به حرکت در می‌آمد.

 

در آستانه حرم مطهر دل به استقبال اشک آمد و هر گام که به حرم مطهر با آن گلسدته و گنبد طلایی نزدیک‌تر می‌شدیم، ضربان قلب تند‌تر و شکر و سپاس خدای را افزون‌تر می‌گفتیم ، ضریح مطهر لحظه‌ای خلوت نمی‌شد هر کسی به طریق مخصوص خودش با حضرتش عشق بازی می‌کرد یکی اذن دخول می‌خواند و یکی زیارتنامه، یکی نماز و یکی هم فقط و فقط با اشک حرف دلش را ادا می‌کرد.



بالاخره روز اربعین فرا رسید و ارتش بیست میلیونی امام حسین (ع) به مقصد رسیدند و سینه زنان در بین الحرمین اقتدار شیعه را به نمایش گذاشتند و نشان دادند که مسلمانان امام و رهبر خود را تنها نخواهند گذاشت.
 


شوری بود که از شعور انسانی نشئت گرفته بود، در میان جمعیت افرادی به چشم می خوردند که انگلیسی زبان و از کشورهایی نظیر کانادا و آمریکا به کربلا آمده بودند. مردی به نام الیور که از آمریکا به کربلا آمده بود می‌گفت: من مسیحی بودم که در جوانی نام امام حسین به گوشم خورد و بعد از تحقیقات در خصوص زندگی و نحوه شهادت این سید بزرگوار به دین اسلام ایمان آوردم و امروز با تهدید نیرو‌های تروریسیتی وظیفه خود دانستیم تا در کنار صحن حضرت بمانم و از آن دفاع کنیم. امام حسین (ع) راه و رسم زندگی را به من آموخت و به نظرم بزرگترین درسش آزادگی بود که من همیشه آن را به فرزندانم مشق می‌کنم.
 


روز اربعین تمامی خیابان های منتهی به کربلا پر از ازدحام آدم بود. مردمی که در انتظار بودند تا زیر بیرق امام حسین (ع) بروند و بیعتی تازه کنند.

 



در میان مردم مسئولان و مقامات دولتی هم دیده می شدند که مثل سایرین و مانند ساده ترین و عام ترین آدم ها به عزاداری مشغول بودند، واقعا چشم گیر بود در ارتش امام حسین (ع) هر که تقوای بیشتری داشت محترم تر بود و کسی به پول و ثروت و شهرت و مقام نگاهی نداشت و توجهی نمی کرد.
 


اربعین 1436 به گفته بسیاری متفاوت بود. شیعیان با وجود تهدید نیروهای تکفیری نشان دادند که از هیچ ابهت پوشالی نمی ترسند و ایمان شان را با خونشان تظمین می‌کنند و تا لحظه آخر مدافع حرم کربلا هستند.
 


خورشید غروب کرد و هوا سرد شد ولی گرمای شور حسینیان بیشتر می شد و هیچ کس نه خواب می فهمید نه خستگی، هیچ کس نه به فکر دنیا بود و نه به فکر مشکلاتش همه برای حسین (ع) عزاداری می کردند و ذهن شان آکنده از هر چیزی غیر از آن بود.
 


اربعین 1436 مثل سال های گذشته به اتمام رسید و شیعیان باز هم مکتب اهل بیت (ع) را به جهانیان گوشزد کردند و در حالی خاک پاک کربلا را ترک کردیم که از‌‌ همان بدو خداحافظی آرزوی زیارت مجدد این حرم امن الهی را با خود به سوغات آوردیم.
 

*خبرگزاری دانشجو


نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار