اربعین حکایتهای بسیاری دارد، برخی بعثی های دیروز که روزی با ایرانی میجنگیدند، امروز او را برادر مینامند،برایش سفره مهمانی می اندازد و گرامیش می دارد،دردلهای بسیاری نیز دارد از گوش بریدن های صدام تا نیازهای پزشکی که استمداد می کند.
به گزارش شهدای ایران به نقل از تسنیم، تصاویر و هر آنچه که در مسیر جاده نجف - کربلا دیده می شود پرده اول و ظاهر ماجراست، پرده دوم و آن سوی ماجرا مردمانی هستند که کیلومترها دورتر از جاده؛ پذیرا و نوکری زائران امام حسین (ع) را می کنند.
بارها زائران از میهمان نوازی و گرامی داشتن زائران امام حسین (ع) توسط مردم بومی را می شنوی؛ ولی درک این مطلب و ملموس شدن این رخداد نیاز به تجربه و مشاهده آن دارد، از هر فرصتی بهره می بری تا از نزدیک این منازل را که اکثرا در روستاها هستند بروی، روزها می گذرد و این بار بر حسب تجربه می دانی که از هر رویداد و فردی که از کنارت می گذرد بی تفاوت نباشی.
مرد حلیمی امروز، اطلاعات عملیاتی دیروز
در زمان تهیه گزارشهای متوجه مرد کوتاه قدی می شوی که هرازگاهی به نزد نیروهای امدادی و پزشک می آیید و نزد آنها نیز به حاجی حلیمی معروف است زیرا هر روز برای گروه حلیم تازه می آورد، بسیار تند و تیز و چابک نشان می دهد.
حاجی حلیمی بر طبق عادت هر روزش به گروه سرکشی میکند و حتی در برخی مواقع با گرفتن فشار خون به مراجعه کنندگان کمک نیز میکند، در یکی از شبها، برخی از اعضای گروه پزشکی سرزنده و متحول شده وارد پایگاه میشوند، از تعریفهای که میکنند معلوم میشود که به همراه حاجی حلیمی به روستای رفتهاند که اهالی آنجا از زائران پذیرایی و میهمان نوازی کردهاند، دیگر چندان مایل به شنیدن نیستی زیرا شنیدن کی بُود مانند دیدن، بنابراین سریع حاجی حلیمی را پیدا میکنی و با او قراری میگذاری که تا به نزد آن روستاییان بروی، حاجی حلیمی که همچنان شخصیتش برایت نامجهول است از این پیشنهاد برای بازدید از مردمان آن روستا استقبال میکند.
قرار رفتن به روستا بعد از نماز مغرب میشود، با یک پزشک و مسئول امدادگرها به همراه حاجی حلیمی سفر کوتاه مان برای دیدن روستاییان آغاز میشود، حاجی حلیمی که هنوز نامش را نمیدانی به خوبی برایمان صحنه ورود به رویداد را مستندسازی میکند و برای شروع نزد مرد میانسالی که پوشش عربی دارد میرود و عنوان میکند که ما زائریم و جا میخواهیم، مرد عرب میپرسد چند نفرید، حاجی حلیمی برای اینکه به ما نشان دهد این مردم چقدر خلوص دارند، عنوان میکند: 100 نفر هستیم، در حالیکه ما در مجموع سه نفر میشدیم ولی مرد عرب با کمی مکث به دلیل تعداد زیاد؛ دست هایش به احترام روی سرش میگذارد، و میگوید: «مشکلی نیست، چند نفر خانم و چند نفر آقا هستند؟ برایشان جا مهیا میکنیم.»
حاجی حلیمی در نهایت به مرد عرب توضیح میدهد که 100 زائری که عنوان کرده است بیشتر برای این بود که میزان ارادت و کرامت مردمان این سرزمین به زائران حسینی را ثابت کند.
حال بعد از مدت کوتاهی نشستن بر روی صندلیهای کنار جاده، مرد عرب یکی از اطرافیانش را راهنمایی میکند تا ما چند نفر را به منازل خود در روستا منتقل کند، با او همراه میشوی و با یک خودرو که معلوم است برای وی نیست و اقوام به همدیگر این خودروها را به امانت میدهند تا زائران را انتقال دهند، به روستای در حاشیه چندکیلومتری جاده میرویم.
ابوجاسم راننده خودرو پس از مدتی ما را وارد روستا میکند، روستای با خانههای محقر ولی باصفا، صفای آن مردمانش بودند که عشق پذیرایی و دیدن زائران حسینی را داشتند، ابوجاسم در یکی از خانهها ما را به ساختمانی وارد کرد که دیگهای بزرگ حلیم در آن قرار داشت که صبحها این حلیمها را در بین زائران پیادهروی جاده نجف - کربلا توزیع میکردند.
پس از دیدن دیگهای حلیم، ابوجاسم ما را به خانههای دیگر که از اعضای عشیره و قبیله خود بود میبرد، هر خانهای که وارد میشوی با مهربانی مورد استقبال قرار میگیری، به سبک عربی روبوسی میکنند، یک طرف صورت را یه یکدیگر نزدیک میکنند و شانه راست همدیگر را میبوسند.
وارد خانه که میشوی، صاحب خانه به همراه فرزندانشان و بزرگ قبیله به استقبال می آیند، پذیرایی میکنند، از آب آشامیدنی تا چای و غذا برای میهمانان تهیه میکنند، از آنها درباره فلسفه این میهمان نوازی اشان میپرسی، صاحب خانه نیز خشنودی آقا امام حسین (ع) را مهمترین علت عنوان میکند و از برکت این مهمان نوازی بسیار میگوید که خودشان هم متوجه نمی شوند چطور دام هایشان و برکت زندگی شان هر سال به دلیل همین مهمان نوازی از زائران بیشتر می شود.
یکی از میزبانان نیز بر وحدت ایرانی و عرب عراقی که هر دو شیعه هستند تاکید میکند که در همان لحظه یکی دیگر از میزبانان نیز پیشنهاد میدهد که باید رفت و آمد مردمان دو کشور تسهیل پیدا کند تا ایرانیها برای زیارت عتبات عالیات به راحتی بیایند و از آن طرف نیز عراقیها برای زیارت مشهد به سهولت سفر کنند.
ابوجاسم نیز هر زمانی که توضیح بیشتری میخواهی ارائه میکند، از اینکه تمام این پذیراییها از زائران از گذشته و برای رضایت خدا و ائمه بوده است، البته توضیح میدهد که در زمان صدام این پیادهروی ممنوع بود و زائرانی را که در این مسیر برای زیارت بارگاه امام حسین(ع) میدیدند، میکشتند و آنها مجبور بودند از طریق راههای مخفی خود را به کربلا برسانند.
حضور استاد کوشکی در خانه های عشیره ای عراقی ها
خانه های هر کدامشان که پا می گذاری تمثیل و تصاویر ائمه اطهار در قالب های بزرگ و کوچک به چشم می خورد که بر روی دیوار نصب کرده اند، در حال و هوای نمادها و تصاویر بر روی دیوارها هستی که به محض ورود به یکی از اتاق ها، دکتر محمدصادق کوشکی، محقق و پژوهشگر مسائل سیاسی را می بینی، با روی باز به استقبالت می آید و خود نقش مترجم را ایفا می کند و پس از معنای صحبت های یکی دیگر از میزبانانن عنوان می کند که این مهمانوازی از زائران از قدیم به عنوان یک فرهنگ برای آنان درآمده است و آنها امسال نیز به طور ویژه بابت کمک های جمهوری اسلامی ایران به خصوص در مقابله با داعش قدردان ایرانی ها هستند.
با دکتر کوشکی خداحافظی میکنی و با ابوجاسم به دیدن دیگر خانه ها می روی، به واقع تمام روستا در تکاپو هستند تا زائران را در خود جای دهند، ساعت از نیمه شب گذشته است، ابوجاسم چند خانه را نشان می دهد که در آن زائران خوابیده اند و بعد از این بازدیدها او ما را به خانه محقر خود می برد.
خانه ابوجاسم از دیگر خانه های قبلی ساده تر است، همسر و فرزندانش به استقبال می آیند. ابوجاسم از تلاش های همسرش در پذیرایی از زائران می گوید، در این لحظه سوالی ذهنت را غلغلک می دهد که واقعا ما نیز اینگونه از میهمانمان پذیرایی می کنیم که پاسخ آن را در یکی از خانه ها که بانوان زائر ایرانی حضور داشتند، دریافت می کنی، زیرا در آن خانه بانوان ایرانی عنوان می کردند که آنها به هیچ عنوان نمی توانند پذیرایی اینگونه میهمانی ها باشند و به واقع این میهمان نوازی شیعیان عراق زبانزد و آموزنده خواهد بود.
در خانه ابوجاسم که حضور می یابی، متوجه می شوی که او از نیروهای ارتش بازنشسته صدام بوده است و وقتی از او می پرسی که فضای تفاوت آن زمانی که باید در مقابل ایرانی ها می جنگیدی و حال از آنها پذیرایی می کنی، می گوید: ما نمی خواستیم با برادران ایرانی مان بجنگیم صدام مجبورمان می کرد، اگر به جنگ نمی رفتیم خودت و خانواده ات را میکشتند، همانطور که چند نفر از اقوام را اعدام کردند. حتی وقتی سربازی از جنگ فرار می کرد گوش هایش بریده می شد، من هم در زمان جنگ به ایران فرار کردم و پس از پایان جنگ به عراق برگشتم ولی دستگیر شدم.
تفاوت دوران صدام با زمان حضور آمریکایی ها
از ابوجاسم درباره تفاوت دوران صدام و حضور آمریکایی ها می پرسی، که در همین لحظه فرزند بزرگ ابوجاسم به جای پدر پاسخ می دهد و می گوید: صدام و آمریکایی ها هیچ فرقی باهم نداشتند، هر دو آنها ظلم می کردند فقط فرقش این بود که صدام اجازه زیارت ائمه را نمی داد ولی آمریکایی ها در این زمینه بی تفاوت بودند.
نیاز شیعیان عراق به خدمات پزشکی ایرانیان
صحبت ها و دردل های ابوجاسم و خانواده اش برای خدمت به زائران بسیار است، دیگر باید از آنجا می رفتیم، حال چه در منزل ابوجاسم و چه در منازل دیگران بسیار درخواست می کردند که همانجا استراحت کنیم و شب را آنجا بمانیم ولی باید بر می گشتیم، ابوجاسم ما را همانطور که آورده بود با خودرو به کنار جاده می رساند، در طول مسیر برگشت نیز تاکید بسیاری بر بهره مندی از خدمات پزشکی هموطنانش از پزشکی در داخل ایران داشت، زیرا عنوان می کرد «ما در صورتی که در عراق دچار بیماری سختی شویم تنها امیدمان برای درمان در ایران است.»
یاران شهید هاشمی همچنان گمنام
سفر چند ساعته ما به قبیله ابوجاسم برای به تصویر کشیدن مهمان نوازی از آنان به پایان می رسد، سفری که در آن محبت انسان های می دیدی که خود از تملک مالی مناسبی برخوردار نبودند ولی هر آنچه که داشتند برای زائران امام حسین (ع) در طبق اخلاص قرار می دادند. و حال مشاهده تمام این رویدادها مدیون همان حاجی حلیمی بودیم که در نهایت خود را معرفی می کند که از یاران اطلاعات و عملیات شهید علی هاشمی است که با توجه به اینکه از بومی های خوزستان نیز به حساب می آید اشراف خوبی به مناطق شیعه عراق داشته و توانسته اند ارتباط مستمری بین برادران عراقی و ایرانی در زمینه مختلف از جمله فرهنگی ایجاد کنند.
بارها زائران از میهمان نوازی و گرامی داشتن زائران امام حسین (ع) توسط مردم بومی را می شنوی؛ ولی درک این مطلب و ملموس شدن این رخداد نیاز به تجربه و مشاهده آن دارد، از هر فرصتی بهره می بری تا از نزدیک این منازل را که اکثرا در روستاها هستند بروی، روزها می گذرد و این بار بر حسب تجربه می دانی که از هر رویداد و فردی که از کنارت می گذرد بی تفاوت نباشی.
مرد حلیمی امروز، اطلاعات عملیاتی دیروز
در زمان تهیه گزارشهای متوجه مرد کوتاه قدی می شوی که هرازگاهی به نزد نیروهای امدادی و پزشک می آیید و نزد آنها نیز به حاجی حلیمی معروف است زیرا هر روز برای گروه حلیم تازه می آورد، بسیار تند و تیز و چابک نشان می دهد.
حاجی حلیمی بر طبق عادت هر روزش به گروه سرکشی میکند و حتی در برخی مواقع با گرفتن فشار خون به مراجعه کنندگان کمک نیز میکند، در یکی از شبها، برخی از اعضای گروه پزشکی سرزنده و متحول شده وارد پایگاه میشوند، از تعریفهای که میکنند معلوم میشود که به همراه حاجی حلیمی به روستای رفتهاند که اهالی آنجا از زائران پذیرایی و میهمان نوازی کردهاند، دیگر چندان مایل به شنیدن نیستی زیرا شنیدن کی بُود مانند دیدن، بنابراین سریع حاجی حلیمی را پیدا میکنی و با او قراری میگذاری که تا به نزد آن روستاییان بروی، حاجی حلیمی که همچنان شخصیتش برایت نامجهول است از این پیشنهاد برای بازدید از مردمان آن روستا استقبال میکند.
قرار رفتن به روستا بعد از نماز مغرب میشود، با یک پزشک و مسئول امدادگرها به همراه حاجی حلیمی سفر کوتاه مان برای دیدن روستاییان آغاز میشود، حاجی حلیمی که هنوز نامش را نمیدانی به خوبی برایمان صحنه ورود به رویداد را مستندسازی میکند و برای شروع نزد مرد میانسالی که پوشش عربی دارد میرود و عنوان میکند که ما زائریم و جا میخواهیم، مرد عرب میپرسد چند نفرید، حاجی حلیمی برای اینکه به ما نشان دهد این مردم چقدر خلوص دارند، عنوان میکند: 100 نفر هستیم، در حالیکه ما در مجموع سه نفر میشدیم ولی مرد عرب با کمی مکث به دلیل تعداد زیاد؛ دست هایش به احترام روی سرش میگذارد، و میگوید: «مشکلی نیست، چند نفر خانم و چند نفر آقا هستند؟ برایشان جا مهیا میکنیم.»
حاجی حلیمی در نهایت به مرد عرب توضیح میدهد که 100 زائری که عنوان کرده است بیشتر برای این بود که میزان ارادت و کرامت مردمان این سرزمین به زائران حسینی را ثابت کند.
حال بعد از مدت کوتاهی نشستن بر روی صندلیهای کنار جاده، مرد عرب یکی از اطرافیانش را راهنمایی میکند تا ما چند نفر را به منازل خود در روستا منتقل کند، با او همراه میشوی و با یک خودرو که معلوم است برای وی نیست و اقوام به همدیگر این خودروها را به امانت میدهند تا زائران را انتقال دهند، به روستای در حاشیه چندکیلومتری جاده میرویم.
ابوجاسم راننده خودرو پس از مدتی ما را وارد روستا میکند، روستای با خانههای محقر ولی باصفا، صفای آن مردمانش بودند که عشق پذیرایی و دیدن زائران حسینی را داشتند، ابوجاسم در یکی از خانهها ما را به ساختمانی وارد کرد که دیگهای بزرگ حلیم در آن قرار داشت که صبحها این حلیمها را در بین زائران پیادهروی جاده نجف - کربلا توزیع میکردند.
پس از دیدن دیگهای حلیم، ابوجاسم ما را به خانههای دیگر که از اعضای عشیره و قبیله خود بود میبرد، هر خانهای که وارد میشوی با مهربانی مورد استقبال قرار میگیری، به سبک عربی روبوسی میکنند، یک طرف صورت را یه یکدیگر نزدیک میکنند و شانه راست همدیگر را میبوسند.
وارد خانه که میشوی، صاحب خانه به همراه فرزندانشان و بزرگ قبیله به استقبال می آیند، پذیرایی میکنند، از آب آشامیدنی تا چای و غذا برای میهمانان تهیه میکنند، از آنها درباره فلسفه این میهمان نوازی اشان میپرسی، صاحب خانه نیز خشنودی آقا امام حسین (ع) را مهمترین علت عنوان میکند و از برکت این مهمان نوازی بسیار میگوید که خودشان هم متوجه نمی شوند چطور دام هایشان و برکت زندگی شان هر سال به دلیل همین مهمان نوازی از زائران بیشتر می شود.
یکی از میزبانان نیز بر وحدت ایرانی و عرب عراقی که هر دو شیعه هستند تاکید میکند که در همان لحظه یکی دیگر از میزبانان نیز پیشنهاد میدهد که باید رفت و آمد مردمان دو کشور تسهیل پیدا کند تا ایرانیها برای زیارت عتبات عالیات به راحتی بیایند و از آن طرف نیز عراقیها برای زیارت مشهد به سهولت سفر کنند.
ابوجاسم نیز هر زمانی که توضیح بیشتری میخواهی ارائه میکند، از اینکه تمام این پذیراییها از زائران از گذشته و برای رضایت خدا و ائمه بوده است، البته توضیح میدهد که در زمان صدام این پیادهروی ممنوع بود و زائرانی را که در این مسیر برای زیارت بارگاه امام حسین(ع) میدیدند، میکشتند و آنها مجبور بودند از طریق راههای مخفی خود را به کربلا برسانند.
حضور استاد کوشکی در خانه های عشیره ای عراقی ها
خانه های هر کدامشان که پا می گذاری تمثیل و تصاویر ائمه اطهار در قالب های بزرگ و کوچک به چشم می خورد که بر روی دیوار نصب کرده اند، در حال و هوای نمادها و تصاویر بر روی دیوارها هستی که به محض ورود به یکی از اتاق ها، دکتر محمدصادق کوشکی، محقق و پژوهشگر مسائل سیاسی را می بینی، با روی باز به استقبالت می آید و خود نقش مترجم را ایفا می کند و پس از معنای صحبت های یکی دیگر از میزبانانن عنوان می کند که این مهمانوازی از زائران از قدیم به عنوان یک فرهنگ برای آنان درآمده است و آنها امسال نیز به طور ویژه بابت کمک های جمهوری اسلامی ایران به خصوص در مقابله با داعش قدردان ایرانی ها هستند.
با دکتر کوشکی خداحافظی میکنی و با ابوجاسم به دیدن دیگر خانه ها می روی، به واقع تمام روستا در تکاپو هستند تا زائران را در خود جای دهند، ساعت از نیمه شب گذشته است، ابوجاسم چند خانه را نشان می دهد که در آن زائران خوابیده اند و بعد از این بازدیدها او ما را به خانه محقر خود می برد.
خانه ابوجاسم از دیگر خانه های قبلی ساده تر است، همسر و فرزندانش به استقبال می آیند. ابوجاسم از تلاش های همسرش در پذیرایی از زائران می گوید، در این لحظه سوالی ذهنت را غلغلک می دهد که واقعا ما نیز اینگونه از میهمانمان پذیرایی می کنیم که پاسخ آن را در یکی از خانه ها که بانوان زائر ایرانی حضور داشتند، دریافت می کنی، زیرا در آن خانه بانوان ایرانی عنوان می کردند که آنها به هیچ عنوان نمی توانند پذیرایی اینگونه میهمانی ها باشند و به واقع این میهمان نوازی شیعیان عراق زبانزد و آموزنده خواهد بود.
در خانه ابوجاسم که حضور می یابی، متوجه می شوی که او از نیروهای ارتش بازنشسته صدام بوده است و وقتی از او می پرسی که فضای تفاوت آن زمانی که باید در مقابل ایرانی ها می جنگیدی و حال از آنها پذیرایی می کنی، می گوید: ما نمی خواستیم با برادران ایرانی مان بجنگیم صدام مجبورمان می کرد، اگر به جنگ نمی رفتیم خودت و خانواده ات را میکشتند، همانطور که چند نفر از اقوام را اعدام کردند. حتی وقتی سربازی از جنگ فرار می کرد گوش هایش بریده می شد، من هم در زمان جنگ به ایران فرار کردم و پس از پایان جنگ به عراق برگشتم ولی دستگیر شدم.
تفاوت دوران صدام با زمان حضور آمریکایی ها
از ابوجاسم درباره تفاوت دوران صدام و حضور آمریکایی ها می پرسی، که در همین لحظه فرزند بزرگ ابوجاسم به جای پدر پاسخ می دهد و می گوید: صدام و آمریکایی ها هیچ فرقی باهم نداشتند، هر دو آنها ظلم می کردند فقط فرقش این بود که صدام اجازه زیارت ائمه را نمی داد ولی آمریکایی ها در این زمینه بی تفاوت بودند.
نیاز شیعیان عراق به خدمات پزشکی ایرانیان
صحبت ها و دردل های ابوجاسم و خانواده اش برای خدمت به زائران بسیار است، دیگر باید از آنجا می رفتیم، حال چه در منزل ابوجاسم و چه در منازل دیگران بسیار درخواست می کردند که همانجا استراحت کنیم و شب را آنجا بمانیم ولی باید بر می گشتیم، ابوجاسم ما را همانطور که آورده بود با خودرو به کنار جاده می رساند، در طول مسیر برگشت نیز تاکید بسیاری بر بهره مندی از خدمات پزشکی هموطنانش از پزشکی در داخل ایران داشت، زیرا عنوان می کرد «ما در صورتی که در عراق دچار بیماری سختی شویم تنها امیدمان برای درمان در ایران است.»
یاران شهید هاشمی همچنان گمنام
سفر چند ساعته ما به قبیله ابوجاسم برای به تصویر کشیدن مهمان نوازی از آنان به پایان می رسد، سفری که در آن محبت انسان های می دیدی که خود از تملک مالی مناسبی برخوردار نبودند ولی هر آنچه که داشتند برای زائران امام حسین (ع) در طبق اخلاص قرار می دادند. و حال مشاهده تمام این رویدادها مدیون همان حاجی حلیمی بودیم که در نهایت خود را معرفی می کند که از یاران اطلاعات و عملیات شهید علی هاشمی است که با توجه به اینکه از بومی های خوزستان نیز به حساب می آید اشراف خوبی به مناطق شیعه عراق داشته و توانسته اند ارتباط مستمری بین برادران عراقی و ایرانی در زمینه مختلف از جمله فرهنگی ایجاد کنند.