وارد حسینیه امام خمینی(ره) میشویم، دانشجوها بلافاصله ردیفهای جلو را پر میکنند. همه میخواهند جایی بنشینند که بتوانند راحتتر آقا را تماشا کنند. خیلیهاشان بار اول است که به حسینیه امام آمدهاند
شهدای ایران: "عازم کربلاییم، حلالمان کنید" هر بار که این پیامک میرسید حس غربت و دلتنگیام بیشتر میشد، دوستان یک به یک میرفتند و نصیب ما فقط حرمان بود و حسرت... پیشترها آنها که به کربلا میرفتند به چشم میآمدند و حالا انگار این جاماندهها هستند که به چشم میآیند...
3 روز قبل از اربعین تماس گرفتند که فلانی! کارت خبرنگاریت صادر شده
- کارت خبرنگاری برای کجا؟
- برای بیت رهبری دیگر! دیدار هیئتهای دانشجویی با آقاست... شنبه ساعت 6:30 صبح، دانشگاه تهران باش!
- چشم!
انگار هدیه حسرت کشیدن برای کربلا، کارت دعوت دیدار با آقا بود... این احساس من بود و احساس همه دانشجویانی که برایشان کارت دعوت صادر شد.... قبض و حسرت و دلتنگی جایش را به بسط و اشتیاق داد...
شنبه است... روز اربعین... مقابل مسجد دانشگاه تهران، کلی جوان با صفا و دوست داشتنی جمع شدهاند و منتظرند تا دسته عزاداری به سمت بیت رهبری حرکت کند...
صبحانه عزادارن چای است و کیک یزدی!... بین این همه جوان جذاب، پیدا کردن سوژه برای پرسش و پاسخ نباید کار سختی باشد. از آنجا که خیلی آدم خلاقی نیستم رفتم سراغ سوال همیشگی: از کدوم دانشگاهی؟ و الان چه احساسی داری؟
- ترم 3 علوم سیاسی میخونم، تهران مرکز... احساسم الان و همیشهم همینه: آقا جان روحی فداک...
- ترم 3 فقه و حقوق دانشگاه ارومیه... اولین باره که میرم پیش آقا، احساسم رو هیچ رقمه نمیتونم بگم!
- مهندسی شهرسازی ترم 5 دانشگاه اردبیل... بار دومه که میرم خدمت آقا، بار اول بچه بودم و چیزی یادم نیست... امروز اما میفهمم که کجا دارم میرم، حس فوقالعادهای دارم، فقط از اینکه آقا صحبت نمیکنند دلم گرفت.
مداح کاروان، از دانشجوها میخواهد که صفوف دسته عزاداری را مرتب کنند، پرچمهای یا حسین و یا زینب توزیع میشود، حزن اربعین و اشتیاق دیدار با آقا حال و هوای عجیبی را به وجود آورده است.
- مهندسی نفت ترم 1 دانشگاه امیرکبیر... باورم نمیشه! خیلی خوش روزی بودم که کارت ملاقات بهم رسید... آخه بعد از اینکه کارتها توزیع شد متوجه شدم، تا امروز صبح هم حضورم قطعی نبود...
دسته عزاداری حرکت میکند... مداح کاروان: 3 بار بلند بگو یا حسین
رفته رفته به میعادگاه میرسیم... صف ورودی بیت خیلی شلوغ و طولانی است... همه اما با نظم و مرتب در صف هستند، اگر هم کسی بخواهد خارج از صف حرکت کند به صورت دانشجویی جلویش را میگیرند!
نزدیک جایی که ایستادهام بحث راجع به میثم مطیعی است... فرصت را مغتنم میشمارم و مطالبشان را یادداشت میکنم!
- میثم مطیعی و بچه های هیئتشون واقعا جزو افسران جنگ نرم هستند، در عرصه مداحی خیلی به نفع انقلاب زحمت میکشند و هیئتشان صرفا یک هیئت سینهزنی نیست...
- ما هیئت سکولار نداریم... هیئت آنها واقعا هیئت تراز انقلاب اسلامیه... بعضیها میگفتن که چرا مطیعی اینقدر اشعار عربی میخونه؟ خودش گفته بود جون اشعار عربی که برای امام حسین خونده میشه مضامین انقلابی نداره، برا همین سعی کردم به این عرصه ورود کنم و این مضامین رو به اشعار و سبک های عربی وارد کنم.
- راستی شما از کدوم خبرگزاری هستید؟
- خبرگزاری دانشجو
- واقعا؟ من هر روز SNN رو چک میکنم...
وارد حسینیه امام خمینی(ره) میشویم، دانشجوها بلافاصله ردیفهای جلو را پر میکنند. همه میخواهند جایی بنشینند که بتوانند راحتتر آقا را تماشا کنند. خیلیهاشان بار اول است که به حسینیه امام آمدهاند... این را از اشتیاق چشمانشان میشود فهمید...
یکی از دانشجوها به صورت خودجوش شروع میکند به مداحی، بدون میکروفون و باند! انصافا صدای خوبی هم دارد... بغل دستیام میگوید: بیا این هم مداحی میثم مطیعی است!
کارت خبرنگاری را به محافظین نشان میدهم، بلکه اجازه بدهند یک حلقه دیگر هم نزدیک شوم...
- از اینجا جلوتر نمیشه برادر... حالا از کدوم خبرگزاری هستی؟
- خبرگزاری دانشجو
- پس فلانی را حتما ببوس!
- چشم، حتما...
فضای مداحیها و شعارهای خودجوش گرم شده است... آذریام، حیدریام/ عاشق سید علیام.... یک هماهنگی بین خواهران و برادران هم به وجود آمده، بخش اول شعار را آقایان میگویند و بخش دوم را خانمها، و انصافا خانمها منظمتر و همنواترند.
برگه شعری هم توزیع میشود تا به محض ورود آقا به صورت دسته جمعی خوانده شود...
حالا همه آمادهاند تا آقا از درب حسینیه وارد شود... شعارها پرشورتر شده است... "ای پسر فاطمه، منتظر تو هستیم"
به یکباره تمام حسینیه به تلاطم میافتد، حضرت آقا وارد شدند... "این همه لشکر آمده، به عشق رهبر آمده"... حسینیه رسما شکل دریا شده است... جمعیت موج میزند... پرتلاطم و خروشان... تا 10 دقیقه فقط ابراز احساسات عاشقانه دانشجویان است... یکی با شور و شوق شعار میدهد و دیگری با شور و شوق اشک میریزد...
شعر دسته جمعی آغاز میشود و همه با هم شعر را زمزمه میکنیم... حال و هوای بینظیری است... به خصوص حال و هوای آنها که همزمان اشک شوق میریزند...
حاج آقا قاسمیان سخنرانیشان را آغاز میکنند، سخنرانی پیرامون آیه اشداء علی الکفار و رحماء بینهم است با تاکید بر رحماء بینهم، و اینکه این رحم و عفو به چه معناست؟... سخنرانی سیر خوبی دارد... حاج آقا چند بار تاکید میکند که قصد ندارد وضعیت منافقین عصر پیامبر را با امروز شبیهسازی کند بلکه این سخنرانی صرفا جنبه هشدار دارد...
روضهخوانی حاج آقا هم شروع میشود... روضه اسارت زینب کبری(س) است... به اشعار زیر که میرسد، حضرت آقا منقلب میشوند و اشک میریزند...
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود/ وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او/ گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان/ کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان/ دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن/ من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
بعد از این اشعار، مرثیهخوانی میثم مطیعی هم آغاز میشود... از همان اولش از دلتنگی و جاماندن از کاروان اربعین میخواند... و همه حسینیه با او همنوا میشود... سینهزنی را هم با سبک و حال و هوای دفاع مقدس شروع میکند و به دلیل همزمان شدن با اذان ظهر با یک واحد حماسی به پایان میبرد...
اذان پخش میشود، آنها که وضو ندارند زودتر میروند تا وضو بگیرند، صفوف نماز مرتب میشود... احساس بی نظیری است اقامه نماز ظهر اربعین به امامت ولی امر مسلمین جهان...
بعد از نماز دوباره شعارها و ابراز احساسات شروع میشود: "ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند"... آقا هم به ابراز احساسات پاسخ میدهند... آدم دلش نمیخواهد اینقدر زود مراسم تمام شود... خیلی زود تمام شد... خیلی خیلی زود... انشالله اربعین بعد با آقا کربلا باشیم...
*خبرگزاری دانشجو
3 روز قبل از اربعین تماس گرفتند که فلانی! کارت خبرنگاریت صادر شده
- کارت خبرنگاری برای کجا؟
- برای بیت رهبری دیگر! دیدار هیئتهای دانشجویی با آقاست... شنبه ساعت 6:30 صبح، دانشگاه تهران باش!
- چشم!
انگار هدیه حسرت کشیدن برای کربلا، کارت دعوت دیدار با آقا بود... این احساس من بود و احساس همه دانشجویانی که برایشان کارت دعوت صادر شد.... قبض و حسرت و دلتنگی جایش را به بسط و اشتیاق داد...
شنبه است... روز اربعین... مقابل مسجد دانشگاه تهران، کلی جوان با صفا و دوست داشتنی جمع شدهاند و منتظرند تا دسته عزاداری به سمت بیت رهبری حرکت کند...
صبحانه عزادارن چای است و کیک یزدی!... بین این همه جوان جذاب، پیدا کردن سوژه برای پرسش و پاسخ نباید کار سختی باشد. از آنجا که خیلی آدم خلاقی نیستم رفتم سراغ سوال همیشگی: از کدوم دانشگاهی؟ و الان چه احساسی داری؟
- ترم 3 علوم سیاسی میخونم، تهران مرکز... احساسم الان و همیشهم همینه: آقا جان روحی فداک...
- ترم 3 فقه و حقوق دانشگاه ارومیه... اولین باره که میرم پیش آقا، احساسم رو هیچ رقمه نمیتونم بگم!
- مهندسی شهرسازی ترم 5 دانشگاه اردبیل... بار دومه که میرم خدمت آقا، بار اول بچه بودم و چیزی یادم نیست... امروز اما میفهمم که کجا دارم میرم، حس فوقالعادهای دارم، فقط از اینکه آقا صحبت نمیکنند دلم گرفت.
مداح کاروان، از دانشجوها میخواهد که صفوف دسته عزاداری را مرتب کنند، پرچمهای یا حسین و یا زینب توزیع میشود، حزن اربعین و اشتیاق دیدار با آقا حال و هوای عجیبی را به وجود آورده است.
- مهندسی نفت ترم 1 دانشگاه امیرکبیر... باورم نمیشه! خیلی خوش روزی بودم که کارت ملاقات بهم رسید... آخه بعد از اینکه کارتها توزیع شد متوجه شدم، تا امروز صبح هم حضورم قطعی نبود...
دسته عزاداری حرکت میکند... مداح کاروان: 3 بار بلند بگو یا حسین
رفته رفته به میعادگاه میرسیم... صف ورودی بیت خیلی شلوغ و طولانی است... همه اما با نظم و مرتب در صف هستند، اگر هم کسی بخواهد خارج از صف حرکت کند به صورت دانشجویی جلویش را میگیرند!
نزدیک جایی که ایستادهام بحث راجع به میثم مطیعی است... فرصت را مغتنم میشمارم و مطالبشان را یادداشت میکنم!
- میثم مطیعی و بچه های هیئتشون واقعا جزو افسران جنگ نرم هستند، در عرصه مداحی خیلی به نفع انقلاب زحمت میکشند و هیئتشان صرفا یک هیئت سینهزنی نیست...
- ما هیئت سکولار نداریم... هیئت آنها واقعا هیئت تراز انقلاب اسلامیه... بعضیها میگفتن که چرا مطیعی اینقدر اشعار عربی میخونه؟ خودش گفته بود جون اشعار عربی که برای امام حسین خونده میشه مضامین انقلابی نداره، برا همین سعی کردم به این عرصه ورود کنم و این مضامین رو به اشعار و سبک های عربی وارد کنم.
- خبرگزاری دانشجو
- واقعا؟ من هر روز SNN رو چک میکنم...
وارد حسینیه امام خمینی(ره) میشویم، دانشجوها بلافاصله ردیفهای جلو را پر میکنند. همه میخواهند جایی بنشینند که بتوانند راحتتر آقا را تماشا کنند. خیلیهاشان بار اول است که به حسینیه امام آمدهاند... این را از اشتیاق چشمانشان میشود فهمید...
کارت خبرنگاری را به محافظین نشان میدهم، بلکه اجازه بدهند یک حلقه دیگر هم نزدیک شوم...
- از اینجا جلوتر نمیشه برادر... حالا از کدوم خبرگزاری هستی؟
- خبرگزاری دانشجو
- پس فلانی را حتما ببوس!
- چشم، حتما...
فضای مداحیها و شعارهای خودجوش گرم شده است... آذریام، حیدریام/ عاشق سید علیام.... یک هماهنگی بین خواهران و برادران هم به وجود آمده، بخش اول شعار را آقایان میگویند و بخش دوم را خانمها، و انصافا خانمها منظمتر و همنواترند.
برگه شعری هم توزیع میشود تا به محض ورود آقا به صورت دسته جمعی خوانده شود...
حالا همه آمادهاند تا آقا از درب حسینیه وارد شود... شعارها پرشورتر شده است... "ای پسر فاطمه، منتظر تو هستیم"
به یکباره تمام حسینیه به تلاطم میافتد، حضرت آقا وارد شدند... "این همه لشکر آمده، به عشق رهبر آمده"... حسینیه رسما شکل دریا شده است... جمعیت موج میزند... پرتلاطم و خروشان... تا 10 دقیقه فقط ابراز احساسات عاشقانه دانشجویان است... یکی با شور و شوق شعار میدهد و دیگری با شور و شوق اشک میریزد...
شعر دسته جمعی آغاز میشود و همه با هم شعر را زمزمه میکنیم... حال و هوای بینظیری است... به خصوص حال و هوای آنها که همزمان اشک شوق میریزند...
حاج آقا قاسمیان سخنرانیشان را آغاز میکنند، سخنرانی پیرامون آیه اشداء علی الکفار و رحماء بینهم است با تاکید بر رحماء بینهم، و اینکه این رحم و عفو به چه معناست؟... سخنرانی سیر خوبی دارد... حاج آقا چند بار تاکید میکند که قصد ندارد وضعیت منافقین عصر پیامبر را با امروز شبیهسازی کند بلکه این سخنرانی صرفا جنبه هشدار دارد...
روضهخوانی حاج آقا هم شروع میشود... روضه اسارت زینب کبری(س) است... به اشعار زیر که میرسد، حضرت آقا منقلب میشوند و اشک میریزند...
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود/ وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او/ گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان/ کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان/ دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن/ من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
بعد از این اشعار، مرثیهخوانی میثم مطیعی هم آغاز میشود... از همان اولش از دلتنگی و جاماندن از کاروان اربعین میخواند... و همه حسینیه با او همنوا میشود... سینهزنی را هم با سبک و حال و هوای دفاع مقدس شروع میکند و به دلیل همزمان شدن با اذان ظهر با یک واحد حماسی به پایان میبرد...
اذان پخش میشود، آنها که وضو ندارند زودتر میروند تا وضو بگیرند، صفوف نماز مرتب میشود... احساس بی نظیری است اقامه نماز ظهر اربعین به امامت ولی امر مسلمین جهان...
بعد از نماز دوباره شعارها و ابراز احساسات شروع میشود: "ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند"... آقا هم به ابراز احساسات پاسخ میدهند... آدم دلش نمیخواهد اینقدر زود مراسم تمام شود... خیلی زود تمام شد... خیلی خیلی زود... انشالله اربعین بعد با آقا کربلا باشیم...
*خبرگزاری دانشجو