در اين ميان همسرم به دور از چشم من با دوستاني که در شبکه هاي اجتماعي پيدا کرده بود قرار مي گذاشت و آن ها هر روز در خانه ما دور هم جمع مي شدند تا روزشان را سپري کنند اين در حالي بود که وقتي آخر شب خسته و کوفته به منزل مي آمدم هيچ چيزي سر جايش نبود، وضعيت خانه به هم ريخته بود و فرزندم بدون صرف شام مي خوابيد از همه اين ها بدتر ماجراي سرقت اموال منزلم بود، هر چند روز يک بار يکي از لوازم گران قيمت منزل به طور ناگهاني گم مي شد و وقتي از همسرم در اين باره سوال مي کردم او پاسخ قانع کننده اي نداشت و مي گفت احتمالا دزدان به خانه دستبرد زده اند! در اين شرايط وضعيت ظاهري همسرم و نوع پوشش و آرايش هاي او نيز تغيير کرده بود او تحت تاثير زندگي هاي به ظاهر تجملاتي دوستان وايبري اش قرار گرفته بود به طوري که ديگر نسبت به رفت و آمدهاي او بدبين شده بودم؛ نصيحت ها و حرف هاي خيرخواهانه ام نيز هيچ تاثيري در او نداشت تا اين که متوجه شدم در ميان دوستان همسرم زن مطلقه اي وجود دارد که به «آنشرلي» معروف است.
پس از انجام تحقيقاتي درباره اين زن فهميدم که او داراي چند فقره سابقه کيفري در ارتباط با سرقت است و مدت زيادي از عمرش را در زندان گذرانده است.اين جا بود که دريافتم اين زن روابط بسيار صميمانه اي با همسرم دارد و هنگامي که من سر کار مي روم او نيز به منزل ما مي آيد و توانسته است همسرم را تحت تاثير رفتارهاي زننده خودش قرار دهد. او با شناختي که از منزلم داشت، اقدام به سرقت مي کرد تا اين که با طرح نقشه اي يک جفت کفش گران قيمت را در دسترس او قرار دادم و آن زن کفش ها را در حالي که دوربين مداربسته همه چيز را ثبت مي کرد، سرقت کرد اما همسرم نمي تواند از دوستانش جدا شود به همين خاطر ديگر نمي توانيم با يکديگر زندگي کنيم و قصد دارم او را طلاق بدهم اما...
ماجراي واقعي با همکاري فرماندهي انتظامي طرقبه و شانديز
*خراسان