پسر جواني بعد از قتل سه عضو خانوادهاش در غرب تهران خود را به پليس معرفي كرد.
شهدای ایران: ساعت ۶ صبح ديروز پسر جواني همراه يكي از دوستانش به كلانتري كن رفت و مدعي شد سه نفر از اعضاي خانوادهاش را كشته است. او خودش را ماهان معرفي كرد و با خونسردي گفت كه ساعتي قبل پدر، مادر و پدربزرگش را با چاقو كشته است. ماهان ادامه داد: اعضاي خانوادهام همگي خواب بودند كه با چاقو به آنها حمله كردم و مرتكب قتل شدم. پس از اين، تصميم گرفتم اجساد را به خارج از خانه انتقال دهم. ابتدا جسد پدرم را به صندوق عقب خودروي پرايدم منتقل كردم اما بعد با دوستم ستار تماس گرفتم و ماجرا را برايش شرح دادم. ستار خيلي زود خودش را به خانه ما رساند و مرا راضي كرد خودم را تسليم كنم.
تحقيق از شاهد
ستار هم در ادامه گفت: لحظاتي قبل ماهان در حالي كه صدايش از پشت تلفن ميلرزيد، حادثه را برايم شرح داد. بلافاصله به خانهشان رفتم و با صحنهاي دلخراش مواجه شدم. بعد هم با خودروي سمند پدرش به بهانه اينكه به او كمك خواهم كرد، او را به كلانتري آوردم.
حضور پليس در محل حادثه
پس از آن مأموران پليس در محل حادثه كه آپارتماني در طبقه اول مجتمع شفق در خيابان پارك، حوالي كلانتري بود حاضر شدند. مأموران وقتي در آپارتمان شماره ۱۱۲ مجتمع شفق را باز كردند در اتاق پذيرايي با دو جسد ملحفهپيچ كه با طناب بسته شده بود روبهرو شدند. جسد اول، متعلق به زني حدوداً ۵۰ ساله به نام شهربانو بود و جسد دوم هم متعلق به مرد سالخوردهاي به نام يعقوب - پدربزرگ - متهم بود. مأموران همچنين با راهنمايي متهم، جسد پدر خانواده –رحمان- را در صندوق عقب خودروي پرايد متهم كشف كردند.
حضور بازپرس و كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي
با اعلام اين حادثه، قاضي رودگر بازپرس ويژه قتل به همراه كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي در محل حادثه حاضر شد. نخستين تحقيقات با توجه به صحنه حادثه نشان داد سه قرباني داخل رختخواب به قتل رسيدهاند. همچنين مشخص شد قاتل بعد از حادثه جسد پدرش را كه داخل رختخوابي بوده تا راهپلهها كشانده و بعد براي انتقال به بيرون داخل صندوق عقب خودرواش گذاشته است. مأموران پليس همچنين در بررسي محل حادثه از اتاق ماهان يك عدد پايپ - وسيله مخصوص مصرف شيشه - كشف كردند كه اين فرضيه براي كارآگاهان قوت گرفت كه متهم بعد از مصرف شيشه دست به جنايت زده است. در پايان اجساد به دستور قاضي رودگر براي انجام آزمايشات لازم به پزشكي قانوني فرستاده شد و متهم نيز براي تحقيقات بيشتر و مشخص شدن انگيزه جنايت و روشن شدن ابهامات حادثه در اختيار كارآگاهان مبارزه با قتل پليس آگاهي قرار گرفت.
حضور خبرنگار ما در محل حادثه
يكي از ساكنان مجتمع شفق به خبرنگار ما كه در محل حادثه حاضر شده بود، گفت: من ۹ سال است در اين ساختمان زندگي ميكنم. خانواده ماهان قبل از ما ساكن مجتمع بودند. آنها علاوه بر ماهان يك دختر هم داشتند كه چند ماه قبل ازدواج كرد. رحمان و همسرش از همسايههاي خوب ما بودند به طوري كه اين ساختمان هر مشكلي داشت رحمان آن را حل ميكرد. رحمان كارمند شهرداري همين منطقه بود و چند ماه قبل هم بازنشسته شد و همسرش هم معلم بود و قرار بود به تازگي بازنشسته شود. وي ادامه داد: اين خانواده همگي تحصيلكرده بودند و حتي ماهان هم دانشجوي دانشگاه علوم تحقيقات بود و ما هرگز فكر نميكرديم كه ماهان دست به اين جنايت بزند.
حرفهاي شاهد درباره حادثه
وي درباره حادثه گفت: ساعت ۶ و ۳۰ صبح بود كه متوجه شديم مأموران پليس به مجتمع آمدهاند. وقتي از خانهام بيرون آمدم فهميدم ماهان پدر، مادر و پدربزرگش را كشته است. بعضي از همسايه مدعياند دوست ماهان هم در اين جنايت دست داشته است.
حرفهاي خانم معلم
زن ميانسالي ديگري كه در مجتمع شفق زندگي ميكرد گفت: من و شهربانو هر دو معلم بوديم و در مدرسه شهيد حصاركي درس ميداديم. شهربانو زن مومني بود و تا چند ماه ديگر بازنشسته ميشد. او يك دختر و يك پسر داشت اما هميشه از پسرش تعريف ميكرد و نميدانست كه او روزي قاتل شود. شهربانو هميشه در ايام مختلف در خانهاش مجلس روضهخواني برپا ميكرد و دو شب قبل از حادثه هم مجلس روضهخواني داشت و همه همسايهها در مجلس روضهخواني حضور داشتند. وي ادامه داد: صبح با سروصداي همسايهها از خواب بيدار شدم و ديدم ماهان در حالي كه دستبند در دستانش است به همراه مأموران پليس به خانهشان آمده و حادثه را شرح ميدهد اما من هنوز هم باورم نميشود كه ماهان اينگونه دست به اين جنايت خانوادگي بزند. وي در پايان گفت: از شش ماه قبل كمي رفتار ماهان تغيير كرده بود و من احتمال دادم او مواد توهمزا مصرف ميكند.
حرفهاي يك شاهد ديگر
مرد ديگري كه مدعي است اولين فردي بوده كه با اجساد روبهرو شده است، گفت: ساعت ۶ و ۲۰ دقيقه صبح بود و قصد داشتم با خودروام از پاركينگ خارج شوم كه مأموران پليس با ماهان و پسر جوان ديگري وارد مجتمع شدند. مأمور پليس از من سؤال كرد كه اين پسر را ميشناسي و من به او گفتم كه بله همسايه ما است و به همراه پدر و مادرش در طبقه اول اين مجتمع زندگي ميكند. پس از اين مأمور پليس گفت كه ماهان مدعي است پدر و مادرش و پدربزرگش را در خانه به قتل رسانده و از من خواست تا خانهشان را به آنها نشان دهم. در حالي كه از حرفهاي مأمور پليس شوكه شده بودم، به همراه آنها به در خانه رحمان رفتيم و وقتي در را باز كرديم، با دو جسد ملحفهپيچ شده خوني داخل رختخواب روبهرو شديم. با ديدن اين صحنه دست و پايم به لرزه افتاد و بعد با آنها به پاركينگ رفتيم و از من خواستند تا خودروي پرايد ماهان را به آنها نشان دهم. مأمور پليس بلافاصله شيشه خودروي پرايد را شكست و در صندوق عقب پرايد را باز كرد كه جسد خونين رحمان را داخل صندوق عقب مشاهده كرديم.
پدر بزرگ مهمان دخترش بود
مرد ميانسال ديگري كه به گفته خودش واحد آنها با واحد مقتول ديوار به ديوار است، درباره حادثه گفت: ماهان پسر آرام و خونسردي بود و هميشه براي من سؤال بود كه يك پسر جوان چرا تا اين حد آرام و صبور است. من او را هيچ وقتي عصباني نديدم. دو شب قبل خانواده وي مجلس روضهخواني داشتند و زنهاي همسايه در خانه آنها بودند اما همسر من به خاطر بيماري مادرم در مراسم آنها شركت نكرد و در پايان ماهان براي ما مقداري غذاي نذري آورد و اين آخرين بار بود كه او را تا صبح روز حادثه ديدم. صبح روز حادثه صداي گريهاي به گوشم رسيد اما خيلي زود قطع شد و به همين خاطر من كنجكاو نشدم تا اينكه ساعتي بعد متوجه شدم مأموران پليس وارد مجتمع شدهاند. وقتي از خانه بيرون آمدم ماهان دستانش دستبند زده بود و خونسرد و آرام در گوشهاي ايستاده بود و اجساد خونين را نگاه ميكرد. وي در پايان گفت: پدربزرگ ماهان سرهنگ بازنشسته ارتش بود و در منطقه تهرانپارس زندگي ميكرد اما بعد از مرگ همسرش هر چند وقت يك بار به ديدن دخترش ميآمد و روز حادثه او مهمان دخترش بود كه اين حادثه رخ داد.
*جوان
تحقيق از شاهد
ستار هم در ادامه گفت: لحظاتي قبل ماهان در حالي كه صدايش از پشت تلفن ميلرزيد، حادثه را برايم شرح داد. بلافاصله به خانهشان رفتم و با صحنهاي دلخراش مواجه شدم. بعد هم با خودروي سمند پدرش به بهانه اينكه به او كمك خواهم كرد، او را به كلانتري آوردم.
حضور پليس در محل حادثه
پس از آن مأموران پليس در محل حادثه كه آپارتماني در طبقه اول مجتمع شفق در خيابان پارك، حوالي كلانتري بود حاضر شدند. مأموران وقتي در آپارتمان شماره ۱۱۲ مجتمع شفق را باز كردند در اتاق پذيرايي با دو جسد ملحفهپيچ كه با طناب بسته شده بود روبهرو شدند. جسد اول، متعلق به زني حدوداً ۵۰ ساله به نام شهربانو بود و جسد دوم هم متعلق به مرد سالخوردهاي به نام يعقوب - پدربزرگ - متهم بود. مأموران همچنين با راهنمايي متهم، جسد پدر خانواده –رحمان- را در صندوق عقب خودروي پرايد متهم كشف كردند.
حضور بازپرس و كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي
با اعلام اين حادثه، قاضي رودگر بازپرس ويژه قتل به همراه كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي در محل حادثه حاضر شد. نخستين تحقيقات با توجه به صحنه حادثه نشان داد سه قرباني داخل رختخواب به قتل رسيدهاند. همچنين مشخص شد قاتل بعد از حادثه جسد پدرش را كه داخل رختخوابي بوده تا راهپلهها كشانده و بعد براي انتقال به بيرون داخل صندوق عقب خودرواش گذاشته است. مأموران پليس همچنين در بررسي محل حادثه از اتاق ماهان يك عدد پايپ - وسيله مخصوص مصرف شيشه - كشف كردند كه اين فرضيه براي كارآگاهان قوت گرفت كه متهم بعد از مصرف شيشه دست به جنايت زده است. در پايان اجساد به دستور قاضي رودگر براي انجام آزمايشات لازم به پزشكي قانوني فرستاده شد و متهم نيز براي تحقيقات بيشتر و مشخص شدن انگيزه جنايت و روشن شدن ابهامات حادثه در اختيار كارآگاهان مبارزه با قتل پليس آگاهي قرار گرفت.
حضور خبرنگار ما در محل حادثه
يكي از ساكنان مجتمع شفق به خبرنگار ما كه در محل حادثه حاضر شده بود، گفت: من ۹ سال است در اين ساختمان زندگي ميكنم. خانواده ماهان قبل از ما ساكن مجتمع بودند. آنها علاوه بر ماهان يك دختر هم داشتند كه چند ماه قبل ازدواج كرد. رحمان و همسرش از همسايههاي خوب ما بودند به طوري كه اين ساختمان هر مشكلي داشت رحمان آن را حل ميكرد. رحمان كارمند شهرداري همين منطقه بود و چند ماه قبل هم بازنشسته شد و همسرش هم معلم بود و قرار بود به تازگي بازنشسته شود. وي ادامه داد: اين خانواده همگي تحصيلكرده بودند و حتي ماهان هم دانشجوي دانشگاه علوم تحقيقات بود و ما هرگز فكر نميكرديم كه ماهان دست به اين جنايت بزند.
حرفهاي شاهد درباره حادثه
وي درباره حادثه گفت: ساعت ۶ و ۳۰ صبح بود كه متوجه شديم مأموران پليس به مجتمع آمدهاند. وقتي از خانهام بيرون آمدم فهميدم ماهان پدر، مادر و پدربزرگش را كشته است. بعضي از همسايه مدعياند دوست ماهان هم در اين جنايت دست داشته است.
حرفهاي خانم معلم
زن ميانسالي ديگري كه در مجتمع شفق زندگي ميكرد گفت: من و شهربانو هر دو معلم بوديم و در مدرسه شهيد حصاركي درس ميداديم. شهربانو زن مومني بود و تا چند ماه ديگر بازنشسته ميشد. او يك دختر و يك پسر داشت اما هميشه از پسرش تعريف ميكرد و نميدانست كه او روزي قاتل شود. شهربانو هميشه در ايام مختلف در خانهاش مجلس روضهخواني برپا ميكرد و دو شب قبل از حادثه هم مجلس روضهخواني داشت و همه همسايهها در مجلس روضهخواني حضور داشتند. وي ادامه داد: صبح با سروصداي همسايهها از خواب بيدار شدم و ديدم ماهان در حالي كه دستبند در دستانش است به همراه مأموران پليس به خانهشان آمده و حادثه را شرح ميدهد اما من هنوز هم باورم نميشود كه ماهان اينگونه دست به اين جنايت خانوادگي بزند. وي در پايان گفت: از شش ماه قبل كمي رفتار ماهان تغيير كرده بود و من احتمال دادم او مواد توهمزا مصرف ميكند.
حرفهاي يك شاهد ديگر
مرد ديگري كه مدعي است اولين فردي بوده كه با اجساد روبهرو شده است، گفت: ساعت ۶ و ۲۰ دقيقه صبح بود و قصد داشتم با خودروام از پاركينگ خارج شوم كه مأموران پليس با ماهان و پسر جوان ديگري وارد مجتمع شدند. مأمور پليس از من سؤال كرد كه اين پسر را ميشناسي و من به او گفتم كه بله همسايه ما است و به همراه پدر و مادرش در طبقه اول اين مجتمع زندگي ميكند. پس از اين مأمور پليس گفت كه ماهان مدعي است پدر و مادرش و پدربزرگش را در خانه به قتل رسانده و از من خواست تا خانهشان را به آنها نشان دهم. در حالي كه از حرفهاي مأمور پليس شوكه شده بودم، به همراه آنها به در خانه رحمان رفتيم و وقتي در را باز كرديم، با دو جسد ملحفهپيچ شده خوني داخل رختخواب روبهرو شديم. با ديدن اين صحنه دست و پايم به لرزه افتاد و بعد با آنها به پاركينگ رفتيم و از من خواستند تا خودروي پرايد ماهان را به آنها نشان دهم. مأمور پليس بلافاصله شيشه خودروي پرايد را شكست و در صندوق عقب پرايد را باز كرد كه جسد خونين رحمان را داخل صندوق عقب مشاهده كرديم.
پدر بزرگ مهمان دخترش بود
مرد ميانسال ديگري كه به گفته خودش واحد آنها با واحد مقتول ديوار به ديوار است، درباره حادثه گفت: ماهان پسر آرام و خونسردي بود و هميشه براي من سؤال بود كه يك پسر جوان چرا تا اين حد آرام و صبور است. من او را هيچ وقتي عصباني نديدم. دو شب قبل خانواده وي مجلس روضهخواني داشتند و زنهاي همسايه در خانه آنها بودند اما همسر من به خاطر بيماري مادرم در مراسم آنها شركت نكرد و در پايان ماهان براي ما مقداري غذاي نذري آورد و اين آخرين بار بود كه او را تا صبح روز حادثه ديدم. صبح روز حادثه صداي گريهاي به گوشم رسيد اما خيلي زود قطع شد و به همين خاطر من كنجكاو نشدم تا اينكه ساعتي بعد متوجه شدم مأموران پليس وارد مجتمع شدهاند. وقتي از خانه بيرون آمدم ماهان دستانش دستبند زده بود و خونسرد و آرام در گوشهاي ايستاده بود و اجساد خونين را نگاه ميكرد. وي در پايان گفت: پدربزرگ ماهان سرهنگ بازنشسته ارتش بود و در منطقه تهرانپارس زندگي ميكرد اما بعد از مرگ همسرش هر چند وقت يك بار به ديدن دخترش ميآمد و روز حادثه او مهمان دخترش بود كه اين حادثه رخ داد.
*جوان