قرار بود تا دقايقي ديگر به چوبه دار سپرده شوند و در دنيا طعم مجازات جرايم کثيفي را که مرتکب شده اند بچشند اما هنوز هم باور نداشتند که تا دقايقي ديگر اجسادشان بر طناب دار مي رقصد و هزاران نفر از مردمي که بارها با شنيدن جرايم خشن آن ها ترسيده بودند نظاره گر صحنه اعدام آنان خواهند بود...
شهدای ایران:«ع.م» که ۲۵ سال داشت و بارها به خاطر زورگيري هاي متعدد، آدم ربايي، اعمال
شنيع خلاف عفت، قتل و... به مجازات هاي قانوني محکوم شده بود به طوري که
فقط مجازات هاي تحمل زندان او با عمر چند انسان برابري مي کرد درباره گذشته
خود و اين که چرا به چنين انساني تبديل شد، گفت: فقط بگوييد رفيق بازي.
اگر چه خودم بعدها به رفيق نابابي براي ديگران تبديل شدم اما خودم هم يکي
از قربانيان اصلي رفيق ناباب هستم. بلاهايي که به سرم آمده است، فقط به
خاطر دوستان ناباب است. آن روزها که نوجواني بيش نبودم با ديدن گردنکشان
محله خيلي دوست داشتم مانند آن ها باشم. غرور، خودنمايي و قدرت نمايي از
خصوصيات آشکار من بود چرا که دوست داشتم همه از من حساب ببرند و سعي
مي کردم با کارهاي خلافي که انجام مي دهم همه از من بترسند وکسي روي حرفم
حرفي نزند. اين گونه بود که با تيغه چاقو آشنا شدم و هميشه با ضامن يک
چاقوي ضامن دار بازي مي کردم و از اين کارم لذت مي بردم. کودکي بيش نبودم
که پدرم فوت کرد و من نتوانستم درس بخوانم. راهنماي درستي در زندگي ام
نداشتم و به حرف هاي مادرم هم توجهي نمي کردم. اگر چه به شغل آزاد روي
آوردم، اما درآمد خوبي داشتم تا اين که رفت و آمدم با دوستان ناباب آغاز شد
و من براي خودنمايي مقابل آن ها دست به هر کاري مي زدم. از زورگيري و
انجام اعمال خلاف عفت، تا چاقو کشي و آدم ربايي! روزي که با ۴ تن از همين
دوستانم در خيابان هدايت مشهد دور مي زديم، به خاطر خودنمايي با پسري در آن
محل فقط با يک بهانه واهي درگير شدم و تيغه چاقو را بر قفسه سينه اش فرود
آوردم که عاقبت کارم به اين جا کشيد. «ع.ق» محکوم به اعدام ديگر هم گفت:
پدرم که فوت کرد من با خودرو کار مي کردم تا اين که ازدواج کردم. البته به
خاطر اين که اهل کار نبودم و راحت طلب بودم مدام با همسرم اختلاف داشتيم.
البته اختلاف مادرم با همسرم شدت بيشتري داشت و آن ها هيچ وقت نتوانستند با
يکديگر کنار بيايند به همين خاطر همسرم طلاق گرفت و من به کارهاي کثيفي
چون زورگيري و ... روي آوردم، البته اگر کسي اين بلاها را سر عزيزان من
درمي آورد به يقين او را نمي بخشيدم. در زندان خيلي خودم را سرزنش کردم که
چرا برنامه ريزي خوبي در زندگي نداشتم. کارهايي که من انجام داده ام، خيلي
نفرت انگيز است اما قول داده ام که اگر آزاد شوم ديگر...
ماجراي واقعي بر اساس اظهارات دو محکوم
*خراسان