پس از هدف قرار دادن دو ناوچه عراقی،از اسرای عراقی شنیدم که گفتند: آن دو ناوچه از نوع مین جمع کن بودند و ایران با زدن آنها کمر نیروی دریایی عراق را شکست.
به گزارش شهدای ایران به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ارتش، در خاطره ای از سرهنگ خلبان شهید «حسین خلعتبری» آمده است:
اوایل جنگ بود، به جهت موقعیت حساس جنگ، همیشه در حالت آماده باش بودیم، یک روز که در اتاق آماده باش (آلرت) بودم، سرهنگ یاسینی به اتفاق ناخدا بزرگی مرا بیدار کردند.
یاسینی رو به من کرد و گفت: خلعتبری می خواهم بروی زیر آب. از حرف یاسینی تعجب کردم و با خنده از جای خود بلند شدم.
مامویتم پرواز به سمت اسکله های البکر و الامیه بود.
وقتی به سمت هدف پرواز کردم و به اسکله ها نزدیک شدم، فرمانده شهید و قهرمان ناوچه پیکان با بی سیم خطاب به ما فریاد زد: ای هابیلیان آسمان، سمت 210 درجه 12 مایلی، چهار فروند ناوچه عراقی مشاهده می شود، نابودشان کنید.
پس از شنیدن پیام فرمانده پیکان، به سمت ناوچه های عراقی سمت گرفتم.
دیدم سه فروند ناوچه اوزا و یک فروند اژدرافکن عراقی به حالت تدافعی قرار گرفته اند تا از گزند حملات هوایی در امان باشند.
از طرف دیگر هواپیماهای عراقی نیز در آن اطراف پخش بودند ولی جرات نزدیک شدن به ما را نداشتند.
به محض این که روی ناوچه های عراقی شیرجه رفتم، ناوچه های عراقی یک موشک به سمت ناوچه های ایرانی هدف گیری کردند. به ناوچه های خودی گفتم که مواظب خودشان باشند؛ من هم بلافاصله دو فروند موشک به سمت ناوچه های عراقی شلیک کردم.
وقتی دوباره تصمیم گرفتم، دو فروند موشک دیگر به سمت آن ها پرتاب کنم، متوجه شدم دو ناوچه عراقی از سطح آب دریا محو شده اند.
موشکهای مانده خودم را به سمت دو ناوچه دیگر عراقی پرتاب کردم و سریعا به سمت پایگاه برگشتم؛ در مسیر برگشت با رادیو به پایگاه پیام دادم که یک هواپیمای دیگر به منطقه بیاید.
بعد از مشخص شدن هواپیما، به خلبانش گفتم که یک فروند ناوچه عراقی در منطقه باقی مانده که باید او را نیز مورد هدف قرار دهد.
خلبان ساجدی با وجود درد شدید کمر و گردن، آن مأموریت را بر عهده گرفت و با موفقیت توانست علاوه بر یک فروند ناوچه، سه فروند ناوچه دیگر دشمن را نیز در دهانه « ام القصر » نابود کند.
وقتی از هواپیما پیاده شدم، مجددا موتور سمت راست را روشن کردم ، صبحانه نخورده بودم، سرگرد ضرابی مقداری نان آورد، همان جا داخل کابین خوردم و بلا فاصله خود را با یک پرواز دوباره به منطقة جنگی و عملیاتی رساندم.
در این هجوم برق آسا، دو فروند دیگر از ناوچه های عراقی را به قعر دریا فرستادم.
فورا با ناوچه پیکان تماس گرفتم، گفتند: دو ناوچه دیگر در حال فرار هستند.
آنها را دنبال کردم، در یک کیلومتری آب های کویت یکی از آنها را مورد هدف قرار دادم و دیگری به جزیره 'بوبیان' کویت پناهنده شد که ما مجاز به زدن آن منطقه نبودیم. (کویت عمدا ناوچه دشمن مـا را پـناه داده بـود. )
به این تـرتـیـب آن روز تاریـخـی و پرحماسه به پایان رسید.
روز بعد سرهنگ خلبان عابدین در منطقه پرواز داشت، در بازگشت از پرواز گفت: یک ناو خیلی بزرگ عراقی وارد آب شده است.
این امر در حالی اتفاق افتاده بود که پرچم پرافتخار جمهوری اسلامی ایران برفراز اسکله های البکر و الامیه به اهتزاز درآمده بود از این رو به من دستور داد، فورا به منطقه بروم.
بلافاصله پرواز کردم و آن غول بزرگ را در منطقه دیدم.
فورا به سمت آن ناو حالت تهاجمی گرفتم، با شلیک اولین موشک ، پل فرماندهی آن ناو را هدف گرفتم و موشک دوم را به پهلو و شکم ناو زدم.
وقتی از روی ناو رد شدم دیدم بر روی باند ناو، یک بالگرد و چهار عدد کاتیوشا مستقر است و شعلة آتش از آن زبانه می کشد، ولی ناو هـنوز غرق نشـده اسـت.
دسـتور دادند دوباره آن را بزنیم، من اعتراض کردم و گفتم: من خودم آن را زدم ، شما بروید و آن را یدک کنید. این ناو در محدوده آب های ماست.
در این حال شهید بزرگوار فکوری با من تماس گرفت و در حالی که سخت عصبانی بود، دلیل نرفتن مرا نپرسید و اجازه نداد که من صحبت کنم، موضوع را دقیقا نمی دانست ولی با فریاد به من دستور داد به هر صورت که شده، باید آن ناو متلاشی شود.
با این وجود من دستور را اجرا کردم و مجددا به سمت ناو هجوم بردم.
به من اطلاع داده بودند که این ناو عراقی حدود هشتصدنفر نیرو دارد، بلافاصله به بالای سر آن ناو رسیدم، دیدم هوا طوفانی است و بالگردهای عراقی که روی ناو هستند، قدرت پرواز کردن را ندارند. با تمام توان و با تمام موشک هایم آن را مجددا مورد هدف قرار دادم و سریعا محل را ترک کردم.
صبح روز بعد خبر دادند که ناو عراقی غرق شده، بار دیگر مأموریت یافتم که به دو فروند ناوچه عراقی که در آب سرگردان بودند، حمله کرده و آنها را منهدم کنم.
این کار را کردم و آن دو ناوچه را هم به قعر آب های خلیج فارس فرستادم، بعدا از اسرای عراقی شنیدم که می گفتند:
آن دو ناوچه از نوع مین جمع کن بودند و ایران با زدن آنها کمر نیروی دریایی عراق را شکست.
امروز با افتخار می گویم که عراق بعثی بعد از تاریخ هفتم آذر ماه سال 1359 فاقد نیروی دریایی شد و نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، قدرت اول دریایی در خلیج فارس شد.
اوایل جنگ بود، به جهت موقعیت حساس جنگ، همیشه در حالت آماده باش بودیم، یک روز که در اتاق آماده باش (آلرت) بودم، سرهنگ یاسینی به اتفاق ناخدا بزرگی مرا بیدار کردند.
یاسینی رو به من کرد و گفت: خلعتبری می خواهم بروی زیر آب. از حرف یاسینی تعجب کردم و با خنده از جای خود بلند شدم.
مامویتم پرواز به سمت اسکله های البکر و الامیه بود.
وقتی به سمت هدف پرواز کردم و به اسکله ها نزدیک شدم، فرمانده شهید و قهرمان ناوچه پیکان با بی سیم خطاب به ما فریاد زد: ای هابیلیان آسمان، سمت 210 درجه 12 مایلی، چهار فروند ناوچه عراقی مشاهده می شود، نابودشان کنید.
پس از شنیدن پیام فرمانده پیکان، به سمت ناوچه های عراقی سمت گرفتم.
دیدم سه فروند ناوچه اوزا و یک فروند اژدرافکن عراقی به حالت تدافعی قرار گرفته اند تا از گزند حملات هوایی در امان باشند.
از طرف دیگر هواپیماهای عراقی نیز در آن اطراف پخش بودند ولی جرات نزدیک شدن به ما را نداشتند.
به محض این که روی ناوچه های عراقی شیرجه رفتم، ناوچه های عراقی یک موشک به سمت ناوچه های ایرانی هدف گیری کردند. به ناوچه های خودی گفتم که مواظب خودشان باشند؛ من هم بلافاصله دو فروند موشک به سمت ناوچه های عراقی شلیک کردم.
وقتی دوباره تصمیم گرفتم، دو فروند موشک دیگر به سمت آن ها پرتاب کنم، متوجه شدم دو ناوچه عراقی از سطح آب دریا محو شده اند.
موشکهای مانده خودم را به سمت دو ناوچه دیگر عراقی پرتاب کردم و سریعا به سمت پایگاه برگشتم؛ در مسیر برگشت با رادیو به پایگاه پیام دادم که یک هواپیمای دیگر به منطقه بیاید.
بعد از مشخص شدن هواپیما، به خلبانش گفتم که یک فروند ناوچه عراقی در منطقه باقی مانده که باید او را نیز مورد هدف قرار دهد.
خلبان ساجدی با وجود درد شدید کمر و گردن، آن مأموریت را بر عهده گرفت و با موفقیت توانست علاوه بر یک فروند ناوچه، سه فروند ناوچه دیگر دشمن را نیز در دهانه « ام القصر » نابود کند.
وقتی از هواپیما پیاده شدم، مجددا موتور سمت راست را روشن کردم ، صبحانه نخورده بودم، سرگرد ضرابی مقداری نان آورد، همان جا داخل کابین خوردم و بلا فاصله خود را با یک پرواز دوباره به منطقة جنگی و عملیاتی رساندم.
در این هجوم برق آسا، دو فروند دیگر از ناوچه های عراقی را به قعر دریا فرستادم.
فورا با ناوچه پیکان تماس گرفتم، گفتند: دو ناوچه دیگر در حال فرار هستند.
آنها را دنبال کردم، در یک کیلومتری آب های کویت یکی از آنها را مورد هدف قرار دادم و دیگری به جزیره 'بوبیان' کویت پناهنده شد که ما مجاز به زدن آن منطقه نبودیم. (کویت عمدا ناوچه دشمن مـا را پـناه داده بـود. )
به این تـرتـیـب آن روز تاریـخـی و پرحماسه به پایان رسید.
روز بعد سرهنگ خلبان عابدین در منطقه پرواز داشت، در بازگشت از پرواز گفت: یک ناو خیلی بزرگ عراقی وارد آب شده است.
این امر در حالی اتفاق افتاده بود که پرچم پرافتخار جمهوری اسلامی ایران برفراز اسکله های البکر و الامیه به اهتزاز درآمده بود از این رو به من دستور داد، فورا به منطقه بروم.
بلافاصله پرواز کردم و آن غول بزرگ را در منطقه دیدم.
فورا به سمت آن ناو حالت تهاجمی گرفتم، با شلیک اولین موشک ، پل فرماندهی آن ناو را هدف گرفتم و موشک دوم را به پهلو و شکم ناو زدم.
وقتی از روی ناو رد شدم دیدم بر روی باند ناو، یک بالگرد و چهار عدد کاتیوشا مستقر است و شعلة آتش از آن زبانه می کشد، ولی ناو هـنوز غرق نشـده اسـت.
دسـتور دادند دوباره آن را بزنیم، من اعتراض کردم و گفتم: من خودم آن را زدم ، شما بروید و آن را یدک کنید. این ناو در محدوده آب های ماست.
در این حال شهید بزرگوار فکوری با من تماس گرفت و در حالی که سخت عصبانی بود، دلیل نرفتن مرا نپرسید و اجازه نداد که من صحبت کنم، موضوع را دقیقا نمی دانست ولی با فریاد به من دستور داد به هر صورت که شده، باید آن ناو متلاشی شود.
با این وجود من دستور را اجرا کردم و مجددا به سمت ناو هجوم بردم.
به من اطلاع داده بودند که این ناو عراقی حدود هشتصدنفر نیرو دارد، بلافاصله به بالای سر آن ناو رسیدم، دیدم هوا طوفانی است و بالگردهای عراقی که روی ناو هستند، قدرت پرواز کردن را ندارند. با تمام توان و با تمام موشک هایم آن را مجددا مورد هدف قرار دادم و سریعا محل را ترک کردم.
صبح روز بعد خبر دادند که ناو عراقی غرق شده، بار دیگر مأموریت یافتم که به دو فروند ناوچه عراقی که در آب سرگردان بودند، حمله کرده و آنها را منهدم کنم.
این کار را کردم و آن دو ناوچه را هم به قعر آب های خلیج فارس فرستادم، بعدا از اسرای عراقی شنیدم که می گفتند:
آن دو ناوچه از نوع مین جمع کن بودند و ایران با زدن آنها کمر نیروی دریایی عراق را شکست.
امروز با افتخار می گویم که عراق بعثی بعد از تاریخ هفتم آذر ماه سال 1359 فاقد نیروی دریایی شد و نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، قدرت اول دریایی در خلیج فارس شد.