با اين وضعيت که دستبندهاي قانون بر دستانم گره خورده است و مهر «دزد» بر پيشاني ام نقش بسته، چگونه مي توانم به چهره زجر کشيده پدرم نگاه کنم؟ تا امروز افکار او را قديمي مي پنداشتم و معتقد بودم که او آزادي را از من سلب کرده و مرا درک نمي کند اما...
شهدای ایران:پسر ۱۷ ساله اي که ساعتي پس از دستبرد به يک منزل مسکوني دستگير شده بود،
رفيق ناباب را عامل بدبختي هاي خود عنوان کرد و به مشاور و مددکار اجتماعي
کلانتري الهيه مشهد گفت: هيچ وقت موضوعي به عنوان «رفيق ناباب» را قبول
نداشتم و معتقد بودم انسان خودش بايد زرنگ باشد تا دچار خلاف نشود اما
امروز با حادثه اي که رخ داد فهميدم بزرگ ترها بي دليل نمي گويند که دوست
ناباب انسان را به سوي هرگونه بدي مي کشاند. چند ماه قبل در حالي که
امتحانات متفرقه آخرين سال دبيرستانم را پشت سر مي گذاشتم توسط يکي از
دوستانم با جوان ۱۸ ساله اي به نام پيمان آشنا شدم. او داراي سوابق متعدد
سرقت بود و به خاطر اعتياد به مواد مخدر ترک تحصيل کرده بود. اين آشنايي به
رفاقت بين من و پيمان منجر شد. پدرم شغل فني و آبرومندانه اي دارد اما من
که فرزند بزرگ خانواده هستم، نمي خواستم نزد پدرم کار کنم چون معتقد بودم
او بيش از اندازه سختگير است و افکاري قديمي دارد. به همين دليل در يک
کارواش مشغول کار شدم و با انعام هايي که مي گرفتم درآمد خوبي داشتم؛ پدرم
هم از اين موضوع بسيار خوشحال بود. تا اين که روز گذشته پيمان به سراغم
آمد و مرا وسوسه کرد تا در يک ماجراي هيجاني سرقت با او شرکت کنم پيمان
گفت: الان زني به عنوان مهمان در خانه آن ها حضور دارد؛ بنابراين منزل آن
زن هم اکنون خالي است با نقشه پيمان سوار بر موتورسيکلت شديم و به محل
موردنظر رفتيم. از راه بالکن وارد منزل آن زن شديم و مقداري از وسايل گران
قيمت را سرقت کرديم. او اموال را به خانه خواهرش برد و در آن جا به امانت
گذاشت سپس وقتي فهميد آن زن هنوز در خانه آن ها حضور دارد، دوباره به محل
سرقت بازگشتيم تا اموال ديگري را نيز سرقت کنيم اما وقتي در حال حمل اموال
مسروقه بوديم، مورد ظن ماموران گشت کلانتري الهيه قرار گرفتيم. آن لحظه
پيمان موتورسيکلت را رها کرد و از محل گريخت اما من توسط پليس دستگير شدم.
پس از انتقال به کلانتري سعي کردم خود را بي گناه نشان دهم اما وقتي بسته
سيگار خارجي مالباخته از جيب من کشف شد، ديگر نتوانستم حقيقت را کتمان کنم
حالا که به خاطر رفيق ناباب به دزدي سابقه دار تبديل مي شوم، نمي دانم
چگونه به چشمان مهربان و چهره زجر کشيده پدر و مادرم نگاه کنم... شايان ذکر
است بررسي هاي ماموران تجسس براي دستگيري سارق فراري ادامه دارد.
ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي
*خراسان