جریان وهابیت در میان اهل سنت و فرقه بهاییت در شیعه برای دامن زدن به اختلافات، کینه توزی و تفرقه افکنی در امت واحد اسلام، توسط انگلیس تشکیل شدند و مسأله وهابیت غیر از اهل سنت است؛ اما امروزه این دو با هم مخلوط شدهاند.
شهدای ایران:مسلمانان که با الهام از تعالیم حیات بخش اسلام و پیروی از رهنمودهای پیامبر اکرم(ص) توانسته بودند پیوند اخوت در میان خود ایجاد نمایند و در پرتو کلمه توحید در برابر تهاجم سنگین صلیبیان و قساوتهای مغولان ثابت و استوار بمانند؛ با ظهور وهابیت در قرن هفتم، این وحدت در هم شکست.
این فرقه انحرافی با اتهام بدعت و شرک به مسلمانان، ضربات جبران ناپذیری به صفوف به هم پیوسته آنان وارد ساخت و با نابودی آثار بزرگان دین و کاستن از مقام انبیا و اولیا، در خدمت استعمار شوم غرب و دشمنان دیرینه اسلام در آمد.
در قرن 12 هجری قمری، محمد بن عبدالوهاب مسلمانان را به جرم استغاثه به انبیا و اولیای الهی مشرک و بت پرست قلمداد کرد و فتوا بر تکفیر آنان داد؛ خونشان را حلال، قتل آنان را جایز و اموالشان را جزء غنایم جنگی به حساب آورد که با حکم او هزاران مسلمان بیگناه کشته شدند!
امروز نیز مفتیان سعودی در خدمت بیگانگان قرار گرفتهاند؛ با فتاوا و حمایتهایی که از گروههای تکفیری همچون داعش دارند، این زخم دوباره سر باز کرده و روزانه تعداد زیادی از مسلمانان به دست وهابیان سلفی تکفیری کشته میشوند.
در حال حاضر بزرگترین ابزار دشمنان اسلام، ادبیات تکفیری است که بزرگان و علمای شیعه و سنی به اتفاق آن را نهی کردهاند.
امام رضا(ع) از پیامبراکرم(ص) نقل میکنند که حضرت فرمودند: «اذا قالوا لا اله الا الله حرمت علیه و علینا دماوهم و اموالهم.»(بحار الأنوار)
در صحیح بخاری و صحیح مسلم نیز عمربن الخطاب از رسول اکرم(ص) نقل میکند که حضرت فرمودند: «فقد منعوا دماوهم و اموالهم الا بحقها و حسابهم علی الله.» هر کسی شهادت به «لا اله الا الله» داد، مسلمان است و حساب او به عهده خدا است.
بخش عمدهای از اهل سنت امروز در حوزه کلام، اشعری مذهب هستند. امام ابوالحسن اشعری در لحظات آخر عمر خود اطرافیان از جمله شاگردانش را جمع میکند و میگوید: «اشهدوا انی لم اکفر احداً من اهل هذه القبلة؛ ای مردم شاهد باشید من احدی از اهل قبله را تکفیر نکردم.»
جنایتهای وهابیان در طول تاریخ شباهت زیادی به خوارج دارد؛ خوارج وقتی وارد جایی میشدند، نه تنها پدران را به قتل میرساندند، بلکه کودکان و زنان را نیز میکشتند و زمانی که علت را از آنها میپرسیدند، جواب میدادند: «چون پدرانشان کافر بودند، اینها هم کافر هستند و کفر به فرزندانشان تسری پیدا کرده است.»
نخستین کسانی که از وهابیت به رفوریزم مذهبی تعبیر کردند، انگلیسیها بودند؛ آنها نسبت وهابیت با اسلام را همچون نسبت پروتستانیزم در مسیحیت که مخالف خرافه و به دنبال آزادی افکار بودند، دانسته و میگفتند وهابیت احیاگران، روشنفکران جهان اسلام و آزاد اندیش هستند.
پیدایش سلفیه
سلفیه، پدیدهای ناخواسته و به طور نسبی نوخواسته است که انحصارطلبانه، مدعی مسلمانی است و همه را جز خودش کافر میداند! فرقهای خودخواه که با پوشیدن جامه انتساب به سلف صالح و با ادعای وحدت در فضای بیمذهب، با بنیان وحدت مخالف است.
سلفیه یعنی همان که بستر وهابیت بوده و مدعی است هیچ مذهبی وجود ندارد و باید به عصر سلف، دوران صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین بازگشت و اسلام بلامذهب را اختیار نمود و دستی به دعوت بلند کرده و میگویند: بیایید با کنار گذاشتن همه مذاهب به سوی یگانه شدن برویم؛ اما با دستی دیگر شمشیر تکفیر را کشیده و با حذف دیگران از جامعه اسلامی و راندن آنان به جمع کفار، جامعه را به سوی چند دستگی میکشانند.(سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت، علی اصغر رضوانی، ص10)
لازم به ذکر است که فرقه وهابیت و سلفیان، درصد بسیار کمی از مسلمانان را تشکیل میدهند که در مقابل دیگر فرقههای اسلامی از شیعه و سنی ایستاده و آنان را تکفیر کرده و فقط خود را مسلمان میدانند که این جریان از طرف علمای اهل سنت نیز منحرف شناخته شده است.
جریان وهابیت در میان اهل سنت و فرقه بهاییت در شیعه، برای دامن زدن به اختلافات، کینه توزی و تفرقه افکنی در امت واحد اسلام توسط انگلیس تشکیل شدند و مسأله وهابیت غیر از اهل سنت است؛ اما امروزه این دو با هم مخلوط شدهاند.
ارادت بزرگان اهل سنت به امامان شیعه
بر خلاف تبلیغ تقابل شیعه و سنی در رسانههای وهابیت و جریانهای تندرو شیعه، رهبران و رؤسای فرقههای اهل سنت جزء ارادتمندان اهل بیت(ع) بودهاند و سخنان آنها راجع به اهل بیت(ع) به وضوح گویای این مطلب است.
از جمله تعابیری که رهبران چهار فرقه اهل سنت راجع به ائمه اطهار(ع) گفتهاند میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. ابوحنیفه، رهبرفرقه حنفی است و درباره بهره علمی که از محضر امام صادق(ع) و امام باقر(ع) برده است میگوید: «اگر آن دو سال ارتباط با جعفر بن محمد(امام صادق علیه السلام) نبود من هلاک میشدم.» بهگونهای که وی جزء چهار هزار شاگرد مکتب امام صادق(ع) شناخته شده است.
علامه مجلسی نیز در نقل قولی از ابوحنیفه آورده است که اگر جعفر بن محمد نبود، بسیاری از احکام حج را مسلمانان نمیدانستند.(من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج2، ص 519)
حمایتهای ابوحنیفه از اهل بیت(ع) و شیعیان که علیه حکومت قیام میکردند در تاریخ آمده است. نخست حمایت مالی او از جنبش علوی زیدیه که رهبر آن جناب زیدبن علی بن حسین فرزند امام سجاد(ع) بود. دوم ابوحنیفه به نفع محمد نفس زکیه و برادرش که رهبران قیام علوی بودند و علیه حکومت منصور عباسی به پا خواستند، فتوای جهاد داد و اعلام کرد: «شهادت در رکاب این مجاهدان علوی و اهل بیت ثواب شهادت در میدان بدر را دارد» که به همین علت بازداشت شد و سرانجام گفته شده که در زندان و یا با مسمومیت منصور دوانیقی از دنیا رفت.(مناقب موفق، ج2، ص185)
مذهب حنفی در حکومت عثمانی، مذهب رسمی اعلام شد؛ از اینرو این مذهب در ترکیه، آسیای میانه، شام، مصر، تونس، یمن، عراق و پاکستان رواج یافت.(تاریخ ابن خلدون،ج2، ص796)
2. مالک بن انس رهبر فرقه مالکی تعابیری راجع به حضرت علی(ع) دارد و به این علت محکوم به غلو شده است. یکی از تعابیر او چنین است: «بعد از رسول الله(ص) مقام علی(ع) از پیامبران اوالعزم بالاتر است.» راجع به امام صادق(ع) گفت: «هرگز کسی را ندیدم که زهد، فضل، تقوا و عبادتش از جعفربن محمد(امام صادق علیه السلام) بیشتر باشد.»(رک سخنان استاد رحیم پور ازغدی درباره وهابیت)
مالک بن انس فتوایی به نفع یکی از مجاهدان اهل بیت(ع) به نام محمد بن عبدالله بن حسن داد که دست به قیام مسلحانه زده بود؛ او حتی اعلام کرد هر کس با منصور عباسی بیعت کرده، میتولند بیعتش را بشکند و با اهل بیت(ع) بیعت کند.(همان)
3. امام شافعی که ارادتش به اهل بیت(ع) مشهور است و اشعاری در مدح اهل بیت دارد که در جملهای میگوید: «من قبر موسی بن جعفر(ع) را تجربه کردم و آن داروی شفادهنده است که بیماران را شفا میدهد.»(همان)
او که شاگرد مالک بن انس بود، خود در یک قیام علوی شرکت کرد و در یمن به اتهام همکاری با علویها و یحیی بن عبدالله که از مجاهدان زیدی بود، دستگیر و به همراه اسراء علوی نزد هارون برده شد.
4. امام احمد حنبل رئیس فرقه حنبلی که جریان وهابیت به نوعی از این فرقه نشأت میگیرد، دهها حدیث در فضیلت ائمه و اهل بیت(ع) در مسند خود آورده است و او جملهای راجع به حضرت علی(ع) دارد که میگوید: برترین صحابه علی(ع) و یا یکی از دوتن است و درباره شخصیت امام صادق(ع) مشابه مالک بن انس به توصیف ایشان میپردازد.(همان)
وی نخستین کسی بود که با هجوم فلسفهها و فرهنگهای بیگانه از قبیل هند، یونان و ایران و مخلوط شدن آن با عقاید اسلامی به این فکر افتاد که حدیث را از این هجمه نجات دهد؛ به همین لحاظ او را یکی از محدثین به شمار میآورند، وی راجع به روایاتی که اهل بیت(ع) راوی آن باشند چنین میگوید: «هر حدیثی برای من بیاورید که راویانش از اهل بیت پیامبر(ص) باشند(تمام احادیثی که شیعه قبول دارند) من آن را چشم بسته قبول میکنم و اگر حدیثی به این شکل آمده باشد، دیوانه را شفا میدهد.(رک سخنان رحیم پور ازغدی درباره وهابیت)
احمد حنبل یکی از مخالفین تفکر لعن و سب کردن حضرت علی(ع) بر منبرها و سخنرانیها بود که در زمان معاویه و در طول یک قرن حکومت بنی امیه رواج داشت و مخالفت او با این مسأله به حدی رسید که اعلام کرد علی(ع) در ردیف آن سه نفر اول و جزء چهار نفر اول اسلام است.(همان) مذهب او در بغداد، شام، قطر و بحرین رواج دارد و مذهب غالب اهل حجاز است.(موسوعه جمال عبدالناصر، ج1، ص36)
ابن تیمیه از پیشوایان اندیشه سلفیه
ابن تیمیه و پیروان او مدعی بودند که بر اساس اسلام سلف صالح سخن میگویند در حالی که نیکوترین روش برای دریافت ارزشهای اصیل اسلامی، بازگشت به قرآن و سنت است و آگاهی از این که آورنده دین چه روشی را ارائه کرده و کدامین دستورات را عرضه داشته است.
ابن تیمیه بنیانگذار تفکر وهابیت است که با دادن فتوایی علیه فتوای رایج مذهب حنبلی، فقهای حنبلی در سوریه حکم به زندانی او میدهند و با نوشتن رسالهای در موضوع شرک دانستن زیارت قبر پیامبر(ص) علمای اهل سنت او را منحرف و ممنوع القلم اعلام کرده و خلع فتوایش کردند.(سخنان استاد رحیم پور ازغدی)
روش ابن تیمیه در برخورد با مسائل اسلامی ثمرهای جز جدایی مسلمانان از یکدیگر و نفی بسیاری از عقاید و آداب اسلامی نداشت، در میان شاگردان او تنها «ابن قیم جوزیه» بر تعالیم استاد خود پافشاری داشت و کتابهای چندی در این زمینه تألیف نمود؛ اما در طول بیش از چهار قرن بعد از ابن تیمیه، این افکار چندان رونقی نیافت و بسیاری از آنها به فراموشی سپرده شد.
محمدبن عبدالوهاب، مجدد سلفیه
با پیشروی امپراطور عثمانی تا قلب اروپا و رسیدن به اتریش و آلمان، قدرتهای غربی احساس خطر کرده و در نیمه قرن 12 هجری قمری، فردی به نام «محمدبن عبدالوهاب» را علم کردند؛ او بار دیگر به بازسازی افکار ابن تیمیه پرداخت و خط ابن قیم را زنده کرد.
محمد بن عبد الوهاب در سال 1111 هجری قمری در «عیینه» حجاز به دنیا آمد. برای خواندن دروس طلبگی ابتدا به مدینه رفت تا در مدارس اهل سنت درس طلبگی بخواند. بعد از مدتی او را به علت عقاید انحرافیاش از مدرسه اخراج کردند و سپس از مدینه اخراج شد؛ از آن جا به بصره و بغداد سپس به دمشق مهاجرت کرد که علمای بصره و دمشق نیز او را به دلیل افکار منحرفی که داشت اخراج کردند.
او با پدر و برادرش بر سر عقاید باطل خود درگیر بود؛ تا جایی نخستین کتاب در رد عقاید وهابیت، رساله برادر او شیخ سلمان است. بنابراین مشخص میشود که عقاید او حتی از فرهنگ حنبلیها چقدر دور بوده است.
تبلیغات محمدبن عبد الوهاب بعد از فوت پدرش بیشتر شد و به بعضی از پیروان خود دستور داد که گنبد بعضی از اصحاب پیامبر(ص) را تخریب کنند. محمدبن عبد الوهاب درجهت عملی کردن عقاید خود به همکاری با یکی از فرمانروایان منطقه «نجد» به نام «محمدبن سعود» که حاکم «درعیه» بود پرداخت و محمد بن سعود در عوض تأیید حکومتش به دست محمد بن عبدالوهاب یکی از دختران خود را به نکاح او درآورد.
نخستین کار محمد بن عبد الوهاب حکم به کفر و شرک و ترور امیر عینیه بود. آل سعود را برای حمله به «عینیه» تشویق کرد که در اثر آن تعداد زیادی کشته، خانههایشان غارت و ویران شد و به این صورت وهابیان حرکت خود را به اسم نصرت، یاری توحید و محاربه با بدعت و شرک شروع کردند.(سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت، علی اصغر رضوانی،ص182)
حمایت انگلیس و غرب سبب حضور سیاسی، نظامی و عقیدتی اندیشههای سلفی در منطقه نجد و حجاز گردید و توانست این عقاید را در بزرگترین پایگاه اسلام، مکه و مدینه، حاکم سازد و به افغانستان، پاکستان و مناطقی از هند نیز نفوذ کرد.
سیطره بر این دو مکان شریف، همراه با عوامل دیگری چون توانایی عظیم مالی، ثروت سرشار ناشی از فروش نفت و پیوند آشکار و نهان با قدرتهای بزرگ استعماری به پیدایش جو مناسب برای پیشگامان وهابیت انجامید و رهبری مراکز اصلی جهان اسلام را در اختیار آنان نهاد که با این اقدام غرب توانست برای در هم شکستن امپراطوری عثمانی، بین مسلمانان جنگ به راه اندازد.
کشتار شیعیان در کربلا
صلاح الدین مختار که خود وهابی است، مینویسد: «در سال 1216 هجری قمری امیر سعود با لشگری به قصد عراق حرکت کرد و در ماه ذیقعده به کربلا رسیدند. آنان تمام برج و دیوارهای شهر را خراب کردند، بیشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند به قتل رساندند، نزدیک ظهر با غنایم فراوان از شهر خارج شدند.»(همان به نقل از تاریخ المملکة السعودیة، ج3، ص73)
میرزا ابوطالب اصفهانی در سفرنامه خود آورده است: «هنگام برگشت از لندن و عبور از کربلا و نجف، دیدم که قریب 25000 وهابی وارد کربلا شدند و صدای «اقتلوا المشرکین و اذبحوا الکافرون» سر میدادند. بیش از5000 نفر را کشتند و شمار زخمیها حساب نداشت! صحن مقدس حرم امام حسین(ع) از اجساد مقتولین پر و خون از سرهای بریده روان بود!
من بعد از یازده ماه، مجدداً به کربلا رفتم؛ دیدم که مردم آن حادثه دلخراش را نقل و گریه میکنند؛ به طوری که که از شنیدن آن مو بر اندام راست میشد.»(تاریخچه نقد و بررسی وهابیها، محسن امین، ص162)
قتل عام مردم طائف
علاوه بر بلاد شیعهنشین، مناطق سنینشین نیز از حملات وهابیان در امان نبوده است. جمیل صدیق زهاوی مورخ اهل سنت درباره حمله وهابیها به طائف مینویسد: «کودکان را جلو بزرگسالان و بزرگسالان را جلوی کودکان سر بریدند...! از نوزاد شیرخوار تا جمعی از مؤمنان را که در مسجد مشغول قرائت قرآن بودند، همه را قتل عام کردند...؛ هزاران نسخه قرآن کریم، صحیح بخاری، صحیح مسلم و کتابهای معتبر حدیثی و فقه حنبلی، حنفی و شافعی را به آتش کشیدند. این کتابها چند هفته زیر پای وهابیها بود...؛ از چرم و نخهای کتابهای مقدس برای خود دمپایی درست کردند! حتی از جلد چرمی قرآنها برای خود کفش درست کردند...! سپس به مکه حمله کردند و سعود بن عبد العزیز(پدر آل سعود) خطاب به مردم مکه گفت: هیچ چارهای جز تسلیم ندارید و شما را مثل مردم طائف نابود میکنم! سپس به مدینه رفتند و تمام کتابهای مقدس، آثار هنری، هدیههای گرانقیمت و نذوراتی که طی هزار سال به مسجد النبی آورده شده بود، غارت کردند! آن سال از برگزاری فریضه حج ممانعت کردند و آنها نخستین کسانی بودند که کعبه را با پارچه سیاه پوشاندند.»(فجر صادق فی الرد علی الفرقة الوهابیه المارقه، جمیل صدیق زهاوی، ص22)
تصمیم به کشتار عمومی علمای اهل سنت
عبد العزیز بن سعود که تحت تأثیر محمد بن عبد الوهاب قرار گرفته بود، در نخستین سخنرانی خود در حضور شیوخ قبایل گفت: «ما باید همه شهرها و آبادیها را به تصرف خود درآوریم و احکام و عقاید خود را به آنان بیاموزیم...؛ برای تحقق بخشیدن به این آرزو، ناگزیر هستیم که عالمان اهل سنت را از روی زمین برداریم؛ زیرا تا اینها زنده هستند، همکیشان ما روی خوشی نخواهند دید. از این رهگذر باید نخست کسانی که خود را به عنوان عالم خودنمایی میکنند ریشهکن نموده سپس بغداد را تصرف کرد.»(تاریخ وهابیان، ایوب صبری پاشا، ص33)
شروط وهابیها برای زندگی شیعیان در قطیف
یکی از مورخان انگلیسی مینویسد: «بزرگترین جمعیت شیعه در کشورهای حوزه خلیج فارس پس از عراق، عربستان است و 70 سال پیش پس از قتل عام و تصرف قطیف(محل زندگی شیعیان عربستان) وقتی وهابیان سعودی آنجا را تصرف کردند، شرط کردند مردم قطیف معاهدهای را امضا کنند تا بتوانند به زندگی ادامه دهند.
بر اساس این عهدنامه که مردم قطیف مجبور شدند آن را امضا کنند، آن ها تعهد دادند که خانواده آل سعود مالک قطیف باشد. 14 مرد از بزرگان قطیف به صورت دورهای با هدایایی خدمت پادشاه آل سعود برسند و اظهار نوکری کنند! روستاها و محلههای قطیف باید هر زمان که دولت بخواهد عدهای از مردان خود را به عنوان نیروهای مسلح برای هر کاری، حتی برای حمله به قطیف، به حکومت آل سعود بدهند! دست از آئین خود بکشند و مسجدی نداشته باشند و مبلغان وهابی برای آموزش دین وهابی به قطیف ارسال خواهند شد.»(رک، سخنان استاد رحیم پور ازغدی)
توماس لیپمن نظریه پرداز آمریکایی درباره وهابیت میگوید: «وهابیت بهترین حالت ممکن به نفع ما در جهان اسلام است و تأثیر اصلاح گرایانه وهابیت در اسلام، همانند نهضت اصلاح گرایی در مسیحیت است؛ اگر چه ذات این ایدئولوژی خشونت و تروریست است، اما گروهی که برای عدهای تروریسم هستند، میتوانند برای عده دیگر آزادیخواه باشند. این حرکت بنیادگرایی دینی یرای یک دسته پیام آور مرگ، اما برای گروه دیگر احیاگر است.»(همان)
تخریب آثار بزرگان مدینه
آل سعود در سال 1344 هجری قمری که تسلط کامل بر حجاز یافت، تمام آثار صحابه را در مدینه نابود کرد؛ زادگاه امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، قبرهای شهدای بدر، بارگاه ائمه بقیع(ع) و مرقد مطهر فاطمه بنت اسد، مادر حضرت علی(ع) از جمله آن بود.
تشابه بین وهابیان و خوارج
با مراجعه به تاریخ خوارج و بررسی حالات آنها، روشن میشود که در موارد گوناگونی این دو فرقه شبیه یکدیگرند.
1. وهابیان همچون خوارج آرای شاذ و خلاف مشهوری دارند؛ مثل قول به اینکه مرتکب گناه کبیره کافر است.
2. خوارج معتقد بودند میتوان دارالاسلام را در صورتی که ساکنان آن مرتکب کبیره شوند دارالحرب نامید که وهابیان نیز بر این عقیده هستند.
3. در سختگیری، جمود و تحجر در فهم دین، شبیه هم هستند؛ خوارج به کلمه «لا حکم الا لله» تمسک کرده و امام علی(ع) را از حکم خلع کردند، وهابیان نیز با ملاحظه برخی آیات و عدم توجه به آیات دیگر، حکم به تکفیر مسلمانان میدهند.
4. همانگونه که خوارج از دین خارج شدند، وهابیان نیز با اعتقادات خرافی و باطل، از دین خارج شدند.
حدیثی آمده که بر وهابیان قابل انطباق است. بخاری از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند که فرمودند: «مردانی از طرف مشرق زمین خروج میکنند، آنان قرآن میخوانند، ولی از گلوی آنان تجاوز نمیکند؛ از دین خارج میشوند، همان گونه که تیر از کمان خارج میشود. علامت آنان تراشیدن سر است.»(صحیح بخاری، کتاب توحید، باب 57، حدیث 7123)
5. در وصف خوارج آمده است که: «آنان اهل اسلام را میکشند و بت پرستان را رها میکنند» که این عمل به وضوح در وهابیان مشاهده میشود.(سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت، علی اصغر رضوانی، ص193)
سلفیگری
سلفیه یا سلفیگری، به نوبه خود بیانگر یک ایده و روش در برخورد با مسائل دینی است. آنان میگویند: بهترین عصر، عصر سلف صالح است؛ عصری که به پیامبر اکرم(ص) و زمان نزول وحی نزدیکتر است؛ چون مسلمین صدر اسلام، سنت پیامبر(ص) و قرآن کریم را بهتر درک میکردند، لذا فهم آنان برای ما حجت است؛ به همین سبب وهابیان از اطلاق عنوان وهابی به خود پرهیز میکنند و در صدد تعویض آن به عنوان سلفیه برآمدهاند و میگویند: ما تابع یک شخص(محمد بن عبدالوهاب) نیستیم؛ بلکه تابع یک خط فکری به نام «سلفیگری» هستیم.(همان، ص15)
مفهوم لغوی سلفی
سلفی از ریشه سلف به معنای پیشین است. ابن فارس میگوید: «سلف اصلی است که دلالت بر تقدم و سبقت دارد. پس سلف کسانی هستند که گذشتهاند.»(معجم مقاییس اللغه، ماده سلف) بنابراین سلف در لغت به معنای تقدم زمانی و هر زمانی نسبت به زمان آینده سلف و نسبت به زمان گذشته خلف است.
مفهوم اصطلاحی سلفی
در معنای اصطلاحی، سلف را بر خصوص صحابه و تابعین و تابعین تابعین اطلاق نمودهاند؛ کسانی که به اصول سنت و راههای آن آگاهند، آنان که پاسداران عقیده و حامیان شریعتاند. (سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت به نقل از عقیده السلف و اصحاب الحدیث، صابونی، ص236) برای بررسی عقاید سلفیه بحث را از نخستین مرحله خط سلفی شروع میکنیم که به احمد بن حنبل منسوب است.
تکیه اساسی احمد بن حنبل بر سماع و شنیدن است؛ یعنی توجه کردن به ظاهر آیات و احادیث نبوی در عقاید و عدم توجه به عقل؛ او میگفت: «ما روایت را همانگونه که هست روایت و تصدیق میکنیم.»(ملل و نحل شهرستانی، ج1، ص165)
عبدوس بن مالک عطار مصاحب و شاگرد احمدبن حنبل میگوید: «از احمد بن حنبل شنیدم که میگفت: اصول سنت نزد ما تمسک به آن چیزی است که اصحاب رسول خدا(ص) به آن تمسک کردهاند و نیز اقتدای به آنها است.»(سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت به نقل از عقیده امام احمدبن حنبل، ص35-37)
شهرستانی میگوید: «تعداد بسیاری از سلف، صفات ازلی را بر خداوند ثابت میکردند؛ مثل علم، قدرت، حیات، اراده، سمع، بصر، کلام، اکرام، انعام، عزت و عظمت، و فرقی بین صفات ذات و صفات افعال نمیگذاشتند! همچنین صفات خبریه را بر خداوند ثابت میکردند؛ مثل دو دست و وجه و اینها را هیچگونه تأویل نمینمودند و میگفتند: اینها صفاتی است که در شرع وارد شده، ما آنها را صفات خبری می نامیم! از آنجا که معتزله صفات خبری را از خدا نفی و سلفیه آن را ثابت میکردند، سلفیه را صفاتیه و معتزله را معطله نامیدند.»
سپس میگوید: «جماعتی از متأخرین زاید بر آنچه سلف معتقد بود، اعتقاد پیدا کردند؛ آنان گفتند: صفات خبری را باید بدون هیچگونه تأویل حمل بر ظاهرشان نمود؛ بنابراین از این جهت در تشبیه افتادند که این مسأله، خلاف آنچیزی است که سلف به آن اعتقاد داشتند.»(ملل و نحل، شهرستانی، ص84)
حمل بر ظاهر نمودن صفات خبری برای خدا از سوی تیمیه مطرح شد که منجر به تشبیه و جسمییت خداوند متعال از سوی او گردید. بنابراین منشأ پیدایش فکر سلفی، اعتماد بر ادله نقلی خصوصاً احادیث است؛ احادیثی که از برخی صحابه نقل شده و به پیامبر(ص) نسبت داده شده و آنان این احادیث را بر ظاهرشان حمل کردهاند؛ بدون اینکه برای آن تأویلی داشته باشند که با عقل و نصوصات قرآنی و آیات محکمات مطابقت پیدا کند. آنها را به خداوند سبحان نسبت میدهند؛ مانند این حدیث: ابوهریره از رسول خدا(ص) نقل کرده که فرمود: «خداوند آدم را به صورت خود خلق کرد؛ در حالی که طول آن هشت ذراع است!»(صحیح بخاری، ج4، ص57)
ضرورت بررسی احادیث
شکی نیست که سنت نبوی دارای منزلت عظیمی نزد مسلمین است؛ ولی به معنای آن نیست که هر چه به عنوان حدیث نقل میشود را بدون استثنا پذیرفته و به آن اعتقاد پیدا کرد؛ زیرا نخست میدانیم که عوامل و انگیزههای کذب و دروغ در میان صحابه و دیگران و نسبت خلاف واقع دادن به پیامبر(ص) و صحابه زیاد بوده است.
دوم، بعد از رحلت پیامبراسلام (ص) به احبار یهود و رهبان نصارا که در ظاهر اسلام آورده بودند، اجازه نشر حدیث داده شد و در نتیجه اسرائیلیات فراوانی به نام حدیث نبوی در جامعه اسلامی منتشر گردید.
سوم، برخی از صحابه و تابعین نیز باجعل حدیث، تجارت کرده و از این راه نفقه زندگانی خود را به دست میآوردند. بنابراین وظیفه علمای اسلامی است که احادیث را از راههای مختلف مورد بررسی و بازنگری قرار دهند؛ مثل:
1. عرضه حدیث بر کتاب خدا، تا با آن مخالفت نداشته باشد؛ فخر رازی از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمود: «اگر حدیثی از من بر شما نقل شد، ان را بر کتاب خدا عرضه کنید، اگر موافق آن بود، قبول کرده در غیر این صورت رد نمایید.»(تفسیر فخر رازی، ج3، ص259)
2. عرضه کردن حدیث بر سنت متواتر؛ زیرا سنت متواتر قطعی السند است.
3. ارائه حدیث به عقل بدیهی که خالی از هرگونه پیش فرض تطبیقی و شائبه وهمی است.(سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت، ص27)
عدم امکان میزان بودن فهم سلف
وهابیان سلفی ادعا میکنند که واجب است کتاب و سنت با فهم سلف سنجیده و آن را درک نماییم؛ بنابراین آنان فهم سلف را از جمله ادله شرعی میدانند که متابعت از آن واجب است؛ در حالی که این ادعا از چند جهت باطل است.
1. سلف در فهم مسائل هیچ گاه اتفاق نکردهاند و هرگز مذهبی خاص، معروف و واحدی نداشتهاند تا بتوان آن را میزان قرارداده و فهم امور را از از فهم آنان به دست آورد و با مراجعه به کتابهای حدیثی از قبیل «المصنف» عبدالرزاق و ابن ابی شبیه به مقدار اختلاف در مسائل شرعی سلف و افرادی که در سه قرن اول میزیستهاند با یکدیگر میتوان پیبرد.(جنگ طلحه و زبیر با عثمان، بیانات عایشه علیه عثمان و... حاکی از این اختلافات است.)
2. در قرآن یا حدیث دلیلی یافت نمیشود که دلالت بر تعطیلی عقول بشر کند و بگوید که فهم کتاب و سنت به فهم دیگری بستگی دارد؛ در حالی که انسان خود به درجه اجتهاد و فهم دینی رسیده است و حتی نصوص دینی از کتاب و سنت، ما را به تعقل و تفکر وا میدارد.(سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت، ص40)
ابن جوزی نقل کرده که از امام احمد حنبل(رهبر فرقه حنبلی) در رابطه با مسألهای سؤال شد و او فتوایی داد، به او گفته شد: «این مطلب را ابن المبارک نگفته است، احمدبن حنبل گفت: ابن المبارک از آسمان که نیامده است.»( همان به نقل از دفع تشبیه، ابن جوزی، ص11)
نبود مذهبی به نام سلف
وهابیان سلفی معاصر ادعا میکنند هر چه از آراء که به آن معتقدند، مذهب سلف است تا بتوانند ذهن عوام مردم را بفربیند. آنان میگویند: آنچه ما میفهمیم همان فهم سلف صالح است؛ در حالی که مشاهده میکنیم در بسیاری از مسائل اعتقادی، سلف حتی صحابه با یکدیگر اختلاف داشتهاند که به برخی از اختلافات اشاره میکنیم:
اختلاف در مسأله خلق قرآن. اختلاف در این که پیامبر(ص) در شب معراج خداوند را مشاهده کرده است. اختلاف در مسأله امکان رؤیت خداوند در روز قیامت. اختلاف در معنای «میزان» در روز قیامت. اختلاف در مسأله تأویل و تفویض. اختلاف در افضل بین صحابه.
برخی از افکار سلفیان وهابی
1. اعتقاد به جسمانیت خداوند و تشبیه او به خلق.
2. بیاحترامی و دشمنی نسبت به اهل بیت پیامبر(ص).
3. نسبت دادن شرک و کفر و بدعت گذاری به مخالفین خود.
4. دشمنی با فرقههای دیگر اسلامی و مخالفت با تقریب مذاهب و ادیان.
5. عدم اعتراف به اجماع مگر در مسائلی که موافق با مراد آنان است.(سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت، ص31)
6. بیاعتنایی به مفسران، کتابهای تفسیری و مخالفت شدید با تأویل و مجاز که از اصول فهم لغت عربی و اسلوب آن حمایت میکند.
7. تمایل استدلال به حدیث و دوری و تنفر از استدلال به قرآن.
8. بازی کردن با حدیث نبوی و تناقضگویی در حکم بر آن.
9. مخالفت با عقل، عقلانیت و گفتوگو.
جمعبندی
وهابیان سلفی تنها خود را مسلمان و اهل توحید خالص دانسته و مسلمانان دیگر را مشرک و فاقد احترام میدانند. معتقدند خانههای مسلمانان جای حرب و شرک است و میگویند کسانی که معتقد به توسل، شفاعت، استغاثه به ارواح اولیای الهی، تبرک و... هستند، مشرکند و چه بسا شرک آنان از شرک عصر جاهلیت خطرناکتر است.
وهابیت علاوه بر مخالفت با علمای اهل سنت، با شیوههای مختلف در صدد مقابله با شیعه و آثار علمی آنان برآمدهاند و یکی از انگیزههای تهاجم وسیع وهابیت علیه مذهب اهل بیت(ع) ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آنان از این مکتب نورانی مطابق با سنت راستین محمدی(ص) است؛ زیرا شیعه امامیه بیشتر از دیگر مذاهب به طرح مباحث علمی میپردازد.
آل سعود از نشر کتابهای شیعه در میان جوانان جلوگیری کرده و اگر دانشجوی وهابی کتابی از شیعه در دستش باشد، از مراکز علمی اخراج میشود. چندین سال پیش آثار شیعی که در یکی از نمایشگاههای بین المللی کتاب مصر عرضه شد، وهابیان آن کتابها را خریداری کرده و سوزاندند.
یکی دیگر از فعالیتهای ضد شیعی وهابیهای سعودی توزیع کتابهای ضد شیعی و تبلیغ عقاید باطل خود به زبانهای مختلف در موسم حج میان حجاج است؛ به گونهای که در سال 1381، ده میلیون و 685 هزار جلد کتاب به 20 زبان زنده دنیا، غالباً بر ضد شیعه توسط دولت سعودی میان زائران خانه خدا توزیع شد.
در 12 رجب سال 1382 یکی از روحانیان سر شناس شیعه در منطقه قطیف کشور سعودی در مکه اظهار داشت: کتاب «لله ثم للتاریخ» که ضد شیعه است را با کامیونهای بزرگ در منطقه قطیف و احساء در میان شیعیان به رایگان توزیع کردند.
لازم به ذکر است عقاید پوچ وهابیان نه تنها در شیعیان تأثیر نمیگذارد، بلکه سایر مذاهب اهل سنت و ادیان دیگر از عقاید و عملکرد آنها بیزار هستند و ایجاد گروههای انحرافی، طالبان، القاعده، داعش و فرجام این گروهها دلیل بر شکست وهابیهای تکفیری و عقایدشان در صحنه بین المللی است.
/908/703/ر
مجتبی عباسی
منابع
1.من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق.
2.بحار الأنوار
3.مناقب موفق.
4.صحیح بخاری.
5.تفسیر فخر رازی.
6.ملل و نحل شهرستانی.
7.تاریخ ابن خلدون.
8.موسوعه جمال عبدالناصر.
9.سلفی گری و پاسخ به شبهات وهابیت، علی اصغر رضوانی، قم، مسجد جمکران.
10.تاریخچه نقد و بررسی وهابیها، محسن امین،ترجمه ابراهیم علوی، تهران، انتشارات امیر کبیر.
11.تاریخ وهابیان، ایوب صبری پاشا، ترجمه علی اکبر مهدی پور، تهران، انتشارات طوفان.
12.فجر صادق (فی الرد علی الفرقة الوهابیه المارقه)، جمیل صدیق زهاوی، ترجمه ابوالقاسم غضنفری، مؤسسه فرهنگی هنری مشعر.
*رسا
این فرقه انحرافی با اتهام بدعت و شرک به مسلمانان، ضربات جبران ناپذیری به صفوف به هم پیوسته آنان وارد ساخت و با نابودی آثار بزرگان دین و کاستن از مقام انبیا و اولیا، در خدمت استعمار شوم غرب و دشمنان دیرینه اسلام در آمد.
در قرن 12 هجری قمری، محمد بن عبدالوهاب مسلمانان را به جرم استغاثه به انبیا و اولیای الهی مشرک و بت پرست قلمداد کرد و فتوا بر تکفیر آنان داد؛ خونشان را حلال، قتل آنان را جایز و اموالشان را جزء غنایم جنگی به حساب آورد که با حکم او هزاران مسلمان بیگناه کشته شدند!
امروز نیز مفتیان سعودی در خدمت بیگانگان قرار گرفتهاند؛ با فتاوا و حمایتهایی که از گروههای تکفیری همچون داعش دارند، این زخم دوباره سر باز کرده و روزانه تعداد زیادی از مسلمانان به دست وهابیان سلفی تکفیری کشته میشوند.
در حال حاضر بزرگترین ابزار دشمنان اسلام، ادبیات تکفیری است که بزرگان و علمای شیعه و سنی به اتفاق آن را نهی کردهاند.
امام رضا(ع) از پیامبراکرم(ص) نقل میکنند که حضرت فرمودند: «اذا قالوا لا اله الا الله حرمت علیه و علینا دماوهم و اموالهم.»(بحار الأنوار)
در صحیح بخاری و صحیح مسلم نیز عمربن الخطاب از رسول اکرم(ص) نقل میکند که حضرت فرمودند: «فقد منعوا دماوهم و اموالهم الا بحقها و حسابهم علی الله.» هر کسی شهادت به «لا اله الا الله» داد، مسلمان است و حساب او به عهده خدا است.
بخش عمدهای از اهل سنت امروز در حوزه کلام، اشعری مذهب هستند. امام ابوالحسن اشعری در لحظات آخر عمر خود اطرافیان از جمله شاگردانش را جمع میکند و میگوید: «اشهدوا انی لم اکفر احداً من اهل هذه القبلة؛ ای مردم شاهد باشید من احدی از اهل قبله را تکفیر نکردم.»
جنایتهای وهابیان در طول تاریخ شباهت زیادی به خوارج دارد؛ خوارج وقتی وارد جایی میشدند، نه تنها پدران را به قتل میرساندند، بلکه کودکان و زنان را نیز میکشتند و زمانی که علت را از آنها میپرسیدند، جواب میدادند: «چون پدرانشان کافر بودند، اینها هم کافر هستند و کفر به فرزندانشان تسری پیدا کرده است.»
نخستین کسانی که از وهابیت به رفوریزم مذهبی تعبیر کردند، انگلیسیها بودند؛ آنها نسبت وهابیت با اسلام را همچون نسبت پروتستانیزم در مسیحیت که مخالف خرافه و به دنبال آزادی افکار بودند، دانسته و میگفتند وهابیت احیاگران، روشنفکران جهان اسلام و آزاد اندیش هستند.
پیدایش سلفیه
سلفیه، پدیدهای ناخواسته و به طور نسبی نوخواسته است که انحصارطلبانه، مدعی مسلمانی است و همه را جز خودش کافر میداند! فرقهای خودخواه که با پوشیدن جامه انتساب به سلف صالح و با ادعای وحدت در فضای بیمذهب، با بنیان وحدت مخالف است.
سلفیه یعنی همان که بستر وهابیت بوده و مدعی است هیچ مذهبی وجود ندارد و باید به عصر سلف، دوران صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین بازگشت و اسلام بلامذهب را اختیار نمود و دستی به دعوت بلند کرده و میگویند: بیایید با کنار گذاشتن همه مذاهب به سوی یگانه شدن برویم؛ اما با دستی دیگر شمشیر تکفیر را کشیده و با حذف دیگران از جامعه اسلامی و راندن آنان به جمع کفار، جامعه را به سوی چند دستگی میکشانند.(سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت، علی اصغر رضوانی، ص10)
لازم به ذکر است که فرقه وهابیت و سلفیان، درصد بسیار کمی از مسلمانان را تشکیل میدهند که در مقابل دیگر فرقههای اسلامی از شیعه و سنی ایستاده و آنان را تکفیر کرده و فقط خود را مسلمان میدانند که این جریان از طرف علمای اهل سنت نیز منحرف شناخته شده است.
جریان وهابیت در میان اهل سنت و فرقه بهاییت در شیعه، برای دامن زدن به اختلافات، کینه توزی و تفرقه افکنی در امت واحد اسلام توسط انگلیس تشکیل شدند و مسأله وهابیت غیر از اهل سنت است؛ اما امروزه این دو با هم مخلوط شدهاند.
ارادت بزرگان اهل سنت به امامان شیعه
بر خلاف تبلیغ تقابل شیعه و سنی در رسانههای وهابیت و جریانهای تندرو شیعه، رهبران و رؤسای فرقههای اهل سنت جزء ارادتمندان اهل بیت(ع) بودهاند و سخنان آنها راجع به اهل بیت(ع) به وضوح گویای این مطلب است.
از جمله تعابیری که رهبران چهار فرقه اهل سنت راجع به ائمه اطهار(ع) گفتهاند میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. ابوحنیفه، رهبرفرقه حنفی است و درباره بهره علمی که از محضر امام صادق(ع) و امام باقر(ع) برده است میگوید: «اگر آن دو سال ارتباط با جعفر بن محمد(امام صادق علیه السلام) نبود من هلاک میشدم.» بهگونهای که وی جزء چهار هزار شاگرد مکتب امام صادق(ع) شناخته شده است.
علامه مجلسی نیز در نقل قولی از ابوحنیفه آورده است که اگر جعفر بن محمد نبود، بسیاری از احکام حج را مسلمانان نمیدانستند.(من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج2، ص 519)
حمایتهای ابوحنیفه از اهل بیت(ع) و شیعیان که علیه حکومت قیام میکردند در تاریخ آمده است. نخست حمایت مالی او از جنبش علوی زیدیه که رهبر آن جناب زیدبن علی بن حسین فرزند امام سجاد(ع) بود. دوم ابوحنیفه به نفع محمد نفس زکیه و برادرش که رهبران قیام علوی بودند و علیه حکومت منصور عباسی به پا خواستند، فتوای جهاد داد و اعلام کرد: «شهادت در رکاب این مجاهدان علوی و اهل بیت ثواب شهادت در میدان بدر را دارد» که به همین علت بازداشت شد و سرانجام گفته شده که در زندان و یا با مسمومیت منصور دوانیقی از دنیا رفت.(مناقب موفق، ج2، ص185)
مذهب حنفی در حکومت عثمانی، مذهب رسمی اعلام شد؛ از اینرو این مذهب در ترکیه، آسیای میانه، شام، مصر، تونس، یمن، عراق و پاکستان رواج یافت.(تاریخ ابن خلدون،ج2، ص796)
2. مالک بن انس رهبر فرقه مالکی تعابیری راجع به حضرت علی(ع) دارد و به این علت محکوم به غلو شده است. یکی از تعابیر او چنین است: «بعد از رسول الله(ص) مقام علی(ع) از پیامبران اوالعزم بالاتر است.» راجع به امام صادق(ع) گفت: «هرگز کسی را ندیدم که زهد، فضل، تقوا و عبادتش از جعفربن محمد(امام صادق علیه السلام) بیشتر باشد.»(رک سخنان استاد رحیم پور ازغدی درباره وهابیت)
مالک بن انس فتوایی به نفع یکی از مجاهدان اهل بیت(ع) به نام محمد بن عبدالله بن حسن داد که دست به قیام مسلحانه زده بود؛ او حتی اعلام کرد هر کس با منصور عباسی بیعت کرده، میتولند بیعتش را بشکند و با اهل بیت(ع) بیعت کند.(همان)
3. امام شافعی که ارادتش به اهل بیت(ع) مشهور است و اشعاری در مدح اهل بیت دارد که در جملهای میگوید: «من قبر موسی بن جعفر(ع) را تجربه کردم و آن داروی شفادهنده است که بیماران را شفا میدهد.»(همان)
او که شاگرد مالک بن انس بود، خود در یک قیام علوی شرکت کرد و در یمن به اتهام همکاری با علویها و یحیی بن عبدالله که از مجاهدان زیدی بود، دستگیر و به همراه اسراء علوی نزد هارون برده شد.
4. امام احمد حنبل رئیس فرقه حنبلی که جریان وهابیت به نوعی از این فرقه نشأت میگیرد، دهها حدیث در فضیلت ائمه و اهل بیت(ع) در مسند خود آورده است و او جملهای راجع به حضرت علی(ع) دارد که میگوید: برترین صحابه علی(ع) و یا یکی از دوتن است و درباره شخصیت امام صادق(ع) مشابه مالک بن انس به توصیف ایشان میپردازد.(همان)
وی نخستین کسی بود که با هجوم فلسفهها و فرهنگهای بیگانه از قبیل هند، یونان و ایران و مخلوط شدن آن با عقاید اسلامی به این فکر افتاد که حدیث را از این هجمه نجات دهد؛ به همین لحاظ او را یکی از محدثین به شمار میآورند، وی راجع به روایاتی که اهل بیت(ع) راوی آن باشند چنین میگوید: «هر حدیثی برای من بیاورید که راویانش از اهل بیت پیامبر(ص) باشند(تمام احادیثی که شیعه قبول دارند) من آن را چشم بسته قبول میکنم و اگر حدیثی به این شکل آمده باشد، دیوانه را شفا میدهد.(رک سخنان رحیم پور ازغدی درباره وهابیت)
احمد حنبل یکی از مخالفین تفکر لعن و سب کردن حضرت علی(ع) بر منبرها و سخنرانیها بود که در زمان معاویه و در طول یک قرن حکومت بنی امیه رواج داشت و مخالفت او با این مسأله به حدی رسید که اعلام کرد علی(ع) در ردیف آن سه نفر اول و جزء چهار نفر اول اسلام است.(همان) مذهب او در بغداد، شام، قطر و بحرین رواج دارد و مذهب غالب اهل حجاز است.(موسوعه جمال عبدالناصر، ج1، ص36)
ابن تیمیه از پیشوایان اندیشه سلفیه
ابن تیمیه و پیروان او مدعی بودند که بر اساس اسلام سلف صالح سخن میگویند در حالی که نیکوترین روش برای دریافت ارزشهای اصیل اسلامی، بازگشت به قرآن و سنت است و آگاهی از این که آورنده دین چه روشی را ارائه کرده و کدامین دستورات را عرضه داشته است.
ابن تیمیه بنیانگذار تفکر وهابیت است که با دادن فتوایی علیه فتوای رایج مذهب حنبلی، فقهای حنبلی در سوریه حکم به زندانی او میدهند و با نوشتن رسالهای در موضوع شرک دانستن زیارت قبر پیامبر(ص) علمای اهل سنت او را منحرف و ممنوع القلم اعلام کرده و خلع فتوایش کردند.(سخنان استاد رحیم پور ازغدی)
روش ابن تیمیه در برخورد با مسائل اسلامی ثمرهای جز جدایی مسلمانان از یکدیگر و نفی بسیاری از عقاید و آداب اسلامی نداشت، در میان شاگردان او تنها «ابن قیم جوزیه» بر تعالیم استاد خود پافشاری داشت و کتابهای چندی در این زمینه تألیف نمود؛ اما در طول بیش از چهار قرن بعد از ابن تیمیه، این افکار چندان رونقی نیافت و بسیاری از آنها به فراموشی سپرده شد.
محمدبن عبدالوهاب، مجدد سلفیه
با پیشروی امپراطور عثمانی تا قلب اروپا و رسیدن به اتریش و آلمان، قدرتهای غربی احساس خطر کرده و در نیمه قرن 12 هجری قمری، فردی به نام «محمدبن عبدالوهاب» را علم کردند؛ او بار دیگر به بازسازی افکار ابن تیمیه پرداخت و خط ابن قیم را زنده کرد.
محمد بن عبد الوهاب در سال 1111 هجری قمری در «عیینه» حجاز به دنیا آمد. برای خواندن دروس طلبگی ابتدا به مدینه رفت تا در مدارس اهل سنت درس طلبگی بخواند. بعد از مدتی او را به علت عقاید انحرافیاش از مدرسه اخراج کردند و سپس از مدینه اخراج شد؛ از آن جا به بصره و بغداد سپس به دمشق مهاجرت کرد که علمای بصره و دمشق نیز او را به دلیل افکار منحرفی که داشت اخراج کردند.
او با پدر و برادرش بر سر عقاید باطل خود درگیر بود؛ تا جایی نخستین کتاب در رد عقاید وهابیت، رساله برادر او شیخ سلمان است. بنابراین مشخص میشود که عقاید او حتی از فرهنگ حنبلیها چقدر دور بوده است.
تبلیغات محمدبن عبد الوهاب بعد از فوت پدرش بیشتر شد و به بعضی از پیروان خود دستور داد که گنبد بعضی از اصحاب پیامبر(ص) را تخریب کنند. محمدبن عبد الوهاب درجهت عملی کردن عقاید خود به همکاری با یکی از فرمانروایان منطقه «نجد» به نام «محمدبن سعود» که حاکم «درعیه» بود پرداخت و محمد بن سعود در عوض تأیید حکومتش به دست محمد بن عبدالوهاب یکی از دختران خود را به نکاح او درآورد.
نخستین کار محمد بن عبد الوهاب حکم به کفر و شرک و ترور امیر عینیه بود. آل سعود را برای حمله به «عینیه» تشویق کرد که در اثر آن تعداد زیادی کشته، خانههایشان غارت و ویران شد و به این صورت وهابیان حرکت خود را به اسم نصرت، یاری توحید و محاربه با بدعت و شرک شروع کردند.(سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت، علی اصغر رضوانی،ص182)
حمایت انگلیس و غرب سبب حضور سیاسی، نظامی و عقیدتی اندیشههای سلفی در منطقه نجد و حجاز گردید و توانست این عقاید را در بزرگترین پایگاه اسلام، مکه و مدینه، حاکم سازد و به افغانستان، پاکستان و مناطقی از هند نیز نفوذ کرد.
سیطره بر این دو مکان شریف، همراه با عوامل دیگری چون توانایی عظیم مالی، ثروت سرشار ناشی از فروش نفت و پیوند آشکار و نهان با قدرتهای بزرگ استعماری به پیدایش جو مناسب برای پیشگامان وهابیت انجامید و رهبری مراکز اصلی جهان اسلام را در اختیار آنان نهاد که با این اقدام غرب توانست برای در هم شکستن امپراطوری عثمانی، بین مسلمانان جنگ به راه اندازد.
کشتار شیعیان در کربلا
صلاح الدین مختار که خود وهابی است، مینویسد: «در سال 1216 هجری قمری امیر سعود با لشگری به قصد عراق حرکت کرد و در ماه ذیقعده به کربلا رسیدند. آنان تمام برج و دیوارهای شهر را خراب کردند، بیشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند به قتل رساندند، نزدیک ظهر با غنایم فراوان از شهر خارج شدند.»(همان به نقل از تاریخ المملکة السعودیة، ج3، ص73)
میرزا ابوطالب اصفهانی در سفرنامه خود آورده است: «هنگام برگشت از لندن و عبور از کربلا و نجف، دیدم که قریب 25000 وهابی وارد کربلا شدند و صدای «اقتلوا المشرکین و اذبحوا الکافرون» سر میدادند. بیش از5000 نفر را کشتند و شمار زخمیها حساب نداشت! صحن مقدس حرم امام حسین(ع) از اجساد مقتولین پر و خون از سرهای بریده روان بود!
من بعد از یازده ماه، مجدداً به کربلا رفتم؛ دیدم که مردم آن حادثه دلخراش را نقل و گریه میکنند؛ به طوری که که از شنیدن آن مو بر اندام راست میشد.»(تاریخچه نقد و بررسی وهابیها، محسن امین، ص162)
قتل عام مردم طائف
علاوه بر بلاد شیعهنشین، مناطق سنینشین نیز از حملات وهابیان در امان نبوده است. جمیل صدیق زهاوی مورخ اهل سنت درباره حمله وهابیها به طائف مینویسد: «کودکان را جلو بزرگسالان و بزرگسالان را جلوی کودکان سر بریدند...! از نوزاد شیرخوار تا جمعی از مؤمنان را که در مسجد مشغول قرائت قرآن بودند، همه را قتل عام کردند...؛ هزاران نسخه قرآن کریم، صحیح بخاری، صحیح مسلم و کتابهای معتبر حدیثی و فقه حنبلی، حنفی و شافعی را به آتش کشیدند. این کتابها چند هفته زیر پای وهابیها بود...؛ از چرم و نخهای کتابهای مقدس برای خود دمپایی درست کردند! حتی از جلد چرمی قرآنها برای خود کفش درست کردند...! سپس به مکه حمله کردند و سعود بن عبد العزیز(پدر آل سعود) خطاب به مردم مکه گفت: هیچ چارهای جز تسلیم ندارید و شما را مثل مردم طائف نابود میکنم! سپس به مدینه رفتند و تمام کتابهای مقدس، آثار هنری، هدیههای گرانقیمت و نذوراتی که طی هزار سال به مسجد النبی آورده شده بود، غارت کردند! آن سال از برگزاری فریضه حج ممانعت کردند و آنها نخستین کسانی بودند که کعبه را با پارچه سیاه پوشاندند.»(فجر صادق فی الرد علی الفرقة الوهابیه المارقه، جمیل صدیق زهاوی، ص22)
تصمیم به کشتار عمومی علمای اهل سنت
عبد العزیز بن سعود که تحت تأثیر محمد بن عبد الوهاب قرار گرفته بود، در نخستین سخنرانی خود در حضور شیوخ قبایل گفت: «ما باید همه شهرها و آبادیها را به تصرف خود درآوریم و احکام و عقاید خود را به آنان بیاموزیم...؛ برای تحقق بخشیدن به این آرزو، ناگزیر هستیم که عالمان اهل سنت را از روی زمین برداریم؛ زیرا تا اینها زنده هستند، همکیشان ما روی خوشی نخواهند دید. از این رهگذر باید نخست کسانی که خود را به عنوان عالم خودنمایی میکنند ریشهکن نموده سپس بغداد را تصرف کرد.»(تاریخ وهابیان، ایوب صبری پاشا، ص33)
شروط وهابیها برای زندگی شیعیان در قطیف
یکی از مورخان انگلیسی مینویسد: «بزرگترین جمعیت شیعه در کشورهای حوزه خلیج فارس پس از عراق، عربستان است و 70 سال پیش پس از قتل عام و تصرف قطیف(محل زندگی شیعیان عربستان) وقتی وهابیان سعودی آنجا را تصرف کردند، شرط کردند مردم قطیف معاهدهای را امضا کنند تا بتوانند به زندگی ادامه دهند.
بر اساس این عهدنامه که مردم قطیف مجبور شدند آن را امضا کنند، آن ها تعهد دادند که خانواده آل سعود مالک قطیف باشد. 14 مرد از بزرگان قطیف به صورت دورهای با هدایایی خدمت پادشاه آل سعود برسند و اظهار نوکری کنند! روستاها و محلههای قطیف باید هر زمان که دولت بخواهد عدهای از مردان خود را به عنوان نیروهای مسلح برای هر کاری، حتی برای حمله به قطیف، به حکومت آل سعود بدهند! دست از آئین خود بکشند و مسجدی نداشته باشند و مبلغان وهابی برای آموزش دین وهابی به قطیف ارسال خواهند شد.»(رک، سخنان استاد رحیم پور ازغدی)
توماس لیپمن نظریه پرداز آمریکایی درباره وهابیت میگوید: «وهابیت بهترین حالت ممکن به نفع ما در جهان اسلام است و تأثیر اصلاح گرایانه وهابیت در اسلام، همانند نهضت اصلاح گرایی در مسیحیت است؛ اگر چه ذات این ایدئولوژی خشونت و تروریست است، اما گروهی که برای عدهای تروریسم هستند، میتوانند برای عده دیگر آزادیخواه باشند. این حرکت بنیادگرایی دینی یرای یک دسته پیام آور مرگ، اما برای گروه دیگر احیاگر است.»(همان)
تخریب آثار بزرگان مدینه
آل سعود در سال 1344 هجری قمری که تسلط کامل بر حجاز یافت، تمام آثار صحابه را در مدینه نابود کرد؛ زادگاه امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، قبرهای شهدای بدر، بارگاه ائمه بقیع(ع) و مرقد مطهر فاطمه بنت اسد، مادر حضرت علی(ع) از جمله آن بود.
تشابه بین وهابیان و خوارج
با مراجعه به تاریخ خوارج و بررسی حالات آنها، روشن میشود که در موارد گوناگونی این دو فرقه شبیه یکدیگرند.
1. وهابیان همچون خوارج آرای شاذ و خلاف مشهوری دارند؛ مثل قول به اینکه مرتکب گناه کبیره کافر است.
2. خوارج معتقد بودند میتوان دارالاسلام را در صورتی که ساکنان آن مرتکب کبیره شوند دارالحرب نامید که وهابیان نیز بر این عقیده هستند.
3. در سختگیری، جمود و تحجر در فهم دین، شبیه هم هستند؛ خوارج به کلمه «لا حکم الا لله» تمسک کرده و امام علی(ع) را از حکم خلع کردند، وهابیان نیز با ملاحظه برخی آیات و عدم توجه به آیات دیگر، حکم به تکفیر مسلمانان میدهند.
4. همانگونه که خوارج از دین خارج شدند، وهابیان نیز با اعتقادات خرافی و باطل، از دین خارج شدند.
حدیثی آمده که بر وهابیان قابل انطباق است. بخاری از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند که فرمودند: «مردانی از طرف مشرق زمین خروج میکنند، آنان قرآن میخوانند، ولی از گلوی آنان تجاوز نمیکند؛ از دین خارج میشوند، همان گونه که تیر از کمان خارج میشود. علامت آنان تراشیدن سر است.»(صحیح بخاری، کتاب توحید، باب 57، حدیث 7123)
5. در وصف خوارج آمده است که: «آنان اهل اسلام را میکشند و بت پرستان را رها میکنند» که این عمل به وضوح در وهابیان مشاهده میشود.(سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت، علی اصغر رضوانی، ص193)
سلفیگری
سلفیه یا سلفیگری، به نوبه خود بیانگر یک ایده و روش در برخورد با مسائل دینی است. آنان میگویند: بهترین عصر، عصر سلف صالح است؛ عصری که به پیامبر اکرم(ص) و زمان نزول وحی نزدیکتر است؛ چون مسلمین صدر اسلام، سنت پیامبر(ص) و قرآن کریم را بهتر درک میکردند، لذا فهم آنان برای ما حجت است؛ به همین سبب وهابیان از اطلاق عنوان وهابی به خود پرهیز میکنند و در صدد تعویض آن به عنوان سلفیه برآمدهاند و میگویند: ما تابع یک شخص(محمد بن عبدالوهاب) نیستیم؛ بلکه تابع یک خط فکری به نام «سلفیگری» هستیم.(همان، ص15)
مفهوم لغوی سلفی
سلفی از ریشه سلف به معنای پیشین است. ابن فارس میگوید: «سلف اصلی است که دلالت بر تقدم و سبقت دارد. پس سلف کسانی هستند که گذشتهاند.»(معجم مقاییس اللغه، ماده سلف) بنابراین سلف در لغت به معنای تقدم زمانی و هر زمانی نسبت به زمان آینده سلف و نسبت به زمان گذشته خلف است.
مفهوم اصطلاحی سلفی
در معنای اصطلاحی، سلف را بر خصوص صحابه و تابعین و تابعین تابعین اطلاق نمودهاند؛ کسانی که به اصول سنت و راههای آن آگاهند، آنان که پاسداران عقیده و حامیان شریعتاند. (سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت به نقل از عقیده السلف و اصحاب الحدیث، صابونی، ص236) برای بررسی عقاید سلفیه بحث را از نخستین مرحله خط سلفی شروع میکنیم که به احمد بن حنبل منسوب است.
تکیه اساسی احمد بن حنبل بر سماع و شنیدن است؛ یعنی توجه کردن به ظاهر آیات و احادیث نبوی در عقاید و عدم توجه به عقل؛ او میگفت: «ما روایت را همانگونه که هست روایت و تصدیق میکنیم.»(ملل و نحل شهرستانی، ج1، ص165)
عبدوس بن مالک عطار مصاحب و شاگرد احمدبن حنبل میگوید: «از احمد بن حنبل شنیدم که میگفت: اصول سنت نزد ما تمسک به آن چیزی است که اصحاب رسول خدا(ص) به آن تمسک کردهاند و نیز اقتدای به آنها است.»(سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت به نقل از عقیده امام احمدبن حنبل، ص35-37)
شهرستانی میگوید: «تعداد بسیاری از سلف، صفات ازلی را بر خداوند ثابت میکردند؛ مثل علم، قدرت، حیات، اراده، سمع، بصر، کلام، اکرام، انعام، عزت و عظمت، و فرقی بین صفات ذات و صفات افعال نمیگذاشتند! همچنین صفات خبریه را بر خداوند ثابت میکردند؛ مثل دو دست و وجه و اینها را هیچگونه تأویل نمینمودند و میگفتند: اینها صفاتی است که در شرع وارد شده، ما آنها را صفات خبری می نامیم! از آنجا که معتزله صفات خبری را از خدا نفی و سلفیه آن را ثابت میکردند، سلفیه را صفاتیه و معتزله را معطله نامیدند.»
سپس میگوید: «جماعتی از متأخرین زاید بر آنچه سلف معتقد بود، اعتقاد پیدا کردند؛ آنان گفتند: صفات خبری را باید بدون هیچگونه تأویل حمل بر ظاهرشان نمود؛ بنابراین از این جهت در تشبیه افتادند که این مسأله، خلاف آنچیزی است که سلف به آن اعتقاد داشتند.»(ملل و نحل، شهرستانی، ص84)
حمل بر ظاهر نمودن صفات خبری برای خدا از سوی تیمیه مطرح شد که منجر به تشبیه و جسمییت خداوند متعال از سوی او گردید. بنابراین منشأ پیدایش فکر سلفی، اعتماد بر ادله نقلی خصوصاً احادیث است؛ احادیثی که از برخی صحابه نقل شده و به پیامبر(ص) نسبت داده شده و آنان این احادیث را بر ظاهرشان حمل کردهاند؛ بدون اینکه برای آن تأویلی داشته باشند که با عقل و نصوصات قرآنی و آیات محکمات مطابقت پیدا کند. آنها را به خداوند سبحان نسبت میدهند؛ مانند این حدیث: ابوهریره از رسول خدا(ص) نقل کرده که فرمود: «خداوند آدم را به صورت خود خلق کرد؛ در حالی که طول آن هشت ذراع است!»(صحیح بخاری، ج4، ص57)
ضرورت بررسی احادیث
شکی نیست که سنت نبوی دارای منزلت عظیمی نزد مسلمین است؛ ولی به معنای آن نیست که هر چه به عنوان حدیث نقل میشود را بدون استثنا پذیرفته و به آن اعتقاد پیدا کرد؛ زیرا نخست میدانیم که عوامل و انگیزههای کذب و دروغ در میان صحابه و دیگران و نسبت خلاف واقع دادن به پیامبر(ص) و صحابه زیاد بوده است.
دوم، بعد از رحلت پیامبراسلام (ص) به احبار یهود و رهبان نصارا که در ظاهر اسلام آورده بودند، اجازه نشر حدیث داده شد و در نتیجه اسرائیلیات فراوانی به نام حدیث نبوی در جامعه اسلامی منتشر گردید.
سوم، برخی از صحابه و تابعین نیز باجعل حدیث، تجارت کرده و از این راه نفقه زندگانی خود را به دست میآوردند. بنابراین وظیفه علمای اسلامی است که احادیث را از راههای مختلف مورد بررسی و بازنگری قرار دهند؛ مثل:
1. عرضه حدیث بر کتاب خدا، تا با آن مخالفت نداشته باشد؛ فخر رازی از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمود: «اگر حدیثی از من بر شما نقل شد، ان را بر کتاب خدا عرضه کنید، اگر موافق آن بود، قبول کرده در غیر این صورت رد نمایید.»(تفسیر فخر رازی، ج3، ص259)
2. عرضه کردن حدیث بر سنت متواتر؛ زیرا سنت متواتر قطعی السند است.
3. ارائه حدیث به عقل بدیهی که خالی از هرگونه پیش فرض تطبیقی و شائبه وهمی است.(سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت، ص27)
عدم امکان میزان بودن فهم سلف
وهابیان سلفی ادعا میکنند که واجب است کتاب و سنت با فهم سلف سنجیده و آن را درک نماییم؛ بنابراین آنان فهم سلف را از جمله ادله شرعی میدانند که متابعت از آن واجب است؛ در حالی که این ادعا از چند جهت باطل است.
1. سلف در فهم مسائل هیچ گاه اتفاق نکردهاند و هرگز مذهبی خاص، معروف و واحدی نداشتهاند تا بتوان آن را میزان قرارداده و فهم امور را از از فهم آنان به دست آورد و با مراجعه به کتابهای حدیثی از قبیل «المصنف» عبدالرزاق و ابن ابی شبیه به مقدار اختلاف در مسائل شرعی سلف و افرادی که در سه قرن اول میزیستهاند با یکدیگر میتوان پیبرد.(جنگ طلحه و زبیر با عثمان، بیانات عایشه علیه عثمان و... حاکی از این اختلافات است.)
2. در قرآن یا حدیث دلیلی یافت نمیشود که دلالت بر تعطیلی عقول بشر کند و بگوید که فهم کتاب و سنت به فهم دیگری بستگی دارد؛ در حالی که انسان خود به درجه اجتهاد و فهم دینی رسیده است و حتی نصوص دینی از کتاب و سنت، ما را به تعقل و تفکر وا میدارد.(سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت، ص40)
ابن جوزی نقل کرده که از امام احمد حنبل(رهبر فرقه حنبلی) در رابطه با مسألهای سؤال شد و او فتوایی داد، به او گفته شد: «این مطلب را ابن المبارک نگفته است، احمدبن حنبل گفت: ابن المبارک از آسمان که نیامده است.»( همان به نقل از دفع تشبیه، ابن جوزی، ص11)
نبود مذهبی به نام سلف
وهابیان سلفی معاصر ادعا میکنند هر چه از آراء که به آن معتقدند، مذهب سلف است تا بتوانند ذهن عوام مردم را بفربیند. آنان میگویند: آنچه ما میفهمیم همان فهم سلف صالح است؛ در حالی که مشاهده میکنیم در بسیاری از مسائل اعتقادی، سلف حتی صحابه با یکدیگر اختلاف داشتهاند که به برخی از اختلافات اشاره میکنیم:
اختلاف در مسأله خلق قرآن. اختلاف در این که پیامبر(ص) در شب معراج خداوند را مشاهده کرده است. اختلاف در مسأله امکان رؤیت خداوند در روز قیامت. اختلاف در معنای «میزان» در روز قیامت. اختلاف در مسأله تأویل و تفویض. اختلاف در افضل بین صحابه.
برخی از افکار سلفیان وهابی
1. اعتقاد به جسمانیت خداوند و تشبیه او به خلق.
2. بیاحترامی و دشمنی نسبت به اهل بیت پیامبر(ص).
3. نسبت دادن شرک و کفر و بدعت گذاری به مخالفین خود.
4. دشمنی با فرقههای دیگر اسلامی و مخالفت با تقریب مذاهب و ادیان.
5. عدم اعتراف به اجماع مگر در مسائلی که موافق با مراد آنان است.(سلفیگری و پاسخ به شبهات وهابیت، ص31)
6. بیاعتنایی به مفسران، کتابهای تفسیری و مخالفت شدید با تأویل و مجاز که از اصول فهم لغت عربی و اسلوب آن حمایت میکند.
7. تمایل استدلال به حدیث و دوری و تنفر از استدلال به قرآن.
8. بازی کردن با حدیث نبوی و تناقضگویی در حکم بر آن.
9. مخالفت با عقل، عقلانیت و گفتوگو.
جمعبندی
وهابیان سلفی تنها خود را مسلمان و اهل توحید خالص دانسته و مسلمانان دیگر را مشرک و فاقد احترام میدانند. معتقدند خانههای مسلمانان جای حرب و شرک است و میگویند کسانی که معتقد به توسل، شفاعت، استغاثه به ارواح اولیای الهی، تبرک و... هستند، مشرکند و چه بسا شرک آنان از شرک عصر جاهلیت خطرناکتر است.
وهابیت علاوه بر مخالفت با علمای اهل سنت، با شیوههای مختلف در صدد مقابله با شیعه و آثار علمی آنان برآمدهاند و یکی از انگیزههای تهاجم وسیع وهابیت علیه مذهب اهل بیت(ع) ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آنان از این مکتب نورانی مطابق با سنت راستین محمدی(ص) است؛ زیرا شیعه امامیه بیشتر از دیگر مذاهب به طرح مباحث علمی میپردازد.
آل سعود از نشر کتابهای شیعه در میان جوانان جلوگیری کرده و اگر دانشجوی وهابی کتابی از شیعه در دستش باشد، از مراکز علمی اخراج میشود. چندین سال پیش آثار شیعی که در یکی از نمایشگاههای بین المللی کتاب مصر عرضه شد، وهابیان آن کتابها را خریداری کرده و سوزاندند.
یکی دیگر از فعالیتهای ضد شیعی وهابیهای سعودی توزیع کتابهای ضد شیعی و تبلیغ عقاید باطل خود به زبانهای مختلف در موسم حج میان حجاج است؛ به گونهای که در سال 1381، ده میلیون و 685 هزار جلد کتاب به 20 زبان زنده دنیا، غالباً بر ضد شیعه توسط دولت سعودی میان زائران خانه خدا توزیع شد.
در 12 رجب سال 1382 یکی از روحانیان سر شناس شیعه در منطقه قطیف کشور سعودی در مکه اظهار داشت: کتاب «لله ثم للتاریخ» که ضد شیعه است را با کامیونهای بزرگ در منطقه قطیف و احساء در میان شیعیان به رایگان توزیع کردند.
لازم به ذکر است عقاید پوچ وهابیان نه تنها در شیعیان تأثیر نمیگذارد، بلکه سایر مذاهب اهل سنت و ادیان دیگر از عقاید و عملکرد آنها بیزار هستند و ایجاد گروههای انحرافی، طالبان، القاعده، داعش و فرجام این گروهها دلیل بر شکست وهابیهای تکفیری و عقایدشان در صحنه بین المللی است.
/908/703/ر
مجتبی عباسی
منابع
1.من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق.
2.بحار الأنوار
3.مناقب موفق.
4.صحیح بخاری.
5.تفسیر فخر رازی.
6.ملل و نحل شهرستانی.
7.تاریخ ابن خلدون.
8.موسوعه جمال عبدالناصر.
9.سلفی گری و پاسخ به شبهات وهابیت، علی اصغر رضوانی، قم، مسجد جمکران.
10.تاریخچه نقد و بررسی وهابیها، محسن امین،ترجمه ابراهیم علوی، تهران، انتشارات امیر کبیر.
11.تاریخ وهابیان، ایوب صبری پاشا، ترجمه علی اکبر مهدی پور، تهران، انتشارات طوفان.
12.فجر صادق (فی الرد علی الفرقة الوهابیه المارقه)، جمیل صدیق زهاوی، ترجمه ابوالقاسم غضنفری، مؤسسه فرهنگی هنری مشعر.
*رسا