شهدای ایران shohadayeiran.com

روی صندلی می‌نشیند. یاس و ناامیدی را می‌شود از چشم‌هایش خواند. می‌گوید 23 سال دارد، اما در نگاه هر تازه واردی بیشتر از 30 سال به نظر می‌رسد. دست مادرش را محکم در دست می‌گیرد.
شهدای ایران:او قربانی یک جنایت سیاه شده. ماجرای زندگی او حادثه تلخی است که امکان دارد برای هر دختری رخ دهد. سحر، دختری است که اعتماد بیش از حد و سادگی تنها اشتباهش بود و زندگی اش را در سراشیبی سقوط قرار داد.

سحر حوصله حرف زدن ندارد. با اشاره او مادرش شروع به صحبت می کند: چند ماهی بود که از خانه مان پول گم می شد، اما از آنجا که هیچ غریبه ای به خانه ما رفت و آمد نمی کرد، نمی توانستم حدس بزنم این سرقت ها کار چه کسی است. حتی یک درصد هم احتمال نمی دادم کار سحر باشد. او نیاز مالی نداشت و هر چیزی که می خواست من و پدرش برای او فراهم می کردیم. اما از طرفی رفتار سحر تغییر کرده و دخترم بشدت افسرده شده بود. خودش را در اتاق مخفی کرده و هر وقت به اتاقش می رفتم او را در حالی که به دیوار زل زده بود، می دیدم.

با این که عقلم می گفت کار سحر است، اما حس مادرانه ام به من این اجازه را نمی داد که ناپدید شدن پول هایم را به گردن سحر بیندازم. به هر حال تصمیم گرفتم با او صحبت کنم، هم برای پول هایی که گم شده بود و هم به دلیل تغییر رفتاری که داشت. سراغ او رفتم و گفتم: سحر جان چرا اینقدر افسرده و ناراحت هستی؟ به من بگو چه شده است. قول می دهم که رفتاری غیرمنطقی از من سر نزند. دخترم در حالی که بشدت بغض کرده بود و بریده بریده کلمات را ادا می کرد و توان ناله هم نداشت، از حادثه سیاهی که برایش رخ داده بود گفت و خودش را مقصر تمام این بدبختی ها دانست.

همان طور که زن میانسال درحال صحبت بود، سحر شروع به گریه کرد. او آرام اشک می ریخت و دست مادرش را فشار می داد. زن میانسال سکوت کرده بود و حالا سحر بود که می خواست حرف بزند. دستان کشیده و باریکش را از دست مادرش بیرون آورد و درحالی که روسری اش را درست می کرد، گفت: واقعا خود کرده را تدبیر نیست، من زندگی ام را با نادانی ام از دست دادم. مدتی قبل وقتی در فضای مجازی بودم، در یکی از چت روم ها با پسر جوانی آشنا شدم. او خودش را شهاب معرفی کرد. شهاب می گفت که عاشق من شده و تصمیم به ازدواج دارد. هر روز چت می کردیم و هفته ای یک بار با هم قرار می گذاشتیم. شهاب مرد ایده آلی بود که در رویاهایم دنبالش بودم. آنقدر حرف های قشنگ زد و از آینده گفت که من هم عاشق او شدم. مدتی بعد شهاب مرا به خانه اش دعوت کرد، خانه شهاب بیشتر شبیه قصر بود. من با دیدن آنجا به خودم گفتم بهترین زندگی را خواهم داشت. شهاب زیبا بود و از طرفی وضع مالی اش طوری بود که من تا آخر عمر می توانستم در رفاه زندگی کنم. شهاب خودش را از مقابل در کنار کشید و مرا به داخل خانه دعوت کرد.

سحر ادامه داد: نمی توانم هیچ توصیفی از خانه داشته باشم، چرا که قصری فوق العاده بود. من غافل خیال می کردم او با یک نگاه عاشقم شده، اما نمی دانستم با یک نگاه خودم را به نابودی کشاندم...

دخترک در حالی که گونه هایش سرخ شده بود و نفس هایش دیگر او را برای بیان کلمات کمک نمی کردند، گفت: با او وارد خانه ویلایی شدم. شهاب رفت و با دو لیوان شربت برگشت. در حالی که سعی می کرد من احساس غریبی نکنم، گفت: بابام آلمان است و من تنها هستم. می بینی چه زندگی خوبی دارم، اما باید تنها در این خانه زندگی کنم که این حس خوبی نیست. تنهایی ترس دارد.

شهاب حرف می زد و من داخل خانه را ورانداز می کردم که ناگهان احساس کردم خانه دور سرم می چرخد. به طرف شهاب رفتم ناگهان سه پسر جوان را در کنار شهاب دیدم. با خود گفتم شاید توهم به من دست داده است. حال غریبی داشتم. اما توهم نبود، آنها به من نزدیک می شدند. قلبم تند تند می زد. مثل گنجشکی که در دام صیاد گرفتار است. صدای ضربان قلبم را می شنیدم. می خواستم فریاد بزنم، کمک بخواهم و با آنها بجنگم و حتی فرار کنم، اما توان مقابله کردن را نداشتم. آنها با هم پچ پچ کنان می گفتند الان وقتش است.

دیگر چیزی نفهمیدم، وقتی چشمانم را باز کردم، دیدم...

من زندگی ام را با یک اعتماد بیجا، ارزان فروختم. دیگر روی برگشتن به خانه را هم نداشتم.

سحر سکوت کرد، چشم های پر از اشکش را به من دوخت و آرام گفت: حالم از خودم به هم می خورد، وقتی به هوش آمدم فقط شهاب کنارم بود. به من گفت برای این که فیلمم را پخش نکند باید به او مبلغی پول بدهم. او می گفت اگر این پول را نپردازم، آبرویم را همه جا می برد و فیلمم را پخش می کند.

سحر که غصه های روی شانه هایش حکایت از کوله بار سوخته خاطره هایش بود، ادامه داد: آنقدر مستاصل بودم که نمی دانستم کار درست چی هست؟ از آبرویم و از این که خانواده ام در جریان این ماجرا قرار بگیرند بشدت می ترسیدم، به همین دلیل پولی که خواسته بود از بین پول های مادرم برداشتم و به او دادم. فکر می کردم او اگر این پول ها را بگیرد دست از سرم برمی دارد، چه ساده لوح بودم. او چند روز بعد دوباره با من تماس گرفت و بازهم تهدید کرد، اگر پول ندهی فیلم و عکس هایت را پخش می کنم.اخاذی های شهاب ادامه داشت، او در مدت 11 ماه از من 15 میلیون تومان گرفت. هر بار که به او باج می دادم، می گفت بار آخر است، اما باز هم بعد از مدتی کوتاه سراغم می آمد و آن روز سیاه را یادآوری می کرد. شهاب با شکایت من بازداشت شد و گفت که ابتدا قصد تفریح داشته و زمانی که به سادگی من پی برده، موضوع را با دوستانش در میان گذاشته و به این ترتیب آنها تصمیم گرفتند تا مرا قربانی خواسته های سیاه خود کنند. دستور بازداشت همدستانش نیز صادر شده است...

در این لحظه پسر جوان در حالی که دستبند فولادی دستانش را به هم دوخته است به اتاق بازپرسی می بردند و مادر و دختر هم پشت سر او وارد اتاق می شوند.

هشدار

مراقب دوستان نامرئی باشید

آرزو خاکپور، از کارشناسان پلیس فتا درباره این پرونده می گوید: دوستی های مجازی می تواند عواقب جبران ناپذیری برای کاربران داشته باشد به همین دلیل به همه جوانان و نوجوانان توصیه می شود از عضویت در سایت های دوستیابی پرهیز کنند. کاربران اینترنت در هنگام برقراری ارتباطات اینترنتی خود احساسی عمل نکرده و به هیچ عنوان به حرف های افراد ناشناس در محیط چت روم اعتماد نکنند، زیرا در فضای سایبری با افراد مجازی در ارتباط هستیم و هویت واقعی آنها برای ما مشخص نیست. استفاده نادرست و ناصحیح از این فضا موجب بروز مشکلات خانوادگی و اجتماعی زیادی می شود که تعدادی از آنها قابل جبران نیست.

وی ادامه داد: اتکا به اینترنت وفضای مجازی ممکن است درنگاه اول راهی آسان برای همسر یا دوستیابی تلقی شود، ولی واقعیت آن است که فضای نامطمئن مجازی می تواند فرصتی را برای سوءاستفاده کنندگان فراهم کند تا با دام افکنی اقدام به کلاهبرداری و فریب و آسیب به متقاضیان این خدمات کنند. لازم است والدین فرزندان خود را در فضای مجازی همراهی کنند و آگاهی و دانش لازم را در فرزندان خود بخصوص نوجوانان افزایش دهند تا احتمال آسیب در این فضا را برای خانواده خود به حداقل برسانند.

وی تاکید کرد: دلبستگی های به وجود آمده در دوستی های اینترنتی در دراز مدت ممکن است باعث سوء استفاده افراد فرصت طلب شود و در تجربه این دوستی ها، فرصتی برای انتخاب و شناخت صحیح دختر و پسر از یکدیگر به وجود نمی آید.

افراد در این گونه دوستی ها فقط ادعا می کنند که ارتباطشان با انگیزه ازدواج است و این رابطه بیشتر بر عشق ورزی کور استوار است و عنصر خردورزی و عقلانیت در تصمیم گیری های این چنینی وجود ندارد. دوستی های اینترنتی نه تنها مشکلی را برای پسران و دختران حل نمی کند، بلکه اگر هم این روابط به ازدواج بینجامد، در زندگی مشترک سوءظن و بی اعتمادی را برای دو طرف همراه دارد.

رئیس مرکز تشخیص و پیشگیری پلیس فتا با اشاره به این که معمولا دوستی های اینترنتی با انگیزه تفنن، سرگرمی و هوسرانی شکل می گیرد، تصریح کرد: عمر این دوستی ها بسیار کوتاه است و آنچه در پی آن باقی می ماند تعارض فکری و احساسی دختران و پسران و از دست دادن اعتماد به نفس و به وجود آمدن بدبینی در بین آنهاست. برای پیشگیری از چنین آسیب هایی باید خانواده ها به نقش حیاتی خود در برابر فرزندان آگاه شوند تا بتوانند الگوهای صحیح رفتاری را به فرزندان ارائه دهند و آنها را در برابر آسیب های اجتماعی واکسینه کنند. در این زمینه جامعه، خانواده و سازمان های مسئول می توانند با تقویت ارزش های اخلاقی، معنوی و انسانی و سست گردانیدن معیارهای مادی در نظر جوانان، تقویت و توسعه مراکز ورزشی و تفریحی و برنامه ریزی صحیح برای اوقات فراغت آنها، ارائه خدمات رفاهی و اجتماعی جهت برطرف کردن کمبودهای عاطفی کودکان و نوجوانان، پرورش احساس عزت نفس و اعتماد به نفس کودک و نوجوان در خانواده و مدرسه جلوی منزوی شدن جوانان در اجتماع و روی آوردن آنها به دوستی ها در فضای مجازی را بگیرند.

وی تماس خانواده ها با کارشناسان پلیس فتا از طریق سایت www. cyberpolice. ir، استفاده از فیلم ها و برنامه های تربیتی، پرهیز از سختگیری و تنبیه و همچنین اجتناب از آسان گیری در تربیت فرزندان، تشویق فرزندان به رعایت تعادل و دوری از بی بندوباری، برقراری احساس امنیت در خانواده و جامعه و جلوگیری از بروز اضطراب در نوجوانان و جوانان را از دیگر زمینه های پیشگیری و مقابله با چنین آسیب هایی در فضای مجازی عنوان کرد.

*جام جم
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار