شهدای ایران shohadayeiran.com

به طور قانوني از طريق سفارت ايران، مجوز برگشتنم به کشور صادر شد، اما از وقتي که پا به مشهد گذاشتم ديگر جايي براي خواب پيدا نمي کردم از سوي ديگر همه پول هايم را هروئين خريدم که خمار نمانم. چند روز آواره و سرگردان بودم تا اين که...
شهدای ایران:زن جواني که اعتياد شديدي به هروئين داشت وقتي در برابر مشاور و مددکار کلانتري شهيد فياض بخش مشهد قرار گرفت به بيان سرگذشت تلخش پرداخت وگفت: در يکي از شهرهاي خراسان رضوي زندگي مي کرديم تا اين که پدرم به بيماري سرطان دچار شد. آن روزها من دختر نوجواني بودم که به خاطر بيماري پدرم ترک تحصيل کردم. مادرم همه اموالمان را فروخت ولي با همه اين تلاش ها پدرم يک سال بعد فوت کرد و مابه مشهد آمديم. ۱۷ ساله بودم که مادرم براي آن که سرپناهي داشته باشد با يک تبعه خارجي ازدواج کرد ولي مدتي بعد ناپدري ام تصميم گرفت تا به کشور خودش برگردد. او مدعي بود چون به طور قاچاق و غيرمجاز وارد ايران شده است، در اين جا زندگي براي او با مشکلات زيادي همراه است و نمي تواند بيشتر از اين در ايران بماند.

اين گونه بود که من هم به همراه مادر و ناپدري ام عازم کشور همسايه شدم و باز هم به صورت قاچاق از مرز عبور کرديم. هنوز يک سال بيشتر از سکونت ما در آن کشور نمي گذشت که روزي مادرم از من خواست تا خود را براي مراسم عقد کنان آماده کنم. آن روز فهميدم که ناپدري ام مرا براي يکي از افراد قبيله اش خواستگاري کرده است و به اجبار پاي سفره عقد نشستم در حالي که او حدود ۲۰ سال از من بزرگ تر بود. «طالب» به هروئين اعتياد داشت و طولي نکشيد که مرا هم گرفتار اين بلاي خانمان سوز کرد اما زندگي من و «طالب» ۲ سال بيشتر طول نکشيد و همسرم در يک درگيري قبيله اي کشته شد. از آن روز به بعد من دوباره نزد مادرم بازگشتم و به زندگي کنار ناپدري ام ادامه دادم ولي او از وجود من بسيار ناراحت بود و به عنوان يک موجود مزاحم به من نگاه مي کرد.

در اين شرايط بود که آزار و اذيت ها و کتک کاري هاي ناپدري ام آغاز شد و او به هر بهانه اي مادرم را هم کتک مي زد تا مرا از خود جدا کند. تحمل اين شرايط در يک کشور غريب که هيچ حامي نداشتم خيلي برايم سخت بود به همين خاطر تصميم به بازگشت گرفتم تا بقيه عمرم را در کشورم زندگي کنم. بدين ترتيب با کمک سفارت ايران و صدور مجوز قانوني به مشهد بازگشتم اما به خاطر اعتياد شديدم به هروئين جاي مناسبي براي زندگي پيدا نمي کردم. پول هايم هم صرف خريد هروئين شده بود تا اين که به بهانه بيماري وارد اورژانس شدم که شب را در آن جا سپري کنم ولي پزشکان متوجه اعتياد و هروئين هاي همراهم شدند و با پليس تماس گرفتند... شايان ذکر است اين زن به دستور مقام قضايي و همکاري مددکاري کلانتري به مرکز بهزيستي معرفي شد.

ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي

*خراسان


نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار