به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ هنوز از حواشی برگزاری اولین شب برنامه «ققنوس» نگذشته است که باید آماده شویم برای برنامه شب دوم. طیف میهمانان شب دوم به شکلی مشهود با میهمانان شب گذشته متفاوت هستند؛ حضور استادانی چون ابراهیم فیاض و حسن عباسی موعد جهتگیری این برنامه در قدم دومش است.
ساعت 20:35 دقیقه است که با ماشین سید امیر جاوید، سردبیر برنامه برای برنامه امشب به سمت سازمان حرکت میکنیم. تفاوت برنامه امشب در تغییر مجری بخش دوم برنامه است، سیدامیر خودش مجریگری میکند. تفاوت دیگرش اضافهشدن مجری سوم است برای خواندن پیامکها در برنامه. این تدبیر سیدامیر است برای جلوگیری از فیلترکردن پیامکهای مخاطبین. به سیدامیر میگویم: «امشب سیداحمد نقش نیماجون را بازی میکند؟» میخندد و میگوید: «نقش سیدجون!»
سوار ماشین میشویم. سیداحمد دربندی کیف بزرگی را همراه دارد. به شوخی به او میگویم: »کیف حاوی پیامکهای برنامه را با خود آوردی؟» سیدامیر صدایش گرفته است و مدام گلو صاف میکند. به ورودی سازمان میرسیم، در لیست آفیش امشب هم در تایپ اسم من اشتباه دیشب رخ داده. دیگر هم برای ما عادی است، هم برای نگهبان. به هر تقدیر داخل میشویم. ساعت 21 است.
ورودی ساختمان سیما، پیاده که میشویم، سیدامیر همانجا کت و شلوارش را تن میکند. خوشتیپتر میشود. در راه که هستیم، سیدامیر دست در جیبش میکند و می گوید: «فراموش کردم تُربتم را بیاورم.» همینکه میگوید، سری تکان میدهد و مسیر راهروی پر پیچ و خم سازمان را طی میکند. وارد استودیو میشویم و سلامی میدهیم. تیم فیلمبرداری همان تیم دیشباند، بجز عوامل پشت صحنه که شیفتشان تغییر کرده است. تیم طراحی دکور مشغول تزئینات جامانده از شب گذشتهاند. کمتر از ساعتی به برنامه مانده و میشود از طریقه چسباندن کاغذ مقواهای رنگی به در و دیوارشان فهمید، وقت تنگ است. بجز بنر «ققنوس» که روی دیوار پشتی سن کار شده بود، فنجان و رومیزی و کفپوش و جای پرچم هم تغییر کرده است. تهیهکننده میگوید: «روی لیوانها هم لیبل ققنوس میخورد. آن وقت با خیال راحت هر شربتی را در آن جای دهید بنا به مذاق!» و بعد میخندد.
همراه دکتر عباسی با من تماس میگیرد که جلوی سازمانیم، اما مشکل آفیش داریم، هماهنگی کنید. به ظاهر دکتر خیلی زود آمده است.
میزِ مخصوص سیداحمد را آماده میکنند تا با آن ظاهر شق و رق پشتش بنشیند و هر از گاهی نظرات بینندگان را بخواند. منشی صحنه که یک جوانِ شر و شوری به نظر میرسد، رو به من میکند، با دست سیداحمد را نشان میدهد و میگوید: «از این جدیتر مجری نداشتید؟!» تهیهکننده دارد برای سیداحمد توضیح میدهد که هر آن چه خواستی بگویی را در قالب سوال مطرح کن و این را اضافه میکند که: «البته هر چیزی را نمیتوانی بگویی!» و بعد میخندد.
درخواست میکنند استودیو را برای آماده کردن تا شروع برنامه ترک کنیم. به سمت کافه حرکت میکنیم. تهیهکننده سفارش میکند پذیرایی خوبی کنند. از همین یکی دو شب دریافتم، پذیرایی خوب آنجا برای ما چای است. کافهدار هم برایمان چای میآورد!
در حال صرف چای هستیم که صدای دکتر عباسی از توی راهرو بلند میشود. از راه که میرسد، مستقیم به کافه میآید. سلام و علیک گرمی میکند. با عجله میگوید: «برنامه ساعت 21 بود؟» و فیاض را با اسم کوچک خطاب میکند که «ابراهیم آمد؟» دکتر به خیال اینکه برنامه ساعت 21 است، زود آمد. وقتی متوجه میشود برنامه برای ساعت 22 است، میخندد که ما خوشقول نیستیم، ولی امشب قسمت شد زودتر بیاییم. سید شروع به توضیحات میکند. دکتر میگوید: «پارت اول برنامه دیشبتان را دیدم»، سید توضیح میدهد که دیشب بهشتی با ناراحتی سالن را ترک کرد. دکتر تعجب میکند و میگوید: «چرا؟! او که انسان مبادی اخلاقی است.» سیدامیر ادامه میدهد که او از محل تیکه بحث ما حساس شد. عباسی اضافه میکند: «تا جایی که من دیدم مجری سوال چالشیای نپرسید. اگر یامین پور بود، بهشتی چه میکرد؟! از یامینپور این کارها برمیآید!» و بلند بلند قهقهه میزند.
دکتر در ادامه به بررسی مبانی سینما میپردازد و میگوید: «اساساً با موضوع بحث امشب مشکل دارم. چون مخالفم و معتقدم سینما تماماً سرگرمی نیست. سینما سه وجه دارد: هنر، صنعت و رسانه». در حین بحث منشی صحنه میآید و میگوید گریمور آمد. دکتر میگوید: «من حساسیت پوستی دارم. اگر اجازه دهید گریم نروم. هر چند سرم کچل است و مویم سفید و نور را منعکس میکند و فیلمبردارها اذیت میشوند!»
روبروی دکتر، روی میز، دیویدیهایی هست. تهیهکننده به این خیال که فیلمها را برای پخش آوردهاند، حرف از بازبینی احتمالی آنها میزند. دکتر که گرم صحبت است، خاطبش را عوض میکند و شروع به بحث تفصیلی از محتویات آنها با تهیهکننده میکند. تهیهکننده که مشخص است هیچ متوجه توضیحات دکتر نمیشود، مدام میگوید «بسیار عالی، بسیار عالی» و سری به نشانه تایید تکان میدهد. دکتر مجموعه 20 جلدیای را که برای گفتوگو آورده، روی میز میگذارد و شروع می کند تک به تکش را برای تهیهکننده توضیح دادن! در میان توضیحاتش 10-15 تایی اصطلاحات انگلیسی میگوید که دقیقاً نمیفهمم چه میگوید. تهیهکننده از کوچکترین وقفهای که میان حرف دکتر پیدا میکند، هماهنگی را بهانه میکند و میرود.
دکتر چای دوم را که میخورد، منشیصحنه که کنارمان نشسته بود، خطاب به جمع میگوید: «لطفاً قبل از برنامه اگر نیاز بود سرویس بهداشتی بروید، چون روی آنتن دیگر من نمیتوانم کاری کنم.» دکتر میخندد و میگوید: «خیالتان جمع، مراقبیم.»
برنامه نزدیک است، با دکتر سمت استودیو حرکت میکنیم. در راه مشغول بحث هستیم. به استودیو که میرسیم، دکتر فیاض از راه میرسد. متوجه ما نمیشود. عباسی صدایش میزند. فیاض برمیگردد و نگاه میکند و با خنده میگوید: «انقدر خوشگل شدید که نشناختیم!» همدیگر را در آغوش میگیرند.
اعلام میکنند برنامه با تاخیر نیمساعته روی آنتن میرود. مشکل اینترنت و لپتاب امشب هم وجود دارد. در این فاصله مجری هم از راه میرسد. گویا فراموش کرده بودند او را آفیش کنند و 40 دقیقه در سرمای بیرون منتظر مانده است.
نهایتا ساعت 22:30 دقیقه میگویند، آماده شوید برای پخش. دکور تقریباً آماده شده است. سریع وسایل را از روی سن جمع میکنند. میهمانان روی مبل مستقر میشوند. یک دقیقه مانده به پخش. مسئول پخش زیرنویسها، آماده پخش زیرنویس میشود. از من اسم مجری را میپرسد تا مشکل دیشب دوباره رخ ندهد! تلویزیون اتاق پخش تیتراژ را نشان میدهد. دوربین یک، اما داخل استودیو را نشان میدهد. عباسی میخندد. منشی صحنه شماره معکوس را میخواند و برنامه شروع میشود. مجری سلام و علیکی میکند و سپس موضوع امشب را شرح میدهد.
عناوین میهمانان را برای زیرنویس شدن، به مسئولش میدهم. نام سایت برنامه را هم به آن اضافه میکنم. ناظر پخش امشب که به نظر اهل حالتر از دیشبی است، میگوید: «باید از پخش تیئید بگیرم؛ چون ما فقط اجازه داریم آدرسهای اینترنتی با irib را زیرنویس کنیم.» استعلامی میکند و اجازه اش را میگیرد.
فرد همراه دکتر عباسی تصاویری از پوستر فیلمها و کتابها آورده که در حین صحبت دکتر نمایش دهد. ناظر پخش میگوید: «بیاورید تا بازبینی کنم.» ناظر یک تصویر را حذف میکند و روی تصویر دیگر که میرسد، چند ثانیهای توقف میکند، خوب نگاه میکند. دودل است که تایید کند یا نه. همراه دکتر چند باری در گوشش میخواند که اینکه ایرادی ندارد، همه همهاش قرار است دو ثانیه نمایش داده شود و ناظر که اصرار را میبیند میگوید: «پس خیلی سریع ازش رد شوید!»
مجری برنامه در حین بحث چند جملهای از صحبتهای دیشب بهشتی را میآورد و نظر میهمانان را هم میپرسد. در طول برنامه هر جا تذکری از گوشی به مجری میدهند، بلافاصله اجرا میکند. حتی گاهی میان صحبت مهمانان اعلام وُله میکند. تهیهکننده میگوید: «نه به دیشب که گوش به حرفمان نمیداد. نه به امشب که مجریِ حرف گوشکنی شده!»
وُله دوم پخش میشود و دکتر عباسی میگوید: «من تعلق خاطری به این فیلم دارم. چند فیلم در آینده سینمای ما تاثیرگذار خواهند بود، یکیاش همین است.» انتهای ولُه با خط درشت میخُرد «سینمای اشراق»! کارگردان که کنارم ایستاده میخندد و میگوید پول این تبلیغ را باید بدهید. جالب اینجاست که ولُه تولیدی صداوسیما بود.
مجری کات میدهد به سیداحمد تا پیامکها را بخواند. دوربینها لحظهای جا میمانند و سید نیز با دوبار تپق سلام میدهد. شروع میکند به طرح سوالات بینندگان. سیدامیر که کنارم در اتاق فرمان ایستاده، بدون پلکزدنی به صفحه مانیتور پخش نگاه میکند. استرس دارد که خوب اجرا کند.
دوربین مجدداً به گفت و گو برمیگردد. دکترعباسی بحث را پی میگیرد. لابلای بحث از «مرحوم فردید» نام میبرد. دستیار کارگردان که هم جوان است و هم بیاطلاع از این مباحث، این سخن دکتر را «مرحوم فردین» میشنود و کلی با این به اصطلاح سوتیای که توانسته بگیرد، میخندد!
در همین لحظات دکتر زرشناس هم وارد استودیو 12 میشود. دکتر، میهمان بخش دوم است. بیشیله پیله، کاپشن سبز رنگ و همیشگیاش را به تن کرده، مثل همیشه لبخند روی لبانش نشسته است. سیدامیر که در کنار صدابردار نشسته و در حال تنظیم متن صحبتش است، با ورود دکتر به استقبال او میرود. سلام و احوالپرسی گرمی میکنند و دکتر آماده میشود برای ورود به سن. میگوید: «گرم است اشکالی ندارد کاپشنم را درآورم و بدون کاپشن جلوی دوربین بیایم؟» زیر کاپشن لباس سادهای دارد. من، سیدامیر و تهیهکننده همدیگر را نگاه میکنیم. سیدامیر میگوید: «مشکلی نیست دکتر! ما همهجوره دوستت داریم»، زرشناس یک جلد از کتاب جدیدش، «اشارات و تنبیهات»، را نیز با خود آورده و به اولین کسی که رسید هدیه میدهد. سیدامیر اجازه میگیرد تا این کتاب را در ابتدای بخش دو معرفی کند.
هاشمزاده هنوز نرسیده و ساعت 23:10 است. ولُه دیگری پخش میشود تا بحث داغ فیاض و عباسی به سرانجامی برسد. عباسی تسبیحاش را از جیب بیرون آورده و درست در کادر دوربین با آن بازی میکند. کارگردان میگوید: «به دکتر بگویید تسبیحاش را جمع کند، تا شروع به چرخاندنش نکرده!»
به هر ترتیب است، هاشمزاده خود را میرساند. همین که وارد اتاق پخش میشود، تهیهکننده جلو میرود و میگوید: «ما خیلی خوشحالیم از مشاهده مجدد شما»، هاشمزاده با خنده پاسخ میدهد: «شما بزرگوارید و وقتی بزرگوار باشید، همین میشود!»
بخش اول برنامه تمام میشود. دکتر عباسی و فیاض از استودیو خارج میشوند. عباسی کتابهایش را بغل زده، جوری که جلوی دیدش را گرفته. فیاض کتابها را از دست او میگیرد و میگوید: «اینها برایم من شد. به شما نمیدهم.» عباسی هم میگوید: «چهار جلدش برای شما، باقیاش را در چند مرحله میفرستیم.» فیاض میگوید: «من همهاش را می خواهم. چهار تا بدردم نمیخورد!» و همه را میبرد با خود.
در همین حین ولهای کوتاه پخش میشود. گفت و گو به روی میز دیگری منتقل میشود. مجری بخش دوم سیدامیر جاوید است. بحث حول سینمای آرمانی اخلاقی-اجتماعی شکل میگیرد.
در حین بحث زرشناس مدام هاشم زاده را با عنوان دکتر خطاب میکند. هاشمزاده انگار امشب خسته است و خوابآلود. سیدامیر در لابلای حرفهایش با همان حالت دست همیشگیاش، سخن از سینمای آرمانگرا میگوید. کارگردان که پشت میز تدوین نشسته و انگار خسته است و اصلاً حوصله شنیدن بحثهای فلسفی، آن هم ساعت 12 شب را ندارد، با دیدن این تصویر میگوید: «واقعگرایی پول است. پول! دلار سر به فلک کشیده شما نشستهاید بحث چه میکنید!» و بعد خمیازه میکشد. در پشت صحنه برای پخش پیامکهای برنامه، بلیت جشنواره میخواهند.
زرشناس غفلت سینمای ما از جنگ نرم را موجب حیرتش میداند و با شور و اشتیاق بحث می کند. فیلمبردارها طبق معمول پشت دوربین چرتشان گرفته و کم مانده خواب بروند. سیدامیر تذکر زمانی میدهد که وقت در حال اتمام است. زرشناس اما زمان میخواهد. سید پشت دوربین اعلام میکند که گویا زمان را از ما گرفتند و خداحافظی میکند.
با قطع پخش، داخل استودیو میشویم. زرشناس شاکی است که 10 دقیقه زمان کمتری - که به قول او - به میهمانان بخش قبل دادید، اما به ما ندادید. زرشناس از جایش بلند میشود و خطاب به هاشمزاده میگوید: «دکتر! خسته نباشید.» هاشمزاده تا پایان دکتر میماند.
از استودیو خارج میشویم و در راهروی سازمان به سمت کافه میرویم. چای که صرف میشود، ساختمان سیما را ترک میکنیم. در موقع خروج دکتر زرشناس تا همه را از دَر خارج نکند، بیرون نمیرود.
منبع : snn