آنجا با قناصه تکتیراندازی میکرد و میگفت: هر هدفی که زدنش سخت است آیهای خاص از قرآن کریم را میخوانم و تیرم درست به هدف میخورد و این نشانه عمق پیوند او با قرآن بود.
شهدای ایران: طبق معمول هرهفته هیأتی قرآنی متشکل از «سیدعلی سرابی» قائممقام شورای عالی قرآن، «حسن محمدی» مدیرعامل اتحادیه تشکلهای قرآنی، «مجید و سعید زکیلو» قاریان قرآن کریم، «رحیم قربانی» رئیس سازمان قرآن و عترت سپاه و جمعی از نمایندگان رسانهها به دیدار خانواده شهید «احمد مولایی» رفتند.
این دیدار درست در سالروز شهادت شهید انجام شد و گویا خودش اهالی قرآن را دعوت کرده بود و از آنجایی که پدر و مادر این شهید بزرگوار از دنیا رفتهاند، در این دیدار میهمان برادر شهید بودیم.
در ابتدای برنامه قربانی گزارشی از یادواره «سورههای سرخ» به خانواده شهید ارائه کرد و پس از وی سرابی ضمن آرزوی رحمت و مغفرت برای پدر و مادر این شهید گفت: شهدا به درجات بالای انسانیت رسیدهاند از این رو «عِندَرَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» هستند برای ما افتخار است که خدمت خانواده معظم شهدا برسیم. ما خاک پای خانواده شهدا هستیم و از دیدار با این عزیزان فیض میبریم.
«مجید زکیلو» استاد قرآن کریم نیز با اشاره به مقام شهدا نزد خداوند گفت: خداوند متعال این شهدا را برای خودش پرورش داده و زبان از بیان وصف این عزیزان قاصر است. خدا درباره شهدا فرموده است که اینها زنده هستند و امامخمینی(ره) در تفسیر این آیه میفرمایند: این که شهدا زنده هستند در برابر اینکه نزد پروردگارشان روزی میخورند چیزی نیست.
شاگردی که استاد معلمش شد
زکیلو در ادامه افزود: شهید مولایی نوجوان عزیزی بود که در جلسات قرآنی شاگرد من بود، اما بعدها به درجاتی رسید که استاد من شد و از او درس میگرفتم. او به قدری از ما جلو رفت که نیاز داریم از او مدد بگیریم.
این شهید عزیز همیشه اولین نفری بود که در جلسه قرآن حاضر میشد و تا آخر جلسه هم حضور داشت. به زیبایی قرآن میخواند و همه نکات را به کار میبست پدر احمد قاری و مداح اهلبیت(ع) بود و احمد هم راه پدر را در پیش گرفته بود که ناگهان مدتی در جلسات حضور پیدا نکرد، سراغ او را از پدرش گرفتیم که گفت: احمد به جبهه رفته و دو ماه بعد هم شهید شد.
احترام به پدر و مادر از خصوصیات بارز شهید بود
از خصوصیات بارز وی میتوان به ادب و متانتی مثال زدنی در برابر پدر و مادر و استاد اشاره کرد. صدای او لطافت و زیبایی خاصی داشت و در تلاوتش معصومیتی احساس میشد. به نظر من خداوند او را خرید و به طرف خود برد.
در ادامه برنامه، برادر شهید ضمن خیر مقدم به حاضران گفت: حضور شما عزیزان باعث شد احساس کنم که ما هنوز فراموش نشدهایم و از اینکه به دیدار ما آمدهاید بسیار خوشحالم.
توصیه شهید مولایی به برادر
شهدا در گذشت، احترام، متانت، ادب و همه خصوصیات اخلاقی جور دیگری بودند و احمد هم مانند سایر شهدا با دیگر همسن و سالان خود تفاوت داشت. ما به همراه پدر در جلسات قرآن شرکت میکردیم به یاد دارم یک شب سه نفری در حال رفتن به هیأت بودیم. در آن زمان من 12 و احمد 15 سال سن داشتیم. من چند قدمی جلوتر از پدر راه میرفتم که احمد به من گفت: انسان هیچ وقت جلوتر از پدرش راه نمیرود. احمد نسبت به من بسیار باگذشت بود، قاری بسیار خوش صدایی بود و در جلسات استاد مولایی هم چند بار تلاوت کرده بود.
تلاوت قرآن و مداحی پدر در مراسم شهادت پسر
احمد در خانواده ما بعد از چند دختر به دنیا آمد از این رو خانواده نذر کرده بودند که احمد در ایام محرم تا اربعین سیاه بپوشد. این شهید عزیز از کودکی در راه هیأت و امامحسین(ع) وارد شد و در همین راه هم به شهادت رسید. پدرم به شدت به احمد علاقه داشت اما از شهادت احمد همواره خدا را شکر میکرد و در مراسمهای احمد خودش قرآن میخواند و مداحی میکرد.
آیهای که تیر شهید را به هدف میرساند
در منطقه تک تیرانداز بود و یک اسلحه قناصه داشت به من میگفت: هر گاه میخواهم هدفی را بزنم که زدنش سخت است آیه «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» را میخوانم و تیرم درست به هدف میخورد. اینها نشانه این بود که وی تا چه حدی از قرآن بهره برده بود. سرانجام در سال 1362 در عملیات والفجر چهار برای نجات یکی از همرزمان که گلوله خورده بود خاکریز را ترک میکند و از هر دو پا مورد اصابت گلوله دشمن قرار میگیرد و به شهادت میرسد. هنگامی که او شهید شد همه ما اضطراب عجیبی پیدا کرده بودیم و از شهادت احمد هم باخبر نبودیم آن روز خواهرم به ما گفت: پسر همسایه شهید شده و این حرف اضطراب ما را بیشتر کرد. من طاقت نیاوردم و به بهانه خرید نان از خانه بیرون رفتم از شدت ناراحتی جلوی نانوایی روی زمین نشستم که در همین حال خبر شهادت احمد را به من داد.
خواهر شهید مولایی یکی دیگر از حاضران بود که در کناری نشسته و فقط به سخن حاضران گوش میداد، اما اصرار میهمانان باعث شد تا چند کلامی درباره برادر شهیدش سخن بگوید.
احمد برادر بسیار مهربان و دلسوز بود او احترام بسیار زیادی به پدر و مادرمان میگذاشت و در کارهای منزل مادرم را کمک میکرد. همسر من نظامی بود و اغلب به دلیل مأموریت در منزل نبود، احمد برای این که من تنها نباشم هر وقت همسرم به مأموریت میرفت به منزل ما میآمد و شب را پیش من میماند.
حضور همزمان شهید در خواب خواهر و برادران
دو هفته پیش خواب دیدم که احمد در محل قدیمی ما به دنبال پدر و مادرم میگردد با برادرم حامد تماس گرفتم و گفتم بیا به بهشتزهرا برویم او هم از پیشنهاد من استقبال کرد و با هم به مزار احمد رفتیم پس از بازگشت همسر برادرم گفت: صبح برادرت از خواب بیدار شد و با حالت گریه به میگفت که احمد را در خواب دیدم که در محل به دنبال پدرم میگشت. این نکته برای ما بسیار عجیب بود که هر دو در یک شب احمد را در خواب دیدیم که به دنبال پدر بود.
«سعید زکیلو» از دوستان و هم محلیهای شهید مولایی این شهید بزرگوار را نمونه محبت و رفاقت دانست و گفت: احمد جوان مهربانی بود و در رفاقت، محبت و دوستی نمونه بود اگر از همسن و سالها و دوستان او بپرسید هیچ کسی نکته منفی از او به یاد ندارند
این دیدار درست در سالروز شهادت شهید انجام شد و گویا خودش اهالی قرآن را دعوت کرده بود و از آنجایی که پدر و مادر این شهید بزرگوار از دنیا رفتهاند، در این دیدار میهمان برادر شهید بودیم.
در ابتدای برنامه قربانی گزارشی از یادواره «سورههای سرخ» به خانواده شهید ارائه کرد و پس از وی سرابی ضمن آرزوی رحمت و مغفرت برای پدر و مادر این شهید گفت: شهدا به درجات بالای انسانیت رسیدهاند از این رو «عِندَرَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» هستند برای ما افتخار است که خدمت خانواده معظم شهدا برسیم. ما خاک پای خانواده شهدا هستیم و از دیدار با این عزیزان فیض میبریم.
«مجید زکیلو» استاد قرآن کریم نیز با اشاره به مقام شهدا نزد خداوند گفت: خداوند متعال این شهدا را برای خودش پرورش داده و زبان از بیان وصف این عزیزان قاصر است. خدا درباره شهدا فرموده است که اینها زنده هستند و امامخمینی(ره) در تفسیر این آیه میفرمایند: این که شهدا زنده هستند در برابر اینکه نزد پروردگارشان روزی میخورند چیزی نیست.
شاگردی که استاد معلمش شد
زکیلو در ادامه افزود: شهید مولایی نوجوان عزیزی بود که در جلسات قرآنی شاگرد من بود، اما بعدها به درجاتی رسید که استاد من شد و از او درس میگرفتم. او به قدری از ما جلو رفت که نیاز داریم از او مدد بگیریم.
این شهید عزیز همیشه اولین نفری بود که در جلسه قرآن حاضر میشد و تا آخر جلسه هم حضور داشت. به زیبایی قرآن میخواند و همه نکات را به کار میبست پدر احمد قاری و مداح اهلبیت(ع) بود و احمد هم راه پدر را در پیش گرفته بود که ناگهان مدتی در جلسات حضور پیدا نکرد، سراغ او را از پدرش گرفتیم که گفت: احمد به جبهه رفته و دو ماه بعد هم شهید شد.
احترام به پدر و مادر از خصوصیات بارز شهید بود
از خصوصیات بارز وی میتوان به ادب و متانتی مثال زدنی در برابر پدر و مادر و استاد اشاره کرد. صدای او لطافت و زیبایی خاصی داشت و در تلاوتش معصومیتی احساس میشد. به نظر من خداوند او را خرید و به طرف خود برد.
در ادامه برنامه، برادر شهید ضمن خیر مقدم به حاضران گفت: حضور شما عزیزان باعث شد احساس کنم که ما هنوز فراموش نشدهایم و از اینکه به دیدار ما آمدهاید بسیار خوشحالم.
توصیه شهید مولایی به برادر
شهدا در گذشت، احترام، متانت، ادب و همه خصوصیات اخلاقی جور دیگری بودند و احمد هم مانند سایر شهدا با دیگر همسن و سالان خود تفاوت داشت. ما به همراه پدر در جلسات قرآن شرکت میکردیم به یاد دارم یک شب سه نفری در حال رفتن به هیأت بودیم. در آن زمان من 12 و احمد 15 سال سن داشتیم. من چند قدمی جلوتر از پدر راه میرفتم که احمد به من گفت: انسان هیچ وقت جلوتر از پدرش راه نمیرود. احمد نسبت به من بسیار باگذشت بود، قاری بسیار خوش صدایی بود و در جلسات استاد مولایی هم چند بار تلاوت کرده بود.
تلاوت قرآن و مداحی پدر در مراسم شهادت پسر
احمد در خانواده ما بعد از چند دختر به دنیا آمد از این رو خانواده نذر کرده بودند که احمد در ایام محرم تا اربعین سیاه بپوشد. این شهید عزیز از کودکی در راه هیأت و امامحسین(ع) وارد شد و در همین راه هم به شهادت رسید. پدرم به شدت به احمد علاقه داشت اما از شهادت احمد همواره خدا را شکر میکرد و در مراسمهای احمد خودش قرآن میخواند و مداحی میکرد.
آیهای که تیر شهید را به هدف میرساند
در منطقه تک تیرانداز بود و یک اسلحه قناصه داشت به من میگفت: هر گاه میخواهم هدفی را بزنم که زدنش سخت است آیه «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» را میخوانم و تیرم درست به هدف میخورد. اینها نشانه این بود که وی تا چه حدی از قرآن بهره برده بود. سرانجام در سال 1362 در عملیات والفجر چهار برای نجات یکی از همرزمان که گلوله خورده بود خاکریز را ترک میکند و از هر دو پا مورد اصابت گلوله دشمن قرار میگیرد و به شهادت میرسد. هنگامی که او شهید شد همه ما اضطراب عجیبی پیدا کرده بودیم و از شهادت احمد هم باخبر نبودیم آن روز خواهرم به ما گفت: پسر همسایه شهید شده و این حرف اضطراب ما را بیشتر کرد. من طاقت نیاوردم و به بهانه خرید نان از خانه بیرون رفتم از شدت ناراحتی جلوی نانوایی روی زمین نشستم که در همین حال خبر شهادت احمد را به من داد.
خواهر شهید مولایی یکی دیگر از حاضران بود که در کناری نشسته و فقط به سخن حاضران گوش میداد، اما اصرار میهمانان باعث شد تا چند کلامی درباره برادر شهیدش سخن بگوید.
احمد برادر بسیار مهربان و دلسوز بود او احترام بسیار زیادی به پدر و مادرمان میگذاشت و در کارهای منزل مادرم را کمک میکرد. همسر من نظامی بود و اغلب به دلیل مأموریت در منزل نبود، احمد برای این که من تنها نباشم هر وقت همسرم به مأموریت میرفت به منزل ما میآمد و شب را پیش من میماند.
حضور همزمان شهید در خواب خواهر و برادران
دو هفته پیش خواب دیدم که احمد در محل قدیمی ما به دنبال پدر و مادرم میگردد با برادرم حامد تماس گرفتم و گفتم بیا به بهشتزهرا برویم او هم از پیشنهاد من استقبال کرد و با هم به مزار احمد رفتیم پس از بازگشت همسر برادرم گفت: صبح برادرت از خواب بیدار شد و با حالت گریه به میگفت که احمد را در خواب دیدم که در محل به دنبال پدرم میگشت. این نکته برای ما بسیار عجیب بود که هر دو در یک شب احمد را در خواب دیدیم که به دنبال پدر بود.
«سعید زکیلو» از دوستان و هم محلیهای شهید مولایی این شهید بزرگوار را نمونه محبت و رفاقت دانست و گفت: احمد جوان مهربانی بود و در رفاقت، محبت و دوستی نمونه بود اگر از همسن و سالها و دوستان او بپرسید هیچ کسی نکته منفی از او به یاد ندارند