"در واقع ما آموزش به کارگیری را از آنها گرفتیم ولی آموزش تولید را به آنها دادیم، کارخانجات تولید صنعت موشکی سوریه از ایران به آنجا منتقل شده است دیگر طوری شد که حتی جبهه مقاومت هم آموزش ساخت موشکهایش را از ایران یاد گرفته است."
به گزارش شهدای ایران به نقل از تسنیم، اگر روزگاری مجبور بودیم برای شروع کار، از لیبی موشک بخریم و در سوریه آموزش ببینیم، حالا حتی کارخانجات موشکسازی سوریه هم ایرانی شده است و همان کشورها از ایران موشک میخرند.
این در حالیست که ایران در حوزه موشکی با سختترین تحریمهای غرب مواجه بوده و هست.
سردار امیرعلی حاجی زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در گفتوگو با "ویژهنامه قیام سجیلها(ویژه سیامین سال اقتدار موشکی سپاه)" به سطح توانایی موشکی این روزهای ایران میپردازد که متن کامل آن به شرح ذیل است:
* از چه زمانی فکر «ساخت» موشک در سپاه شکل گرفت؟ با توجه به اینکه ما در ابتدا موشکهایی را خریدیم که حتی توان شلیک آنها را هم نداشتیم.
دشمن از سال 63 تا سال65 برای اینکه بتواند انسجامی در جبهه باطل به وجود بیاورد، قذافی را وادار به قطع پشتیبانی از ایران کرد اما از همین مقطع در سال 63 بود که ما به موازات، کار شروع به ساخت موشک کردیم. یعنی به صورت مخفی 2 فروند از این موشک ها جدا شد و -برای مهندسی معکوس- در اختیار هسته اولیه صنعت موشکی در وزارت سپاه آن روز قرار گرفت.
یادم هست که در همان ماه های اول، حضرت آقا که آن زمان رئیس جمهور بودند، آمدند برای بازدید از مجموعه.
این مجموعه ای که عرض میکنم، یک مجموعه کوچک با تعداد محدود نفرات بود و هنوز کار خاصی نشده بود ولی به خاطر اهمیت کار، رئیس جمهور برای بازدید آمدند.
در آن جلسه، حضرت آقا خیلی تاکید داشتند که این کار باید به نتیجه برسد ولی ماها که با این کارها آشنا بودیم می دیدم که این موشک به این سادگیها قابل ساخت نیست.
بعد از بازدید آمدند و دیدند که این دوتا موشک هنوز داخل کانتینر دست نخورده و باز نشده است. بچهها داشتند مطالعات قبل از دمونتاژ را انجام می دادند. خیلی با حوصله و دقت می خواستند کار کنند تا چیزی تخریب نشود. همین مقداری باعث شده بود که اینها هنوز چیزی را باز نکنند.
من دیدم آنروز حضرت آقا اصلا با تعجب گفتند این را چرا باز نکردید؟ چرا می ترسید؟ حالا عین جملات در ذهنم نیست ولی مضمون صحبت هایشان این بود که هراس نکنید بروید جلو. آقا یک جوری تهدیدشان کرد که اگر اینها را باز نکنید ممکن است اینها را بیایند ببرند. تحریک و تشویقشان کرد که زودتر این کار را بکنند.
جنگ هم در حوزه زمینی و هم جنگ شهرها ادامه داشت و عراق خود را برای یک حمله موشکی وسیع آماده می کرد تا اینکه در سال 65 شوروی و امریکا موفق شدند بالاخره قذافی را متقاعد بکنند که پشتیبانی ها را قطع کند. او هم به فرمانده نیروهای لیبی در اینجا که سرگرد سلیمان بود ابلاغ کرد تا دیگر موشک شلیک نشود. بعدها متوجه شدیم که بعضی قطعات را هم باز کردند. در واقع ما خلع سلاح شده بودیم ولی خبر نداشتیم.
اما آنها هم یک چیزی را نمی دانستند؛ اینکه نیروهای ما آموزش دیده و مسلطاند.
آنها کار خودشان را می کردند ما هم کمک می کردیم ولی تصورشان این بود که بچه های ما چیزی از موشک بلد نیستند مطمئن بودند از این.
ما هم تلاش هایی را در داخل برای ساخت شروع کرده بودیم و هم تلاش هایی را برای خرید موشک از کره شمالی. کره شمالی هم در آن مقطع در حال ساخت موشک بود و از ما جلوتر بودند.
موقعی که اینها تمرد کردند و دست از کار کشیدند، من به همراه برخی از دوستان برای تحویل محموله موشکی به کره شمالی رفته بودیم و نمی دانستیم در ایران چه خبر است. آن روز من خبر عجیبی شنیدم. از سفارت گفتند با شما از ایران کار دارند. تماس گرفتن همین الان در این مقطع بین ایران و کره شمالی سخت است (خنده) یعنی یک ویژگی هایی دارد این کشور که ارتباطاتش مثل بقیه کشورها نیست. آن روز که اصلا یک چیز عجیب و غریبی بود.
خلاصه ما رفتیم سفارت و با کلی هماهنگی و برنامهریزی، توانستیم با شهید طهرانی مقدم ارتباط بگیریم. شروع کردیم به صورت پوششی با هم حرف زدیم تا اگر کسی صدای ما را شنود کرد، متوجه نشود.
حسن به من حالی کرد که اتفاقاتی در ایران افتاده است و یک چیزهایی را کم دارند و از ما خواست تا اینها را بگیریم و با خودمان ببریم به ایران.
یادم هست 10 فروند موشک برای بارگیری آماده بود که حسن آقا دقیقه 90 این موضوع جدید را مطرح کرد.
من از سفارت ایران در پیونگ یانگ پولی قرض کردم -کاری که اصلا روال نبود- و از همان کارخانه ای که داشتیم موشک ها را تحویل می گرفتیم، آن قطعاتی که حسن سفارش کرده بود خریدیم و آنها هم با ما همکاری کردند.
موشک ها را در شب و در سرمای 20 تا 25 درجه زیر صفر بار کردیم و حتی برای جمع کردن وسایل هم دیگر به شهر برنگشتیم.
همان شب تا صبح اینها را جمع کردیم و صبح کارهایمان که تمام شد راهی شدیم و گفتیم باید برگردیم ایران دیگر جای ماندن نیست اینجا. ما چند وعده اصلا غذا نتوانستیم بخوریم یعنی گرسنه رسیدیم ایران. هواپیمایما باری بود ولی به هر حال امکانات را آوردیم.
موقعی که رسیدیم، همه بچهها بسیج شدند تا توانستیم دوباره موشک را راه بیندازیم ولی خب مشکلاتی هم داشتیم. 2 سال بود که بچه ها از تجهیزات دور بودند، تمرین و رزمایش نکرده بودند و اساسا موشکی شلیک نشده بود.
لیبیاییها تجهیزات را ناقص کرده بودند و کار بسیار سخت بود. امکاناتی که ما از کره شمالی آمده بود، کپی سازی کرده بودند ولی با سیستم روسی فرقهایی داشت.
با هر سختی که بود، سیستم راه افتاد و اولین موشک شلیک شد.
* یکی از سختیهای کار خصوصاً در سیستم سپاه در ایام جنگ، نگه داشتن نیروها در ایامی بود که برای مدت زیادی عملیات انجام نمیشد. حالا این فاصله در حوزه موشکی هم بیشتر بود. نیروها را چطور نگه می داشتید؟
بیشترین فشارها روی حاج حسن بود. مدام نصیحت می کرد اما این نصیحتها هم بُردی داشت. یک ماه خبری نبود و بعد دوباره همه جمع می شدند و به سراغ حسن می آمدند و می گفتند که حسن دست بردار. این کار به نتیجه نمی رسد. ما را رها کن که به یگانهای دیگر برویم.
خیلی از بچهها هم بین دو عملیات موشکی مثلا چند ماهی که ممکن بود فاصله بیفتد، به همراه یگانهای دیگر برای شرکت در عملیات ها میرفتند و دوباره بعد از عملیات بر می گشتند ولی راضی به این نبودند و می گفتند به ما اجازه بدهید که برویم.
حسن چندین مرتبه جلسه گذاشت تا اینکه بالاخره رفته رفته بُرد حرف حسن کوتاه میشد و دیگر بچه ها نمیپذیرفتند. مانده بودیم چه کار کنیم. بالاخره تصمیم گرفتیم تا بچه ها را جمع کنیم ببریم پیش آقا محسن، فرمانده سپاه و ایشان یک مقداری صحبت کند بلکه بچه ها یک چند ماهی دیگر روحیه پیدا کنند و بایستند و کار کنند.
این هایی که می گویم برای قبل از مقطع 1365 و مقطعی است که در واقع دیگر لیبیایی ها دست از کار کشیدند.
خب! یک جلسه خیلی جالبی با آقا محسن داشتیم و با 40 یا 50 نفر از بچه های اصلی که محور بودند پیش آقا محسن رفتیم و ایشان هم یک صحبتی با اینها کرد، اما در این کار نتیجه عکس گرفتیم.
آقا محسن گفت دنیا یک اشتباهی کرده و به ما موشک داده و این اشتباه خود را دارد جبران می کند و به ما دیگر موشک نخواهد داد. این تجهیزات و امکاناتی را که گرفتیم آخر امکاناتی است که گیر ما آمده. یک تحلیل این طوری کردند. دقیقا همان چیزی که بچهها می گفتند و موقعی که ما از جلسه بیرون آمدیم، همه سر حسن ریختند و گفتند که ما هم همین را میگوییم. حسن می گفت چه فکر می کردیم و چه شد! خیلی کارمان سخت شد و دیگر آقا محسن این حرف ها را زده بود و نمی شد کاری بکنیم.
حالا نمی دانم یا ما از قبل ایشان را خوب توجیه نکرده بودیم یا چه جوری بود، بالاخره اشکال از هر جا بود این اتفاق افتاد و خیلی سخت بود و خلاصه نگه داشتن بچه ها در موشکی بین سال های 1363 تا 1365 خیلی سختی شد.
* توسعه موشکی بعد از جنگ چطور دنبال شد؟ همان اراده قبلی وجود داشت؟
درست است که جنگ بعد از پذیرش قطعنامه پایان یافت و خیلی از کسانی که مسئول بودند، رفتند دنبال کارهای دیگر ولی جنگ در مرحله جدیدی برای بچههای موشکی شروع شده بود یعنی یکی از کارهای مهم شهید طهرانی مقدم این بود که بعد از پایان جنگ آن انسجامی که بچه ها داشتند آن را حفظ و از فرصتی که پیش آمده بود استفاده کرد برای اینکه آن کاستی ها را برطرف کند.
بچههایی که در این زمینه کار میکردند خودشان را آماده نگه داشتند و پیش بینی میکردند که اگر یک روزی توان موشکی به شرایطی نرسد که بتواند با تهدیدات رژیم صهیونیستی مقابله کند، ممکن است که مثلا آنها تهاجم کنند.
* ظرفیت صنایع ما جوابگو بود؟ این پتانسیل وجود داشت؟
من یادم هست که اولین قرادادی که شهید طهرانی مقدم با بچه های وزارت دفاع بست درخصوص تعداد محدودی راکت بود. قرارداد طوری نوشته شده بود که ما به حسن می گفتیم تو قرارداد ترکمنچای بستی. چون سوخت راکتها پایدار نبود و می گفتند هروقت خواستید استفاده کنید به ما بگویید تا سوخت را به آن تزریق کنیم.
اولین راکت هایی هم که بردیم تست کنیم، در یک میدان تیر در کویر بود. دیده بان ها را در شعاع 20 کیلومتری از آن نقطه ای که فکر می کردیم، چیده بودیم اما تا چندین تست، ما اصلا هیچ کدام از این راکت ها را ندیدیم. یا پشت سرمان اصابت می کرد، یا بالا منفجر می شد یا آنقدر انحراف زیاد بود که اصلا آن را پیدا نمی کردیم.
رفتیم پیش حسن و گفتیم این قرارداد چیست که بستهای؟ به چه درد ما می خورد و چه ارزشی دارد؟ حسن هم با حوصله اجازه می داد آدم حرف بزند و نگرانی هم نداشتیم و هر طور که می خواستم با او صحبت میکردیم.
گفت ببینید، ما اگر این قرارداد را نبندیم و اگر این اعتماد به نفس را در صنعت گران به وجود نیاوریم و اگر این مطالبه نباشد، به نتیجه نمیرسیم. ما باید این قرارداد را ببنیدیم و این ها مطئمن شوند که ما میخواهیم. ما اگر این را نخواهیم، اینها نمیتوانند به نتیجه برسند. گفتیم آخر اینها که به درد نمیخورد. او هم گفت من هم می دانم که به درد نمی خورد اما روش حسن این طوری بود. مثل والدینی که میخواهند بچه هایشان را راه بیندازند، دست را جلوی او می گیرند و بچه به امید اینکه مثلا در حد 15 سانتی متر فاصله دارد، با این امید دارد می آید و این دستش را مدام به عقب میکشید.
حسن با صنعت این کار را کرد. آنها این را ساختند بعد حسن میگفت خب این را که ساختید دستتان درد نکند ولی ما این را چه کار کنیم؟ مثلا باید این قابلیت هم باید اضافه شود. یعنی هیچ موقع آن نقطه ای که تعیین کرده بود به عنوان نقطه انتهایی صنعت محسوب نمیشد.
* یکی از اهداف اصلی حسن آقا در آن زمان، ساخت موشکی بود که بتواند اسرائیل را هدف قرار دهد. این هدف چه زمانی و چطور محقق شد؟
کار موشک های سوخت جامد و مایع را به موازات هم پیش میبردیم. موشک شهاب 1 از روی موشک اسکاد B کپی برداری شد و به نتیجه رسید و کمتر از 2 سال بعد، شهاب 2 با بُرد 500 کیلومتر ساخته شد. هدفگذاری حسن، زدن اسرائیل بود و می گفت ما باید موشکی داشته باشیم که بتوانیم اسرائیل را بزنیم .
در آن روز ها با فشاری که به صنایع آوردیم، اولین موشک های «اسرائیل زن» ما مثلا در حد 1100 کیلو متر بیشتر بُرد نداشت و باید آن را به مرز گیلانغرب می بردیم تا میتوانستیم بزنیم.
حسن(طهرانی مقدم) معتقد بود ما باید در بُرد موشک برسیم به موشک هایی که بتوانیم رژیم صهیونیستی را با آن تهدید کنیم. یعنی اگر این بُرد به سرزمین اشغالی نمی رسید، مشکل داشتیم. انگار این روزها را می دید و اولین موشک ها را با همین حداقل بُردی که گفتم، تحویل گرفتیم و بعد گفتیم به دنبال افزایش بُرد بروید.
* این همان نسل اول شهاب 3 بود؟
بله. منتها چندین اصلاحیه به اینها خورد چون به موشک های اولیه باید به صورت عمود سوخت میزدیم، بُردش محدود و دقتش هم کم بود. اینها چند مرحله تکمیل شد تا رسیدیم به موشک های با بُرد 1650 کیلومتر و 2000 کیلومتر سوخت مایع.
* آن موقع بجز گروه شما، افراد دیگری هم در حوزه موشکی کار میکردند؟
آنروز چون اشتیاق برای ساخت راکت و موشک زیاد بود، مجموعه های زیادی کار میکردند در وزارت دفاع، جهاد کشاورزی الان که آن موقع جهاد بود، مهندسی سپاه کار می کرد و خیلی جاها همه بسیج بودند که یک کاری بکنند.
دنبال این بودیم که هرکدام از این تحقیقات به نتیجه برسد تا بعد، این تولید هدایت شد به سمت مراکز تولیدی که مجموعه وزارت دفاع است. تا اینکه رسیدیم به موشک های سوخت جامد دارای هدایت مثل فاتح 110 که بُرد آن 250 کیلومتر بود و بعدها به 300 کیلومتر رسید.
* و بعد هم موشک 2هزار کیلومتری سوخت جامد یعنی سجیل. این موشک چطور به نتیجه رسید؟
همزمان درخواست شد که روی موشک سوخت جامد 2هزار کیلومتری هم کار شود. این یک پروژهای بود به نام «عاشورا» که نهایتا با چند مرحله اصلاح رسیدیم به موشک های سجیل امروزی که موشک چند مرحله ای سوخت جامد با برد 2000کیلومتر است که این دیگر الان سازماندهی شده است و در یگان های ما به وفور پیدا میشود.
تنوع دیگر زیاد شد. ما حالا بعد از سالها، توان طراحی پیدا کرده بودیم. قبلا کپی سازی می کردیم مثل موشک شهاب 1 که از روی اسکاد B ساختیم و یا موشک شهاب 3 که از روی اسکاد C کپی می کردیم ولی با کار شبانه روزی که عزیزان و دانشمندان ما در بخش صنعت موشکی انجام دادند ما توان طراحی پیدا کردیم یعنی دیگر از ایده تا محصول کاملا ایرانی شده بود.
نگاه کنید الان موشک قیام با بُرد 800 کیلومتر، مشابه خارجی ندارد. مشخصات هندسی این موشک، به شهاب 1 نزدیک است منتها بال ندارد. یعنی حتی بالک های بیرون آن هم حذف شده است، طول و قطر آن هم به اندازه موشک شهاب 1 است ولی از بُرد 300 کیلومتر یک دفعه شد 800 کیلومتر. این یعنی توانمندی ها بالا رفت و قابلیت های جدیدی ایجاد شد و الحمدلله امروز اینگونه است که دیگر تقریبا در موضوع موشک زمین به زمین ایده ای به ذهنمان نرسیده که تبدیل به محصول نشده باشد و یا نشود به آن دست پیدا کرد.
* با رسیدن به بُرد 2هزار کیلومتر، نیاز ما در این حوزه محقق شد. در زمینه دقت موشکها چه اقداماتی صورت گرفت؟
بعد از مقطعی، تدبیر حضرت آقا این بود که موشک ها را نقطه زن کنیم و ایشان از مدتها قبل این تاکید را داشتند.
چون اهداف ما بزرگ بود، خیلی به «دقت» فکر دقت نکرده بودیم. خطای موشک ها بین 200-300-400 متر تا1000متر بود ولی چون کلاهکهای سنگین داشتند، ما فکر میکردیم خوب است.
حضرت آقا چندین مرحله از فرماندهان و مسئولین و در مقطعی که خود ما هم مسئولیت داشتیم، خواستند که بروید روی موضوع دقت. همه بچهها بسیج شدند تا اینکه دقت اولین موشکهای ما به 100تا120 متر رسید ولی حضرت آقا فرمودند که نمی شود شما یک هدفی را که می خواهید بزنید، بگویید 100 متر آن طرف تر خورد. این را مقام معظم رهبری مطرح کردند.
تلاشها ادامه پیدا کرد تا ما رسیدیم به دقت35 متر و فکر هم میکردیم که خیلی کار خوبی کردیم. اولین گزارشی که در نمایشگاه خدمت حضرت آقا داشتیم، ایشان فرمودند این راهتان خیلی عالی و خوب است ولی شما که توانستید به 35 متر دقت برسید، پس میتوانید آن را به 10 تا 15 متر برسانید. این یک شوکی بود.
با این تدبیر آقا، مجددا بچه ها دست به کار شدند تا اینکه ظرف 5-6 ماه، این دقت به خطای کمتر از 10 متر رسید. این دیگر تکثیر شد و موشکها رفت به سمت اینکه ضد شناور باشد یعنی موشک بالستیک ضد شناور.
در این حوزه معمولا از موشکهای کروز استفاده میشود و استفاده از موشک بالستیک مرسوم نیست اما کروز هم محدودیتهای خاص خودش را دارد بالاخره با سرعت پایین ممکن است مورد اصابت قرار بگیرد. استفاده از موشک بالستیک، یک ایده ایرانی بود.
* یعنی موشک خلیج فارس
بله. بعدا موشک خلیج فارس ادامه پیدا کرد تا به امروز که موشکهای هرمز1 و هرمز2 را هم داریم. اینها هر کدام مشخصات و مختصات خاص خودش را دارند که میتوانند شناورها، ناوها و رزم ناوها را در فواصل دور مورد اصابت قرار بدهند.
* قدرت موشکی جمهوری اسلامی ایران که زمانی از لیبی و سوریه و کره موشک میخرید و آموزش میدید به جایی رسیده که از گروههای مقاومت در برابر اسراییل پشستیبانی میکند. این روند الان در چه سطحی قرار دارد؟
امروز دیگر ما به فضل الهی وضعیت مان خوب شده است حتی آن کشورهایی که آن روز به ما کمک کردند مثل سوریه، بعدها از ما موشک خرید و الان کارخانجات تولید موشکی سوریه ساخت ایران است و موشکهای طراحی ایران آنجا دارد تولید میشود.
در واقع ما آموزش به کارگیری را از آنها گرفتیم ولی آموزش تولید را به آنها دادیم، کارخانجات تولید صنعت موشکی سوریه از ایران به آنجا منتقل شده است دیگر طوری شد که حتی جبهه مقاومت هم آموزش ساخت موشکهایش را از ایران یاد گرفته است.
حزب الله لبنان و مقاومت فلسطین در این بخش خیلی توانمند شده اند و الان دیگر موشک همه گیر شده و یک جایگاه خاصی پیدا کرده است.
* همه این پیشرفتها در حالی رخ داده که صنعت موشکی ما از صفر تا 100 تحریم است. چطور میتوان از این الگو در صنایع دیگر غیرنظامی استفاده کرد؟
پیچیدگی فناوری صنعت موشکی، با هیچ صنعتی قابل مقایسه نیست. ولی ما در این زمینه توانستیم خودکفا شویم. پس نشان می دهد در بقیه صنایع هم میشود خودکفا شد.
می شود تحریمها را بیخاصیت کرد. صنعت موشکی، 72 نفر شهید دارد که تلاشهای شبانهروزی آنها نتیجهاش این شد که حالا ما روی پای خودمان ایستادهایم و خودمان اراده می کنیم. دیگر این اراده دست دشمن نیست.
* به عنوان سوال پایانی، جایگاه موشک در امنیت پایدار جمهوری اسلامی ایران، منطقه و جهان اسلام چیست؟ مثلاً اگر ما این توان را نداشتیم بازهم گروه 5+1 با ما از در مذاکره وارد میشد؟
به اعتقاد من، مهم تر از موشک بروبچه های معتقد و علاقمند به اسلام و انقلاب و امام و رهبری هستند. اینها هستند که موشک را میسازند، اینها هستند که سازنده تسلیحاتند، اینها هستند که تمام کاستی ها در هر زمینه ای -نظامی و غیر نظامی- را رفع رجوع می کنند.
همین بچهها وقتی دیدند نیاز به موشک داریم، رفتند آن را ساختند.
غربیها اگر کاری در توانشان باشد، اجازه نمی گیرند. ما را محدود می کنند و از دادن چیزهای ساده و پیش پا افتاده هم پرهیز دارند بعد راجع به موشک می گویند بیایید مذاکره بکنیم. نمی گویند ما محدود میکنیم چون اگر در اختیار خودشان بود محدود می کردند دیگر. میگویند بنشینیم مذاکره کنیم. خود شما اراده بکنید تولیداتتان را محدود بکنید یا تعطیل بکنید. این یعنی اراده شان را مستقیم نمی توانند اعمال بکنند. اختیار دیگر دست آنها نیست، دست ماست.
این در حالیست که ایران در حوزه موشکی با سختترین تحریمهای غرب مواجه بوده و هست.
سردار امیرعلی حاجی زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در گفتوگو با "ویژهنامه قیام سجیلها(ویژه سیامین سال اقتدار موشکی سپاه)" به سطح توانایی موشکی این روزهای ایران میپردازد که متن کامل آن به شرح ذیل است:
* از چه زمانی فکر «ساخت» موشک در سپاه شکل گرفت؟ با توجه به اینکه ما در ابتدا موشکهایی را خریدیم که حتی توان شلیک آنها را هم نداشتیم.
دشمن از سال 63 تا سال65 برای اینکه بتواند انسجامی در جبهه باطل به وجود بیاورد، قذافی را وادار به قطع پشتیبانی از ایران کرد اما از همین مقطع در سال 63 بود که ما به موازات، کار شروع به ساخت موشک کردیم. یعنی به صورت مخفی 2 فروند از این موشک ها جدا شد و -برای مهندسی معکوس- در اختیار هسته اولیه صنعت موشکی در وزارت سپاه آن روز قرار گرفت.
یادم هست که در همان ماه های اول، حضرت آقا که آن زمان رئیس جمهور بودند، آمدند برای بازدید از مجموعه.
این مجموعه ای که عرض میکنم، یک مجموعه کوچک با تعداد محدود نفرات بود و هنوز کار خاصی نشده بود ولی به خاطر اهمیت کار، رئیس جمهور برای بازدید آمدند.
در آن جلسه، حضرت آقا خیلی تاکید داشتند که این کار باید به نتیجه برسد ولی ماها که با این کارها آشنا بودیم می دیدم که این موشک به این سادگیها قابل ساخت نیست.
بعد از بازدید آمدند و دیدند که این دوتا موشک هنوز داخل کانتینر دست نخورده و باز نشده است. بچهها داشتند مطالعات قبل از دمونتاژ را انجام می دادند. خیلی با حوصله و دقت می خواستند کار کنند تا چیزی تخریب نشود. همین مقداری باعث شده بود که اینها هنوز چیزی را باز نکنند.
من دیدم آنروز حضرت آقا اصلا با تعجب گفتند این را چرا باز نکردید؟ چرا می ترسید؟ حالا عین جملات در ذهنم نیست ولی مضمون صحبت هایشان این بود که هراس نکنید بروید جلو. آقا یک جوری تهدیدشان کرد که اگر اینها را باز نکنید ممکن است اینها را بیایند ببرند. تحریک و تشویقشان کرد که زودتر این کار را بکنند.
جنگ هم در حوزه زمینی و هم جنگ شهرها ادامه داشت و عراق خود را برای یک حمله موشکی وسیع آماده می کرد تا اینکه در سال 65 شوروی و امریکا موفق شدند بالاخره قذافی را متقاعد بکنند که پشتیبانی ها را قطع کند. او هم به فرمانده نیروهای لیبی در اینجا که سرگرد سلیمان بود ابلاغ کرد تا دیگر موشک شلیک نشود. بعدها متوجه شدیم که بعضی قطعات را هم باز کردند. در واقع ما خلع سلاح شده بودیم ولی خبر نداشتیم.
اما آنها هم یک چیزی را نمی دانستند؛ اینکه نیروهای ما آموزش دیده و مسلطاند.
آنها کار خودشان را می کردند ما هم کمک می کردیم ولی تصورشان این بود که بچه های ما چیزی از موشک بلد نیستند مطمئن بودند از این.
ما هم تلاش هایی را در داخل برای ساخت شروع کرده بودیم و هم تلاش هایی را برای خرید موشک از کره شمالی. کره شمالی هم در آن مقطع در حال ساخت موشک بود و از ما جلوتر بودند.
موقعی که اینها تمرد کردند و دست از کار کشیدند، من به همراه برخی از دوستان برای تحویل محموله موشکی به کره شمالی رفته بودیم و نمی دانستیم در ایران چه خبر است. آن روز من خبر عجیبی شنیدم. از سفارت گفتند با شما از ایران کار دارند. تماس گرفتن همین الان در این مقطع بین ایران و کره شمالی سخت است (خنده) یعنی یک ویژگی هایی دارد این کشور که ارتباطاتش مثل بقیه کشورها نیست. آن روز که اصلا یک چیز عجیب و غریبی بود.
خلاصه ما رفتیم سفارت و با کلی هماهنگی و برنامهریزی، توانستیم با شهید طهرانی مقدم ارتباط بگیریم. شروع کردیم به صورت پوششی با هم حرف زدیم تا اگر کسی صدای ما را شنود کرد، متوجه نشود.
حسن به من حالی کرد که اتفاقاتی در ایران افتاده است و یک چیزهایی را کم دارند و از ما خواست تا اینها را بگیریم و با خودمان ببریم به ایران.
یادم هست 10 فروند موشک برای بارگیری آماده بود که حسن آقا دقیقه 90 این موضوع جدید را مطرح کرد.
من از سفارت ایران در پیونگ یانگ پولی قرض کردم -کاری که اصلا روال نبود- و از همان کارخانه ای که داشتیم موشک ها را تحویل می گرفتیم، آن قطعاتی که حسن سفارش کرده بود خریدیم و آنها هم با ما همکاری کردند.
موشک ها را در شب و در سرمای 20 تا 25 درجه زیر صفر بار کردیم و حتی برای جمع کردن وسایل هم دیگر به شهر برنگشتیم.
همان شب تا صبح اینها را جمع کردیم و صبح کارهایمان که تمام شد راهی شدیم و گفتیم باید برگردیم ایران دیگر جای ماندن نیست اینجا. ما چند وعده اصلا غذا نتوانستیم بخوریم یعنی گرسنه رسیدیم ایران. هواپیمایما باری بود ولی به هر حال امکانات را آوردیم.
موقعی که رسیدیم، همه بچهها بسیج شدند تا توانستیم دوباره موشک را راه بیندازیم ولی خب مشکلاتی هم داشتیم. 2 سال بود که بچه ها از تجهیزات دور بودند، تمرین و رزمایش نکرده بودند و اساسا موشکی شلیک نشده بود.
لیبیاییها تجهیزات را ناقص کرده بودند و کار بسیار سخت بود. امکاناتی که ما از کره شمالی آمده بود، کپی سازی کرده بودند ولی با سیستم روسی فرقهایی داشت.
با هر سختی که بود، سیستم راه افتاد و اولین موشک شلیک شد.
* یکی از سختیهای کار خصوصاً در سیستم سپاه در ایام جنگ، نگه داشتن نیروها در ایامی بود که برای مدت زیادی عملیات انجام نمیشد. حالا این فاصله در حوزه موشکی هم بیشتر بود. نیروها را چطور نگه می داشتید؟
بیشترین فشارها روی حاج حسن بود. مدام نصیحت می کرد اما این نصیحتها هم بُردی داشت. یک ماه خبری نبود و بعد دوباره همه جمع می شدند و به سراغ حسن می آمدند و می گفتند که حسن دست بردار. این کار به نتیجه نمی رسد. ما را رها کن که به یگانهای دیگر برویم.
خیلی از بچهها هم بین دو عملیات موشکی مثلا چند ماهی که ممکن بود فاصله بیفتد، به همراه یگانهای دیگر برای شرکت در عملیات ها میرفتند و دوباره بعد از عملیات بر می گشتند ولی راضی به این نبودند و می گفتند به ما اجازه بدهید که برویم.
حسن چندین مرتبه جلسه گذاشت تا اینکه بالاخره رفته رفته بُرد حرف حسن کوتاه میشد و دیگر بچه ها نمیپذیرفتند. مانده بودیم چه کار کنیم. بالاخره تصمیم گرفتیم تا بچه ها را جمع کنیم ببریم پیش آقا محسن، فرمانده سپاه و ایشان یک مقداری صحبت کند بلکه بچه ها یک چند ماهی دیگر روحیه پیدا کنند و بایستند و کار کنند.
این هایی که می گویم برای قبل از مقطع 1365 و مقطعی است که در واقع دیگر لیبیایی ها دست از کار کشیدند.
خب! یک جلسه خیلی جالبی با آقا محسن داشتیم و با 40 یا 50 نفر از بچه های اصلی که محور بودند پیش آقا محسن رفتیم و ایشان هم یک صحبتی با اینها کرد، اما در این کار نتیجه عکس گرفتیم.
آقا محسن گفت دنیا یک اشتباهی کرده و به ما موشک داده و این اشتباه خود را دارد جبران می کند و به ما دیگر موشک نخواهد داد. این تجهیزات و امکاناتی را که گرفتیم آخر امکاناتی است که گیر ما آمده. یک تحلیل این طوری کردند. دقیقا همان چیزی که بچهها می گفتند و موقعی که ما از جلسه بیرون آمدیم، همه سر حسن ریختند و گفتند که ما هم همین را میگوییم. حسن می گفت چه فکر می کردیم و چه شد! خیلی کارمان سخت شد و دیگر آقا محسن این حرف ها را زده بود و نمی شد کاری بکنیم.
حالا نمی دانم یا ما از قبل ایشان را خوب توجیه نکرده بودیم یا چه جوری بود، بالاخره اشکال از هر جا بود این اتفاق افتاد و خیلی سخت بود و خلاصه نگه داشتن بچه ها در موشکی بین سال های 1363 تا 1365 خیلی سختی شد.
* توسعه موشکی بعد از جنگ چطور دنبال شد؟ همان اراده قبلی وجود داشت؟
درست است که جنگ بعد از پذیرش قطعنامه پایان یافت و خیلی از کسانی که مسئول بودند، رفتند دنبال کارهای دیگر ولی جنگ در مرحله جدیدی برای بچههای موشکی شروع شده بود یعنی یکی از کارهای مهم شهید طهرانی مقدم این بود که بعد از پایان جنگ آن انسجامی که بچه ها داشتند آن را حفظ و از فرصتی که پیش آمده بود استفاده کرد برای اینکه آن کاستی ها را برطرف کند.
بچههایی که در این زمینه کار میکردند خودشان را آماده نگه داشتند و پیش بینی میکردند که اگر یک روزی توان موشکی به شرایطی نرسد که بتواند با تهدیدات رژیم صهیونیستی مقابله کند، ممکن است که مثلا آنها تهاجم کنند.
* ظرفیت صنایع ما جوابگو بود؟ این پتانسیل وجود داشت؟
من یادم هست که اولین قرادادی که شهید طهرانی مقدم با بچه های وزارت دفاع بست درخصوص تعداد محدودی راکت بود. قرارداد طوری نوشته شده بود که ما به حسن می گفتیم تو قرارداد ترکمنچای بستی. چون سوخت راکتها پایدار نبود و می گفتند هروقت خواستید استفاده کنید به ما بگویید تا سوخت را به آن تزریق کنیم.
اولین راکت هایی هم که بردیم تست کنیم، در یک میدان تیر در کویر بود. دیده بان ها را در شعاع 20 کیلومتری از آن نقطه ای که فکر می کردیم، چیده بودیم اما تا چندین تست، ما اصلا هیچ کدام از این راکت ها را ندیدیم. یا پشت سرمان اصابت می کرد، یا بالا منفجر می شد یا آنقدر انحراف زیاد بود که اصلا آن را پیدا نمی کردیم.
رفتیم پیش حسن و گفتیم این قرارداد چیست که بستهای؟ به چه درد ما می خورد و چه ارزشی دارد؟ حسن هم با حوصله اجازه می داد آدم حرف بزند و نگرانی هم نداشتیم و هر طور که می خواستم با او صحبت میکردیم.
گفت ببینید، ما اگر این قرارداد را نبندیم و اگر این اعتماد به نفس را در صنعت گران به وجود نیاوریم و اگر این مطالبه نباشد، به نتیجه نمیرسیم. ما باید این قرارداد را ببنیدیم و این ها مطئمن شوند که ما میخواهیم. ما اگر این را نخواهیم، اینها نمیتوانند به نتیجه برسند. گفتیم آخر اینها که به درد نمیخورد. او هم گفت من هم می دانم که به درد نمی خورد اما روش حسن این طوری بود. مثل والدینی که میخواهند بچه هایشان را راه بیندازند، دست را جلوی او می گیرند و بچه به امید اینکه مثلا در حد 15 سانتی متر فاصله دارد، با این امید دارد می آید و این دستش را مدام به عقب میکشید.
حسن با صنعت این کار را کرد. آنها این را ساختند بعد حسن میگفت خب این را که ساختید دستتان درد نکند ولی ما این را چه کار کنیم؟ مثلا باید این قابلیت هم باید اضافه شود. یعنی هیچ موقع آن نقطه ای که تعیین کرده بود به عنوان نقطه انتهایی صنعت محسوب نمیشد.
* یکی از اهداف اصلی حسن آقا در آن زمان، ساخت موشکی بود که بتواند اسرائیل را هدف قرار دهد. این هدف چه زمانی و چطور محقق شد؟
کار موشک های سوخت جامد و مایع را به موازات هم پیش میبردیم. موشک شهاب 1 از روی موشک اسکاد B کپی برداری شد و به نتیجه رسید و کمتر از 2 سال بعد، شهاب 2 با بُرد 500 کیلومتر ساخته شد. هدفگذاری حسن، زدن اسرائیل بود و می گفت ما باید موشکی داشته باشیم که بتوانیم اسرائیل را بزنیم .
در آن روز ها با فشاری که به صنایع آوردیم، اولین موشک های «اسرائیل زن» ما مثلا در حد 1100 کیلو متر بیشتر بُرد نداشت و باید آن را به مرز گیلانغرب می بردیم تا میتوانستیم بزنیم.
حسن(طهرانی مقدم) معتقد بود ما باید در بُرد موشک برسیم به موشک هایی که بتوانیم رژیم صهیونیستی را با آن تهدید کنیم. یعنی اگر این بُرد به سرزمین اشغالی نمی رسید، مشکل داشتیم. انگار این روزها را می دید و اولین موشک ها را با همین حداقل بُردی که گفتم، تحویل گرفتیم و بعد گفتیم به دنبال افزایش بُرد بروید.
* این همان نسل اول شهاب 3 بود؟
بله. منتها چندین اصلاحیه به اینها خورد چون به موشک های اولیه باید به صورت عمود سوخت میزدیم، بُردش محدود و دقتش هم کم بود. اینها چند مرحله تکمیل شد تا رسیدیم به موشک های با بُرد 1650 کیلومتر و 2000 کیلومتر سوخت مایع.
* آن موقع بجز گروه شما، افراد دیگری هم در حوزه موشکی کار میکردند؟
آنروز چون اشتیاق برای ساخت راکت و موشک زیاد بود، مجموعه های زیادی کار میکردند در وزارت دفاع، جهاد کشاورزی الان که آن موقع جهاد بود، مهندسی سپاه کار می کرد و خیلی جاها همه بسیج بودند که یک کاری بکنند.
دنبال این بودیم که هرکدام از این تحقیقات به نتیجه برسد تا بعد، این تولید هدایت شد به سمت مراکز تولیدی که مجموعه وزارت دفاع است. تا اینکه رسیدیم به موشک های سوخت جامد دارای هدایت مثل فاتح 110 که بُرد آن 250 کیلومتر بود و بعدها به 300 کیلومتر رسید.
* و بعد هم موشک 2هزار کیلومتری سوخت جامد یعنی سجیل. این موشک چطور به نتیجه رسید؟
همزمان درخواست شد که روی موشک سوخت جامد 2هزار کیلومتری هم کار شود. این یک پروژهای بود به نام «عاشورا» که نهایتا با چند مرحله اصلاح رسیدیم به موشک های سجیل امروزی که موشک چند مرحله ای سوخت جامد با برد 2000کیلومتر است که این دیگر الان سازماندهی شده است و در یگان های ما به وفور پیدا میشود.
تنوع دیگر زیاد شد. ما حالا بعد از سالها، توان طراحی پیدا کرده بودیم. قبلا کپی سازی می کردیم مثل موشک شهاب 1 که از روی اسکاد B ساختیم و یا موشک شهاب 3 که از روی اسکاد C کپی می کردیم ولی با کار شبانه روزی که عزیزان و دانشمندان ما در بخش صنعت موشکی انجام دادند ما توان طراحی پیدا کردیم یعنی دیگر از ایده تا محصول کاملا ایرانی شده بود.
نگاه کنید الان موشک قیام با بُرد 800 کیلومتر، مشابه خارجی ندارد. مشخصات هندسی این موشک، به شهاب 1 نزدیک است منتها بال ندارد. یعنی حتی بالک های بیرون آن هم حذف شده است، طول و قطر آن هم به اندازه موشک شهاب 1 است ولی از بُرد 300 کیلومتر یک دفعه شد 800 کیلومتر. این یعنی توانمندی ها بالا رفت و قابلیت های جدیدی ایجاد شد و الحمدلله امروز اینگونه است که دیگر تقریبا در موضوع موشک زمین به زمین ایده ای به ذهنمان نرسیده که تبدیل به محصول نشده باشد و یا نشود به آن دست پیدا کرد.
* با رسیدن به بُرد 2هزار کیلومتر، نیاز ما در این حوزه محقق شد. در زمینه دقت موشکها چه اقداماتی صورت گرفت؟
بعد از مقطعی، تدبیر حضرت آقا این بود که موشک ها را نقطه زن کنیم و ایشان از مدتها قبل این تاکید را داشتند.
چون اهداف ما بزرگ بود، خیلی به «دقت» فکر دقت نکرده بودیم. خطای موشک ها بین 200-300-400 متر تا1000متر بود ولی چون کلاهکهای سنگین داشتند، ما فکر میکردیم خوب است.
حضرت آقا چندین مرحله از فرماندهان و مسئولین و در مقطعی که خود ما هم مسئولیت داشتیم، خواستند که بروید روی موضوع دقت. همه بچهها بسیج شدند تا اینکه دقت اولین موشکهای ما به 100تا120 متر رسید ولی حضرت آقا فرمودند که نمی شود شما یک هدفی را که می خواهید بزنید، بگویید 100 متر آن طرف تر خورد. این را مقام معظم رهبری مطرح کردند.
تلاشها ادامه پیدا کرد تا ما رسیدیم به دقت35 متر و فکر هم میکردیم که خیلی کار خوبی کردیم. اولین گزارشی که در نمایشگاه خدمت حضرت آقا داشتیم، ایشان فرمودند این راهتان خیلی عالی و خوب است ولی شما که توانستید به 35 متر دقت برسید، پس میتوانید آن را به 10 تا 15 متر برسانید. این یک شوکی بود.
با این تدبیر آقا، مجددا بچه ها دست به کار شدند تا اینکه ظرف 5-6 ماه، این دقت به خطای کمتر از 10 متر رسید. این دیگر تکثیر شد و موشکها رفت به سمت اینکه ضد شناور باشد یعنی موشک بالستیک ضد شناور.
در این حوزه معمولا از موشکهای کروز استفاده میشود و استفاده از موشک بالستیک مرسوم نیست اما کروز هم محدودیتهای خاص خودش را دارد بالاخره با سرعت پایین ممکن است مورد اصابت قرار بگیرد. استفاده از موشک بالستیک، یک ایده ایرانی بود.
* یعنی موشک خلیج فارس
بله. بعدا موشک خلیج فارس ادامه پیدا کرد تا به امروز که موشکهای هرمز1 و هرمز2 را هم داریم. اینها هر کدام مشخصات و مختصات خاص خودش را دارند که میتوانند شناورها، ناوها و رزم ناوها را در فواصل دور مورد اصابت قرار بدهند.
* قدرت موشکی جمهوری اسلامی ایران که زمانی از لیبی و سوریه و کره موشک میخرید و آموزش میدید به جایی رسیده که از گروههای مقاومت در برابر اسراییل پشستیبانی میکند. این روند الان در چه سطحی قرار دارد؟
امروز دیگر ما به فضل الهی وضعیت مان خوب شده است حتی آن کشورهایی که آن روز به ما کمک کردند مثل سوریه، بعدها از ما موشک خرید و الان کارخانجات تولید موشکی سوریه ساخت ایران است و موشکهای طراحی ایران آنجا دارد تولید میشود.
در واقع ما آموزش به کارگیری را از آنها گرفتیم ولی آموزش تولید را به آنها دادیم، کارخانجات تولید صنعت موشکی سوریه از ایران به آنجا منتقل شده است دیگر طوری شد که حتی جبهه مقاومت هم آموزش ساخت موشکهایش را از ایران یاد گرفته است.
حزب الله لبنان و مقاومت فلسطین در این بخش خیلی توانمند شده اند و الان دیگر موشک همه گیر شده و یک جایگاه خاصی پیدا کرده است.
* همه این پیشرفتها در حالی رخ داده که صنعت موشکی ما از صفر تا 100 تحریم است. چطور میتوان از این الگو در صنایع دیگر غیرنظامی استفاده کرد؟
پیچیدگی فناوری صنعت موشکی، با هیچ صنعتی قابل مقایسه نیست. ولی ما در این زمینه توانستیم خودکفا شویم. پس نشان می دهد در بقیه صنایع هم میشود خودکفا شد.
می شود تحریمها را بیخاصیت کرد. صنعت موشکی، 72 نفر شهید دارد که تلاشهای شبانهروزی آنها نتیجهاش این شد که حالا ما روی پای خودمان ایستادهایم و خودمان اراده می کنیم. دیگر این اراده دست دشمن نیست.
* به عنوان سوال پایانی، جایگاه موشک در امنیت پایدار جمهوری اسلامی ایران، منطقه و جهان اسلام چیست؟ مثلاً اگر ما این توان را نداشتیم بازهم گروه 5+1 با ما از در مذاکره وارد میشد؟
به اعتقاد من، مهم تر از موشک بروبچه های معتقد و علاقمند به اسلام و انقلاب و امام و رهبری هستند. اینها هستند که موشک را میسازند، اینها هستند که سازنده تسلیحاتند، اینها هستند که تمام کاستی ها در هر زمینه ای -نظامی و غیر نظامی- را رفع رجوع می کنند.
همین بچهها وقتی دیدند نیاز به موشک داریم، رفتند آن را ساختند.
غربیها اگر کاری در توانشان باشد، اجازه نمی گیرند. ما را محدود می کنند و از دادن چیزهای ساده و پیش پا افتاده هم پرهیز دارند بعد راجع به موشک می گویند بیایید مذاکره بکنیم. نمی گویند ما محدود میکنیم چون اگر در اختیار خودشان بود محدود می کردند دیگر. میگویند بنشینیم مذاکره کنیم. خود شما اراده بکنید تولیداتتان را محدود بکنید یا تعطیل بکنید. این یعنی اراده شان را مستقیم نمی توانند اعمال بکنند. اختیار دیگر دست آنها نیست، دست ماست.