توی منطقه عملیاتـﮯ رمضــان محاصره شده بودیــم 15 نفــری مــﮯ شدی تشنــگـــﮯ فشار آورده بود....

۱۵ نفــری مــی شدیم
تشنــگـــی فشار آورده بود
همه بــی حال و خسته خوابمون بــرد
وقتــی بیدار شدیــم ، شهید فایــده گفت :
بچه ها من خواب حضرت زهــرا سلام الله علیها رو دیدم
حضرت با دست خودشون به من آب دادنــد
و قمقمه ی شهیــدی رو پُر از آب کردنــد
سریع رفتم سراغ قمقمه ی یکی از بچه ها که شهیــد شده بود
دست زدیــم ، پر از آب خنــک بود !
انگار همین الان توش یــخ انداخته بودنــد !
* کتاب افلاکیان ، صفحه