پروانه زند بال و پر خویش به شمعش
حیران شده از عقل چو شوریده و شیدا
بانگِ طرب افتادهِ به ناقوسِ کلیسا
آماده شده روح ادب حضرت عیسی
ایوان مداین شده امشب چو خرابه
بی تاب شده طاقت آن طاقت کسری
فرعون پریشان شده از خواب گوارا
موسی بزند بر یـَــم تــــزویر عصی را
بتخانه شده بی بت و متروک دوباره
آمد به ملاقات خلیل حضرت موسی
آتشکده خاموش شده از ادب او
توحیـد شود پنـــد به گفتار اوستا
یعقوب شود باز رها از غم هجران
برگشته به آغوش پـدر یوسف دلـها
بلبل شده از شوق چو مستان غزلخوان
قمری بشود معتکف جنت ماوی
پروانه زند بال و پر خویش به شمعش
حیران شده از عقل چو شوریده و شیدا
صوفی شود از صومعه خویش چو بیرون
زاهــــد بدرد پــــــرده ی تزویــــر و ریا را
امشب چه شده باز زمین معجزه دارد
آمــد به تماشای جهان محشر کبـری
امشب شب میلاد عزیزی عزیز است
رحمت شده بر خلق جهان همچو مسیحا
دیگر قلم عشق ز وصفش خموش است
جایی که بخواند خدایش ، حبیـبا !
جن و ملک و عرش به آواز جلی گفت
حقا که "محمّد" بود آن عشق،خدا را
شعر از مهدی کویر