مي دانم باعث اين همه بدبختي و در به دري خودم بودم اشتباهات پي در پي که مرتکب مي شدم وضعيت زندگي ام را به جايي رساند که حالا نمي دانم چگونه از شر يک نوجوان شيشه اي خلاص شوم...
شهدای ایران:دختر ۱۸ ساله با بيان اين مطالب به کارشناس مشاور کلانتري طرقبه گفت: چند
سال قبل مادرم طلاق گرفت و با مرد ديگري در تهران ازدواج کرد، پدرم هم بعد
از مدتي دو زن ديگر گرفت در همين حال من و برادر کوچکم نزد يکي از
نامادري هايم مانديم، اما او رفتار خوبي با ما نداشت و هر روز به بهانه هاي
مختلف ما را کتک مي زد من هم که نمي توانستم نزد مادرم برگردم مجبور بودم
توهين ها و کتک هاي او را تحمل کنم پدرم هم چيزي به همسرش نمي گفت چون
مي خواست به مادرم ثابت کند که پس از جدايي از او زندگي آرامي دارد. روزها
به همين ترتيب سپري مي شد تا اين که يک سال قبل نامادري ام با يک بهانه
واهي برادر کوچکم را کتک زد من که نمي توانستم اين صحنه را تحمل کنم،
ناگهان در حالت عصبانيت ساعت ديواري را برداشتم و با آن ضربه محکمي به سرش
کوبيدم نامادري ام بيهوش شد و من که خيلي ترسيده بودم کيفم را برداشتم و از
خانه فرار کردم، چند ساعت بعد پنهاني به بيمارستان رفتم و فهميدم که
نامادري ام به کما رفته است و با مرگ دست و پنجه نرم مي کند ديگر وحشت کرده
بودم و احتمال مي دادم که ماموران انتظامي در تعقيب من باشند به همين خاطر
به گورستان اطراف طرقبه رفتم و داخل يک قبر پنهان شدم چهار روز در گورستان
ماندم تا اين که وقتي براي تهيه نان از داخل قبر کهنه بيرون آمدم با پسر
۱۵ ساله اي آشنا شدم. او مرا به ويلاي پدرش برد که هيچ کس آن جا نبود ۸ روز
با آن پسر در ويلا زندگي کردم و پس از آن وقتي فهميدم نامادري ام بهبود
يافته و کسي هم از من شکايت نکرده است، به خانه بازگشتم اما مدتي بعد که
تغييري در وضعيت جسماني ام احساس کردم متوجه شدم که باردارم موضوع را تلفني
براي مادرم بازگو کردم و با کمک او به تهران رفتم و بدون اين که کسي متوجه
ماجرا شود جنينم را سقط کردم اين در حالي بود که من ديگر با آن پسر
ارتباطي نداشتم و از او هم بي خبر بودم مدتي بعد دوباره به مشهد بازگشتم تا
کنار برادر کوچک و پدرم زندگي کنم؛ چرا که شرايط مادرم در تهران طوري بود
که نمي توانست از من نگهداري کند و همسرش نيز با او شرط کرده بود که نبايد
فرزندانش را به خانه او بياورد اما از وقتي به مشهد آمده ام پسر نوجوان که
آدرس منزل ما را داشت مدام به سراغم مي آيد و در حالي که به خاطر مصرف مواد
مخدر توهم زا حالت طبيعي ندارد اقدام به فحاشي و ايجاد مزاحمت مي کند و با
آبروريزي نزد همسايگان قصد دارد هزينه هاي خريد مواد مخدر را از من بگيرد
حالا اگرچه مي دانم عامل همه اين بدبختي ها خودم هستم اما نمي دانم چگونه
از شر اين پسر خلاص شوم...
ماجراي واقعي با همکاري فرماندهي انتظامي طرقبه و شانديز
*خراسان