شهدای ایران shohadayeiran.com

فامیل کیپ تا کیپ دور منزل عروس نشسته بودند ساعت حوالی ۹ بود و همه آمده بودند الّا آقای داماد، تا ساعت۱۲. وقتی هم که آمد هیچ توضیحی برای دیرآمدنش نداد و صرفاً عذرخواهی کرد برای همین هم پدر عروس اخم کرد و مجلس بله‌برون ِ آن شب ملغی شد.
به گزارش شهدای ایران، حسن طهرانی مقدم ۶ آبان ماه ۱۳۳۸ در محله سرچشمه تهران متولد شد. به‌علت شغل پدرش (محمود طهرانی مقدم)، که به پیشه خیاطی مشغول بود، به محله شکوفه و سپس به محله بهارستان نقل مکان کرد و مقاطع ابتدایی و دبیرستان را در همین مناطق گذراند. طهرانی مقدم در ۲۱سالگی و در ابتدای شکل‌گیری رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در اطلاعات منطقه ۳ سپاه شمال، مشغول به فعالیت شد و تا ۵۹/۷/۳۱ در این سمت باقی ماند. در زمان بروز ناآرامی‌ها در نقاط مرزی که مهم‌ترین آنها حوادث تجزیه‌طلبانه در کردستان بود، سپاه را در ۱۵ ماه اول عمر خود متوجه ضرورت تقویت صبغه نظامی کرد.

<

ماجرای تداخل خواستگاری شهید با جلسه محرمانه رهبری
حاج حسن بعد از عملیات ثامن‌ الائمه(ع)، متوجه ضعف آتش پشتیبانی خودی مستقر در خطوط مقدم جنگ شد. مدت‌ها روی این موضوع فکر کرد و سرانجام در پاییز ۱۳۶۰ طرح ساماندهی آتش پشتیبانی (خمپاره‌اندازها) را به‌صورت سنجیده و مدون تقدیم حسن باقری کرد. در پی آن محسن رضایی نامه‌ای زد با این مضمون: «برادر حسن مقدم به‌عنوان فرمانده پشتیبانی‌کننده آتش‌های خمپاره‌ای سپاه معرفی می‌شوند؛ لازم است با او همکاری کنید». در جلسه‌ای که سردار مقدم به‌عنوان فرمانده توپخانه سپاه حضور داشت،‌ قرار شد شهر بصره با توپ‌های ۱۳۰ میلی‌متری که حداکثر برد آنها ۲۸ تا ۳۰ کیلومتر بود، مورد حمله توپخانه‌ای قرار گیرد. پس از صدور فرمان تاریخی امام(ره) مبنی بر تشکیل نیروهای سه‌گانه سپاه پاسداران،‌ شهید مقدم در سال ۱۳۶۴ به سِمت فرماندهی موشکی نیروی هوایی سپاه منصوب شد.

ماجرای تداخل خواستگاری شهید با جلسه محرمانه رهبری
شهید حسن طهرانی مقدم همچنین در اول مهر سال ۸۴ به‌عنوان جانشین سردار علی زاهدی در نیروی هوایی سپاه پاسداران منصوب شد. در ۲۵ آذرماه سال ۸۵ به‌عنوان مشاور فرمانده کل سپاه در امور موشکی و رئیس سازمان خودکفایی سپاه انتخاب شد. سرانجام در ۲۱ آبان‌ماه ۹۰ در پادگان شهید مدرس و در حال آماده‌سازی آزمایش موشکی بر اثر انفجار زاغه مهمات همراه با ۳۸ تن از یارانش در جهادخودکفایی به شهادت رسید. کتاب «مردی با آرزوهای دوربرد» به‌قلم فائزه غفار حدادی در قالب خاطره به زندگی شهید حسن طهرانی مقدم پرداخته است. بخشی از این کتاب شامل خاطره‌ای مربوط به فعالیت‌های شهید در تظاهرات قبل از انقلاب است که در ادامه می‌آید:

حسن ِ مقدم ِ ۲۴ ساله فرمانده توپخانه سپاه، از آن‌هایی بود که هیچ جوره دم به تله می‌داد بارها مادر نشسته بود و برایش از آرزوی دیدن علی در لباس دامادی تعریف کرده بود و خواسته بود که حداقل حسنش را توی این لباس ببیند، ولی هر بار که حرفش می‌افتاد حسنش زیر بار نمی‌رفت که هیچ، بیشتر توی لاک می‌رفت و تا چند ساعت دیگر از خنده و شوخی ِ همیشگی خبری نبود.

می‌گفت: «من که هیچ وقت نیستم، چرا یکی را اینجا اسیر و چشم  انتظار خودم بگذارم؟ صبر کن جنگ تمام شود ببین که ازدواج هم می‌کنم». ولی همیشه مادرها مصمم‌تر از آن هستند که به این حرف‌ها نظرشان عوض شود.

مادر؛ دختر مؤمن و خانوم و خانواده‌داری را پسندیده بود و به اجبار حسن را کشانده بود خواستگاری. بعد از چند بار رفتن و حرف زدن حسن تسلیم حرف مادر شده بود اما خانواده دختر هنوز راضی نبودند.

دخترشان خواستگار پولدار و تحصیل‌کرده کم نداشت بیشتر جوان‌هایی که اطرافشان بودند حداقل یکبار به خواستگاری دخترشان آمده بودند ولی او همه را رد کرده بود و حالا با اینکه سکوت‌ِ خارج از انتظار دخترشان عجیب بود ولی پذیرفتن یک جوان ساده و بی‌آلایش همیشه غایب هم، به عنوان داماده آینده سخت بود.

چقدر مادر زنگ زده بود و زحمت کشیده بود تا بالاخره توانسته بود قرار جلسه بله‌برون را با خانواده عروس بگذارد چقدر عقب و جلو کرده بود تا توی روزی بیفتد که حسن تهران باشد و به خاطرش نخواهد از اهواز بیاید، آن شب بعد از شام بزرگان هر دو فامیل کیپ تا کیپ دور منزل عروس نشسته بودند ساعت حوالی ۹ بود و همه آمده بودند الا آقای داماد که هیچکس خبری از او نداشت.

تلفن همراه و این چیزها هم که نبود تا ساعت ۱۲ شب همچنان داماد نیامده بود وقتی هم که آمد هیچ توضیحی برای دیر آمدنش نداد و صرفا به عذرخواهی ِ مختصری قناعت کرد. برای همین هم پدر عروس اخم کرد و مجلس بله‌برون ِ آن شب ملغی شد و هر دو فامیل در حالیکه سرخ و سفید می‌شدند و دائماً از همدیگر عذرخواهی می‌کردند، رفتند خانه‌هایشان.

تا سال‌های سال کسی نفهمید آن شب دامادِ جلسه مجبور شده بود در جلسه اضطراری و محرمانه‌ای با حضور رئیس جمهور وقت آقای خامنه‌ای شرکت کند. خیلی‌ها فکر کرده بودند دیر آمدنش با  این جمله که «حسن از آن‌هایی بود که هیچ جوره دم به تله نمی‌داد» ربط داشت.

*تسنیم
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار