شهدای ایران shohadayeiran.com

از روزي که در دام اعتياد گرفتار شدم، آرام آرام همه هستي و ثروتم را از دست دادم تا اين که مجبور شدم براي تأمين هزينه هاي سنگين اعتياد، دعواهاي ساختگي راه بيندازم و به اين ترتيب دست به سرقت بزنم...
شهدای ایران:جوان ۳۰ساله اي که به اتهام سرقت کارت هاي عابربانک شهروندان و دستبرد به حساب بانکي آنان دستگير شده بود، به بيان ماجراي زندگي فلاکت بارش پرداخت و گفت: خدمت سربازي ام تمام شده بود که پدرم در يک سانحه رانندگي فوت کرد و ثروت زيادي به ارث گذاشت، آن روزها من دوستان زيادي داشتم که با هم به تفريح و گشت و گذار مي رفتيم تک فرزند خانواده بودم و مادرم هم کاري به کارم نداشت. روزها سوار بر خودروي گران قيمت پدرم در شهر پرسه مي زدم و شب ها با دوستانم در ويلاي پدرم به عياشي و خوش گذراني مي پرداختم. در همين روزها بود که به مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلي آلوده شدم. طولي نکشيد که به مصرف مواد مخدر صنعتي روي آوردم و در عرض چند ماه بسياري از ملک و املاک ارثيه ام را فروختم حتي پولي را که بابت ديه پدرم از بيمه گرفته بودم، هم دود کردم با اين وجود نمي خواستم نزد دوستانم کم بياورم و به آن ها بگويم ديگر پولي براي عياشي ندارم، به همين خاطر خانه کوچکي براي مادرم اجاره کردم و منزل او را هم فروختم، ديگر توان پرداخت اجاره خانه را هم نداشتم که مادرم مجبور شد در يک هتل به کار نظافت مشغول شود، ولي من باز هم پول هاي او را سرقت مي کردم که همواره با نفرين مادر مواجه مي شدم.

وقتي دوستانم فهميدند که ديگر پولي ندارم از اطرافم پراکنده شدند، تنها يکي از آن ها که جوان سابقه داري بود پيشنهاد کرد با کمک هم کارت هاي عابربانک افراد پولدار را سرقت کنيم. از آن روز به بعد با «قباد» در کنار دستگاه هاي خودپرداز پرسه مي زديم و هنگامي که فردي با خودروي گران قيمت و يا کت و شلوار شيکي براي انجام امور بانکي کارت خود را وارد دستگاه مي کرد، قباد پشت سر او قرار مي گرفت و شماره رمز او را به خاطر مي سپرد، سپس با اشاره قباد من به طرف آن شهروند هجوم مي بردم و با دعواي ساختگي به اين بهانه که به همسرم متلک گفته است يقه او را مي گرفتم و از دستگاه خودپرداز جدا مي کردم، شهرونداني هم که ناظر دعوا بودند آن فرد را سرزنش مي کردند که چرا براي ناموس مردم ايجاد مزاحمت کرده است. در اين گيرودار قباد به آرامي کارت آن شهروند را از داخل دستگاه بيرون مي کشيد و به سمت دستگاه خودپرداز ديگري حرکت مي کرد تا به حساب بانکي مالباخته دستبرد بزند، من هم با وساطت شهروندان آن فرد را رها مي کردم و سپس پول ها را تقسيم مي کرديم. حالا که همه چيزم را از دست داده ام مي فهمم که چگونه اعتياد زندگي ام را به آتش کشيد...

ماجراي واقعي با همکاري پليس فتاي خراسان رضوي

*خراسان


نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار