«سخنرانی روحانی در دانشگاه تهران شوری در میان دانشجویان نیافرید و حتی اگر خاتمی هم بود نمیتوانست این چنین کند چرا که دوره سوت و کف و هیجان گذشته است.»
به گزارش شهدای ایران به نقل از کیهان،روزنامه
اعتماد این مطلب را در حالی منتشر کرد که پیش از این هم نوشته بود آزادی
بیان وجود دارد اما اصلاحطلبان حرف تازهای برای گفتن ندارند. اعتماد با
طرح این سؤال که چرا سخنرانی روحانی برای دانشجویان شوری نیافرید مینویسد:
حسن روحانی بعد از گذشت یک سال بار دیگر به دانشگاه تهران رفت و در میان
دانشجویان سخنرانی کرد. با نگاهی به اظهارات رئیسجمهور در سخنرانی 15
مهرماه مشاهده میکنیم که دستکم در مقام بیان رویکرد روحانی همانی است که
در تبلیغات انتخاباتیاش وعده آن را داده بود. او در ضمن سخنرانی خود
صراحتا از تلاش دولت برای زدودن گرد فضای امنیتی بر دانشگاه تاکید کرد.
روحانی در سخنرانی خود اظهارات دیگری هم داشت اماهیچکدام نتوانست در جمع
دانشجویان شور و هیجانی بیافریند. در مقام مقایسه شاید بتوان گفت سخنان 15
مهر روحانی در دانشگاه تهران کمتر از اظهارات سیدمحمد خاتمی در دوران ریاست
جمهوریاش وقتی به میان دانشجویان میرفت جذاب نبود. اما در عین حال آن
شور، شوق و هیجان دیده نشد.
این روزنامه ادامه میدهد: دوره هیجانآفرینیها و سوت و کفزدنها - به معنایی که در دوران اصلاحات سراغ داشتیم- گذشته است و نه فقط روحانی بلکه اگر امروز خاتمی هم به جای او رئیسجمهور بود و به دانشگاه میرفت و مواضعی که از او سراغ داریم را با صراحت بیشتر و لکنت کمتر بر زبان میآورد از این نظر تفاوت چندانی نداشت و نمیتوانست فضای سالهای 76 تا 82 را به دانشگاهها برگرداند. کما اینکه یکی، دو سال آخر ریاستجمهوریاش هم از این نظر شباهت زیادی به چهار، پنج سال اول دولتش نداشت و حتی در اواخر دوران اصلاحات انتقادات دانشجویانی که قاعدتا باید حامی و پایگاه اجتماعی دولت میبودند بیش از رویکرد حمایتیشان به نظر میرسید. این مسئله البته محدود به ایران و دانشگاههای کشور ما نمیشود. حتی باید گفت فقط سیاستمداران نیستند که از اقبال آنچنانی دهههای پیش نمیتوانند برخوردار باشند بلکه در عرصه روشنفکری همچنین وضعیتی قابل مشاهده است. مثلا در دهه 70 آثار عبدالکریم سروش خون تازهای در رگهای پیکر فکری جامعه تزریق میکرد اما در دهه 90 دیگر خبری از روشنفکرانی با این میزان از تاثیرگذاری وجود ندارد.
اعتماد همچنین کاراکتر و شخصیت روحانی را دارای کمترین استعداد موجآفرینی ارزیابی کرد.
این روزنامه چند روز پیش هم طی یادداشتی با اذعان به اینکه اصلاحطلبان حرفی برای گفتن ندارند در حالی که آزادی بیان وجود دارد، تأکید کرده بود: انگار در تمام آن سالهایی که ما فکر میکردیم در صورت داشتن آزادی بیان کاری خواهیم کرد کارستان، مسئله ما آزادی بیان نبوده بلکه فقدان حرفی برای بیان بوده است. حرف بر سر آن است که ما برای بیان چه چیزی محتاج آزادی بودیم؟ و آیا اکنون که گشایشی حاصل شده آن حرف را بیان میکنیم؟ و اگر بیان میکنیم چه تغییری در جامعهمان حاصل شده است؟ آیا الآن که این همه خبر و نظر منتشر میشود بحثی در میگیرد؟ حرفهایی در صفحات اول منتشر میشود که در دورههای قبل گفتن یکی از آنها علاوه بر بیکار کردن کارکنان یک روزنامه، آنقدر تکرار میشد تا به سرانجامی برسد یا اینکه به سرانجام نرسیدنش عیان شود. اما الآن مهمترین حرفها هم بعد از چند ساعت منقضی و غیرقابل مصرف میشوند.
این روزنامه ادامه میدهد: دوره هیجانآفرینیها و سوت و کفزدنها - به معنایی که در دوران اصلاحات سراغ داشتیم- گذشته است و نه فقط روحانی بلکه اگر امروز خاتمی هم به جای او رئیسجمهور بود و به دانشگاه میرفت و مواضعی که از او سراغ داریم را با صراحت بیشتر و لکنت کمتر بر زبان میآورد از این نظر تفاوت چندانی نداشت و نمیتوانست فضای سالهای 76 تا 82 را به دانشگاهها برگرداند. کما اینکه یکی، دو سال آخر ریاستجمهوریاش هم از این نظر شباهت زیادی به چهار، پنج سال اول دولتش نداشت و حتی در اواخر دوران اصلاحات انتقادات دانشجویانی که قاعدتا باید حامی و پایگاه اجتماعی دولت میبودند بیش از رویکرد حمایتیشان به نظر میرسید. این مسئله البته محدود به ایران و دانشگاههای کشور ما نمیشود. حتی باید گفت فقط سیاستمداران نیستند که از اقبال آنچنانی دهههای پیش نمیتوانند برخوردار باشند بلکه در عرصه روشنفکری همچنین وضعیتی قابل مشاهده است. مثلا در دهه 70 آثار عبدالکریم سروش خون تازهای در رگهای پیکر فکری جامعه تزریق میکرد اما در دهه 90 دیگر خبری از روشنفکرانی با این میزان از تاثیرگذاری وجود ندارد.
اعتماد همچنین کاراکتر و شخصیت روحانی را دارای کمترین استعداد موجآفرینی ارزیابی کرد.
این روزنامه چند روز پیش هم طی یادداشتی با اذعان به اینکه اصلاحطلبان حرفی برای گفتن ندارند در حالی که آزادی بیان وجود دارد، تأکید کرده بود: انگار در تمام آن سالهایی که ما فکر میکردیم در صورت داشتن آزادی بیان کاری خواهیم کرد کارستان، مسئله ما آزادی بیان نبوده بلکه فقدان حرفی برای بیان بوده است. حرف بر سر آن است که ما برای بیان چه چیزی محتاج آزادی بودیم؟ و آیا اکنون که گشایشی حاصل شده آن حرف را بیان میکنیم؟ و اگر بیان میکنیم چه تغییری در جامعهمان حاصل شده است؟ آیا الآن که این همه خبر و نظر منتشر میشود بحثی در میگیرد؟ حرفهایی در صفحات اول منتشر میشود که در دورههای قبل گفتن یکی از آنها علاوه بر بیکار کردن کارکنان یک روزنامه، آنقدر تکرار میشد تا به سرانجامی برسد یا اینکه به سرانجام نرسیدنش عیان شود. اما الآن مهمترین حرفها هم بعد از چند ساعت منقضی و غیرقابل مصرف میشوند.