شهدای ایران shohadayeiran.com

"گری لوپ" استاد رشته تاریخ در دانشگاه "تافتس" در شهر بوستون آمریکا است و همزمان در دپارتمان دین این دانشگاه نیز عضویت دارد. او در یادداشت پیش رو به ابعاد نگران کننده ی ماجراجویی آمریکا در سوریه و عراق و فریب افکار عمومی برای توجیه آن پرداخته است.
شهدای ایرن:مشکل بتوان حس وحشتی را که از فعالیت های آمریکا در جهان و واکنش های اجتناب ناپذیر به آن ناشی می شود، حس نکرد.

یک سال پیش چنین حسی نداشتم. آن زمان به نظر می رسید امپریالیسم آمریکا در حال افول است. نه که ذات آدم شرور عوض نمی شود؛ از همه چیز گذشته، سیستم همچنان که بوده هست و قابل تغییر نیست(معلمان باوجدان ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان، باید به همه کودکان مدرسه ای آمریکا، به عنوان بخشی از تعلمیات مدنی پایه شان، این درس را بیاموزند که در کشوری امپریالیست زندگی می کنند. خود این واژه باید رواج یابد. این همان مفهومی است که مد نظر سیاستمدارانی نظیر اوباماست وقتی به طور مستتر آمریکا را "استثنایی" می خوانند. از همه چیز گذشته، بخش عمده ای از کشورهای دنیا، امپریالیست نیستند. نظام حکومتی اکثر این کشورها اشراف سالاری نیست که ۱درصد بالایی ۴۲درصد ثروت ملی را کنترل کنند، و اکثر آن را در بازار کار ارزان قیمت خارج از کشور سرمایه گذاری کنند و در همان حال استانداردهای زیستی داخل کشورشان در حال افول باشد. در بیشتر این کشور آمار زندان و جرم، ۱ نفر از هر ۳۲ شهروند نیست. بیشتر این کشورها نیروهای پلیس مجهز به تجهیزات ارتشی ندارند که بعضی اوقات وحشیانه از آن علیه شهروندان خود استفاده کنند. بیشتر ملت ها پول مالیات شهروندان را روانه نیروهای "امنیتی" حکومتی نمی کنند که مرتب ارتباطات الکترونیک و تلفنی مردم خودشان و دیگر ملل را جمع آوری کنند. بیشتر ملت ها میلیاردها دلار برای سرنگونی دولت دیگر کشورها هزینه نمی کنند. بیشتر کشورها ۸۶۰ پایگاه نظامی خارج از مرزهایشان ندارند؛ بیشترشان هر چندسال یکبار به طور اعلام شده و اعلام نشده به دیگر کشورها حمله نمی کنند. بیشترشان اینطور نیستند که اسراییلی ها هرکار کردند ازشان حمایت کنند، و هیچ کشور دیگری اینطور نیست که هر رأی سازمان ملل را که حتی به ملایمت از اسراییل انتقاد کند وتو کند. و الی آخر.)

با این حال – با توجه به وضعیت کلی که وخیم بود – یک سال پیش تدریجا با خوش بینی این مسئله را حس می کردم که امپریالیسم آمریکا به مرحله ای وارد می شود که کمتر زهرآگین است. جلوی طرح وحشت انگیز اوباما برای حمله به سوریه را گرفته بودند، که عامل آن مخالفت عمومی، عدم رضایت کنگره، و حرکت به موقع ولادیمیر پوتین (برای تحویل گرفتن زرادخانه ی تسلیحات شیمیایی از دمشق) بود. اوباما ناگهان سر صحبت را با "حسن روحانی" رییس جمهور جدید ایران باز کرده بود و گفتگوها بر سر برنامه هسته ای صلح آمیز ایران آغاز شده بود. اوباما در حال بی اعتنایی به درخواست های همیشگی و جان فرسای "بنیامین نتانیاهو" برای بمباران ایران بود.

 یک چیز هست که اجبارا به ما یادآوری می کند هیچ تغییر مهمی در سیاست خارجه ی دولت های "جورج و. بوش" و "باراک اوباما" وجود نداشته است. شخصیت عجیب و غریب "ویکتوریا نولاد"، که از دستیاران "دیک چنی" بود و برای یاری "هیلاری کلینتون" باقی ماند، مسئول میز "شرق اروپا" است. او یکی از آن نئوکان هایی است (همسر نئوکان برجسته و آکادمیک دیگری نیز هست) که شدیدا از جنگ عراق حمایت کرد و مبنای حمایتش چیزی بود که خود می دانست مشتی دروغ است و هیچ گاه به خاطر آن ذره ای احساس گناه نکرده است. لازمه ی ایدئولوژی سیاسی او، نفرت از حقیقت و اخلاق است. این ایدئولوژی سر تا ته چیزی نیست جز بازی با افکار عمومی برای دستیابی به اهداف حلقه ی کوچکی که او دوستش دارد و نمایندگی اش را بر عهده دارد. این واقعیت که او در مسند خود در وزارت امور خارجه ی دولت اوباما ابقا شد، درباره ی دیدگاه خود رییس جمهور آمریکا نسبت به جهان حرف ها برای گفتن دارد.

اوباما ژست یک میانه رو را می گیرد. در عمل یعنی او خود را جایی بین نومحافظه کارانی که خادم منافع ۱درصد هستند و "مداخله جویان لیبرالی" که به ۱درصدی ها خدمت می کنند تا در تلاش خود برای تحمیل آنچه "پال ولفوویتز" "سلطه ی تمام طیفی" در جهان نامید موفق شوند. او سرمشقی است برای درک این واقعیت که همه کسانی که در منصب او قرار می گیرند چگونه باید چاکر طبقه ی حاکم باشند (و به طور طبیعی چنین هستند). این شغل اوست. فرق تاریخی او (که به طور فزاینده ای تضعیف می شود) این است که او اولین سیاه پوستی است که چنین می کند (نیاز به توجیه نداشت که رنگین پوست بودن به طور کلی مترادف با خوب بودن، یا عدالت طلب بودن، یا حتی منادی "تغییر" بودن نیست. رنگین پوست بودن فقط ممکن است شما را به درد بخور کند، مثل "کالین پاول" که به درد "چنی" و دار و دسته ی نومحافه کارش خورد. یا "کاندولیزا رایس" که طی حمله ی مجرمانه و نژادپرستانه ی "جورج و. بوش" به عراق در خدمت ساختار قدرت آمریکا بود.)

و بعد فتوحات برق آسای داعش سر رسید، زمانی که نیروهای خلافت (که یکدفعه به ما گفتند ۳۰هزار نفر هستند) در تابستان از سنگر خود در شمال سوریه به درون عراق شوریدند، و زنان و کودکان را یکسره تا دروازه های بغداد سر بریدند و به صلیب کشیدند. ناگهان ماشین پروپاگاندای آمریکا سرعت گرفت، و اجماعی فوری ایجاد کرد: علیرغم خستگی آمریکا زیر بار جنگ ها، علیرغم مخالفت توده ای با حضور نظامی بیشتر در عراق، این خطر (که تهدیدکننده ی همه ی خیری است که "ما" طی اشغال سابق کسب کرده ایم) آنقدر مهلک است که – دست کم – حملات هوایی علیه جهادگرایان ضروری است.

نظرسنجی ها حمایت گسترده و غیرمنتظره ای را نشان داده اند. این نظرسنجی ها حتی به طور نحسی نشان دهنده ی حمایت جدی از حضور نیروهای زمینی هستند. یک نظرسنجی اخیر در فاکس نیوز نشان می دهد اکثریت شرکت کنندگان موافق اعزام نیروهای آمریکایی علیه داعش هستند. دلیلی قطعی برای احساس ترس. اگر عقلی برای فکر کردن و قلبی برای احساس داشته باشید، دلتان باید مثل سیر و سرکه بجوشد؛ هم به خاطر سبعیت داعش، که اگر آمریکا زمینه ساز آن نشده بود وجود نمی داشت، و هم به خاطر تبعات اقدامات کنونی آمریکا.

سی آی ای به این نتیجه رسیده است که اقدام اوباما برای اعلام نقشه اش جهت بمباران مواضع داعش در سوریه، حتی قبل از شروع این بمباران، باعث افزایش ناگهانی در سربازگیری جهادی شده است.

آیا واضح و مبرهن نیست که وقتی "نمایندگان منتخب مردم آمریکا" همیشه، به اتفاق، هرگاه اسراییل به عرب ها حمله می کند از آن حمایت می کنند؛ وقتی مسئولان نظامی آمریکا دستور شکنجه و تحقیر جنسی مسلمانان را صادر می کنند، و با خوشحالی فیلم آن را ضبط می کنند؛ وقتی آمریکا از سر بی فکری کشورهای مسلمان را ویران می کند و هیچ به تبعات آن نمی اندیشد، عکس العمل هایی در پی خواهد داشت؟

آیا واضح نیست – همانقدر که دریای خشم جهان عرب و مسلمان نسبت به دولت آمریکا واضح است، و همانطور که واضح است آمریکا قطعا هیچگونه صلاحیت یا اعتبار اخلاقی نزد افکار مسلمانان جهان ندارد – که هرگاه آمریکا مسلمانان را هدف حمله قرار می دهد، هدف حمله هرکس که باشد باعث جلب حمایت خواهد شد؟

آیا این مسائل به اندازه این قانون فیزیک واضح نیست که ریختن بنزین روی آتش باعث شلعه ور شدن بیشتر آن می شود؟ یا حتی ممکن است آتش دامن خودتان را هم بگیرد؟

از زمانی که آمریکا بمباران سوریه را آغاز کرده است، داعش بیش از ۳۰۰ روستای کردنشین همجوار مرز ترکیه را اشغال کرده است. داعشی ها پرچم سیاه خود را بر فراز شهر مرزی "کوبانی" بالا برده اند و تحلیلگران نظامی آمریکا بی سروصدا خاطرنشان می کنند که بمباران هرگز قرار نیست توسعه ی ارضی داعش را معکوس یا متوقف کند. بالاترین مسئولان نظامی آمریکا می گویند که، بله، نیاز به حضور نظامی در منطقه است؛ یعنی تلویحا می گویند که، علاوه بر نیروهای ارتش عراق (که واقعا غیر قابل اتکا هستند)، پیشمرگ های کرد، و شبه نظامیان شیعه، نیروهای نظامی کشورهای عربی هم می توانند به آنها اضافه شوند. پارلمان ترکیه به اقدام نظامی علیه داعش در سوریه رای مثبت داده است، و نخست وزیر ترکیه خاطرنشان کرده است چنانچه دیگر کشورها قدم به خاک سوریه بگذارند ترکیه هم چنین خواهد کرد. "جان کری" حتی به سازمان ملل گفته است ایران ممکن است در این باره نقشی ایفا کند.

یک مشکل این است که، بغداد شدیدا حضور نظامی کشورهای سنی مانند عربستان سعودی در خاک خود را رد می کند، همانطور که بازگشت نیروهای آمریکایی را بر نمی تابد. ایالات متحده – که هیچگاه موفق به درک عمق شکاف سنی و شیعه یا حتی قادر به ابراز توجه لازم برای مطالعه ی آن نبوده است – قصد دارد "ائتلاف"ی پر آب و تاب را سر هم بندی کند و، با هر بار برشمردن اعضای آن، فخر بفروشد که چقدر پشتیبانی دنیا را در کنار خود دارد و همچنان رهبر جهان است. (حواستان هست که امپریالیست ها واژه ی کهنه و بی مورد جنگ سرد یعنی "جهان آزاد" را احیا کرده اند؟) اما به این ترتیب، آمریکا مباهات می کند که نیروهای اهل سنت را (دست کم در عملیات بمباران هوایی) علیه داعشی های سنی به کار گرفته است در حالی که ایران شیعه را به حاشیه می راند و خصومت خود را بی وقفه علیه حکومت علوی سوریه ابراز می کند.

مشکل دیگر این است که ترکیه، یکی از اعضای ناتو است، و اگر هدف حمله قرار بگیرد (یا اگر اعلام کند که هدف حمله قرار گرفته است) می تواند خواستار آن شود که همه ی دیگر کشورهای عضو ناتو به کمکش بیایند. آنکارا علنا به دنبال سقوط دولت بشار اسد در سوریه است، و ضمنا از کردهای سوری که متحد با "پ ک ک" ترکیه هستند و نیز کردهای عراقی (که به طور فزاینده ای مستقل و پرتکاپو شده اند) متنفر است. اگر ترکیه قرار بر تجاوز به سوریه داشته باشد، این حمله صرفا برای مقابله با داعش نخواهد بود بلکه شامل نابودی دشمنان چندگانه ای که با جهادی ها درگیر هستند نیز خواهد شد. اوباما را تصور کنید که برای کمک به ترکیه به منشور ناتو استناد می کند و بعد از ایجاد موقعیتی شبیه "خلیج تانکین" سوریه را اشغال می کند.

به طور خلاصه: ایالات متحده که سیاست هایش در عراق منجر به جنگ داخلی شیعه و سنی شده و به خاطر سبعیت، نژادپرستی، و بی کفایتی اش، در بین مردمان منطقه خود را کاملا نامطلوب کرده است، نمی تواند هیچ خیری در خاورمیانه به ثمر برساند.

شهروندان و ساکنان این کشور امپریالیستی، - آنهایی که اهل توجه هستند، و ساده لوحانه دروغ های بزرگی را قورت نمی دهند که می گویند ما در کشوری آزاد با رسانه های آزاد زندگی می کنیم – باید از آنچه در شرف رخ دادن است احساس وحشت کنند. ایالات متحده با اعلام اینکه "داعش را در هم می شکند و نابود می کند" (بدون هیچ اشاره ای به اینکه واقعا چگونه چنین کاری می کند، مخصوصا که همکاری با سوریه و ایران را از دستور کار خارج کرده است، و نفرت شبه نظامیان شیعه ی عراق را به جان خریده است) به نظر می رسد محکوم به این است که یا خودش مستقیما وارد خاک سوریه شود و خشم همگان را در منطقه بشوراند یا اینکه به نائبانی متکی باشد که مورد پذیرش شیعیان عراقی نیستند.

در هفته های پس از ۱۱ سپتامبر، هنگامی که عملیات هماهنگ الیگارشی رسانه ای (تایم-وارنر، وایاکام، دیزنی، نیوز کورپ، سی بی اس) را مشاهده می کردم که کنترل بیشتر آنچه می بینیم و می خوانیم در دستشان است، واقعا احساس ترس کردم. احساس ترس نه از سقوط بمب ها بر سر نیویورک. بلکه از آغاز فاشیسم در این کشور. پخش بی وقفه ی موسیقی وطن پرستانه بر مدار احساسات قلبی در شبکه های کابلی، حضور همه جایی پرچم آمریکا، وضعیت ناگهانی آن هشدارهای رنگی خطر تروریسم، به طور حساب شده همان پارانویایی را ایجاد می کرد که متخصصان نازی برای کنترل ذهنی تجویز کرده بودند. ظهور نهادهای شبه فاشیستی و ترویج عجیب و غریب واژه های نامأنوس (مثل "میهن")، حماقت اعلامیه های "جورج و. بوش" ("محور شرارت" و غیره)، پیش بینی خونسردانه ی "دیک چنی" در مورد "جنگی علیه ترور" که تا ابد به طول خواهد انجامید. هشدارهایی که به کارشناسان تلویزیونی داده شد که اگر خط رسمی دولت را به پرسش بگیرند ممکن است اخراج شوند؛ و اخراج هایی که واقعا رخ داد. "لایحه ی وطن پرستی" و حمایت فراگیر و منفعلانه ی کنگره از این لایحه که آن را ناخوانده به قانون تبدیل کرد.

نشانه هایی روشن مبنی بر اینکه دولت "من" در حال استثمار احساسات قوی ترس و نفرت است، و مثل نازی ها، دستاویزهایی برای جنگ های مداوم می سازد. بله، من از قدرت آشکار و موحش دولت احساس ترس می کردم. و این پیش از آن بود که "بوش" و گروهش تخریب سادیستی عراق را آغاز کنند و در آن زمان این پروژه هنوز در مرحله برنامه ریزی بود.

طی سالهای پس از آن، سطح نگرانی من بالا و پایین رفته است، و همانطور که گفتم، پاییز سال گذشته به خاطر برخی اتفاقات نگرانی ام کم شده بود. اما اکنون دوباره نگرانم چون کانال های تلویزیون کابلی را عوض می کنم و چیزی که می بینیم ادغام کامل قدرت دولتی و رسانه های تجاری و فقدان کامل انسجام اخلاقی است.

قلب فاحش واقعیت رویدادها در اوکراین. فقدان کامل پیش زمینه ی رویدادها در عراق و سوریه، و استقبال سخاوتمندانه از کسانی که به خاطر جنگ عراق مسئولند. این مسائل تهوع آور است.

کسانی که احساس ترس نمی کنند باید احساس ترس کنند. حس قلبی ام این است که، اگر این "جورج و. بوش" و پدرش بودند که دروازه های جهنم را باز کردند، "اوباما" به طور کلی نسبت به این دروازه ها بی خیال شده است. "اوباما" با حمله به داعش - تنها در اتحاد با حکومت های مسلمانی که دولت هایشان عمدتا به عنوان پادوهای آمریکا شناخته می شوند – صرفا بر مشروعیت این دیوانه ها افزوده است. واضح نیست؟

"اوباما" برای نجات بغداد از هجوم داعش – شاهکاری که بر تحقیر ژئوپلیتیک آمریکا در جریان سقوط "سایگون" در سال ۱۹۷۵ غلبه خواهد کرد – تلاش می کند مجموعه ای از ترک ها، کردها، عرب های سنی و عرب های شیعه را گردهم بیاورد که همه شان با یکدیگر و با آمریکا تضادهای پیچیده ای دارند. او مدعی است در نهضت قهرمانانه ی ضد داعش، اتحادی از بیش از ۶۰ کشور (که اکثرشان غربی هستند) گرد هم آورده است.

اکثریت این کشورها در همه ی بخش ها (آنهایی که پشتیبانی هوایی و تجهیزات نظامی فراهم می آورند؛ آنهایی که "امداد بشردوستانه" فراهم می کنند؛ و آنهایی که دیگر مشروعیت ها و حمایت های اساسی سیاسی را تامین می کنند) از اعضای ناتو هستند. در بخش اول ۱۵ کشور از ۲۱ کشور عضو ناتو هستند، به علاوه ی استرالیا، در حالی که ۶ کشور دیگر عضو اتحادیه عرب هستند. به غیر از عراق (که خواص سرکش آن مخالف هرگونه حضور نظامی در خاک عراق هستند) و لبنان (که حزب الله یک نیروی سیاسی-نظامی در آن است و "مشارکتش" صرفا با تحویل گرفتن سلاح برای دفاع از خود در مقابل داعش است)، تمام دیگر کشورهای عربی دارای پادشاهی های سرکوبگر هستند که اسلام سنی را تبلیغ می کنند و روابط بسیار بدی با شیعیان عراق و ایران دارند.

جانی های داعشی می توانند مدعی شود – که خیلی هم بی راه نیست – که نیرویی که آمریکا علیه آنها بسیج کرده، نیروی صلیبیون مسیحی و متحدان فاسد و نه چندان مسلمانشان است (از جمله ترکیه ی منفور که عضو ناتو است)، که جلوی نبرد خلافت علیه "رافضیان علوی" در سوریه و "مشرکان شیعی" در عراق و ایران را بگیرند. و ضمنا می توانند بگویند که با مستثنی کردن بشار اسد و ایران – که واقعا با داعش رودررو جنگیده اند و پیروزهایی هم کسب کرده اند – کافران احمق دوباره دچار اشتباه محاسباتی در حد اعلایی شده اند.

این "ائتلاف" قرار نیست علیه داعش موفقیتی بیش از "ائتلاف ها"ی گذشته علیه طالبان در افغانستان یا علیه "شورشیان" سنی در عراق کسب کند. مداخله ی این ائتلاف، فلاکت در سوریه، عراق و کل منطقه را تشدید می کند و ممکن است آتش یک جنگ جهانی واقعی را شعله ور کند.

من پیشنهادی معتدل و مقبول برای کسانی دارم که از نتایج جنگ بیشتر علیه مخلوقات جنگ های امپریالیستی اخیر آمریکا بیم دارند؛ مخلوقاتی که کودکان را به صلیب می کشند، شیعیان را سر می برند، و بناهای تاریخی و ارزشمند را خراب می کنند. پیشنهادی برای کسانی که از این بیم دارند که شکست حملات هوایی منجر به اعزام نیروهای زمینی آمریکا و متحدانش برای حضور در جنگی خواهد شد که "لئون پانتا" رییس سابق سازمان سیا اخیرا پیش بینی کرد "جنگ سی ساله"ی دیگری خواهد بود.

نظرتان چیست که به جای آن، یک انقلاب ضد امپریالیستی در این کشور به راه اندازیم؟

جدا. نظرتان چیست که، با به زیر کشیدن کسانی که مسئول بی ثبات سازی کامل خاورمیانه هستند، پیامی به مردمان آن منطقه ارسال کنیم که ما دیگر نمی خواهیم بر شما سلطه داشته باشیم؟ نظرتان چیست که – پس از به انجام رساندن انقلاب لازم در این کشور – به کسانی که با افراطیون مذهبی مقابله می کنند بگوییم:

"شما از حمایت سیاسی و اخلاقی ما برخوردارید، و ما (حالا که ۱درصدی که بیخردانه کنترل دائمی سیاستگذاری در آمریکا را بر عهده داشتند سرنگون کرده ایم)، سر انجام می توانیم درباره کمک به شما (به عنوان برادران و خواهران انترناسیونالیست؛ نه به عنوان اراذل تجاری، سودبرندگان از جنگ، شکنجه گران یونیفورم پوش، بمب اندازهای آماده به شلیک، پادوهای اسراییل، و دروغ گوهای جنگ افروز و فریبکاری که به درستی نفرت شما را در گذشته برانگیخته اند) برای به راه انداختن انقلاب در کشور خودتان صحبت کنیم.

شاید، این فقط یک رویا است. اما، دیگر به چه راهی می توان آن وحشت را پایان داد؟


*شفقنا
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار