نمي خواهم با خانواده مقتول روبه رو شوم نمي دانم چرا دست به اين کار احمقانه زدم با نقشه اي که طرح کرده بودم، فکر نمي کردم به اين زودي شناسايي شوم نمي دانم چرا تصميم گرفتم، صميمي ترين دوستم را که در شرايط خاص با کمک هايش به ياريم مي شتافت اين گونه به قتل برسانم...
شهدای ایران:مرد ۴۰ساله که مقابل قاضي حسيني (قاضي ويژه قتل عمد مشهد) در اتاق بازجويي
پليس آگاهي نشسته بود، ادامه داد: من و «م» اگرچه نسبت دوري با يکديگر
داشتيم، اما دوستان صميمي بوديم و بارها با يکديگر به خارج از کشور مسافرت
کرديم خيلي از مسائل شخصي و خانوادگي خود را براي يکديگر بازگو مي کرديم.
او بارها پول هاي کلاني را به من قرض داده بود که آخر هم به خاطر همين
مسائل مالي دست به جنايت زدم مي خواهم زودتر مرا اعدام کنيد من در محل
زندگي ام آبرو و اعتبار دارم، همه مرا مي شناسند، نمي خواهم ديگران بدانند
که من چگونه صميمي ترين دوست خودم را کشته ام.او از اين که من زن ديگري را
به عقد موقت خودم درآوردم خبر داشت و من هم از برخي کارهاي او اطلاع داشتم
به همين خاطر او را به بهانه اي به رستوران کشاندم وقتي ساعت ۸ شب به محل
قرار آمد و مرا ديد با تعجب پرسيد چرا رنگ و رويت پريده؟ و من در حالي که
استرس زيادي داشتم گفتم چيزي نيست!! چند دقيقه اي با هم قدم زديم او درشت
اندام بود و من نمي توانستم مستقيم با او درگير شوم به همين خاطر با تکه
آهني و از پشت سر ضربه محکمي به سرش زدم وقتي روي زمين افتاد با وارد آوردن
ضربات ديگر او را کشتم و بعد براي صحنه سازي هاي بعدي، چادر رنگي زنانه را
دور جسد پيچيدم و آن را داخل ديگ بزرگ رستوران قرار دادم و پس از آن نيز
ديگ را با خودروي مقتول به جاده خاکي روستا بردم و جسد را در آن جا رها
کردم. از اين که شناسايي شوم خيلي مي ترسيدم به همين خاطر خودروي مقتول را
در منطقه قاسم آباد مشهد رها کردم و روز بعد پس از آن که جسد پيدا شد نزد
خانواده اش رفتم، آن روز دسته گل بزرگي هم خريدم و براي اين که ذهن آن ها
را منحرف کنم گفتم «م» با زن هاي ديگر ارتباط داشت من بارها او را نصيحت
کردم که دست از اين کارها بردارد ولي او گوش نمي کرد فکر مي کنم «م» را به
خاطر مسائل ناموسي کشته اند، چادر زنانه اي هم که دور جسد بود بيانگر همين
موضوع است. من در حالي اين حرف ها را به خانواده مقتول مي گفتم که خودم از
ارتکاب جنايت پشيمان شده بودم چند بار مي خواستم با خوردن قرص خودکشي کنم
ولي نمي توانستم و منصرف مي شدم. نمي دانم چگونه و پس از گذشت چند روز از
ماجراي قتل کارآگاهان اداره جنايي آگاهي به من مشکوک شدند و دستگير شدم اما
از قديم گفته اند «خون هرگز نمي خوابد» حالا هم نه تنها روي ديدن خانواده
مقتول را ندارم بلکه به چشمان فرزندان و اعضاي خانواده خودم هم نمي توانم
نگاه کنم....
ماجراي واقعي با همکاري پليس آگاهي خراسان رضوي
*خراسان