گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران - سامیه امینی؛ اینجا بیمارستان است و غروب یک روز پاییزی روی صندلیهای سرد راهرو بیمارستان ساسان مردی به تابلوی «هیس» روی دیوار خیره شده بود. پای چپش از زانو قطع بود و حال خوشی نداشت. وقتی حالش را پرسیدم گفت: عفونت است، چیز مهمی نیست فقط دارد آرام آرام به کلیهام میرسد. منتظرم تا ماشین بنیاد شهید بیاید و من را به خانه منتقل کند.
نامش متولی رسولی پوریا بود. جانبازی 15 درصد که میگفت:14 روزپیش در بیمارستان ساسان بستری شدهام. کلیههایم سنگ دارد و کیسه صفرا مشکلاتی ایجاد کرده است. جانباز قصه ما از استنشاق گاز خردل در دوران جنگ سخن گفت و آرام در گوشم نجوا کرد: بیمارستان ساسان دیگر متعلق به بنیاد نیست و متولی آن بنیاد مستضعفان است و جانبازان و ایثارگران از طریق بیمه در بیمارستان بستری یا از خدمات آن استفاده میکنند. غذا، بهداشت و رسیدگی پرسنل در قیاس با بیمارستانهای قزوین خوب است. پرسنل و پرستاران برای جانبازان احترام قائلند. حداقل میتوانم بگویم در قیاس با مسئولان، مردم و پرسنل بیمارستان رفتار بهتر و در خور شأنتری با ما دارند. از جانباز متولی در مورد علت جانبازیاش سوال کردم که گفت: عملیات رمضان در گردان شهید ملکی خط شکن بودم. عجب شبی بود شب عملیات چرا که انسان در حمله خودش را هم فراموش میکند. آنجا بود که پایم را از دست دادم، آن موقع 21 سال بیشتر نداشتم. داشت صحبتهایمان گل می انداخت که آقای متولی را صدا کردند و لنگان لنگان بیمارستان را ترک کرد.
انتظار سرآمد
وارد یکی از اتاقهای بیمارستان ساسان شدم. روی تابلوی کوچکی کنار شیر فلكههای اکسیژن نوشته بود، عباس کمالی. این جانباز شیمیایی میگفت: پس از یک روز انتظار برای بستری شدن با تلاش و پیگیریهای دختر کوچکم که حکم پرستارم را دارد توانستم طبق دستور پزشک معالج در بیمارستان بستری شوم. مسئولان به این جانباز گفته بودند که تخت خالی برای پذیرش نداریم در حالی که با گشتی در بخش نهتنها شاهد تختهای خالی بودم بلکه اتاق خالی و خاموشی را هم در همان بخش مشاهده کردم. جانباز کمالی در مورد روزهایی که کسی او را جانباز نمیشناخت میگفت: گفتند جانباز نیستم درحالیکه هم مدارک جانبازی را داشتم و هم مسئولان بالادست گفته بودند حق من در این پرونده کامل تضییع شده است. حتی پرونده را به استانداری ارسال کردند و به کمیسیون بنیاد شهید هم دعوت شدم. و پس از بررسیهای انجام شده 70 درصد شیمیایی برای من تعیین کردند و حالا جانباز محسوب میشوم.
وقتی که هواپیمای دشمن من را تعقیب کرد
جانباز کمالی در مورد نحوه مجروحیتش میگوید: در جاده القصر از سوی جهاد در حال انجام ماموریت بودیم که پس از بمباران شیمیایی آلوده به خردل شدم، به بیمارستان صحرایی منتقل و پس از اعمال درمانهای اولیه قرار شد به تهران اعزام شوم اما با رضایت و درخواست خودم به جبهه بازگشتم. در مسیر برگشت هواپیمایی را دیدم که ارتفاع کم کرد، مشخص بود قصد حمله هوایی دارد، خواستم به سمت خاکریز حرکت کنم که هواپیمای جنگی ماشینم را مورد هدف قرار داد و مجروح شدم، تا چند سال هم حتی خانوادهام را نمیشناختم چون بر اثر موج انفجار فراموشی پیدا کردهام. حالا هم حالت اشتغال جهاد هستم.
چه كسی به ایثارگران تعهدی دارد؟
دختر جانباز کمالی میگفت: مسئولان وعده دادند با جانبازان ملاقات میكنند و گفته اند: «اگر بشود میآییم.» الان 10 روز است که به بنیاد میروم و درخواست ملاقات مسئولان با جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان را میدهم. میخواهم بیایند و ببینند رنج جانباز و غم خانواده و فرزندان این از جان گذشتگان را از نزدیک درک کنند شاید جرقهای برای وجدانهای خفته باشد. البته همه اینطور نیستند. به عنوان نمونه رجب دولتآبادی، مسئول بهداشت و درمان بنیاد ایثارگران شهرری واقعا به جانبازان اهمیت میدهد و پیگیر مشکلات درمانی آنهاست و حق را نباید زیر پا گذاشت. ما، خانواده ایثارگران انتظاری جز رسیدگی نداریم. وی افزود: بارها وقت ملاقات از مسئولان خواستهام اما هر بار گفته شده جلسه هستند. به راستی جانباز کجای وقت آنهاست؟
در راه ماندهام
عیسی ساداتی همتختی جانباز کمالی بود از شهرستان کوهدشت استان لرستان که مدتی بیش نبود که در بیمارستان ساسان بستری شده است. جانباز 35 درصدی که در جزیره مجنون شیمیایی شده و به گفته خودش از سال 62 تقریبا ماهی 3 تا 4 روز در بیمارستان ساسان بستری بوده است. این جانباز میگفت: برای جراحی به اتاق عمل رفتم، وقتی بازگشتم کیف پول و تلفن همراهم را ربوده بودند و الان ماندهام در راه که چطور به شهرم بازگردم و تنها به خدا توکل میکنم. خب، دیگر بیمارستان است هر کسی میآید و میرود. سه فرزند معلول دارم، اما کسی نیست تا حالی از من بپرسد، من وظیفهام را انجام دادم و وظیفه هر انسان است که خیرات داشته باشد و من خوشحالم که کوتاهی نکردم. اما برای بستری شدن مشکلی ایجاد نشد و از رسیدگی پرستاران و احترام ویژه ایشان به جانبازان ممنونم. هر روز به نظافت تخت و اتاق رسیدگی میکنند، غذایی هم که در اختیار میگذارند متناسب با حال بیماران و خوب است، من رضایت دارم. من بدون نوبت میآیم و چون نیاز دارم و پزشک تشخیص میدهد سریعا بستری میکنند.
وی اذعان كرد: درصد نمیخواهم و برای درصد نرفتهام، رفتن وظیفهام بود و اکنون درمان تن از وظایفم است. تصور میکنم که بر اثر مواد شیمیایی بدن من فرزندانم دچار مشکل شنوایی شدهاند. 10 روز در بیمارستان بستری هستم اما کسی برای ملاقاتم نیامده، دلیلش این است که خانوادهام که شهرستان هستند اما مسئولان حتی نمایندهای هم برای دیدار نفرستادند. تماس گرفتم و بیان کردم که پولم را دزدیدهاند و برای هزینه برگشت پولی ندارم. فردا مرخص میشوم و هنوز کسی برای پیگیری نیامده است اما من بر خدا توکل دارم. او در راه مانده اما متولی رسیدگی به مشكلش هم در راه مانده است؟
سازمان ملل شیمیایی شدنمان راتایید نكرد
حسن نانکلی 52 ساله هم جانباز شیمیایی دیگری بود که به جمع ما پیوست. میگفت: در هفته اول شروع جنگ خود را به جبههها میرساند و تا سال 61 که مجروح میشود صحنه جنگ را ترک نمیکند. وی آزادی خرمشهر و فتحالمبین و جزیره مجنون را به خاطر دارد. در قصرشیرین عملیات یامهدی قبل از عملیات تنگه چذابه لشکر 458 ذوالفقار در کوت شیاخ از ناحیه فک صورت جراحت دارم و آلوده به گازهای شیمیایی هستم، اعصاب و روانم هم بر اثر موجگرفتگی آسیب دیده است. پس از آزادی خرمشهر در شلمچه شیمیایی زدند و چون هنوز سازمان ملل تایید نکرده بود که عراق در جنگ شیمیایی استفاده كرده- از سال 62 تایید شد که ایران مورد تهاجم بمبهای شیمیایی قرار گرفته است- برای همین در حال حاضر دستگاهها و کمیسیونها شیمیایی شدن من و کسانی را که در قبل از سال 62 مجروح شدهاند، نمیپذیرند. وی اذعان كرد: فقط به خاطر 15 درصد جانبازی میتوانم از خدمات درمانی استفاده کنم وهیچ مزایا و حقوقی را دریافت نمیكنم. خدا را شکر میکنم نیازی هم برای استفاده از امکانات دولتی ندارم و بدون هیچ پشتوانه، چه از سوی تشکلهای ایثارگری و چه از سوی مسئولان ایثارگری و همچنین غیر ایثارگری کارآفرینی کردم و تا همین امروز بیش از 10 نفر در کارگاه من بازنشسته شدهاند و حتی به عنوان کارآفرین هم حمایت نشدهام. سههفته بود که در کارگاه برایم مشکل تنفسی ایجاد شده بود و بارها مراجعه کردم اما متخصصان تشخیص نمیدادند تا برای درمان بستری شوم، آلودگی و وارونگی هوا در زمستان هم مشکلات من را تشدید کرده است. وقت ملاقات تمام شد اما جانبازان زیادی بودند که بدون حتی یک ملاقاتی چشم به در دوخته بودند. آفتاب غروب کرد همانند غروب خورشید در جزیره مجنون و شلمچه و ماووت. قدرقهرمانان وطن را بدانیم.
منبع: تهران امروز