به گزارش شهدای ایران، عمار ذابحی در گوگل پلاس نوشت:
باردار بود. همسرش بهش گفت بيا نريم كربلا؛ ممكنه بچه از دست بره.
كربلا رفتند، حالش بد شد و دكتر گفت بچه مرده!
مادر با آرامش تموم گفت: " درست می شه. فقط كارش اينه كه برم كنار ضريح امام حسين (ع)؛ بعد خودشون هوای ما رو دارند. "
كنار ضريح امام حسين (ع) یه مدت گريه كرد.
خواب ديد كه بانویی يه بچه رو توی بغلش گذاشته.
از خواب كه بلند شد دكتر گفت اين بچه همون بچه ایه كه مرده بود نيست؛ معجزه شده!!...
مادر حاج ابراهيم همت وقتی سر بچه اش جدا شد و خواست جنازه بچه اش رو داخل قبر بذاره به حضرت زهرا (س) گفت:
خانم! امانتی تون رو بهتون برگردوندم.
باردار بود. همسرش بهش گفت بيا نريم كربلا؛ ممكنه بچه از دست بره.
كربلا رفتند، حالش بد شد و دكتر گفت بچه مرده!
مادر با آرامش تموم گفت: " درست می شه. فقط كارش اينه كه برم كنار ضريح امام حسين (ع)؛ بعد خودشون هوای ما رو دارند. "
كنار ضريح امام حسين (ع) یه مدت گريه كرد.
خواب ديد كه بانویی يه بچه رو توی بغلش گذاشته.
از خواب كه بلند شد دكتر گفت اين بچه همون بچه ایه كه مرده بود نيست؛ معجزه شده!!...
مادر حاج ابراهيم همت وقتی سر بچه اش جدا شد و خواست جنازه بچه اش رو داخل قبر بذاره به حضرت زهرا (س) گفت:
خانم! امانتی تون رو بهتون برگردوندم.