در سیستان و بلوچستان دو گروه حق و باطل مشتمل بر رزمندگان و اشرار در مقابل هم صف آرایی کرده بودند و اشرار با انواع خشونت ها منطقه را نا امن کرده بودند بین سردار نامدار «علی اکبر میرزایی» و فرمانده اشرار منطقه به نام «کریم حکم شهنوازی» نامه ها و پیغام های فراوانی رد و بدل شد...
شهدای ایران:سردار شهید «علی اکبر میرزایی» فرمانده قرارگاه عملیاتی بدرسپاه پاسداران انقلاب اسلامی سیستان و بلوچستان در دوزادهم خرداد سال 1336 از دامن مادری مؤمن و سخت کوش و از سفره پر برکت معنوی پدری دلسوز و مهربان، در جوار امامزادگان روستای شیرداری و قلب طبیعت پاک دیده به جهان گشود . نامش را به عشق چهارده معصوم پاک (ع) و بنا به اعتقادات و باورهای دینی علی اکبر نهادند تا در آینده رهرو راه حسین (ع) و شهیدان هم نام خود در کربلا و روزهای عاشورا باشد، او فرزند صحرا و طبیعت بود که در دل کوههای البرز با نسیم خوش اذان و اقامه، چون گل محمدی روئید و شکوفا شد و بوی خوش وجودش مشام روزگار را معطر ساخت .
سردار «علی اکبر میرزایی» از جانب مادر به روستای غریب محله و از طرف پدر به شیرداری و گذران زندگی و سکونت به التپه از توابع شهرستان بهشهر مازندران تعلق دارد.
او دوران هفت سال اولیه کودکی را در زادگاهش روستای شیرداری گذراند. سپس خانواده اش به دلیل فقر مالی و سختیهای روزگار به روستای التپه بهشهر عزیمت و برای اداره زندگی به کارگری مشغول گردیدند و علی اکبر میرزایی نیز از هفت تا نوزده سالگی به شغل و پیشه چوپانی مشغول شد تا صبوری، مدیریت، مقاومت و ایستادگی را در دل صحرا و بیابان تجربه کند .
او از کسب تحصیل به دلیل فقر خانوادگی محروم ماند و سوادخواندن و نوشتن نداشت و خاطره ای از مکتب خانه، دبستان و دانشگاه ندارد و باید بیشترین خاطرات او در کسب معرفت در مساجد و تکایا جستجو کرد، زمانیکه نوزده سال از عمر شریف ایشان گذشت به خدمت سربازی اعزام شد و خواندن و نوشتن را در نهضت سواد آموزی فرا گرفت، پس از فراغت از خدمت برای مدت کوتاهی در پادگان نظامی شهید هاشمی نژاد شهرستان بهشهر ( عباس آباد ) به کارگری مشغول شد که بعداً توسط دوستان به سرزمین سیستان و بلوچستان جهت عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی معرفی شد و به همراه شش نفر از همرزمانش به زاهدان اعزام شد که از این تعداد یک نفر در جنگ تحمیلی اسیر و بقیه به شهادت رسیدند . . .
او در ابتدای ورود به سپاه برای کسب مهارت های نظامی و آشنایی با اصول جنگ های چریکی و پارتیزانی به مراکز آموزش اعزام و به مدت شش ماه به فراگیری علوم نظامی پرداخت و پس از اتمام دوره های آموزشی به سیستان و بلوچستان برگشت و در مراکز آموزش سپاه و بسیج، پادگان های نظامی، ستادهای نواحی، پایگاههای مقاومت به آموزش نیروهای نظامی و مردمی در رشته های مختلف، تاکتیک، تکنیک ، تخریب و . . . پرداخت.
سردار میرزایی را تنها آموزش و تربیت نیروهای نظامی قانع نکرد و پس از فراغت از این دوره عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل در مناطق عملیاتی خوزستان و کردستان شد و در لشکر 41 ثارالله کرمان به مدت چهار سال به خدمت مشغول گردید و در معیت فرماندهی محترم لشکر وقت سردار سرلشگر حاج «قاسم سلیمانی» فرمانده فعلی سپاه قدس کشور ایفای وظیفه نمود و پیشرفت های فراوانی را بدست آورد .
سردار میرزایی در مسئولیت های مختلف مانند مسئول اعزام نیرو، فرماندهی توپخانه لشکر و فرمانده بسیج لشگر، مدت کوتاهی مسئول ستاد لشکر ثارالله انجام وظیفه کرد و زمان دیگر به دلیل حساسیت منطقه و تحولات و رویدادهای سیاسی، نظامی، امنیتی با پیشنهاد فرماندهی وقت لشکر بعنوان فرمانده سپاه جالق از توابع شهرستان سراوان انتخاب شد و با کسب تجارب نظامی و رشد کم نظیر در تاریخ 10/4/65 به عنوان فرمانده قرارگاه عملیاتی بدر مستقر در منطقه پشت کوه از توابع شهرستان خاش تعیین گردید .
سردار میرزایی در درونش یک درد، عشق، جذبه، حرکت و دغدغه ای را احساس می کرد که سعادت را به او نشان می داد و غیرت ممتاز را در وجودش شکوفا می کرد و شیرینی جهاد را در کامش شیرین می نمود و از طرف دیگر می دانست که اشرار از انسانیت و منطق بدورند و تحمل دیدن قامت دل آرایی را ندارند لذا او خود را برای مبارزان بی امان و سنگر به سنگر با گروه بی فرهنگ و بیابانی به نام اشرار در سیستان و بلوچستان آماده کرد و در این راه فداکاری و جانفشانی ها نمود .
اشرار آن جنایتکارانی بودند که به زنان و کودکان این مرز و بوم رحم نکردند و حتی کودکان خردسال را در دامان مادرشان به خاک و خون کشیدند و کانون وحشت و فتنه بودند و هر جنبنده و جانداری را به رگبار مسلسل و آتش کالیبر می بستند و از ریختن خون بیگناهان لذا می بردند و احساس قدرت و غرور می کردند .
در چنین جوی «علی اکبر میرزایی» به سیستان و بلوچستان رفت تا جنگ احد، بدر، نهروان را به نظاره بنشیند و خطرهای جنگ با اشرار و ضد انقلاب را در عملیات ها تجربه کند .
او در سخنرانی های خود فریاد می زد که این خاک از جغرافیای ایران است و حضور ما در این سامان دفاع از مرزهای اسلامی و اعتقادی ماست و ما با قدرت اشرار را در منطقه ادب خواهیم کرد اما دشمن تاب و تحمل شنیدن این فریاد را نداشت لذا با گلوله های سربی گلوی این بلبل نغمه خوان سیستان و سردار نامی بلوچستان را درید و با تیر و ترکش از چشمانش خون جاری ساختند .
دشمن را عقیده بر این بود، که اینک دوران جولان سیاسی و نظامی اشرار است و بلبلان خوش نوا انقلاب را اجازه و یارای سخن نیست، اشرار در آنجا ماندند و سردار «علی اکبر میرزایی» به آنجا رفت تا خدمت کند و مردم قوت و قدرت پیدا کنند و با دستان الهی خود لانه شیطان و پناهگاه اشرار را تخریب و خاک سیستان و بلوچستان را از وجود شوم آنان تطهیر و پاکسازی کند و سردار «علی اکبر میرزایی» در آن سرزمین فریاد می زد، آماده باش و فرمان می داد، اذان بیداری می گفت تا مردم هوشیار و بیدار باشند و به انتظار صبح صادق و سپیده پیروزی بنشینند تا افکار انحرافی و سموم فکری و اجسام فیزیکی اشرار را به زباله دان تاریخ بریزند تا آثاری از آنان در منطقه نماند و چنین نیز شد .
او با این اعتقاد تمام دارایی های زندگی مادی و معنوی و خود را در شعله های آتش اشرار به خاطر استواری مکتب، ایمان و هدفش عرضه داشت و در بلندای کوهها و قعر دره های تنگ و تاریک آن سرزمین نهال و بنای فرهنگی ماندگاری را به نام جهاد و شهادت کاشت و بنیان نهاد و ساقه سبز فطرت پاکش با آبیاری خونش جان گرفت و آنانیکه تمایل داشتند این ساقه فطرت خشک گردد خود خشکیدند و رهسپار قعر جهنم شدند .
اکنون سخنرانی های آن روز او تازه، نغمه هایش شیرین، پرچم جهاد و مبارزه اش پایدار، شهادت او و همرزمانش، ایمان پرداز نور و فروغ مکتب علوی و انقلاب اسلامی در این عصر و برای همه اعصار تاریخ گردیده است .
سردار «علی اکبر میرزایی» روزهایش در سرکشی و بازرسی پایگاههای نظامی و محورهای عملیاتی و شب هایش در گردنه ها و کمینگاهها خطرناک سپری می کرد و سرنوشت و تقدیر از وجود این کارگر ساده و چوپان صحرا سردار نامدار ساخت و دل های فروانی را بیقرار محبت و شهادت او گردانید و او را از نام آوران ایران و سیستان و بلوچستان قرار داد و اکنون باران ایمانش برفکر ها و دل ها می بارد و امت مسلمان از نعمات و خدمات این شهید و شهداء جاودان برخوردارند .
در سیستان و بلوچستان دو گروه حق و باطل مشتمل بر رزمندگان و اشرار در مقابل هم صف آرایی کرده بودند و اشرار با انواع خشونت ها منطقه را نا امن کرده بودند بین سردار نامدار «علی اکبر میرزایی» و فرمانده اشرار منطقه به نام «کریم حکم شهنوازی» نامه ها و پیغام های فراوانی رد و بدل شد . . .
سردار میرزایی، فرمانده اشرار و نیروهای تحت امر آنان را به صلح و آشتی و تسلیم در مقابل نیروهای انقلاب دعوت می کرد و «کریم حکم شهنوازی» ایشان را تهدید به مرگ و گاهی تطمیع می کرد که با هر تقاضای دست از عقیده خود بردارد ولی سردار میرزایی به آنان پاسخ رد و منفی می داد و به آنان پیام داد که دو راه در پیش است یا شما را به هلاکت می رسانم و یا خود به شهادت می رسم و یا خود به شهادت می رسم که در هر دو حال به وظیفه دینی و انقلابی خود عمل کرده و پیروزم . . .
سردار میرزایی به قصد ضربه زدن به اشرار به همراه دوستانشان وارد منطقه عملیات شد، وقت نماز فرا رسید و تصمیم گرفتند که نماز را در داخل دره و عمق شیاری به جای آوردند، آنان از حضور ضد انقلاب و اشرار در آن منطقه بی اطلاع و غافل بودند که همزمان از هر سوء مورد تعرض اشرار و شلیک موشک های آر پی جی هفت و تیر بار دشمن قرار گرفتند و «علی اکبر میرزایی» از ناحیه چشم مورد اصابت تک تیر اندازان دشمن قرار گرفت و در مورخه 10/7/65 در درگیری با اشرار در منطقه پشت کوه خاش به جوار خدای حق تعالی و همسنگران شهیدش آرام گرفت .
اینک بر دیوارهای سرزمین کرمان و سیستان و بلوچستان تصویر زیبای شهید میرزایی و شهدای انقلاب چون خورشید می درخشد و ما از سرزمین شمال طلوع و جلوه های معنوی آن شهید را در دشت کویر نظاره می کنیم .
گویند در کویر به خاطر تابش آفتاب و گرمای سوزان از روئیدن و شکوفه کردن خبری نیست اما شهید میرزایی در وجودش بذر محبت سیدالشهداء (ع) را کاشته بود و با این بذر در دل کویر و کویر دل ها جوانه زد و روئید و برگ و باری به نام شهادت را به رهروان راه حسین (ع) ارزانی داشت.
سردار شهید میرزایی در شهریور سال 1365 تشکیل خانواده داد و با همسری پرهیز کار از خانواده متدین و انقلابی ازدواج و بیش از 35 روز از ایام ازدواجش نگذشته بود که به شهادت رسید، پیکر پاک این شهید در تاریخ 15/7/1365 روی دستان مردم شهیدپرور شهرستان بهشهر تشییع و در بهشت فاطمه بهشهر آرام گرفت. حاصل زندگی این سردار نامدار خطه سبز و کویر خشک یک فرزند به نام علی اکبر میرزایی همنام پدر انقلابی و قهرمان است که با نگاه توحیدی خود بار سنگین شهادت و مسئولیت پدر را بر دوش می کشد .
روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
*دفاع پرس
سردار «علی اکبر میرزایی» از جانب مادر به روستای غریب محله و از طرف پدر به شیرداری و گذران زندگی و سکونت به التپه از توابع شهرستان بهشهر مازندران تعلق دارد.
او دوران هفت سال اولیه کودکی را در زادگاهش روستای شیرداری گذراند. سپس خانواده اش به دلیل فقر مالی و سختیهای روزگار به روستای التپه بهشهر عزیمت و برای اداره زندگی به کارگری مشغول گردیدند و علی اکبر میرزایی نیز از هفت تا نوزده سالگی به شغل و پیشه چوپانی مشغول شد تا صبوری، مدیریت، مقاومت و ایستادگی را در دل صحرا و بیابان تجربه کند .
او از کسب تحصیل به دلیل فقر خانوادگی محروم ماند و سوادخواندن و نوشتن نداشت و خاطره ای از مکتب خانه، دبستان و دانشگاه ندارد و باید بیشترین خاطرات او در کسب معرفت در مساجد و تکایا جستجو کرد، زمانیکه نوزده سال از عمر شریف ایشان گذشت به خدمت سربازی اعزام شد و خواندن و نوشتن را در نهضت سواد آموزی فرا گرفت، پس از فراغت از خدمت برای مدت کوتاهی در پادگان نظامی شهید هاشمی نژاد شهرستان بهشهر ( عباس آباد ) به کارگری مشغول شد که بعداً توسط دوستان به سرزمین سیستان و بلوچستان جهت عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی معرفی شد و به همراه شش نفر از همرزمانش به زاهدان اعزام شد که از این تعداد یک نفر در جنگ تحمیلی اسیر و بقیه به شهادت رسیدند . . .
او در ابتدای ورود به سپاه برای کسب مهارت های نظامی و آشنایی با اصول جنگ های چریکی و پارتیزانی به مراکز آموزش اعزام و به مدت شش ماه به فراگیری علوم نظامی پرداخت و پس از اتمام دوره های آموزشی به سیستان و بلوچستان برگشت و در مراکز آموزش سپاه و بسیج، پادگان های نظامی، ستادهای نواحی، پایگاههای مقاومت به آموزش نیروهای نظامی و مردمی در رشته های مختلف، تاکتیک، تکنیک ، تخریب و . . . پرداخت.
سردار میرزایی را تنها آموزش و تربیت نیروهای نظامی قانع نکرد و پس از فراغت از این دوره عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل در مناطق عملیاتی خوزستان و کردستان شد و در لشکر 41 ثارالله کرمان به مدت چهار سال به خدمت مشغول گردید و در معیت فرماندهی محترم لشکر وقت سردار سرلشگر حاج «قاسم سلیمانی» فرمانده فعلی سپاه قدس کشور ایفای وظیفه نمود و پیشرفت های فراوانی را بدست آورد .
سردار میرزایی در مسئولیت های مختلف مانند مسئول اعزام نیرو، فرماندهی توپخانه لشکر و فرمانده بسیج لشگر، مدت کوتاهی مسئول ستاد لشکر ثارالله انجام وظیفه کرد و زمان دیگر به دلیل حساسیت منطقه و تحولات و رویدادهای سیاسی، نظامی، امنیتی با پیشنهاد فرماندهی وقت لشکر بعنوان فرمانده سپاه جالق از توابع شهرستان سراوان انتخاب شد و با کسب تجارب نظامی و رشد کم نظیر در تاریخ 10/4/65 به عنوان فرمانده قرارگاه عملیاتی بدر مستقر در منطقه پشت کوه از توابع شهرستان خاش تعیین گردید .
سردار میرزایی در درونش یک درد، عشق، جذبه، حرکت و دغدغه ای را احساس می کرد که سعادت را به او نشان می داد و غیرت ممتاز را در وجودش شکوفا می کرد و شیرینی جهاد را در کامش شیرین می نمود و از طرف دیگر می دانست که اشرار از انسانیت و منطق بدورند و تحمل دیدن قامت دل آرایی را ندارند لذا او خود را برای مبارزان بی امان و سنگر به سنگر با گروه بی فرهنگ و بیابانی به نام اشرار در سیستان و بلوچستان آماده کرد و در این راه فداکاری و جانفشانی ها نمود .
اشرار آن جنایتکارانی بودند که به زنان و کودکان این مرز و بوم رحم نکردند و حتی کودکان خردسال را در دامان مادرشان به خاک و خون کشیدند و کانون وحشت و فتنه بودند و هر جنبنده و جانداری را به رگبار مسلسل و آتش کالیبر می بستند و از ریختن خون بیگناهان لذا می بردند و احساس قدرت و غرور می کردند .
در چنین جوی «علی اکبر میرزایی» به سیستان و بلوچستان رفت تا جنگ احد، بدر، نهروان را به نظاره بنشیند و خطرهای جنگ با اشرار و ضد انقلاب را در عملیات ها تجربه کند .
او در سخنرانی های خود فریاد می زد که این خاک از جغرافیای ایران است و حضور ما در این سامان دفاع از مرزهای اسلامی و اعتقادی ماست و ما با قدرت اشرار را در منطقه ادب خواهیم کرد اما دشمن تاب و تحمل شنیدن این فریاد را نداشت لذا با گلوله های سربی گلوی این بلبل نغمه خوان سیستان و سردار نامی بلوچستان را درید و با تیر و ترکش از چشمانش خون جاری ساختند .
دشمن را عقیده بر این بود، که اینک دوران جولان سیاسی و نظامی اشرار است و بلبلان خوش نوا انقلاب را اجازه و یارای سخن نیست، اشرار در آنجا ماندند و سردار «علی اکبر میرزایی» به آنجا رفت تا خدمت کند و مردم قوت و قدرت پیدا کنند و با دستان الهی خود لانه شیطان و پناهگاه اشرار را تخریب و خاک سیستان و بلوچستان را از وجود شوم آنان تطهیر و پاکسازی کند و سردار «علی اکبر میرزایی» در آن سرزمین فریاد می زد، آماده باش و فرمان می داد، اذان بیداری می گفت تا مردم هوشیار و بیدار باشند و به انتظار صبح صادق و سپیده پیروزی بنشینند تا افکار انحرافی و سموم فکری و اجسام فیزیکی اشرار را به زباله دان تاریخ بریزند تا آثاری از آنان در منطقه نماند و چنین نیز شد .
او با این اعتقاد تمام دارایی های زندگی مادی و معنوی و خود را در شعله های آتش اشرار به خاطر استواری مکتب، ایمان و هدفش عرضه داشت و در بلندای کوهها و قعر دره های تنگ و تاریک آن سرزمین نهال و بنای فرهنگی ماندگاری را به نام جهاد و شهادت کاشت و بنیان نهاد و ساقه سبز فطرت پاکش با آبیاری خونش جان گرفت و آنانیکه تمایل داشتند این ساقه فطرت خشک گردد خود خشکیدند و رهسپار قعر جهنم شدند .
اکنون سخنرانی های آن روز او تازه، نغمه هایش شیرین، پرچم جهاد و مبارزه اش پایدار، شهادت او و همرزمانش، ایمان پرداز نور و فروغ مکتب علوی و انقلاب اسلامی در این عصر و برای همه اعصار تاریخ گردیده است .
سردار «علی اکبر میرزایی» روزهایش در سرکشی و بازرسی پایگاههای نظامی و محورهای عملیاتی و شب هایش در گردنه ها و کمینگاهها خطرناک سپری می کرد و سرنوشت و تقدیر از وجود این کارگر ساده و چوپان صحرا سردار نامدار ساخت و دل های فروانی را بیقرار محبت و شهادت او گردانید و او را از نام آوران ایران و سیستان و بلوچستان قرار داد و اکنون باران ایمانش برفکر ها و دل ها می بارد و امت مسلمان از نعمات و خدمات این شهید و شهداء جاودان برخوردارند .
در سیستان و بلوچستان دو گروه حق و باطل مشتمل بر رزمندگان و اشرار در مقابل هم صف آرایی کرده بودند و اشرار با انواع خشونت ها منطقه را نا امن کرده بودند بین سردار نامدار «علی اکبر میرزایی» و فرمانده اشرار منطقه به نام «کریم حکم شهنوازی» نامه ها و پیغام های فراوانی رد و بدل شد . . .
سردار میرزایی، فرمانده اشرار و نیروهای تحت امر آنان را به صلح و آشتی و تسلیم در مقابل نیروهای انقلاب دعوت می کرد و «کریم حکم شهنوازی» ایشان را تهدید به مرگ و گاهی تطمیع می کرد که با هر تقاضای دست از عقیده خود بردارد ولی سردار میرزایی به آنان پاسخ رد و منفی می داد و به آنان پیام داد که دو راه در پیش است یا شما را به هلاکت می رسانم و یا خود به شهادت می رسم و یا خود به شهادت می رسم که در هر دو حال به وظیفه دینی و انقلابی خود عمل کرده و پیروزم . . .
سردار میرزایی به قصد ضربه زدن به اشرار به همراه دوستانشان وارد منطقه عملیات شد، وقت نماز فرا رسید و تصمیم گرفتند که نماز را در داخل دره و عمق شیاری به جای آوردند، آنان از حضور ضد انقلاب و اشرار در آن منطقه بی اطلاع و غافل بودند که همزمان از هر سوء مورد تعرض اشرار و شلیک موشک های آر پی جی هفت و تیر بار دشمن قرار گرفتند و «علی اکبر میرزایی» از ناحیه چشم مورد اصابت تک تیر اندازان دشمن قرار گرفت و در مورخه 10/7/65 در درگیری با اشرار در منطقه پشت کوه خاش به جوار خدای حق تعالی و همسنگران شهیدش آرام گرفت .
اینک بر دیوارهای سرزمین کرمان و سیستان و بلوچستان تصویر زیبای شهید میرزایی و شهدای انقلاب چون خورشید می درخشد و ما از سرزمین شمال طلوع و جلوه های معنوی آن شهید را در دشت کویر نظاره می کنیم .
گویند در کویر به خاطر تابش آفتاب و گرمای سوزان از روئیدن و شکوفه کردن خبری نیست اما شهید میرزایی در وجودش بذر محبت سیدالشهداء (ع) را کاشته بود و با این بذر در دل کویر و کویر دل ها جوانه زد و روئید و برگ و باری به نام شهادت را به رهروان راه حسین (ع) ارزانی داشت.
سردار شهید میرزایی در شهریور سال 1365 تشکیل خانواده داد و با همسری پرهیز کار از خانواده متدین و انقلابی ازدواج و بیش از 35 روز از ایام ازدواجش نگذشته بود که به شهادت رسید، پیکر پاک این شهید در تاریخ 15/7/1365 روی دستان مردم شهیدپرور شهرستان بهشهر تشییع و در بهشت فاطمه بهشهر آرام گرفت. حاصل زندگی این سردار نامدار خطه سبز و کویر خشک یک فرزند به نام علی اکبر میرزایی همنام پدر انقلابی و قهرمان است که با نگاه توحیدی خود بار سنگین شهادت و مسئولیت پدر را بر دوش می کشد .
روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
*دفاع پرس