ناگاه گیسوان حُبابه سیاه و چهره اش شاداب و جوان گشت.
شهدای ایران: حُبابه والبیّه یكى از زن هاى مؤ منه اى بود، كه در زمان حضرت رسول صلى الله علیه و آله همیشه به حضور آن حضرت شرفیاب مى شد و كسب فیض مى نمود. همچنین در زمان امام محمّد باقر علیه السلام نیز چند مرتبه به محضر مبارك آن حضرت شرفیاب گردیده است .
این زن مؤ منه ، پس از گذشت مدّت ها، روزی خدمت امام باقر علیه السلام وارد شد، حضرت به او فرمود: اى حُبابه! مدّتى است كه نزد ما نیامده اى ؟
حُبابه اظهار داشت : اى سرورم! كُهولت سنّ و ضعف جسم و سفیدى موى سرم و نیز غم و اندوهى كه دارم، مرا از زیارت شما باز داشته است .
حضرت به حُبابه فرمود: جلو بیا.
وقتى حُبابه نزدیك امام محمّد باقر علیه السلام آمد،حضرت دست مبارك خود را روى سر حبابه نهاد و دعائى را زمزمه نمود، كه ناگاه گیسوان حُبابه سیاه و چهره اش شاداب و جوان گشت .
حبابه شادمان گردید و حضرت نیز تبسّمى كرد و خوشحال شد.(1)
مسیح حجاز
یكى از اهالى شام كه به امام محمّد باقر علیه السلام بسیار علاقه مند بود و هر چند وقت یك بار به ملاقات و زیارت آن حضرت مى آمد، در یكى از زیارت هایش، چند روزى در شهر مدینه منوّره مریض شد و در بستر بیمارى و در شُرف مرگ قرار گرفت. به یكى از دوستان خود گفت :همین كه من از دنیا رفتم، به امام باقر علیه السلام بگو تا بر جنازه ام نماز بخواند و در مراسم تدفین من نیز شركت نماید.
وقتى كه مرد شامى وفات یافت، دوستش نزد امام علیه السلام آمد و وصیت او را به حضرت عرض کرد.
حضرت فرمود: در دفن او عجله نكنید تا من بیایم؛ و سپس به سمت شام حركت كرد. وقتی وارد منزل آن مرد شامی شد، در كنار بسترش نشست و دعائى را زمزمه نمود، سپس او را با نام صدا كرد.ناگهان مرد شامى در حالى كه پارچه اى سفید، رویش انداخته بودند، حركتى كرد و پاسخ حضرت را داد.
بعد از آن، حضرت او را نشانید و دستور داد تا شربتى مخصوص، برایش تهیّه كردند و به او خورانید. وقتی به طور كامل بهبود یافت، به حضرت عرض كرد: أشهد أنّك حجّة اللّه على خلقه ... ، شهادت مى دهم كه تو حجّت خداوند بر خلق جهانى و مردم آن چه بخواهند باید در همه امور، به شما رجوع نمایند و هر كه به غیر شما مراجعه كند، همانا او گمراه گشته است .
پس از آن، امام باقر علیه السلام فرمود: اكنون جریان بازگشت خود را براى این افراد بازگو كن؟
مرد گفت: هنگامى كه روح از بدن من پرواز كرد، مابین زمین و آسمان ندائى رسید، كه روح او را به كالبدش بازگردانید، زیرا محمّد بن علىّ علیهماالسلام درخواست حیات دوباره او را نموده است. (2)
چشمه ای در دل کویر و نخلی خشکیده ولی پربار
جابر بن یزید جُعفى می گوید در یكى از سال ها، به همراه حضرت باقرالعلوم علیه السلام رهسپار مكّه معظّمه شدم .در بین راه، دو پرنده به سمت ما آمدند و بالاى كجاوه امام محمّد باقر علیه السلام نشستند و مشغول سر و صدا شدند، من خواستم آن ها را بگیرم تا همراه خود داشته باشم، ناگهان حضرت با صداى بلند فرمود: اى جابر! آرام باش و پرندگان را به حال خود واگذار، آن ها به ما اهل بیت پناه آورده اند.
عرضه داشتم : مولاى من! مشكل و ناراحتى آن ها چیست، كه این چنین به شما پناهنده شده اند؟!
حضرت فرمود: آن ها مدّت سه سال است كه در این حوالى لانه دارند و هرگاه تخم مى گذارند تا جوجه شود، مارى در اطراف آن ها هست كه مى آید و جوجه هاى آن ها را مى خورد.
اكنون پرندگان به ما پناهنده شده تا از خداوند بخواهم كه آن مار را به هلاكت رساند؛ و من نیز در حقّ آن مار نفرین كردم و به هلاكت رسید؛ و پرندگان در امان قرار گرفتند.
جابر گوید: سپس به راه خود ادامه دادیم تا نزدیك اذان صبح به بیابانى رسیدیم؛ حضرت پیاده شد و در حالی که مقدارى از شن ها را كنار می زد چنین دعائى را زمزمه مى نمود: خداوندا! ما را سیراب و پاك گردان.
ناگهان سنگ سفیدى نمایان شد و امام علیه السلام آن سنگ را كنار زد و چشمه اى زلال آشكار گردید؛ از آن آب آشامیدیم و براى نماز وضو گرفتیم .
بعد از خواندن نماز، سوار شدیم و به راه خود ادامه دادیم تا آن كه صبحگاهان به روستائى رسیدیم، در کنار نخلستانى توقف کردیم. حضرت كنار نخل خرماى خشكیده ای آمد و خطاب به آن فرمود: اى درخت خرما! از آنچه خداوند متعال در درون شاخه هاى تو قرار داده، ما را بهره مند ساز.
ناگهان دیدم درخت خرما، سرسبز و پربار شد و خود را در مقابل امام علیه السلام خم كرد تا ما به راحتى میوه آن را بر چینیم.
یك مرد عرب بیابان نشین كه در همان حوالى بود، وقتى این معجزه را مشاهده كرد، خطاب به حضرت گفت: سحر و جادو كردی؟!
امام علیه السلام در پاسخ به آن مرد به آرامى فرمود: اى مرد! به ما نسبت ناروا مده، زیرا ما از اهل بیت رسالت هستیم و هیچ كدام از ما ساحر و جادوگر نبوده و نیستیم، بلكه خداوند متعال از اسامى أعظم خود كلماتى را به ما آموخته است كه هر موقع هر چه را بخواهیم و اراده كنیم، به وسیله آن كلمات، خداوند متعال را مى خوانیم و تقاضا میكنیم، آن گاه دعاى ما به لطف او مستجاب خواهد شد. (3)
پی نوشتها:
1. بحارالانوار، ج 46، ص 284 به نقل از عیون المعجزات ص 68.
2. بحارالأنوار، ج46، ص234 به نقل از أمالی شیخ طوسی، ص 261.
3. بحارالانوار، ج46، ص248 به نقل از خرائج مرحوم راوندى ص231.
این زن مؤ منه ، پس از گذشت مدّت ها، روزی خدمت امام باقر علیه السلام وارد شد، حضرت به او فرمود: اى حُبابه! مدّتى است كه نزد ما نیامده اى ؟
حُبابه اظهار داشت : اى سرورم! كُهولت سنّ و ضعف جسم و سفیدى موى سرم و نیز غم و اندوهى كه دارم، مرا از زیارت شما باز داشته است .
حضرت به حُبابه فرمود: جلو بیا.
وقتى حُبابه نزدیك امام محمّد باقر علیه السلام آمد،حضرت دست مبارك خود را روى سر حبابه نهاد و دعائى را زمزمه نمود، كه ناگاه گیسوان حُبابه سیاه و چهره اش شاداب و جوان گشت .
حبابه شادمان گردید و حضرت نیز تبسّمى كرد و خوشحال شد.(1)
مسیح حجاز
یكى از اهالى شام كه به امام محمّد باقر علیه السلام بسیار علاقه مند بود و هر چند وقت یك بار به ملاقات و زیارت آن حضرت مى آمد، در یكى از زیارت هایش، چند روزى در شهر مدینه منوّره مریض شد و در بستر بیمارى و در شُرف مرگ قرار گرفت. به یكى از دوستان خود گفت :همین كه من از دنیا رفتم، به امام باقر علیه السلام بگو تا بر جنازه ام نماز بخواند و در مراسم تدفین من نیز شركت نماید.
وقتى كه مرد شامى وفات یافت، دوستش نزد امام علیه السلام آمد و وصیت او را به حضرت عرض کرد.
حضرت فرمود: در دفن او عجله نكنید تا من بیایم؛ و سپس به سمت شام حركت كرد. وقتی وارد منزل آن مرد شامی شد، در كنار بسترش نشست و دعائى را زمزمه نمود، سپس او را با نام صدا كرد.ناگهان مرد شامى در حالى كه پارچه اى سفید، رویش انداخته بودند، حركتى كرد و پاسخ حضرت را داد.
بعد از آن، حضرت او را نشانید و دستور داد تا شربتى مخصوص، برایش تهیّه كردند و به او خورانید. وقتی به طور كامل بهبود یافت، به حضرت عرض كرد: أشهد أنّك حجّة اللّه على خلقه ... ، شهادت مى دهم كه تو حجّت خداوند بر خلق جهانى و مردم آن چه بخواهند باید در همه امور، به شما رجوع نمایند و هر كه به غیر شما مراجعه كند، همانا او گمراه گشته است .
پس از آن، امام باقر علیه السلام فرمود: اكنون جریان بازگشت خود را براى این افراد بازگو كن؟
مرد گفت: هنگامى كه روح از بدن من پرواز كرد، مابین زمین و آسمان ندائى رسید، كه روح او را به كالبدش بازگردانید، زیرا محمّد بن علىّ علیهماالسلام درخواست حیات دوباره او را نموده است. (2)
چشمه ای در دل کویر و نخلی خشکیده ولی پربار
جابر بن یزید جُعفى می گوید در یكى از سال ها، به همراه حضرت باقرالعلوم علیه السلام رهسپار مكّه معظّمه شدم .در بین راه، دو پرنده به سمت ما آمدند و بالاى كجاوه امام محمّد باقر علیه السلام نشستند و مشغول سر و صدا شدند، من خواستم آن ها را بگیرم تا همراه خود داشته باشم، ناگهان حضرت با صداى بلند فرمود: اى جابر! آرام باش و پرندگان را به حال خود واگذار، آن ها به ما اهل بیت پناه آورده اند.
عرضه داشتم : مولاى من! مشكل و ناراحتى آن ها چیست، كه این چنین به شما پناهنده شده اند؟!
حضرت فرمود: آن ها مدّت سه سال است كه در این حوالى لانه دارند و هرگاه تخم مى گذارند تا جوجه شود، مارى در اطراف آن ها هست كه مى آید و جوجه هاى آن ها را مى خورد.
اكنون پرندگان به ما پناهنده شده تا از خداوند بخواهم كه آن مار را به هلاكت رساند؛ و من نیز در حقّ آن مار نفرین كردم و به هلاكت رسید؛ و پرندگان در امان قرار گرفتند.
جابر گوید: سپس به راه خود ادامه دادیم تا نزدیك اذان صبح به بیابانى رسیدیم؛ حضرت پیاده شد و در حالی که مقدارى از شن ها را كنار می زد چنین دعائى را زمزمه مى نمود: خداوندا! ما را سیراب و پاك گردان.
ناگهان سنگ سفیدى نمایان شد و امام علیه السلام آن سنگ را كنار زد و چشمه اى زلال آشكار گردید؛ از آن آب آشامیدیم و براى نماز وضو گرفتیم .
بعد از خواندن نماز، سوار شدیم و به راه خود ادامه دادیم تا آن كه صبحگاهان به روستائى رسیدیم، در کنار نخلستانى توقف کردیم. حضرت كنار نخل خرماى خشكیده ای آمد و خطاب به آن فرمود: اى درخت خرما! از آنچه خداوند متعال در درون شاخه هاى تو قرار داده، ما را بهره مند ساز.
ناگهان دیدم درخت خرما، سرسبز و پربار شد و خود را در مقابل امام علیه السلام خم كرد تا ما به راحتى میوه آن را بر چینیم.
یك مرد عرب بیابان نشین كه در همان حوالى بود، وقتى این معجزه را مشاهده كرد، خطاب به حضرت گفت: سحر و جادو كردی؟!
امام علیه السلام در پاسخ به آن مرد به آرامى فرمود: اى مرد! به ما نسبت ناروا مده، زیرا ما از اهل بیت رسالت هستیم و هیچ كدام از ما ساحر و جادوگر نبوده و نیستیم، بلكه خداوند متعال از اسامى أعظم خود كلماتى را به ما آموخته است كه هر موقع هر چه را بخواهیم و اراده كنیم، به وسیله آن كلمات، خداوند متعال را مى خوانیم و تقاضا میكنیم، آن گاه دعاى ما به لطف او مستجاب خواهد شد. (3)
پی نوشتها:
1. بحارالانوار، ج 46، ص 284 به نقل از عیون المعجزات ص 68.
2. بحارالأنوار، ج46، ص234 به نقل از أمالی شیخ طوسی، ص 261.
3. بحارالانوار، ج46، ص248 به نقل از خرائج مرحوم راوندى ص231.