مادر شهید بابایی با بیان این که بعد از ازدواجش با آقای بابایی، مسلمان شده و در سال 1339 به ایران آمده است، گفت: من در ژاپن و در فرهنگ اسلامی بزرگ نشدم، ما بودایی بودیم ولی بعد از این که متوجه شدم که فرهنگ بودایی کاملا مادی است، به اسلام روی آوردم.
شهدای ایران: نمی دانم چند نفر تا به حال از خود پرسیده اند که چه شد ما مسلمان شدیم؟ آنهم یک مسلمان شیعه ایرانی؟ مگر نمی شد جزو یکی از بوداییانی باشیم که مجسمه بودا را بپرستیم و هر یکشنبه راه بوفتیم و به کلیسا برویم تا دعایی بخوانیم و به خانه برگردیم.
شما را نمی دانم ولی من هر روز این سوال در ذهنم تکرار می شود که چه شد من یک مسلمان شیعه ایرانی شدم؟! مگر جز اینکه خدا باید عنایتش را شامل حالم کند تا سرنوشتی که می توانست جور دیگری رقم بخورد و من را از یک بودایی سنگ پرست به یک خداپرست و محب اهل بیت هدایت کند. مگر نه اینکه گونیگو یامامورا 21 ساله می توانست در همان شهر کوچپک آشیای ژاپن بماند، با یک مرد ژاپنی ازدواج کند، بچه دار شود و مثل هر بودایی دیگر بودا را بپرستد و مردگانش را بسوزاند اما یک دستی، یک تقدیر دیگری، سرنوشتش را با مرد ایرانی مسلمانی پیوند زد تا گونیگو در آغاز جوانی مسلمانی با روحیه انقلابی شود تا جایی که بعد از بازگشت به ایران و اوج گیری انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی سوار بر موجی که تمام کشور را تحت تاثیر قرار داده بود فعالیت های انقلابی را از سر بگیرد و یک انقلابی به تمام معنا شود و فرزندش را برای دفاع از انقلاب به جبهه های جنگ بفرستد و امروز نه به اسمی که سالها پیش او را به آن نام میخواندند بلکه با حاج خانم بابایی صدا میزنند.
مادر شهید بابایی در هفته دفاع مقدس با حضور در "شب خاطره" حوزه هنری خاطراتی از روزهای دفاع مقدس و رشادت های فرزندش تعریف کرد. او با بیان این که بعد از ازدواجش با آقای بابایی، مسلمان شده و در سال 1339 به ایران آمده است گفت: من در ژاپن و در فرهنگ اسلامی بزرگ نشدم، ما بودایی بودیم ولی بعد از این که متوجه شدم که فرهنگ بودایی کاملا مادی است و فقط برای زندگی امروز تلاش می شود، به اسلام رو آوردم که هم به زندگی دنیوی می پردازد و هم زندگی اخروی.
مادر شهید بابایی ادامه داد: شوهرم عقیده داشت باید تربیت بچه ها اسلامی باشد و در خانه ای زندگی کنیم که نزدیک مسجد باشد و صدای اذان به گوش آنها برسد و به مسجد بروند. بچه های ما در دوران انقلاب بزرگ شدند و خودشان احساس می کردند باید از ایران دفاع کنند. آنها این را یک وظیفه می دانستند و ما هیچ وقت به آنها نگفتیم که حتما باید جبهه بروید یا نروید.
وی همچنین گفت: من دو جنگ را تجربه کردم؛ یکی جنگ جهانی دوم که هشت ساله بودم و دیگری جنگ تحمیلی در ایران. جنگ جهانی یک هدف دیگر داشت، ولی هشت سال دفاع مقدس هدف مقدسی داشت. چراکه مکتب اسلام همان مکتب امام حسین(ع) است که باید به حرف ایشان عمل کرد که گفتند انسان باید آزاد باشد و زیر ظلم زندگی نکند. این ارزش های انقلاب است که بچه ها در این محیط بزرگ شدند و فهمیدند که مسئولیتشان دفاع از کشور است.
شما را نمی دانم ولی من هر روز این سوال در ذهنم تکرار می شود که چه شد من یک مسلمان شیعه ایرانی شدم؟! مگر جز اینکه خدا باید عنایتش را شامل حالم کند تا سرنوشتی که می توانست جور دیگری رقم بخورد و من را از یک بودایی سنگ پرست به یک خداپرست و محب اهل بیت هدایت کند. مگر نه اینکه گونیگو یامامورا 21 ساله می توانست در همان شهر کوچپک آشیای ژاپن بماند، با یک مرد ژاپنی ازدواج کند، بچه دار شود و مثل هر بودایی دیگر بودا را بپرستد و مردگانش را بسوزاند اما یک دستی، یک تقدیر دیگری، سرنوشتش را با مرد ایرانی مسلمانی پیوند زد تا گونیگو در آغاز جوانی مسلمانی با روحیه انقلابی شود تا جایی که بعد از بازگشت به ایران و اوج گیری انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی سوار بر موجی که تمام کشور را تحت تاثیر قرار داده بود فعالیت های انقلابی را از سر بگیرد و یک انقلابی به تمام معنا شود و فرزندش را برای دفاع از انقلاب به جبهه های جنگ بفرستد و امروز نه به اسمی که سالها پیش او را به آن نام میخواندند بلکه با حاج خانم بابایی صدا میزنند.
مادر شهید بابایی در هفته دفاع مقدس با حضور در "شب خاطره" حوزه هنری خاطراتی از روزهای دفاع مقدس و رشادت های فرزندش تعریف کرد. او با بیان این که بعد از ازدواجش با آقای بابایی، مسلمان شده و در سال 1339 به ایران آمده است گفت: من در ژاپن و در فرهنگ اسلامی بزرگ نشدم، ما بودایی بودیم ولی بعد از این که متوجه شدم که فرهنگ بودایی کاملا مادی است و فقط برای زندگی امروز تلاش می شود، به اسلام رو آوردم که هم به زندگی دنیوی می پردازد و هم زندگی اخروی.
مادر شهید بابایی ادامه داد: شوهرم عقیده داشت باید تربیت بچه ها اسلامی باشد و در خانه ای زندگی کنیم که نزدیک مسجد باشد و صدای اذان به گوش آنها برسد و به مسجد بروند. بچه های ما در دوران انقلاب بزرگ شدند و خودشان احساس می کردند باید از ایران دفاع کنند. آنها این را یک وظیفه می دانستند و ما هیچ وقت به آنها نگفتیم که حتما باید جبهه بروید یا نروید.
وی همچنین گفت: من دو جنگ را تجربه کردم؛ یکی جنگ جهانی دوم که هشت ساله بودم و دیگری جنگ تحمیلی در ایران. جنگ جهانی یک هدف دیگر داشت، ولی هشت سال دفاع مقدس هدف مقدسی داشت. چراکه مکتب اسلام همان مکتب امام حسین(ع) است که باید به حرف ایشان عمل کرد که گفتند انسان باید آزاد باشد و زیر ظلم زندگی نکند. این ارزش های انقلاب است که بچه ها در این محیط بزرگ شدند و فهمیدند که مسئولیتشان دفاع از کشور است.