شهدای ایران: فریبا انیسی در وبلاگ خود می نویسد: آنچه كه تـاكنـون از تصـويـر زنان در ايـن رزم نشـان داده شـده سايه هاى مبهمى است از حضـور پرقدرت آنها, در حالى كه به استناد پيام امام خمينى نيمى از بار جنگ را بر دوشهاى خـود مى كشيدند و كمتر نامى از آنان برده مى شد.
آنان كه جـان بـر كف از تيغ نـابكـاران وابسته داخلـى كـومله و دمـوكرات نهراسيدند و در برابر هجـوم جانيان خارجـى ايستادند و كوه را ايستادگى آموختند.
دريادلان شيرزن كه هجـوم خائنانه منافقيـن را در نطفه خفه كردند و از ميـدان علـم چـون رزمشان پيروز و سـرافراز بيرون آمـدنـد.
براى شناساندن نقـش زن در دفاع مقدس تاكنون كارهاى كاملى صـورت نگرفته است. گاه و بيگاه هر كـس از ايـن درياى بيكـران جـرعه اى نـوشيـده به قـدر طاقت, نه عظمت دريا را بازگـو كرده و نه خروش امواج آن را.
بى شك هر گفتارى در ايـن زمينه زيور به كلام امام روح الله بسته و به سنت عشق, ميثاق خون را نيز نگاهى دارد. نقـش زنان در يك كلام و دو كلام نيست كه بتـوان صحنه اى از آن را به نمـايــــش گذارد.
بر آن شـديم كه روايت امام را معيار قـرار دهيـم و بـر اساس آن شاهد ذكر كنيـم. بـى ترديـد كلام امام خمينـى محتاج شاهـد نيست و نخـواهـد بـود, بـرهان قاطعى است كه قلـم از شـرح آن عاجز است.
همچنان كه شـرح ايثـار و دلاوريهاى زنان در جنگ قلـم را آشفته و دل را بـى طاقت مـى سـازد. اما بيانـش وظيفه اى است كه بـر دوش ما احساس مى شود. اميد كه ايـن وظيفه را بخـوبى به انجام برسانيـم.
ايـن نـوشتار تقديـم به شاهدان شيرزنى است كه در طلـوع هر صبح, نـويـد ظهور را خـواهانند. باشـد كه جزء ياران حضرتـش باشنـد و باشيم. ان شإالله.
امام خمينى همـواره بر نقـش عظيـم زنان در پيشبرد اهداف اسلامـى تإكيد داشتنـد و همـواره آنان را با بانـوان صـدر اسلام مقايسه مى نمودند. بـويژه بانـوان قـم را, نمـونه اى از مسلمانان صديق و هـم پايه بانوان صـدر اسلام مـى دانستند و تإكيد داشتنـد بانـوان همان گـونه كه نهضت را تا اينجـا رسانـده انـد, بـايـد تـا آخـر برسانند.(1) امام خمينى يك ماه پيـش از شروع رسمـى جنگ تحميلـى در جمع بانوان فرمود:
((ملتى كه بانـوانـش در ميدانهاى جنگ با ابرقدرتها و با مـواجه شدن با قواى شيطانى, قبل از مردها در ايـن ميدانها حاضر شده اند پيروز خـواهنـد شـد)).(2) خانـم دكتر زريـن تاج كيهانـى در بيان خاطرات خـود در كردستان مى گويد: ((در كامياران بـوديـم. گفتند:
بـراى محلـى كه تعدادى از بچه ها در آن مجـروح هستند, چنـد نفـر مى خواهيم. مـن دستـم را بلند كردم. نمى دانـم چرا؟ ... با اينكه پزشكان مرد هـم بودند. مـن و همسرم دستمان را بلند كرديم)).(3)
9 ماه پـس از شروع جنگ به صورت رسمى, امام خمينى ارزش مبارزه و تلاش زنان را بالاتر و ارزشمنـدتـر از مردان اعلام كـرد. ايشان در جمع بانوان عضـو جهاد دانشگاهى فرمـود: ((عواطفى كه در بانـوان است, مخصـوص خـودشان است و در مـردها ايـن عواطف نيست. لهذا آن چيزى كه در پشت جبهه از روى عواطف از بـانـوان صـادر مـى شــود, بيشتر و بالاتـر و ارزنـده تـر است از آن چيزى كه از مـردها صادر مـى شـود. به مـوجب عواطفـى كه بانـوان دارنـد, آنها بـراى جبهه كارهاى بسيار مفيد انجام داده اند و مـى دهند)).(4) خـواهر مريـم كاتبـى كه از امدادگران كردستان و نيز دفاع مقدس است, در قسمتى از خاطرات خود گفته است: ((هنگامى كه در مريوان بوديـم, يك روز خـواهرى را آوردنـد كه دستـش سفيد سفيـد شـده بـود و حالت غش و بيهوشى داشت و از ضعف مفرطى رنج مى برد. ما بلافاصله به مداوايـش مشغول شديـم. بعدا كه قدرى حالش بهتر شد, از وضعيت او پرس و جو كـرديم. فهميـديـم كه ايـن خـواهر اهل شمال است. چنـدى پيـش كه عمليـات شـروع شـده, نيمه شب به منطقه رسيـده و اظهار داشته كه مـى خـواهـم در يك مـركز درمـانـى كنـار پـرستـارهـا كـار كنـم.
او به مـدت 72 ساعت بـىآنكه چيزى بخـورد, در اتاق عمل پنسها را مى شسته و دسته بندى مى كرده است. از بـس كه دستـش داخل آب بوده و خون به دستـش نرسيده است, سفيد شده بـود. ايـن خواهر شمالى بعد از بهبـودى مجـددا در منطقه ماند و به صـورت تجربـى به پرستارى مجروحيـن جنگـى پرداخت)).(5) در همان سخنرانى, امام خمينى تعهد بانـوان را پشتـوانه محكمى براى ملت و اسلام معرفى مى كند. ايشان مى فرمايد:
((خـداى تبارك و تعالـى بـر اين ملت منت نهاد و ايـن پيروزى را نصيب كشـور ما فرمود كه به واسطه تعهد بانوان اميدواريـم كه در آتيه پشتـوانه اين ملت و اسلام محكمتر شود)).(6) خانـم زريـن تاج كيهانى در بيان يكى از خاطراتـش مى گويد كه هنگام ترك بيمارستان خانمى با سلاح ژ.ث جلوى او آمده و مانع از رفتـن او مى شـود و از او به عنـوان اوليـن كسـى ياد مـى كنـد كه در كامياران بچه ها را معالج كـرده است ... خـانـم دكتـر كيهانـى مـى گـويد:
آن مسإله باعث شـد هر وقت كه احساس كـردم در باره مـريضـى كـم مى گذارم, دو مرتبه بـرمى گـردم و باز معاينه اش را كامل مـى كنـم, حتـى اگـر وقت كـم باشـد.(7) امام خمينـى همچنيـن مـى فـرمايـد: ((بانوان محترم ايران ثابت كردند كه دستخـوش ايـن طور تـوطئه ها نشده اند و نمـى شـوند و ثابت كرده اند كه در دژ محكـم عفت و عصمت هستند و جـوانان صحيح و نيرومند و دختران عفيف و متعهد به ايـن كشـور تسليم خـواهند كرد)).(8) سخنانـى كه يادآور شديـم قبل از شروع رسمى جنگ تحميلى بـوده است و زنان آنچنان باصلابت و پرقدرت در صحنه حاضر شـده بـودنـد كه جهانيان را به شگفتـى وا داشته و امـام خمينـى آنـان را تحسيـن مـى نمـود.
پـس از قضاياى كـردستان, بعد ديگرى در تاريخ ايران گشـوده شـد. خطاب پيام و سخنان گهربار امام خمينـى به زنان شكل ديگرى يافت.
الف ـ وجـوب دفـاع از اسلام و مملكت اسلامـى بـر زنان
امام خمينـى در پيام دوازدهـم فـرورديـن خطاب به مردم كـردستان فـرمـود: ((مـن از بـرادران و خواهران كردستانـى مـى خـواهـم كه برادرانه با ساير برادران مسلمان خود در كنار هـم از كشور دفاع كنيد)).(9) و نيز فرمودند:
((اگر به كشور ما, كشـور اسلامى ما هجـوم بكنند و بخـواهند تعدى بكنند, تجاوز بكننـد, بر همه افراد مملكت, بر همه افراد كشـور, چه زن و چه مرد, كـوچك و بزرگ, اينجا ديگر شرطـى نيست, بـر همه واجب است كه دفاع بكننـد. لهذا حال دفاع فرق دارد با حال جهاد, حال دفاع شرطـى نـدارد)).(10) عمل به سخنان گهربار امام خمينـى صحنه هاى فرامـوش نشدنى را پديد مـىآورد. يكـى از مددكاران دفاع مقـدس, خـانـم حميـرا خـان بيگـى, در خـاطـرات خـود مـى گـويــد:
((هنگام عمليات مرصاد در كرمانشاه از داخل يكـى از اتاقها صداى يك زن را شنيـدم كه با لهجه كـردى و بـا شجاعت, جـريان درگيـرى خـودش با منافقيـن را تـوضيح مـى داد. كنجكاو شـدم. به طرف اتاق رفتـم تا چهره ايـن زن را ببينم. او يك زن قوىهيكل و رشيد بود.
وقتـى چشمـش به مـن افتـاد, گفت: مـن اهل گيلان غرب هستـم. وقتـى منافقيـن به شهر حمله كـردنـد, با هميـن دستهايـم چهار نفـر از زنهاى منافق را به درك فـرستـادم. بعد بـا پـوزخنـد ادامه داد:
جان خودشان! منافقيـن مـى خـواستند خانه هايمان را قتلگاه كننـد, اما آرزويشان را به گـور بردند. آنها در شهر شايع كرده بـودنـد شام:
گيلان غرب, صبحـانه: بـاختـران! الحمـدلله ... صبحـانه در جهنــم نصيبشان شد!))(11) گرچه امام خمينـى دفاع از اسلام و قرآن كريـم و دفاع از مرزهاى عقيـده در ايران اسلامـى را بـر همه, مرد و زن واجب مـى دانـد, ليكـن در بحبـوحه جنگ بر امر ديگرى نيز تإكيـد مى نمايد:
((مـن اميدوارم شما خواهران هـم در ميدان تحصيل كه يكى از امور مهمه است مجاهـده كنيـد و هـم در ميـدان دفاع از اسلام. ايـن از مهماتى است كه بر هر مردى, بر هر زنى, بر هر كـوچك و بزرگى جزء واجبات است)).(12) همسـران شهيـد و رزمنـده بسيارى به امر امام لبيك گفتند. خـواهر حـوريه بنى اشرف مى گـويد: ((پـس از اسارت همسرم با شنيدن صداى گرم و كـوبنده او از راديو, روحى دوباره به كالبد غمگينـم دميده شد و تصميـم گرفتـم ادامه تحصيل بدهـم. در كنكـور آن سال مـوفق شـدم و در دانشگاه ثبت نام كـردم. ايام تحصيل را با سختـى فـراوان و بـا اميـد به بـازگشت همسـرم پشت سـر گذاشتــــم ...
پـس از فارغ التحصيلـى از دانشگاه در آمـوزش و پرورش به تـدريـس مشغول شدم, تا در اين سنگر به اداى دين بپردازم و ايـن در حالى بـود كه آزادگـان گـروه گـروه به آغوش خـانـواده خـود بـــــاز مى گشتند)).(13) تإكيد امام خمينى همواره به حضـور پرقدرت زنان در صحنه هـاى دفـاع از اسلام همـدوش بـرادران بـوده است. ايشــان مى فرمايد:
((ملت عزيز مـا امـروز بحمـدالله تعالـى جـوانـانـى رزمنـده از خـواهران و برادران دارد كه با تعليمات نظامـى در سرتاسر كشـور قدرت تفكر را از دشمنان اسلام و ايران سلب و با اعتماد به قـدرت الهى و فـداكـارى در راه اسلام بـر همه مشكلات و همه قــــدرتهاى شيطانى غلبه خـواهد كرد)).(14) و نيز مـى فرمايد: ((ما مفتخريـم كه بانوان و زنان پير و جـوان و خرد و كلان در صحنه هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامـى حاضر و همـدوش مردان يا بهتـر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند)).(15) خانـم مريـم سياول كه زمانـى در كردستان و مناطق جنگـى مربـى آمـوزش نظامـى بـود, مـى گـويـد: ((هـواپيماهاى عراقـى كه بـراى بمباران شهرها مـىآمـدنـد, گاهـى آنقـدر نزديك بـودنـد كه ما خلبانان آنها را مى ديديم و تيرانـدازى مـى كرديـم. يك دفعه مـن و 15 برادر كه به آنها آمـوزش مى دادم, به پشت خـوابيده و تيراندازى مى كرديـم. در ايـن تيراندازيها تـوانستيم چند هواپيما را بزنيـم)).(16) محور ديگـرى كه در كلام امام خمينـى در بـاره دفاع مقـدس قابل تـإمل است, شـركت و حضـور در ميدانهاى رزم است.
ب ـ شركت زنان در ميدان جنگ
((ايـن تبليغات كه اگر اسلام پيدا شد, مثلا ديگر زنها بروند توى خانه ها بنشينند و قفلى هـم درش بزنند كه بيرون نيايند, ايـن چه حرف غلطى است كه به اسلام نسبت مى دهند! صدر اسلام زنها تـوى لشكر هم بـودند, توى ميدانهاى جنگ هـم مى رفتند)).(17) امام اينچنيـن باورهاى غلط و تبليغات سـوء دشمنان را در هـم مـى ريزد و جنگ را عرصه اى بـراى ظهور خلاقيتهاى زنـان و مـردان مـى داند.
((بانوان از صدر اسلام, در صدر اسلام با مردان در جنگها هـم شركت داشته انـد. مقام زن والاست. عالـى رتبه هستنـد. بـانـوان در اسلام بلندپايه هستند. ما مى بينيم و ديديـم كه زنها, بانـوان محترمات همـدوش مـردان بلكه جلـوى مـردان در صف قتال ايستادنـد, بچه هاى خـودشان را از دست دادنـد, جـوانان خـودشان را از دست دادنـد و شجاعانه مقاومت كردند)).(18)
دكتر كرامت يـوسفيان مى گـويد: ((مادرى همراه پسر مجروحـش بـود. آرنج مجروح بر اثر اصابت گلوله پر از خون شده بـود. وقتى او را به اتاق عمل مى برديـم, مادرش آمد جلـو و گفت: دكترجان! يك كارى بكـن دستش زودتر خوب شود تا به جبهه برگردد. اول فكر كردم براى روحيه دادن به پسرش ايـن حرف را مى زند, ولى دستيارم ـ خليلـى ـ گفت: دكتـر! ايـن مادر يك پسرش شهيـد شـده و حرفهايـش هـم جـدى است)).(19)
امام خمينـى همـواره بانـوان را پيشگامان ميـدان جنگ مـى دانست
((ملتى كه بانـوانـش در ميدانهاى جنگ با ابرقدرتها و در مـواجه شدن با قواى شيطانى قبل از مردها در ايـن ميدانها حاضر شده اند, پيروز خواهد شد)).(20)
خانـم زهرا محمـودى كه به ((مادر جبهه)) معروف است, مـى گـويـد:
((وقتـى فـرودگاه تهران بمباران شـد, بلافاصله به مجلـس رفتـم و گفتـم: مـن مجوز مى خواهم تا راحت به جبهه رفت و آمد كنـم. برگه عبـور بـرايـم صادر شـد و از آن زمان خانه ام مقر فعاليت خانمها شد)).(21)
ج ـ فداكارى زنان در دفاع مقدس
فـداكارى و ايثارگريهاى زنان از چشـم بابصيرت امام دور نمانـد. ايشان بارها مراتب قدردانـى خـود را از فداكاريها ابراز كردند.
ايشان مى فرمايد:
((درود بر خـواهران و بردران مصدوم و معلـول كه شجاعانه در راه حق و پيروزى, قيام و فـداكارى كردنـد و ملت را در جهان سرافراز كردنـد)).(22) از ميان ايـن سـرافرازان مـى تـوان به خانـم آمنه وهاب زاده اشاره كرد. ايشان در بخشـى از خاطرات خـود مـى گـويـد:
((وقتى جنگ شروع شد, روز دهـم به همراه 300 نفر از خـواهران به جبهه اعزام شديم. جزء آخريـن نفراتى بـوديـم كه از خرمشهر خارج مى شديم ...
بعدها در عمليات ثامـن الائمه و عمليات شكست حصر آبادان و عمليات بيت المقدس شركت كردم. والفجر يك, آخريـن عملياتى بـود كه در آن شركت داشتـم. كلا 7 بار مجـروح شـدم. يك بار در همان منطقه خـوب شـدم. پاى چپـم تـركـش خـورده است. تا به حال 3 بار عمل شـده و احتمالا آخر هـم قطع خـواهد شـد. قسمتـى از كبـد و روده هايـم را بـرداشته انـد. گـردن و كمـرم دچـار شكستگـى شـده.
وقتـى در منطقه غرب دچار مـوج گرفتگى شدم, تعدادى از دندانهايـم افتاد و گوش چپـم شنوايى اش را از دست داد. دوباره در منطقه فكه شيميايى شدم. در حال حاضر نصف يكـى از ريه هايـم را برداشته اند.
حالا اگر رهبر انقلاب اجازه بدهند, براى يارى مسلمانان به بـوسنى و لبنان مـى روم)).(23) فـداكاريهاى زنان مسلمان در جبهه هاى جنگ همگـان را به تعجب وا مـى دارد. امـام خمينـى در ايـن بـــــاره مـى فرمايد: ((مقاومت و فـداكارى ايـن زنان بزرگ در جنگ تحميلـى آنقـدر اعجـابآميز است كه قلـم و بيـان از ذكـــر آن عاجز بلكه شرمسار است)).(24) البته ايـن تعجب همگانـى است. بـرادر جانباز ايران خواه مى گويد: ((... در ايـن عمليات بيش از هر چيز بايد به فـداكارى خـواهـر شجاع و ايثارگـرى اشاره نمايـم. ايشان كه بـا عنـوان ديـده بان به طرف بهمنشير رفته بـود, با اطلاعات مـوثـر و مفيدى كه از موقعيت دشمـن مى داد, در موفقيت عمليات نقـش تعييـن كننده اى را ايفا كرد. او نوه شهيد بزرگوار ((نواب صفوى)) بـود. ايـن خـواهـر رزمنـده انسان را بـى اختيار به ياد فـداكارى زنان مجاهد صدر اسلام مـى انداخت. زنانـى چـون زينب, سميه, نسيبه, ... در آخريـن ديدار او را در حالـى ديدم كه پيكر پاك شهيـدى را با خود حمل مى كرد.
معلـوم شـد كه از يك عمليات چـريكـى مـوفق باز مـى گـردد)).(25) فـداكـاريهاى زنان جلـوه هاى گـونـاگـون دارد. جلـوه اى از آن در ازدواج ديـدنى است. امام خمينـى در پيام روز زن سال 61 فرمـود:
((آنچه بـراى مـن يك خاطره فرامـوش نشـدنـى است, با اينكه تمام صحنه ها چنيـن است, ازدواج يك دختر جـوان با يك پاسدار عزيز است كه در جنگ هـر دو دست خـود را از دست داده و از دو چشـــم آسيب ديده بـود. آن دختر شجاع با روحى بزرگ و سرشار از صفا و صميميت گفت: حال كه نتوانستـم به جبهه بروم, بگذار با اين ازدواج ديـن خـود را به انقلاب و به دينـم ادا كرده باشـم. عظمت روحانى ايـن صحنه و ارزش انسـانـى و نغمه هـاى الهى آنـان را نـويسنـدگــان, شاعران, گـوينـدگان, نقاشـان, هنـرپيشگان, عارفان, فيلسـوفـان, فقيهان و هر كـس را كه شماها فرض كنيد, نمـى تـواننـد بيان و يا ترسيـم كنند و فداكارى و خداجـويى و معنـويت ايـن دختر بزرگ را هيچ كـس نمى تـواند با معيارهاى رايج ارزيابى كند)).(26) يكى از اين زنان بزرگ همسـر جانباز مجتبـى شاكـرى است كه امام در ايـن باره فرمود:
((شما بـا ايـن ازدواج قلب امام زمان(ع) را شاد كـرديـد)). اما متـإسفيـم كه همسـر ايـن رادمـرد بزرگ و عاشق آلاله هاى نـور از مصاحبه و صحبت خـوددارى مى كند و متـواضعانه مـى گـويد: ((كسانـى هستنـد كه كارهاى بزرگـى انجام داده انـد. مـن كارى نكـرده ام)).
د ـ شهادت و روحيه شهادت طلبـى زنان
امام خمينـى بارها بر روحيه شهادت طلبـى زنان تإكيد داشته انـد. حدود سه ماه پـس از پيروزى انقلاب امام فرمود: ((ايـن نور ايمان است كه شما خانمها از شهادت نمى هراسيد)).(27) ((جـوانان ما همه براى شهادت حاضرند, مرد و زن ما براى شهادت حاضرنـد)).(28) طلب دعا بـراى شهادت از سـوى زنان نيز مـورد تـوجه امام قرار گرفته بـود. ((همه زنها به مـن مى گـويند كه شما دعا بكنيد كه ما شهيد بشـويـم)).(29) در حالات مرحـوم فهيمه باباييان پـور, همسر شهيـد غلامـرضا صادق زاده, گفته انـد كه وقتـى امام از فهيمه بـراى جارى ساختـن صيغه عقـد درخـواست وكالت كردند, فهيمه با كلامـى رسا به امام عرض كـرد: جـواب مثبت مـن مشـروط است! اطـرافيان بـا تعجب پرسيـدنـد: چه شرطـى؟ فهيمه به امام گفت: به شرط دعاى شما براى شهادت هـر دوى مـا در ايـن دنيـا و قبـول شفـاعت مـا در آخــرت ...))(30) و ايـن روحيه شهادت طلبـى است كه امـام خمينــى را به پيروزى مطمئن مى نمايد:
((مـن هر وقت بانـوان محترم را مى بينـم كه با عزم و اراده قاطع در راه هـدف, حاضـر به همه طـور زحمت بلكه شهادت هستنـد, مطمئن مى شوم كه ايـن راه به پيـروزى منتهى مـى شـود)).(31) ايـن روحيه شهادت طلبـى كه مـوجب پيشرفت است, به فرمان امام خمينى بايد حفظ شـود, زيرا متضمـن پيروزى است. امام در بخشـى ديگر مـى فرمايـد: ((ملتى كه شهيد در راه اسلام, هم از بانوان دارد و هـم از مردها و شهادت را هم بانـوان طلب مـى كننـد و هـم مردها, آسيب نخـواهد ديد. ما اميـدواريـم به ايـن سيل خـروشان ملت كه در جلـوى آنها بانـوان محترم كه ارزشمندتريـن قشرهاى ملت هستند و براى پيشبرد آمال اسلامى مجاهدت مـى كنند)).(32) زهرا محمـودى در خاطرات خـود مى گويد: ((وقتى سوسنگرد آزاد شد, ما داخل شهر رفتيـم. سـوسنگرد كاملا ويران شده بـود. در اوليـن روز كه به سوسنگرد وارد شديـم, به بيمارستان شهر رفتيم.
صحنه دلخراشى بـود. خانـم جوانى را ديدم كه شهيد شده و جنازه اش روى زميـن افتاده بـود. روى يك تخت فقط قنداق يك نوزاد شيرخوار ديده مـى شـد و از خـودش خبرى نبـود ... صحنه بسيار تكان دهنده اى بـود)).(33) زنان شهيـد راه حق را يافتنـد و با خون خـود مسيـر پيروزى را ترسيـم كردند, چنانكه روح خـدا بر آنان درود فرستاد.
((درود خداوند بر زنانى كه در ايـن انقلاب و در دفاع از ميهن به درجه والاى شهادت نايل شـده اند)).(34) ((زنان و مردان و كـودكان نمـونه اى كه در زيـر بمبـارانها و از بستـر بيمارستـانها سـرود شهادت سـر مـى دهنـد و با دست و پاى قطع شـده بازگشت به جبهه هاى انسان ساز را آرزو مى كنند, فوق آنچه ما تصـور مى كنيـم ... اينان در ميدان خـون و شهادت راه حق را يافته اند)).(35) از خيل عظيـم شهداى دفاع مقـدس, مـى تـوان به شهيـدان دفاع مظلـومانه خـرمشهر اشاره كرد. شهناز حاجـى شاه سرانجام به همراه يكـى از همرزمانـش به نام شهنـاز محمـدى در هيـإت قـرآن مقـابل دفتـر حزب جمهورى اسلامـى در خيابان چهل مترى خرمشهر به شهادت رسيـد و از حسيـن كه در روز دوم آبانماه 1359 در نزديكى فرماندارى به ايـن فوز عظيم نايل شـد, سبقت گرفت. هنـوز صـداى غمآلـود مادر شهيـدان شهناز, محسـن و حسيـن حاجى شاه در گوشمان است كه مى گفت: خودم قبر شهناز را در محل ورودى پـادگان دژ كنـدم ... مـن از تـرس اينكه جنازه دخترم به دست دشمـن بيافتـد, او را به خاك سپردم. داخل قبـر او شدم و كفـن را از رويش به كنارى زدم. او را بوسيدم و بعد خاكها را به روى تازه گلـم ريختـم. اما پيكر حسيـن كه به شهيـدان كربلا پيـوست, تا زمان آزادى خرمشهر پيـدا نشـد)).(36) زنان پيروز ما بـراى شهادت رفتند. عاشق شهادت بـودنـد و مرگ در بستر شرم داشت كه قدم پيش بگذارد.
ه ـ جهاد زنـان در پشت جبهه و پشتيبـانـى رزمنـدگان
به نظر مـى رسـد جلـوه اى از فعاليتهاى زنـان در دفـاع مقــدس كه رسانه هاى جمعى آن را بازگـو كرده اند, هميـن است. امام خمينى در جمع مسـوولان كشورى يك ماه پـس از آغاز جنگ ايـن نقـش را يادآور شده است:
((شما در تاريخ نگاه كنيد از صـدر تاريخ تا آخر اگر پيدا كرديد يك جايى را كه زنها و زنهاى جـوانى كه حالا بايد فرض كنيد بروند سراغ جوانى شان و پيرزنش و پيرمردش, پيرزنـش ايـن طور كوشـش كند در اينكه پشتيبانى از ارتشـش بكنـد, پشتيبانـى از پاسـدارهايـش بكنـد. شمـا كجـا اگـر داريـد سـراغ بگـوييـد مـا بفهميـم؟
كجا شما همچـو چيزى داريـد كه دوش به دوش مـردها و پاسـدارها و ژاندارمرى و ارتـش و همه قـواى مسلح دوش به دوش اينها زنها هـم همراهى بكنند؟))(37)
يكى از خـواهران مدافع خرمشهر مى گويد: ((در خرمشهر كه بـوديـم به دليل درگيـريهاى فشـرده و نگهبانيهاى شبـانه, فـرصتـى بـراى تعليـم نظامـى بسيارى از خـواهـران نبـود. ناچار شبها بـا همان تعليمات مختصر دو ساعت به خط مقدم مى رفتيم و دفاع مى كرديـم ...
خمپاره مثل باران مـى باريـد. از چپ و راست گلـوله مـى زدنـد ... ايثار و فـداكارى در مرز, مرزى نـداشت. يكـى دو روز بعد, برادر جهانآرا حفـاظت از مهمـات را به مـا سپـرد)). (38) حمـــايت از رزمنـدگان قيمت مادى نـداشت. بانـوان در ايـن جنگ از جان و روح مـايه مـى گذاشتنـد. امـام در يكـى از سخنـانـش مـى فـرمـايد:
((الان كـى هست كه دارد از آنها[ ارتشـى ها] پشتيبـانـى مـى كنـد؟
آن زنهايى كه براى شما نان مى پزند و آن مردمى كه براى شما پـول مى دهند و آن مردمى كه براى شما ذخيره مـى دهند و آنقدر چيزها را مـى فـرستند, هميـن مردم مسلماننـد)).(39) يكـى از راويان حماسه مى گويد: ((با وجودى كه پير بود و خميده اما فعال و پركار بـود. در ستاد پشتيبانـى استان فارس فعاليت مـى كرد. در گرماى تابستان مقابل آتـش مى نشست و براى جبهه ها نان مـى پخت. روزى خبر آوردنـد پسـرت مجـروح شـده و در بيمارستان شيـراز بستـرى است. به ملاقات پسرش رفت و پـس از ساعتى برگشت. قبل از آنكه كارش را آغاز كند, فقط گفت:
الحمدلله فرزند مـن هـم عضوى از بدنش را در راه خدا و اسلام داد و مـن را پيش حضرت عباس(ع) روسفيد كرد)).(40) هميـن فعاليتهاست كه امـام از آنها به عنـوان ارزش ياد مـى كنـد و در جمع رييـس و نمايندگان مجلـس عنـوان مـى كنـد كه بايـد به آنها اقتـدا شـود:
((مـن وقتى كه در تلـويزيـون مى بينـم ايـن بانـوان محترم را كه اشتغال دارند به همراهى كردن و پشتيبانـى كردن از لشكر و قـواى مسلح, ارزشى در دلـم احساس مى كنم كه براى كـس ديگرى نمى تـوانـم ايـن طـور ارزش قايل بشـوم ... سـربـازان گمنامـى هستنـد كه در جبهه ها بايد گفت: مشغول جهاد هستند ... ما بايد قـدر ايـن نعمت را بـدانيم و اقتدا كنيـم به ايـن زنها و بانـوان و بچه هاى پشت جبهه و آنهايـى كه خـود در شهرهاى مخروبه و نيمه مخروبه حاضرند.
ماها بايد از اينها اخلاق اسلامـى و ايمان و تـوجه به خدا را ياد بگيريـم)).(41) از ايـن مقتدايان جنگ نمونه هاى زيادى را مى توان برشمرد. خواهر آتـش پنجه مـى گـويد: ((عده اى از خـواهران دوشادوش بـرادران رزمنـده در مسجـد, در بيمارستان هر جاى ديگرى كه نياز به وجود آنها حـس مى شد, به خدمت و فعاليت مشغول بـودند. يكى از خـواهران فـداكار مادر خانـم ميمنت كريمـى (يكـى از امـدادگران آبادان) بـود. ايـن مادر در جريان حمله شكست حصر آبادان در شهر مانـد و به محض ورود رزمنـدگان به شهر ظرف آبـى به دست گـرفت و دست و پاى رزمندگان را كه گلى و خاكآلود بـود, شست و پنبه خيـس به لب و دهـان آنها كه خشك و تشنه بـود, كشيـد مبـادا كه تــرك بردارد و اذيت شـوند. او با اين كار خـود كوچكتريـن كمكى كه از دستـش برمىآمد, انجام مى داد)).(42) جلوه ديگر از ايـن پشتيبانى در تهيه لبـاس بـراى رزمنـدگان بـود. خـواهـر ابـرى مـى گـويـد:
((قبل از آغاز عمليات كـربلاى 4 خـواهـران شبهاى زمستان تـا صبح بـى وقفه لبـاسهاى شيميـايـى و مـاسكهاى مخصـوص رزمنـدگـــان را مـى دوختند. به خاطر سردى هـوا و جنـس مخصـوصـى كه ايـن پارچه ها داشتند و در هـواى سرد بسيار سخت مى شدند, به خاطر هميـن, صبحها وقتـى خـواهران براى نماز دست از كار مى كشيدند, دستهايشان بشدت زخـم شـده بـود)). (43) ايثـارى چنيـن را امام حاصل تحـول زنان مـى دانـد و به هميـن جهت سهم بيشترى در نهضت را به آنها اختصاص مى دهد.
((آنچه كه در ايران بزرگتـر از هر چيز بـود, تحـولـى است كه در بانوان ايران حاصل شد. بانـوان ايران در ايـن نهضت و انقلاب سهم بيشتـرى از مـردان دارنـد و امـروز هـم كه در پشت جبهه ها مشغول فعاليت هستنـد, سهم آنها بيشتـر از ديگـران است)).(44) جلـــوه ديگرى از پشتيبانـى جبهه ها در اهداى طلا و زيـورآلات است. چنانكه امام خمينـى در ايـن باره مـى فرمايـد: ((امروز همكارى و هميارى مردم بـى سابقه است. ما هر روز شاهـد بانـوانـى هستيـم كه ماحصل عمـرشـان يك تكه طلا را مـىآورنـد و در راه خـدا و جنگ انفـــاق مى كنند)).(45) در ايـن باره مرحـوم فهيمه بابائيان پـور در دفتر خود چنين يادداشت كرده است:
((... قلبـم داشت از جاى كنده مى شد. دستم را از زير چادر بيرون آوردم. يك بار ديگر براى آخريـن دفعه به آن نگاه كردم. از دستم بيرونش آوردم. گفتـم: براى جبهه مى خواهم بدهـم ... مـن به خاطر مىآوردم لحظات خوشى را كه براى خريدش صرف كرده بوديـم. از ايـن مغازه به آن مغازه و سپـس در مغازه اى كـوچك از پشت شيشه نظر هر دومـان را به خـود جلب كـرده بـود. مغازه دار وقتـى آن را آورد, گفت: عقيق ايـن انگشتر يمنى است. تـو خيلى خـوشحال شدى. دست در جيب كردى و پـولهايـى را كه از جبهه گرفته بـودى, به خاطر تنها خـريـد ازدواجمان دادى. آرى در يادم مىآمـد. مـى خـواستـم به آن بـرادر بگـويـم: آرى بـرادر طلاست. تنها خـريـد ازدواجمـان است. مى خواستم بگويم كه مـن خيلى دوستش دارم. مى خواستم بگويم كه چند روزى در دستم كردم كه خاطرش در ذهنـم بماند. مى خـواستـم بگويـم تـولد زهراى اطهرش خدا را صد هزار بار شكر كه مى خـواهيـم در يك مـورد كـوچك پـايـم را جـاى پـايش بگذارم.
برادر نوشت: انگشتر طلا با نگيـن دريافت گرديد و مـن هـم زير آن را امضا كردم. از دكه كمك به جبهه بيرون آمدم. پيش خودم گفتـم: يا زهرا قبول كن)).(46)
ايـن فعاليتها از ديـدگاه امام روح الله چـون فعاليت در جبهه ها است. ((شما بانـوان در پشت جبهه آن فعاليتـى را مـى كنيـد كه آن سلحشـوران در جبهه هـا)).(47) در بخشـى از پيام امـام خمينـى در تجليل از شهداى گـرانقـدر انقلاب اسلامـى آمده است:
((اگر نبـود مجاهـدت شما, برادران و خـواهران بزرگـوار, شما در جبهه ها و پشت جبهه ها كه بـا اخلاص خاص خـود عنايت خـاص خـداونـد قادر را جلب نمـوديد, كدام قدرت و كدام ابزار جنگـى مـى تـوانست جمهورى اسلامى و كشور عزيز شما را از ايـن درياى مواج متلاطـم كه شـرق و غرب و وابستگان به آنان دست به دست هـم و بازو به بازوى يكـديگـر داده و در پـى غرق آن كـوشيـدنـد و مـى كـوشنـد, نجـات دهد؟!)).(48)
خـانـم زهـرا محمـودى كه به مـادر جبهه معروف است, در بخشـى از خاطرات خـود چنيـن عنـوان مـى كند: ((يك بار به تنهايـى عازم خط شدم. فقط چند نفر از رزمنده ها همراهـم بودند. وقتى در خط وسايل را بيـن بچه ها تقسيـم كردم, يكى از رزمنده ها مرا كنار تـوپ 106 بـرد و گفت: مادر! ما ايـن تـوپ را روى سنگر فرمانـدهـى عراقـى تنظيم كـرده ايم. دوست داريـم با دست شما شليك شـود. ان شإالله به هدف بخـورد و گروهـى از فرماندهان عراقـى به درك واصل شـوند ... با كمك بچه ها گلوله تـوپ را شليك كردم و بعد شنيدم كه درست به هـدف اصابت كرد)).(49) امام تإكيد داشتنـد بانـوان بايد در پشت جبهه فعال باشند و الحق كه بانـوان ايـن مطلب را بخـوبى به ثبـوت رسـانـدنـد. به نمـونه هـاى زيـر تـوجه كنيـد:
((بچه ها كاملا در تيـررس عراقيها بـودنـد. اگـر سـرشـان را بـالا مى گرفتند, مطمئنا هـدف تك تيراندازهاى عراقـى قـرار مـى گرفتنـد.
حركت بچه ها به صـورت خزنده و سينه خيز بـود. مسيرى را هـم كه ما مى خواستيم با گذشتـن آن به بچه ها برسيم, به هميـن صورت بود ... با هر تلاشى بـود خود را به سنگر بچه ها رسانديـم. براى رزمندگان باور كردنى نبـود. نيم خيز در سنگر آنها نشستيـم. باورشان نمى شد كه ما آنجا باشيم. هدايا را تقسيم كرديـم. سپـس ذوباره به صورت سينه خيز از سنگـر آنها دور شـديـم)).(50) خـواهر علـى خانـى نيز مـى گـويد: ((يك روز در ستاد بيت الزهرا مشغول مرتب كردن هـداياى مردمـى بـوديـم كه بعد از باز كردن يكـى از بسته هاى قنـد و شكر ناگهان چشممان به نامه اى افتاد كه در حاشيه آن نوشته شده بـود:
من بيـش از ايـن تـوان كمك به جبهه را نـداشتـم ... مـن كـوپـن يك نفـره اى داشتـم كه ارزاق آن را بـراى شمـا رزمنـدگـــان اسلام فـرستادم)).(51) دو نمونه فـوق نمـونه كـوچكـى از رزم پشت جبهه بودند كه تـوسط بانـوان صـورت گرفت. آنها حاضر بـودند از مال و جـان خـويـش بـراى حمـايت از رزمنـدگـان دست بشـويند.
و ـ موضع و مقام خانواده شهدا
امام خانـواده شهدا را چشـم و چراغ ملت مى داند و البته آنها به شهادت افتخار مى كننـد. امام مـى فرمايـد: ((ملتـى كه خـواهران و مادران دليرش افتخار به مرگ جـوانان بـرومندش مـى كنـد كه در صف شهدا هستند, پيروز است)).(52) حجت الاسلام محمـدرضا وحيدىنژاد نقل مـى كنـد: ((هنگامـى كه در مقـابل پيكـر مطهر شهيـد احمـد اسـدى ايستاديـم, همه بشـدت نگـران حال مادرش بـوديـم. اما بـا اينكه گلـوله اى بى رحـم يك طرف سر شهيد را برده و پدرش تاب تحمل از كف داده بود, مادر به صبورى سروهاى سرافراز گرد پاره دلـش به طواف برخاسته بـود و در نگاه حيرت جمع, زبان به ذكر صلوات بر محمد و آل محمد(ص) معطر مـى كرد و براى پاسـدارانـى كه گرداگرد ما حلقه زده بـودند و به نظاره ايستاده بـودنـد, دعا مـى كـرد و دريغ از قطره اشكى!)).(53)
امام خمينـى همواره بر ايـن امر تإكيـد دارنـد كه نمـونه زنان تاريخ ما تنها در صدر اسلام يافت مـى شـود. ((زنها و مادرهايى كه بچه هايشان شهيد شده است, مى گويند ما مفتخر هستيـم و يكى دو تاى ديگر كه داريم, اينها را هـم مى خـواهيـم شهيد بشوند و دعا كنيد كه شهيد بشوند. اين تحولى بود, همان تحولى كه در صدر اسلام بيـن مسلميـن حاصل شده بـود كه شهادت را براى خـودشان فوز مى دانستند ... از اين جهت ايـن پيروزى ما مرهون همچو تحول روحى است كه در مـردم پيـدا شـد)).(54) زنـان نمـونه اى كه شهادت را جـاودانگـى يارانشان و همسرانشان مى پنداشتند و از رفتـن آنها كوچكترين غمى به خود راه نمى دادند.
راويان خرمشهر حكايت مى كنند
((در خـرمشهر خـواهرى بـود به نام زهره حسينـى. او در هفته اول جنگ پدر شهيدش را با دستهاى خـود دفـن كرد. در روز يازدهـم مهر 1359 هـم بـدن قطعه قطعه شـده بـرادرش علـى را كه در مــــدرسه ((دريابـد رسايـى)) به شهادت رسيـد. خـداونـد به زهره حسينـى و خـواهـرش چنان تحملـى داده بـود كه كارشـان در گلزار شهدا دفـن شهيدان و نگهبانـى جنازه ها شـده بـود)).(55) فداكارى, زن و مرد نمى شناسـد, اما به فرمـوده رهبـر كبير انقلاب اسلامـى, نقـش زنان چشمگيـر و نمايانتـر است. زنان ما علاوه بـر آنكه در جبهه و پشت جبهه نقش فعالـى را ايفا مـى كردنـد, نقـش مادرى و همسرى را نيز داشتنـد و در عيـن حـال مـدافع عصمت و عفت خـود بـودند.
خواهر مهناز جزايرى در خاطرات خـود مـى نـويسـد: ((ادامه عمليات كربلاى 8 بـود و رزمنـدگان از منطقه غرب, خرمال و شاخ شميران در حال نفـوذ بودند. بيمارستان خيلى شلوغ بـود. علاوه بر آنكه حمله هواپيماهاى عراقى باعث شده بـود كه تعداد زيادى زن و بچه و پير و جـوان بشـدت مجـروح شـونـد. تعداد مجـروحيـن زيـاد بــــود و جراحتهايشان همراه با خاك و خون بود. امكان شستشوى زخـم نبـود. بايد سريع از خونريزى جلوگيرى مى كرديـم و آمپـول كزاز و سرم به آنها تزريق مى كرديـم. در ميان آنها زنى ميانسال بود كه به خاطر شدت جراحتـش فكر كردم زنده نيست. پيكر خونيـن او به خاك و خـون آغشته بـود. از نـاحيه صـورت بشـدت آسيب ديـده بـود.
شكافى عميق از بالاى سر تا لب فـوقانى ديده مى شد كه صـورت را دو قسمت كرده بود. پـوست صورتـش كه چاك خـورده بـود, در دو طرف سر جمع شـده بـود و در وسط استخـوان جمجمه و فك دنـدانهايـش ديـده مـى شد. كره چشمـش از حدقه بيرون زده بـود وكنار گـوشهايـش قرار گـرفته بـود. دقت كـردم ديـدم تكـان نمـى خورد.
نبضش را گرفتـم. ناله اى كرد, حدس زدم در بيهوشى است, اما مطمئن بودم كه زنده است. تصميـم گرفتـم به او آمپول كزاز تزريق كنـم. آرام دستـم را نزديك بـردم. ناگهان دستـم را گـرفت. جا خـوردم, مطمئن بـودم كه نمى تواند ببيند. خيلى زود فهميدم براى چه دستـم را گرفته است. آرام دهانـم را كنار گوشـش بردم و گفتـم: مـن زن هستـم. بلافاصله دستـش شل شد و آرام مچـم را رها كرد. لحظه اى به چشمـش كه آويزان از حدقه بود, خيره شدم و به واكنشـش فكر كردم. او در آن حال هـم مدافع عصمتـش بود)).(56) درود بر همه شهيدان, درود بر همه بانوان فـداكار, درود بر بانـوان شهيـد و درود بـر امام شهيدان.
آنان كه جـان بـر كف از تيغ نـابكـاران وابسته داخلـى كـومله و دمـوكرات نهراسيدند و در برابر هجـوم جانيان خارجـى ايستادند و كوه را ايستادگى آموختند.
دريادلان شيرزن كه هجـوم خائنانه منافقيـن را در نطفه خفه كردند و از ميـدان علـم چـون رزمشان پيروز و سـرافراز بيرون آمـدنـد.
براى شناساندن نقـش زن در دفاع مقدس تاكنون كارهاى كاملى صـورت نگرفته است. گاه و بيگاه هر كـس از ايـن درياى بيكـران جـرعه اى نـوشيـده به قـدر طاقت, نه عظمت دريا را بازگـو كرده و نه خروش امواج آن را.
بى شك هر گفتارى در ايـن زمينه زيور به كلام امام روح الله بسته و به سنت عشق, ميثاق خون را نيز نگاهى دارد. نقـش زنان در يك كلام و دو كلام نيست كه بتـوان صحنه اى از آن را به نمـايــــش گذارد.
بر آن شـديم كه روايت امام را معيار قـرار دهيـم و بـر اساس آن شاهد ذكر كنيـم. بـى ترديـد كلام امام خمينـى محتاج شاهـد نيست و نخـواهـد بـود, بـرهان قاطعى است كه قلـم از شـرح آن عاجز است.
همچنان كه شـرح ايثـار و دلاوريهاى زنان در جنگ قلـم را آشفته و دل را بـى طاقت مـى سـازد. اما بيانـش وظيفه اى است كه بـر دوش ما احساس مى شود. اميد كه ايـن وظيفه را بخـوبى به انجام برسانيـم.
ايـن نـوشتار تقديـم به شاهدان شيرزنى است كه در طلـوع هر صبح, نـويـد ظهور را خـواهانند. باشـد كه جزء ياران حضرتـش باشنـد و باشيم. ان شإالله.
امام خمينى همـواره بر نقـش عظيـم زنان در پيشبرد اهداف اسلامـى تإكيد داشتنـد و همـواره آنان را با بانـوان صـدر اسلام مقايسه مى نمودند. بـويژه بانـوان قـم را, نمـونه اى از مسلمانان صديق و هـم پايه بانوان صـدر اسلام مـى دانستند و تإكيد داشتنـد بانـوان همان گـونه كه نهضت را تا اينجـا رسانـده انـد, بـايـد تـا آخـر برسانند.(1) امام خمينى يك ماه پيـش از شروع رسمـى جنگ تحميلـى در جمع بانوان فرمود:
((ملتى كه بانـوانـش در ميدانهاى جنگ با ابرقدرتها و با مـواجه شدن با قواى شيطانى, قبل از مردها در ايـن ميدانها حاضر شده اند پيروز خـواهنـد شـد)).(2) خانـم دكتر زريـن تاج كيهانـى در بيان خاطرات خـود در كردستان مى گويد: ((در كامياران بـوديـم. گفتند:
بـراى محلـى كه تعدادى از بچه ها در آن مجـروح هستند, چنـد نفـر مى خواهيم. مـن دستـم را بلند كردم. نمى دانـم چرا؟ ... با اينكه پزشكان مرد هـم بودند. مـن و همسرم دستمان را بلند كرديم)).(3)
9 ماه پـس از شروع جنگ به صورت رسمى, امام خمينى ارزش مبارزه و تلاش زنان را بالاتر و ارزشمنـدتـر از مردان اعلام كـرد. ايشان در جمع بانوان عضـو جهاد دانشگاهى فرمـود: ((عواطفى كه در بانـوان است, مخصـوص خـودشان است و در مـردها ايـن عواطف نيست. لهذا آن چيزى كه در پشت جبهه از روى عواطف از بـانـوان صـادر مـى شــود, بيشتر و بالاتـر و ارزنـده تـر است از آن چيزى كه از مـردها صادر مـى شـود. به مـوجب عواطفـى كه بانـوان دارنـد, آنها بـراى جبهه كارهاى بسيار مفيد انجام داده اند و مـى دهند)).(4) خـواهر مريـم كاتبـى كه از امدادگران كردستان و نيز دفاع مقدس است, در قسمتى از خاطرات خود گفته است: ((هنگامى كه در مريوان بوديـم, يك روز خـواهرى را آوردنـد كه دستـش سفيد سفيـد شـده بـود و حالت غش و بيهوشى داشت و از ضعف مفرطى رنج مى برد. ما بلافاصله به مداوايـش مشغول شديـم. بعدا كه قدرى حالش بهتر شد, از وضعيت او پرس و جو كـرديم. فهميـديـم كه ايـن خـواهر اهل شمال است. چنـدى پيـش كه عمليـات شـروع شـده, نيمه شب به منطقه رسيـده و اظهار داشته كه مـى خـواهـم در يك مـركز درمـانـى كنـار پـرستـارهـا كـار كنـم.
او به مـدت 72 ساعت بـىآنكه چيزى بخـورد, در اتاق عمل پنسها را مى شسته و دسته بندى مى كرده است. از بـس كه دستـش داخل آب بوده و خون به دستـش نرسيده است, سفيد شده بـود. ايـن خواهر شمالى بعد از بهبـودى مجـددا در منطقه ماند و به صـورت تجربـى به پرستارى مجروحيـن جنگـى پرداخت)).(5) در همان سخنرانى, امام خمينى تعهد بانـوان را پشتـوانه محكمى براى ملت و اسلام معرفى مى كند. ايشان مى فرمايد:
((خـداى تبارك و تعالـى بـر اين ملت منت نهاد و ايـن پيروزى را نصيب كشـور ما فرمود كه به واسطه تعهد بانوان اميدواريـم كه در آتيه پشتـوانه اين ملت و اسلام محكمتر شود)).(6) خانـم زريـن تاج كيهانى در بيان يكى از خاطراتـش مى گويد كه هنگام ترك بيمارستان خانمى با سلاح ژ.ث جلوى او آمده و مانع از رفتـن او مى شـود و از او به عنـوان اوليـن كسـى ياد مـى كنـد كه در كامياران بچه ها را معالج كـرده است ... خـانـم دكتـر كيهانـى مـى گـويد:
آن مسإله باعث شـد هر وقت كه احساس كـردم در باره مـريضـى كـم مى گذارم, دو مرتبه بـرمى گـردم و باز معاينه اش را كامل مـى كنـم, حتـى اگـر وقت كـم باشـد.(7) امام خمينـى همچنيـن مـى فـرمايـد: ((بانوان محترم ايران ثابت كردند كه دستخـوش ايـن طور تـوطئه ها نشده اند و نمـى شـوند و ثابت كرده اند كه در دژ محكـم عفت و عصمت هستند و جـوانان صحيح و نيرومند و دختران عفيف و متعهد به ايـن كشـور تسليم خـواهند كرد)).(8) سخنانـى كه يادآور شديـم قبل از شروع رسمى جنگ تحميلى بـوده است و زنان آنچنان باصلابت و پرقدرت در صحنه حاضر شـده بـودنـد كه جهانيان را به شگفتـى وا داشته و امـام خمينـى آنـان را تحسيـن مـى نمـود.
پـس از قضاياى كـردستان, بعد ديگرى در تاريخ ايران گشـوده شـد. خطاب پيام و سخنان گهربار امام خمينـى به زنان شكل ديگرى يافت.
الف ـ وجـوب دفـاع از اسلام و مملكت اسلامـى بـر زنان
امام خمينـى در پيام دوازدهـم فـرورديـن خطاب به مردم كـردستان فـرمـود: ((مـن از بـرادران و خواهران كردستانـى مـى خـواهـم كه برادرانه با ساير برادران مسلمان خود در كنار هـم از كشور دفاع كنيد)).(9) و نيز فرمودند:
((اگر به كشور ما, كشـور اسلامى ما هجـوم بكنند و بخـواهند تعدى بكنند, تجاوز بكننـد, بر همه افراد مملكت, بر همه افراد كشـور, چه زن و چه مرد, كـوچك و بزرگ, اينجا ديگر شرطـى نيست, بـر همه واجب است كه دفاع بكننـد. لهذا حال دفاع فرق دارد با حال جهاد, حال دفاع شرطـى نـدارد)).(10) عمل به سخنان گهربار امام خمينـى صحنه هاى فرامـوش نشدنى را پديد مـىآورد. يكـى از مددكاران دفاع مقـدس, خـانـم حميـرا خـان بيگـى, در خـاطـرات خـود مـى گـويــد:
((هنگام عمليات مرصاد در كرمانشاه از داخل يكـى از اتاقها صداى يك زن را شنيـدم كه با لهجه كـردى و بـا شجاعت, جـريان درگيـرى خـودش با منافقيـن را تـوضيح مـى داد. كنجكاو شـدم. به طرف اتاق رفتـم تا چهره ايـن زن را ببينم. او يك زن قوىهيكل و رشيد بود.
وقتـى چشمـش به مـن افتـاد, گفت: مـن اهل گيلان غرب هستـم. وقتـى منافقيـن به شهر حمله كـردنـد, با هميـن دستهايـم چهار نفـر از زنهاى منافق را به درك فـرستـادم. بعد بـا پـوزخنـد ادامه داد:
جان خودشان! منافقيـن مـى خـواستند خانه هايمان را قتلگاه كننـد, اما آرزويشان را به گـور بردند. آنها در شهر شايع كرده بـودنـد شام:
گيلان غرب, صبحـانه: بـاختـران! الحمـدلله ... صبحـانه در جهنــم نصيبشان شد!))(11) گرچه امام خمينـى دفاع از اسلام و قرآن كريـم و دفاع از مرزهاى عقيـده در ايران اسلامـى را بـر همه, مرد و زن واجب مـى دانـد, ليكـن در بحبـوحه جنگ بر امر ديگرى نيز تإكيـد مى نمايد:
((مـن اميدوارم شما خواهران هـم در ميدان تحصيل كه يكى از امور مهمه است مجاهـده كنيـد و هـم در ميـدان دفاع از اسلام. ايـن از مهماتى است كه بر هر مردى, بر هر زنى, بر هر كـوچك و بزرگى جزء واجبات است)).(12) همسـران شهيـد و رزمنـده بسيارى به امر امام لبيك گفتند. خـواهر حـوريه بنى اشرف مى گـويد: ((پـس از اسارت همسرم با شنيدن صداى گرم و كـوبنده او از راديو, روحى دوباره به كالبد غمگينـم دميده شد و تصميـم گرفتـم ادامه تحصيل بدهـم. در كنكـور آن سال مـوفق شـدم و در دانشگاه ثبت نام كـردم. ايام تحصيل را با سختـى فـراوان و بـا اميـد به بـازگشت همسـرم پشت سـر گذاشتــــم ...
پـس از فارغ التحصيلـى از دانشگاه در آمـوزش و پرورش به تـدريـس مشغول شدم, تا در اين سنگر به اداى دين بپردازم و ايـن در حالى بـود كه آزادگـان گـروه گـروه به آغوش خـانـواده خـود بـــــاز مى گشتند)).(13) تإكيد امام خمينى همواره به حضـور پرقدرت زنان در صحنه هـاى دفـاع از اسلام همـدوش بـرادران بـوده است. ايشــان مى فرمايد:
((ملت عزيز مـا امـروز بحمـدالله تعالـى جـوانـانـى رزمنـده از خـواهران و برادران دارد كه با تعليمات نظامـى در سرتاسر كشـور قدرت تفكر را از دشمنان اسلام و ايران سلب و با اعتماد به قـدرت الهى و فـداكـارى در راه اسلام بـر همه مشكلات و همه قــــدرتهاى شيطانى غلبه خـواهد كرد)).(14) و نيز مـى فرمايد: ((ما مفتخريـم كه بانوان و زنان پير و جـوان و خرد و كلان در صحنه هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامـى حاضر و همـدوش مردان يا بهتـر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند)).(15) خانـم مريـم سياول كه زمانـى در كردستان و مناطق جنگـى مربـى آمـوزش نظامـى بـود, مـى گـويـد: ((هـواپيماهاى عراقـى كه بـراى بمباران شهرها مـىآمـدنـد, گاهـى آنقـدر نزديك بـودنـد كه ما خلبانان آنها را مى ديديم و تيرانـدازى مـى كرديـم. يك دفعه مـن و 15 برادر كه به آنها آمـوزش مى دادم, به پشت خـوابيده و تيراندازى مى كرديـم. در ايـن تيراندازيها تـوانستيم چند هواپيما را بزنيـم)).(16) محور ديگـرى كه در كلام امام خمينـى در بـاره دفاع مقـدس قابل تـإمل است, شـركت و حضـور در ميدانهاى رزم است.
ب ـ شركت زنان در ميدان جنگ
((ايـن تبليغات كه اگر اسلام پيدا شد, مثلا ديگر زنها بروند توى خانه ها بنشينند و قفلى هـم درش بزنند كه بيرون نيايند, ايـن چه حرف غلطى است كه به اسلام نسبت مى دهند! صدر اسلام زنها تـوى لشكر هم بـودند, توى ميدانهاى جنگ هـم مى رفتند)).(17) امام اينچنيـن باورهاى غلط و تبليغات سـوء دشمنان را در هـم مـى ريزد و جنگ را عرصه اى بـراى ظهور خلاقيتهاى زنـان و مـردان مـى داند.
((بانوان از صدر اسلام, در صدر اسلام با مردان در جنگها هـم شركت داشته انـد. مقام زن والاست. عالـى رتبه هستنـد. بـانـوان در اسلام بلندپايه هستند. ما مى بينيم و ديديـم كه زنها, بانـوان محترمات همـدوش مـردان بلكه جلـوى مـردان در صف قتال ايستادنـد, بچه هاى خـودشان را از دست دادنـد, جـوانان خـودشان را از دست دادنـد و شجاعانه مقاومت كردند)).(18)
دكتر كرامت يـوسفيان مى گـويد: ((مادرى همراه پسر مجروحـش بـود. آرنج مجروح بر اثر اصابت گلوله پر از خون شده بـود. وقتى او را به اتاق عمل مى برديـم, مادرش آمد جلـو و گفت: دكترجان! يك كارى بكـن دستش زودتر خوب شود تا به جبهه برگردد. اول فكر كردم براى روحيه دادن به پسرش ايـن حرف را مى زند, ولى دستيارم ـ خليلـى ـ گفت: دكتـر! ايـن مادر يك پسرش شهيـد شـده و حرفهايـش هـم جـدى است)).(19)
امام خمينـى همـواره بانـوان را پيشگامان ميـدان جنگ مـى دانست
((ملتى كه بانـوانـش در ميدانهاى جنگ با ابرقدرتها و در مـواجه شدن با قواى شيطانى قبل از مردها در ايـن ميدانها حاضر شده اند, پيروز خواهد شد)).(20)
خانـم زهرا محمـودى كه به ((مادر جبهه)) معروف است, مـى گـويـد:
((وقتـى فـرودگاه تهران بمباران شـد, بلافاصله به مجلـس رفتـم و گفتـم: مـن مجوز مى خواهم تا راحت به جبهه رفت و آمد كنـم. برگه عبـور بـرايـم صادر شـد و از آن زمان خانه ام مقر فعاليت خانمها شد)).(21)
ج ـ فداكارى زنان در دفاع مقدس
فـداكارى و ايثارگريهاى زنان از چشـم بابصيرت امام دور نمانـد. ايشان بارها مراتب قدردانـى خـود را از فداكاريها ابراز كردند.
ايشان مى فرمايد:
((درود بر خـواهران و بردران مصدوم و معلـول كه شجاعانه در راه حق و پيروزى, قيام و فـداكارى كردنـد و ملت را در جهان سرافراز كردنـد)).(22) از ميان ايـن سـرافرازان مـى تـوان به خانـم آمنه وهاب زاده اشاره كرد. ايشان در بخشـى از خاطرات خـود مـى گـويـد:
((وقتى جنگ شروع شد, روز دهـم به همراه 300 نفر از خـواهران به جبهه اعزام شديم. جزء آخريـن نفراتى بـوديـم كه از خرمشهر خارج مى شديم ...
بعدها در عمليات ثامـن الائمه و عمليات شكست حصر آبادان و عمليات بيت المقدس شركت كردم. والفجر يك, آخريـن عملياتى بـود كه در آن شركت داشتـم. كلا 7 بار مجـروح شـدم. يك بار در همان منطقه خـوب شـدم. پاى چپـم تـركـش خـورده است. تا به حال 3 بار عمل شـده و احتمالا آخر هـم قطع خـواهد شـد. قسمتـى از كبـد و روده هايـم را بـرداشته انـد. گـردن و كمـرم دچـار شكستگـى شـده.
وقتـى در منطقه غرب دچار مـوج گرفتگى شدم, تعدادى از دندانهايـم افتاد و گوش چپـم شنوايى اش را از دست داد. دوباره در منطقه فكه شيميايى شدم. در حال حاضر نصف يكـى از ريه هايـم را برداشته اند.
حالا اگر رهبر انقلاب اجازه بدهند, براى يارى مسلمانان به بـوسنى و لبنان مـى روم)).(23) فـداكاريهاى زنان مسلمان در جبهه هاى جنگ همگـان را به تعجب وا مـى دارد. امـام خمينـى در ايـن بـــــاره مـى فرمايد: ((مقاومت و فـداكارى ايـن زنان بزرگ در جنگ تحميلـى آنقـدر اعجـابآميز است كه قلـم و بيـان از ذكـــر آن عاجز بلكه شرمسار است)).(24) البته ايـن تعجب همگانـى است. بـرادر جانباز ايران خواه مى گويد: ((... در ايـن عمليات بيش از هر چيز بايد به فـداكارى خـواهـر شجاع و ايثارگـرى اشاره نمايـم. ايشان كه بـا عنـوان ديـده بان به طرف بهمنشير رفته بـود, با اطلاعات مـوثـر و مفيدى كه از موقعيت دشمـن مى داد, در موفقيت عمليات نقـش تعييـن كننده اى را ايفا كرد. او نوه شهيد بزرگوار ((نواب صفوى)) بـود. ايـن خـواهـر رزمنـده انسان را بـى اختيار به ياد فـداكارى زنان مجاهد صدر اسلام مـى انداخت. زنانـى چـون زينب, سميه, نسيبه, ... در آخريـن ديدار او را در حالـى ديدم كه پيكر پاك شهيـدى را با خود حمل مى كرد.
معلـوم شـد كه از يك عمليات چـريكـى مـوفق باز مـى گـردد)).(25) فـداكـاريهاى زنان جلـوه هاى گـونـاگـون دارد. جلـوه اى از آن در ازدواج ديـدنى است. امام خمينـى در پيام روز زن سال 61 فرمـود:
((آنچه بـراى مـن يك خاطره فرامـوش نشـدنـى است, با اينكه تمام صحنه ها چنيـن است, ازدواج يك دختر جـوان با يك پاسدار عزيز است كه در جنگ هـر دو دست خـود را از دست داده و از دو چشـــم آسيب ديده بـود. آن دختر شجاع با روحى بزرگ و سرشار از صفا و صميميت گفت: حال كه نتوانستـم به جبهه بروم, بگذار با اين ازدواج ديـن خـود را به انقلاب و به دينـم ادا كرده باشـم. عظمت روحانى ايـن صحنه و ارزش انسـانـى و نغمه هـاى الهى آنـان را نـويسنـدگــان, شاعران, گـوينـدگان, نقاشـان, هنـرپيشگان, عارفان, فيلسـوفـان, فقيهان و هر كـس را كه شماها فرض كنيد, نمـى تـواننـد بيان و يا ترسيـم كنند و فداكارى و خداجـويى و معنـويت ايـن دختر بزرگ را هيچ كـس نمى تـواند با معيارهاى رايج ارزيابى كند)).(26) يكى از اين زنان بزرگ همسـر جانباز مجتبـى شاكـرى است كه امام در ايـن باره فرمود:
((شما بـا ايـن ازدواج قلب امام زمان(ع) را شاد كـرديـد)). اما متـإسفيـم كه همسـر ايـن رادمـرد بزرگ و عاشق آلاله هاى نـور از مصاحبه و صحبت خـوددارى مى كند و متـواضعانه مـى گـويد: ((كسانـى هستنـد كه كارهاى بزرگـى انجام داده انـد. مـن كارى نكـرده ام)).
د ـ شهادت و روحيه شهادت طلبـى زنان
امام خمينـى بارها بر روحيه شهادت طلبـى زنان تإكيد داشته انـد. حدود سه ماه پـس از پيروزى انقلاب امام فرمود: ((ايـن نور ايمان است كه شما خانمها از شهادت نمى هراسيد)).(27) ((جـوانان ما همه براى شهادت حاضرند, مرد و زن ما براى شهادت حاضرنـد)).(28) طلب دعا بـراى شهادت از سـوى زنان نيز مـورد تـوجه امام قرار گرفته بـود. ((همه زنها به مـن مى گـويند كه شما دعا بكنيد كه ما شهيد بشـويـم)).(29) در حالات مرحـوم فهيمه باباييان پـور, همسر شهيـد غلامـرضا صادق زاده, گفته انـد كه وقتـى امام از فهيمه بـراى جارى ساختـن صيغه عقـد درخـواست وكالت كردند, فهيمه با كلامـى رسا به امام عرض كـرد: جـواب مثبت مـن مشـروط است! اطـرافيان بـا تعجب پرسيـدنـد: چه شرطـى؟ فهيمه به امام گفت: به شرط دعاى شما براى شهادت هـر دوى مـا در ايـن دنيـا و قبـول شفـاعت مـا در آخــرت ...))(30) و ايـن روحيه شهادت طلبـى است كه امـام خمينــى را به پيروزى مطمئن مى نمايد:
((مـن هر وقت بانـوان محترم را مى بينـم كه با عزم و اراده قاطع در راه هـدف, حاضـر به همه طـور زحمت بلكه شهادت هستنـد, مطمئن مى شوم كه ايـن راه به پيـروزى منتهى مـى شـود)).(31) ايـن روحيه شهادت طلبـى كه مـوجب پيشرفت است, به فرمان امام خمينى بايد حفظ شـود, زيرا متضمـن پيروزى است. امام در بخشـى ديگر مـى فرمايـد: ((ملتى كه شهيد در راه اسلام, هم از بانوان دارد و هـم از مردها و شهادت را هم بانـوان طلب مـى كننـد و هـم مردها, آسيب نخـواهد ديد. ما اميـدواريـم به ايـن سيل خـروشان ملت كه در جلـوى آنها بانـوان محترم كه ارزشمندتريـن قشرهاى ملت هستند و براى پيشبرد آمال اسلامى مجاهدت مـى كنند)).(32) زهرا محمـودى در خاطرات خـود مى گويد: ((وقتى سوسنگرد آزاد شد, ما داخل شهر رفتيـم. سـوسنگرد كاملا ويران شده بـود. در اوليـن روز كه به سوسنگرد وارد شديـم, به بيمارستان شهر رفتيم.
صحنه دلخراشى بـود. خانـم جوانى را ديدم كه شهيد شده و جنازه اش روى زميـن افتاده بـود. روى يك تخت فقط قنداق يك نوزاد شيرخوار ديده مـى شـد و از خـودش خبرى نبـود ... صحنه بسيار تكان دهنده اى بـود)).(33) زنان شهيـد راه حق را يافتنـد و با خون خـود مسيـر پيروزى را ترسيـم كردند, چنانكه روح خـدا بر آنان درود فرستاد.
((درود خداوند بر زنانى كه در ايـن انقلاب و در دفاع از ميهن به درجه والاى شهادت نايل شـده اند)).(34) ((زنان و مردان و كـودكان نمـونه اى كه در زيـر بمبـارانها و از بستـر بيمارستـانها سـرود شهادت سـر مـى دهنـد و با دست و پاى قطع شـده بازگشت به جبهه هاى انسان ساز را آرزو مى كنند, فوق آنچه ما تصـور مى كنيـم ... اينان در ميدان خـون و شهادت راه حق را يافته اند)).(35) از خيل عظيـم شهداى دفاع مقـدس, مـى تـوان به شهيـدان دفاع مظلـومانه خـرمشهر اشاره كرد. شهناز حاجـى شاه سرانجام به همراه يكـى از همرزمانـش به نام شهنـاز محمـدى در هيـإت قـرآن مقـابل دفتـر حزب جمهورى اسلامـى در خيابان چهل مترى خرمشهر به شهادت رسيـد و از حسيـن كه در روز دوم آبانماه 1359 در نزديكى فرماندارى به ايـن فوز عظيم نايل شـد, سبقت گرفت. هنـوز صـداى غمآلـود مادر شهيـدان شهناز, محسـن و حسيـن حاجى شاه در گوشمان است كه مى گفت: خودم قبر شهناز را در محل ورودى پـادگان دژ كنـدم ... مـن از تـرس اينكه جنازه دخترم به دست دشمـن بيافتـد, او را به خاك سپردم. داخل قبـر او شدم و كفـن را از رويش به كنارى زدم. او را بوسيدم و بعد خاكها را به روى تازه گلـم ريختـم. اما پيكر حسيـن كه به شهيـدان كربلا پيـوست, تا زمان آزادى خرمشهر پيـدا نشـد)).(36) زنان پيروز ما بـراى شهادت رفتند. عاشق شهادت بـودنـد و مرگ در بستر شرم داشت كه قدم پيش بگذارد.
ه ـ جهاد زنـان در پشت جبهه و پشتيبـانـى رزمنـدگان
به نظر مـى رسـد جلـوه اى از فعاليتهاى زنـان در دفـاع مقــدس كه رسانه هاى جمعى آن را بازگـو كرده اند, هميـن است. امام خمينى در جمع مسـوولان كشورى يك ماه پـس از آغاز جنگ ايـن نقـش را يادآور شده است:
((شما در تاريخ نگاه كنيد از صـدر تاريخ تا آخر اگر پيدا كرديد يك جايى را كه زنها و زنهاى جـوانى كه حالا بايد فرض كنيد بروند سراغ جوانى شان و پيرزنش و پيرمردش, پيرزنـش ايـن طور كوشـش كند در اينكه پشتيبانى از ارتشـش بكنـد, پشتيبانـى از پاسـدارهايـش بكنـد. شمـا كجـا اگـر داريـد سـراغ بگـوييـد مـا بفهميـم؟
كجا شما همچـو چيزى داريـد كه دوش به دوش مـردها و پاسـدارها و ژاندارمرى و ارتـش و همه قـواى مسلح دوش به دوش اينها زنها هـم همراهى بكنند؟))(37)
يكى از خـواهران مدافع خرمشهر مى گويد: ((در خرمشهر كه بـوديـم به دليل درگيـريهاى فشـرده و نگهبانيهاى شبـانه, فـرصتـى بـراى تعليـم نظامـى بسيارى از خـواهـران نبـود. ناچار شبها بـا همان تعليمات مختصر دو ساعت به خط مقدم مى رفتيم و دفاع مى كرديـم ...
خمپاره مثل باران مـى باريـد. از چپ و راست گلـوله مـى زدنـد ... ايثار و فـداكارى در مرز, مرزى نـداشت. يكـى دو روز بعد, برادر جهانآرا حفـاظت از مهمـات را به مـا سپـرد)). (38) حمـــايت از رزمنـدگان قيمت مادى نـداشت. بانـوان در ايـن جنگ از جان و روح مـايه مـى گذاشتنـد. امـام در يكـى از سخنـانـش مـى فـرمـايد:
((الان كـى هست كه دارد از آنها[ ارتشـى ها] پشتيبـانـى مـى كنـد؟
آن زنهايى كه براى شما نان مى پزند و آن مردمى كه براى شما پـول مى دهند و آن مردمى كه براى شما ذخيره مـى دهند و آنقدر چيزها را مـى فـرستند, هميـن مردم مسلماننـد)).(39) يكـى از راويان حماسه مى گويد: ((با وجودى كه پير بود و خميده اما فعال و پركار بـود. در ستاد پشتيبانـى استان فارس فعاليت مـى كرد. در گرماى تابستان مقابل آتـش مى نشست و براى جبهه ها نان مـى پخت. روزى خبر آوردنـد پسـرت مجـروح شـده و در بيمارستان شيـراز بستـرى است. به ملاقات پسرش رفت و پـس از ساعتى برگشت. قبل از آنكه كارش را آغاز كند, فقط گفت:
الحمدلله فرزند مـن هـم عضوى از بدنش را در راه خدا و اسلام داد و مـن را پيش حضرت عباس(ع) روسفيد كرد)).(40) هميـن فعاليتهاست كه امـام از آنها به عنـوان ارزش ياد مـى كنـد و در جمع رييـس و نمايندگان مجلـس عنـوان مـى كنـد كه بايـد به آنها اقتـدا شـود:
((مـن وقتى كه در تلـويزيـون مى بينـم ايـن بانـوان محترم را كه اشتغال دارند به همراهى كردن و پشتيبانـى كردن از لشكر و قـواى مسلح, ارزشى در دلـم احساس مى كنم كه براى كـس ديگرى نمى تـوانـم ايـن طـور ارزش قايل بشـوم ... سـربـازان گمنامـى هستنـد كه در جبهه ها بايد گفت: مشغول جهاد هستند ... ما بايد قـدر ايـن نعمت را بـدانيم و اقتدا كنيـم به ايـن زنها و بانـوان و بچه هاى پشت جبهه و آنهايـى كه خـود در شهرهاى مخروبه و نيمه مخروبه حاضرند.
ماها بايد از اينها اخلاق اسلامـى و ايمان و تـوجه به خدا را ياد بگيريـم)).(41) از ايـن مقتدايان جنگ نمونه هاى زيادى را مى توان برشمرد. خواهر آتـش پنجه مـى گـويد: ((عده اى از خـواهران دوشادوش بـرادران رزمنـده در مسجـد, در بيمارستان هر جاى ديگرى كه نياز به وجود آنها حـس مى شد, به خدمت و فعاليت مشغول بـودند. يكى از خـواهران فـداكار مادر خانـم ميمنت كريمـى (يكـى از امـدادگران آبادان) بـود. ايـن مادر در جريان حمله شكست حصر آبادان در شهر مانـد و به محض ورود رزمنـدگان به شهر ظرف آبـى به دست گـرفت و دست و پاى رزمندگان را كه گلى و خاكآلود بـود, شست و پنبه خيـس به لب و دهـان آنها كه خشك و تشنه بـود, كشيـد مبـادا كه تــرك بردارد و اذيت شـوند. او با اين كار خـود كوچكتريـن كمكى كه از دستـش برمىآمد, انجام مى داد)).(42) جلوه ديگر از ايـن پشتيبانى در تهيه لبـاس بـراى رزمنـدگان بـود. خـواهـر ابـرى مـى گـويـد:
((قبل از آغاز عمليات كـربلاى 4 خـواهـران شبهاى زمستان تـا صبح بـى وقفه لبـاسهاى شيميـايـى و مـاسكهاى مخصـوص رزمنـدگـــان را مـى دوختند. به خاطر سردى هـوا و جنـس مخصـوصـى كه ايـن پارچه ها داشتند و در هـواى سرد بسيار سخت مى شدند, به خاطر هميـن, صبحها وقتـى خـواهران براى نماز دست از كار مى كشيدند, دستهايشان بشدت زخـم شـده بـود)). (43) ايثـارى چنيـن را امام حاصل تحـول زنان مـى دانـد و به هميـن جهت سهم بيشترى در نهضت را به آنها اختصاص مى دهد.
((آنچه كه در ايران بزرگتـر از هر چيز بـود, تحـولـى است كه در بانوان ايران حاصل شد. بانـوان ايران در ايـن نهضت و انقلاب سهم بيشتـرى از مـردان دارنـد و امـروز هـم كه در پشت جبهه ها مشغول فعاليت هستنـد, سهم آنها بيشتـر از ديگـران است)).(44) جلـــوه ديگرى از پشتيبانـى جبهه ها در اهداى طلا و زيـورآلات است. چنانكه امام خمينـى در ايـن باره مـى فرمايـد: ((امروز همكارى و هميارى مردم بـى سابقه است. ما هر روز شاهـد بانـوانـى هستيـم كه ماحصل عمـرشـان يك تكه طلا را مـىآورنـد و در راه خـدا و جنگ انفـــاق مى كنند)).(45) در ايـن باره مرحـوم فهيمه بابائيان پـور در دفتر خود چنين يادداشت كرده است:
((... قلبـم داشت از جاى كنده مى شد. دستم را از زير چادر بيرون آوردم. يك بار ديگر براى آخريـن دفعه به آن نگاه كردم. از دستم بيرونش آوردم. گفتـم: براى جبهه مى خواهم بدهـم ... مـن به خاطر مىآوردم لحظات خوشى را كه براى خريدش صرف كرده بوديـم. از ايـن مغازه به آن مغازه و سپـس در مغازه اى كـوچك از پشت شيشه نظر هر دومـان را به خـود جلب كـرده بـود. مغازه دار وقتـى آن را آورد, گفت: عقيق ايـن انگشتر يمنى است. تـو خيلى خـوشحال شدى. دست در جيب كردى و پـولهايـى را كه از جبهه گرفته بـودى, به خاطر تنها خـريـد ازدواجمان دادى. آرى در يادم مىآمـد. مـى خـواستـم به آن بـرادر بگـويـم: آرى بـرادر طلاست. تنها خـريـد ازدواجمـان است. مى خواستم بگويم كه مـن خيلى دوستش دارم. مى خواستم بگويم كه چند روزى در دستم كردم كه خاطرش در ذهنـم بماند. مى خـواستـم بگويـم تـولد زهراى اطهرش خدا را صد هزار بار شكر كه مى خـواهيـم در يك مـورد كـوچك پـايـم را جـاى پـايش بگذارم.
برادر نوشت: انگشتر طلا با نگيـن دريافت گرديد و مـن هـم زير آن را امضا كردم. از دكه كمك به جبهه بيرون آمدم. پيش خودم گفتـم: يا زهرا قبول كن)).(46)
ايـن فعاليتها از ديـدگاه امام روح الله چـون فعاليت در جبهه ها است. ((شما بانـوان در پشت جبهه آن فعاليتـى را مـى كنيـد كه آن سلحشـوران در جبهه هـا)).(47) در بخشـى از پيام امـام خمينـى در تجليل از شهداى گـرانقـدر انقلاب اسلامـى آمده است:
((اگر نبـود مجاهـدت شما, برادران و خـواهران بزرگـوار, شما در جبهه ها و پشت جبهه ها كه بـا اخلاص خاص خـود عنايت خـاص خـداونـد قادر را جلب نمـوديد, كدام قدرت و كدام ابزار جنگـى مـى تـوانست جمهورى اسلامى و كشور عزيز شما را از ايـن درياى مواج متلاطـم كه شـرق و غرب و وابستگان به آنان دست به دست هـم و بازو به بازوى يكـديگـر داده و در پـى غرق آن كـوشيـدنـد و مـى كـوشنـد, نجـات دهد؟!)).(48)
خـانـم زهـرا محمـودى كه به مـادر جبهه معروف است, در بخشـى از خاطرات خـود چنيـن عنـوان مـى كند: ((يك بار به تنهايـى عازم خط شدم. فقط چند نفر از رزمنده ها همراهـم بودند. وقتى در خط وسايل را بيـن بچه ها تقسيـم كردم, يكى از رزمنده ها مرا كنار تـوپ 106 بـرد و گفت: مادر! ما ايـن تـوپ را روى سنگر فرمانـدهـى عراقـى تنظيم كـرده ايم. دوست داريـم با دست شما شليك شـود. ان شإالله به هدف بخـورد و گروهـى از فرماندهان عراقـى به درك واصل شـوند ... با كمك بچه ها گلوله تـوپ را شليك كردم و بعد شنيدم كه درست به هـدف اصابت كرد)).(49) امام تإكيد داشتنـد بانـوان بايد در پشت جبهه فعال باشند و الحق كه بانـوان ايـن مطلب را بخـوبى به ثبـوت رسـانـدنـد. به نمـونه هـاى زيـر تـوجه كنيـد:
((بچه ها كاملا در تيـررس عراقيها بـودنـد. اگـر سـرشـان را بـالا مى گرفتند, مطمئنا هـدف تك تيراندازهاى عراقـى قـرار مـى گرفتنـد.
حركت بچه ها به صـورت خزنده و سينه خيز بـود. مسيرى را هـم كه ما مى خواستيم با گذشتـن آن به بچه ها برسيم, به هميـن صورت بود ... با هر تلاشى بـود خود را به سنگر بچه ها رسانديـم. براى رزمندگان باور كردنى نبـود. نيم خيز در سنگر آنها نشستيـم. باورشان نمى شد كه ما آنجا باشيم. هدايا را تقسيم كرديـم. سپـس ذوباره به صورت سينه خيز از سنگـر آنها دور شـديـم)).(50) خـواهر علـى خانـى نيز مـى گـويد: ((يك روز در ستاد بيت الزهرا مشغول مرتب كردن هـداياى مردمـى بـوديـم كه بعد از باز كردن يكـى از بسته هاى قنـد و شكر ناگهان چشممان به نامه اى افتاد كه در حاشيه آن نوشته شده بـود:
من بيـش از ايـن تـوان كمك به جبهه را نـداشتـم ... مـن كـوپـن يك نفـره اى داشتـم كه ارزاق آن را بـراى شمـا رزمنـدگـــان اسلام فـرستادم)).(51) دو نمونه فـوق نمـونه كـوچكـى از رزم پشت جبهه بودند كه تـوسط بانـوان صـورت گرفت. آنها حاضر بـودند از مال و جـان خـويـش بـراى حمـايت از رزمنـدگـان دست بشـويند.
و ـ موضع و مقام خانواده شهدا
امام خانـواده شهدا را چشـم و چراغ ملت مى داند و البته آنها به شهادت افتخار مى كننـد. امام مـى فرمايـد: ((ملتـى كه خـواهران و مادران دليرش افتخار به مرگ جـوانان بـرومندش مـى كنـد كه در صف شهدا هستند, پيروز است)).(52) حجت الاسلام محمـدرضا وحيدىنژاد نقل مـى كنـد: ((هنگامـى كه در مقـابل پيكـر مطهر شهيـد احمـد اسـدى ايستاديـم, همه بشـدت نگـران حال مادرش بـوديـم. اما بـا اينكه گلـوله اى بى رحـم يك طرف سر شهيد را برده و پدرش تاب تحمل از كف داده بود, مادر به صبورى سروهاى سرافراز گرد پاره دلـش به طواف برخاسته بـود و در نگاه حيرت جمع, زبان به ذكر صلوات بر محمد و آل محمد(ص) معطر مـى كرد و براى پاسـدارانـى كه گرداگرد ما حلقه زده بـودند و به نظاره ايستاده بـودنـد, دعا مـى كـرد و دريغ از قطره اشكى!)).(53)
امام خمينـى همواره بر ايـن امر تإكيـد دارنـد كه نمـونه زنان تاريخ ما تنها در صدر اسلام يافت مـى شـود. ((زنها و مادرهايى كه بچه هايشان شهيد شده است, مى گويند ما مفتخر هستيـم و يكى دو تاى ديگر كه داريم, اينها را هـم مى خـواهيـم شهيد بشوند و دعا كنيد كه شهيد بشوند. اين تحولى بود, همان تحولى كه در صدر اسلام بيـن مسلميـن حاصل شده بـود كه شهادت را براى خـودشان فوز مى دانستند ... از اين جهت ايـن پيروزى ما مرهون همچو تحول روحى است كه در مـردم پيـدا شـد)).(54) زنـان نمـونه اى كه شهادت را جـاودانگـى يارانشان و همسرانشان مى پنداشتند و از رفتـن آنها كوچكترين غمى به خود راه نمى دادند.
راويان خرمشهر حكايت مى كنند
((در خـرمشهر خـواهرى بـود به نام زهره حسينـى. او در هفته اول جنگ پدر شهيدش را با دستهاى خـود دفـن كرد. در روز يازدهـم مهر 1359 هـم بـدن قطعه قطعه شـده بـرادرش علـى را كه در مــــدرسه ((دريابـد رسايـى)) به شهادت رسيـد. خـداونـد به زهره حسينـى و خـواهـرش چنان تحملـى داده بـود كه كارشـان در گلزار شهدا دفـن شهيدان و نگهبانـى جنازه ها شـده بـود)).(55) فداكارى, زن و مرد نمى شناسـد, اما به فرمـوده رهبـر كبير انقلاب اسلامـى, نقـش زنان چشمگيـر و نمايانتـر است. زنان ما علاوه بـر آنكه در جبهه و پشت جبهه نقش فعالـى را ايفا مـى كردنـد, نقـش مادرى و همسرى را نيز داشتنـد و در عيـن حـال مـدافع عصمت و عفت خـود بـودند.
خواهر مهناز جزايرى در خاطرات خـود مـى نـويسـد: ((ادامه عمليات كربلاى 8 بـود و رزمنـدگان از منطقه غرب, خرمال و شاخ شميران در حال نفـوذ بودند. بيمارستان خيلى شلوغ بـود. علاوه بر آنكه حمله هواپيماهاى عراقى باعث شده بـود كه تعداد زيادى زن و بچه و پير و جـوان بشـدت مجـروح شـونـد. تعداد مجـروحيـن زيـاد بــــود و جراحتهايشان همراه با خاك و خون بود. امكان شستشوى زخـم نبـود. بايد سريع از خونريزى جلوگيرى مى كرديـم و آمپـول كزاز و سرم به آنها تزريق مى كرديـم. در ميان آنها زنى ميانسال بود كه به خاطر شدت جراحتـش فكر كردم زنده نيست. پيكر خونيـن او به خاك و خـون آغشته بـود. از نـاحيه صـورت بشـدت آسيب ديـده بـود.
شكافى عميق از بالاى سر تا لب فـوقانى ديده مى شد كه صـورت را دو قسمت كرده بود. پـوست صورتـش كه چاك خـورده بـود, در دو طرف سر جمع شـده بـود و در وسط استخـوان جمجمه و فك دنـدانهايـش ديـده مـى شد. كره چشمـش از حدقه بيرون زده بـود وكنار گـوشهايـش قرار گـرفته بـود. دقت كـردم ديـدم تكـان نمـى خورد.
نبضش را گرفتـم. ناله اى كرد, حدس زدم در بيهوشى است, اما مطمئن بودم كه زنده است. تصميـم گرفتـم به او آمپول كزاز تزريق كنـم. آرام دستـم را نزديك بـردم. ناگهان دستـم را گـرفت. جا خـوردم, مطمئن بـودم كه نمى تواند ببيند. خيلى زود فهميدم براى چه دستـم را گرفته است. آرام دهانـم را كنار گوشـش بردم و گفتـم: مـن زن هستـم. بلافاصله دستـش شل شد و آرام مچـم را رها كرد. لحظه اى به چشمـش كه آويزان از حدقه بود, خيره شدم و به واكنشـش فكر كردم. او در آن حال هـم مدافع عصمتـش بود)).(56) درود بر همه شهيدان, درود بر همه بانوان فـداكار, درود بر بانـوان شهيـد و درود بـر امام شهيدان.