به گزارش شهدای ایران؛ نویسنده حزب الله سایبر در وبلاگ خود می نویسد: سلام من در يك خانواده مذهبي به دنيا آمدم، همه در خانواده و فاميل چادري بودن مادر، عمه، خاله، زن دايي و٠٠٠ ( در واقع همه دختران بالاي ٢٥سال سن) من ٢ خواهر بزرگتر از خودم داشتم و دختر دايي هام و دختر خاله هام هم مثل خواهرام بودن ما هيچكدوم چادر نمي زديم و مانتويي بوديم، البته با همان مانتو حجابمون كامل بود و پدر و مادرم با اينكه دوست داشتند ما چادر سرمون كنيم اما چون نگران بودند تو آب و هواي گرم اهواز اذيت بشيم بهمون اصرار نمي كردند و از اينكه ما بدون چادر هم حجابمون كامل بود راضي بودند. گذشت تا ماه محرم رسيد و رفتن به حسينيه ...
من چادر نداشتم، دختر داييم يكي از چادراش رو به من داد چون ما هيچ كدوممون مانتو مشكي نداشتيم همه چادر ميزديم؛ واي خدا عاشق اون لحظه بودم هر ٧ دختر (دختر دايي ها خواهرا و دختر خاله ها) به همراه مامان خاله زن دايي و... كه حدود ٢٠ نفر بوديم سر تا پا مشكي پوشيده و به سمت حسينيه مي رفتيم از اون روزا عاشق حجاب و چادر شدم اما هيچ وقت واقعا فكر نكردم چادري بشم.
از قضا اون سال يك معلم قرآن برا مدرسمون آوردن كه مثل فرشته ها بود ... يك لحظه چادر و ساق دستش رو تو اون گرماي شديد در نمي آورد همه اون خانم رو كه خيلي هم جوان بود و حدود ٢٢ سال سن داشت رو فوق العاده دوست داشتن؛واقعا گل بود و حافظ كل قرآن ٠
من هم سعي كردم خودم رو مثل ايشون بكنم و از اون به بعد هد سر ميزدم اما چادر نه...
تا اين كه يكي از همين روزهاي ماه محرم يكي از دوستام دعوتم كرد حسينيه ي پيش خونشون ما هم رفتيم؛ خانواده دوستم بسيار مذهبي بودن و پدر ايشون هم روحاني بودن وقتي تو حسينيه خواهر دوستم رو ديدم كه ٣ سال داشت و چادر زده بود كمي خجالت كشيدم
دوستم كه از ديدن من با چادر تعجب كرده بود گفت: مريم پس چرا تو مدرسه هم چادر نمي زني؟ من هم واقعيت رو گفتم: آخه ممكنه بچه ها فكر كنن به خاطر جايزه چادر زدم! اون هم گفت اهميت نده بذار هر طور مي خوان فكر كنن. ديدم راست ميگه من نگران چي بودم و به خاطر چه چيزي چادر كه مي دونستم حجاب برتره، رو سرم نمي كردم؟!
از همون لحظه تصميم گرفتم چادري بشم و تا الان هم هستم نمي دونم چه طور از دوست مهربان و معلم فوق العاده كه تاثير زيادي داشتن تشكر كنم
اما بگم از فاميل : پدر و مادر از چادري شدنم خخخيييلللييي خوشحال شدن و مادرم همون روز برام يك چادر مدل دانشجويي خريد دايي ها و زن دايي ها عمو ها و عمه ها بي وقفه تعريف ميكردن و من رو خجالت ميدادن مادر بزرگم اون قدر خوشحال شد كه به پدرم گفت برام بليت سفر حج بگيره( و پدر هم فعلا پاسپورت گرفته و به زودي اسمم رو برا حج مينويسه) دختر داييم هم كه كلاس سوم دبستان هم بود از من ياد گرفت چادري شد واقعا از همه كساني كه بهم كمك كردن تشويقم كردن و از دوست خيرخواه و معلم دلسوز قرآن بسيار بسيار ممنونم.
راستش رو بخواهيد يك دليل ديگه اي كه اون موقع به خاطرش فكر نمي كردم چادري بشم اين بود كه خيال ميكردم با چادر زشت ميشم (اشتباه مي كردم چون خيلي ها بهم گفتن با چادر خيلي زيبايي) اما الان هميشه به خودم ميگم مهم تر از همه چيز اينه كه در نزد امام زمان(عج) و خدا با چادر زيبايي
اميدوارم روزي ريشه بي حجابي و جهالت ها كنده بشه و ديگه خاطره اي نباشه كه كسي بگه به خاطر حجاب مسخره اش كردن.
براي شفا بيماران و ظهور امام مهدي( عج) صلوات.
پ٠ن : من هميشه دوست داشتم جاي فاطمه زهرا در خاطره ي ( براي بابا و مامان هاي آينده ) باشم كه از اون سن كم چادري شد.
من چادر نداشتم، دختر داييم يكي از چادراش رو به من داد چون ما هيچ كدوممون مانتو مشكي نداشتيم همه چادر ميزديم؛ واي خدا عاشق اون لحظه بودم هر ٧ دختر (دختر دايي ها خواهرا و دختر خاله ها) به همراه مامان خاله زن دايي و... كه حدود ٢٠ نفر بوديم سر تا پا مشكي پوشيده و به سمت حسينيه مي رفتيم از اون روزا عاشق حجاب و چادر شدم اما هيچ وقت واقعا فكر نكردم چادري بشم.
از قضا اون سال يك معلم قرآن برا مدرسمون آوردن كه مثل فرشته ها بود ... يك لحظه چادر و ساق دستش رو تو اون گرماي شديد در نمي آورد همه اون خانم رو كه خيلي هم جوان بود و حدود ٢٢ سال سن داشت رو فوق العاده دوست داشتن؛واقعا گل بود و حافظ كل قرآن ٠
من هم سعي كردم خودم رو مثل ايشون بكنم و از اون به بعد هد سر ميزدم اما چادر نه...
تا اين كه يكي از همين روزهاي ماه محرم يكي از دوستام دعوتم كرد حسينيه ي پيش خونشون ما هم رفتيم؛ خانواده دوستم بسيار مذهبي بودن و پدر ايشون هم روحاني بودن وقتي تو حسينيه خواهر دوستم رو ديدم كه ٣ سال داشت و چادر زده بود كمي خجالت كشيدم
دوستم كه از ديدن من با چادر تعجب كرده بود گفت: مريم پس چرا تو مدرسه هم چادر نمي زني؟ من هم واقعيت رو گفتم: آخه ممكنه بچه ها فكر كنن به خاطر جايزه چادر زدم! اون هم گفت اهميت نده بذار هر طور مي خوان فكر كنن. ديدم راست ميگه من نگران چي بودم و به خاطر چه چيزي چادر كه مي دونستم حجاب برتره، رو سرم نمي كردم؟!
از همون لحظه تصميم گرفتم چادري بشم و تا الان هم هستم نمي دونم چه طور از دوست مهربان و معلم فوق العاده كه تاثير زيادي داشتن تشكر كنم
اما بگم از فاميل : پدر و مادر از چادري شدنم خخخيييلللييي خوشحال شدن و مادرم همون روز برام يك چادر مدل دانشجويي خريد دايي ها و زن دايي ها عمو ها و عمه ها بي وقفه تعريف ميكردن و من رو خجالت ميدادن مادر بزرگم اون قدر خوشحال شد كه به پدرم گفت برام بليت سفر حج بگيره( و پدر هم فعلا پاسپورت گرفته و به زودي اسمم رو برا حج مينويسه) دختر داييم هم كه كلاس سوم دبستان هم بود از من ياد گرفت چادري شد واقعا از همه كساني كه بهم كمك كردن تشويقم كردن و از دوست خيرخواه و معلم دلسوز قرآن بسيار بسيار ممنونم.
راستش رو بخواهيد يك دليل ديگه اي كه اون موقع به خاطرش فكر نمي كردم چادري بشم اين بود كه خيال ميكردم با چادر زشت ميشم (اشتباه مي كردم چون خيلي ها بهم گفتن با چادر خيلي زيبايي) اما الان هميشه به خودم ميگم مهم تر از همه چيز اينه كه در نزد امام زمان(عج) و خدا با چادر زيبايي
اميدوارم روزي ريشه بي حجابي و جهالت ها كنده بشه و ديگه خاطره اي نباشه كه كسي بگه به خاطر حجاب مسخره اش كردن.
براي شفا بيماران و ظهور امام مهدي( عج) صلوات.
پ٠ن : من هميشه دوست داشتم جاي فاطمه زهرا در خاطره ي ( براي بابا و مامان هاي آينده ) باشم كه از اون سن كم چادري شد.