شهدای ایران shohadayeiran.com

بلوتوث بازي ها و ارتباط خياباني ام نه تنها زندگي شيرينم را متلاشي کرد بلکه برادرم را نيز در آستانه اعدام قرار داد...

شهدای ایران:زن جوان در حالي که به شدت اشک مي ريخت و خود را «روسياهي بدبخت» مي ناميد با تشريح جزئيات ماجراي يک قتل گفت: وقتي خواهرم در دانشگاه قبول شد همه ما خوشحال شديم. روزي که قرار بود او براي ثبت نام به شهر ديگري برود من هم همراه او رفتم تا در شهر غريب تنها نباشد. پس از آن که خواهرم در خوابگاه دانشجويي مستقر شد من با اتوبوس راهي مشهد شدم. داخل اتوبوس براي سرگرمي بلوتوث تلفن همراهم را روشن کرده و در حال بلوتوث بازي بودم که ناگهان پسر جواني که در صندلي پشت سر من نشسته بود تصويرش را به همراه مطلب احساسي قشنگي برايم بلوتوث کرد. من که تحت تأثير قرار گرفته بودم پاسخش را با يک بيت شعر دادم و بدين ترتيب ارتباط من و شاهرخ آغاز شد.

چند روز مدام براي هم مطلب و تصوير ارسال مي کرديم تا اين که شاهرخ از من خواست در پارک نزديک منزلمان همديگر را ملاقات کنيم. آن روز وقتي شاهرخ فهميد که من متأهل هستم خيلي ناراحت شد و در حالي که بغض کرده بود گفت براي آن که بتوانيم با هم ازدواج کنيم من بايد از همسرم جدا شوم. با آن که دختر خردسالي هم داشتم، اما نمي توانستم به ارتباط خياباني خودم با شاهرخ پايان بدهم. به همين خاطر با شوهرم سر ناسازگاري گذاشتم و او را مجبور کردم تا به صورت توافقي از همديگر جدا شويم. او که به ارتباط من با شاهرخ پي برده بود به ناچار با خواست من موافقت کرد و ما از هم جدا شديم و من به خانه پدرم بازگشتم. در اين مدت پنهاني به عقد موقت شاهرخ درآمدم و تقريباً هر روز همديگر را ملاقات مي کرديم. اما منتظر ماندم تا او به طور رسمي از من خواستگاري کند ولي شاهرخ پس از آن که مدتي از من سوء استفاده کرد آب پاکي را روي دستم ريخت و گفت نمي تواند با من که صاحب دختري هستم و به سادگي با هر کسي دوست مي شوم، ازدواج کند.

ديگر در حالي به زني غمگين تبديل شده بودم که فهميدم باردار هستم. وقتي اعضاي خانواده ام در جريان ماجرا قرار گرفتند، برادر بزرگ ترم که خيلي عصباني شده بود چاقويي برداشت و به سراغ شاهرخ رفت. چند ساعت بعد، خبردار شديم که برادرم به اتهام قتل شاهرخ دستگير شده است. پليس هم پس از بررسي شماره تلفن هاي همراه شاهرخ به سراغ من آمد که پس از بازيابي مطالب گوشي تلفن من توسط کارآگاهان پليس فتا همه ماجرا لو رفت و اين گونه نه تنها من به زني «روسياه و بدبخت» تبديل شدم بلکه برادرم نيز در آستانه اعدام قرار گرفته است...

ماجراي واقعي با همکاري پليس فتاي خراسان رضوي

*خراسان


نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار