اگر نگاهی به رویدادهای تاریخی کشورمان نیز بیندازیم، مشاهده خواهیم کرد که هرگاه کشورمان متمایل به غرب و شرق بوده، دچار ضرر و زیان شده است. جالب اینجاست که در مقاطعی که سیاست خارجی ما بر اصل موازنه منفی پیش رفته است موفق تر عمل کرده و از همین رو بود که در اوائل انقلاب نیز شعار « نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» مطرح شد و بر سر در وزارت خارجه کشورمان نیز نقش بست. شعاری که تنها یک شعار نیست.
شهدای ایران: سیاست خارجه جمهوری اسلامی ایران بر اساس سه اصل عزت، حکمت و مصلحت تدوین شده است ولی همواره در طول سی سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این سه اصل بهوسیله جریانات مختلف سیاسی بهگونهای متفاوت تفسیر شده است. همچنین شرایط متفاوت منطقه استراتژیک خاورمیانه اثرات فراوانی بر روی سیاست خارجه کشورمان در مقاطع مختلف بعد از پیروزی انقلاب اسلامی داشته است.
در دوره اصلاحات محمد خاتمی با طرح ایده گفتوگوی تمدنها تلاش کرد تا تنش زدایی و برقراری ارتباط گسترده با کشورهای جهان را در دستور کار قرار دهد اما این مشی خاتمی و تلاش وی برای در اولویت قرار دادن رابطه با کشورهای غربی نتوانست ایران را در مقابل با دشمنیهای آمریکا مصون دارد. درست در همین مقطع تاریخی بود که آمریکاییها با قرار دادن ایران در محور شرارت به دولتمردان اصلاحطلب نشان دادند که چیزی فراتر از یک سیاستخارجی بدون تنش را از ایران مطالبه میکنند و در واقع مشکل اصلی آمریکا با خطوط قرمز انقلاب اسلامی چون مسئله فلسطین است.
تجربه سایر کشورها و از جمله چین بخوبی نشان میدهد که سیاست خارجی تنش زدا بدون پشتوانه قدرت و پارامترهای لازم برای پاسخگویی قاطع به طرف مذاکره کننده هیچ ارمغانی برای کشورها ندارد و غرب تنها بدنبال تحمیل افکار موافق با منافع خود به کشورهای در حال توسعه است.
از آنجایی که اصول سیاست خارجه کشورمان بر پایه احترام متقابل بنا شده است، وقتی آمریکاییها در اوج مذاکرات هستهای تحریمهای جدیدی را بر ضد کشورمان اعمال میکنند این بدان معناست که در آن طرف ماجرا دیپلماتهای غربی بدنبال یک رابطه بر اساس احترام متقابل نیستند و نگاه از بالای آمریکا یا همان سیاست چماق و هویج همچنان به قوت خود باقی است؛ حال اینکه چرا جریان لیبرال در کشور با وجود این برخورد آمریکاییها دچار نوعی شتابزدگی و هیجان است جای تامل دارد.
از طرف دیگر شتابزدگی جریان لیبرال و پایهگذاری تمامی برنامههای کشور بر روی توفق هستهای و رابطه با آمریکا کار چندان معقولی نیست چرا که چالشهای بسیار زیادی بر سر راه چنین رابطهای وجود دارد از سوی دیگر به نظر نمیرسد آمریکاییها بدنبال تجدید نظر درخصوص سیاست خود در قبال ایران باشند.البته این سیاست همواره از سوی لیبرالها پیگیری شده و این موضوع هدف یکی دو ماهه اخیر آنها نیست. سال گذشته نیز همین شتاب زدگی مورد انتقاد دیپلماتهای کشورمان قرار گرفت. شتاب زدگی که در آن چندین تن از اصلاحطلبان با نامهای جالب به اوباما با الفاظی خارج از عرف دیپلماتیک خواستار رابطه با آمریکا شده بودند که بیشتر به یک نامه عاشقانه شبیه بود تا نامه دیپلماتیک. همین نامه معادلات سیاسی و تکرات طرفین از هم و خواستههای یکدیگر را تحت شعاع قرار داد و این تفکر غلط که ایران به رابطه با آمریکا بسیار نیازمند است را در کاخ سفید و کنگره این کشور بوجود آورد.
چندی پیش مشاور امنیت ملی کاخ سفید در گفتوگویی تصریح کرد که آمریکاییها به اسرائئیل تضمین دادهاند تا این رژیم را دائما در جریان مذاکرات غرب و با ایران قرار دهند و این به معنی آن است که اتفاق خاصی در روند تعامل غرب با ایران بیافتد چرا که رژیم صهیونیستی همچنان نفر اول هدایتکننده مذاکرات با ایران است. در رابطه با مشی جریان اصلاحطلب برای برقراری رابطه با آمریکا دو نکته حائز اهمیت وجود دارد:
اول آنکه اصلاح طلبان همواره تکرار میکنند که در تلاشند تا دیوار بیاعتمادی بین ایران و آمریکا را از میان بردارند اما آیا این دیوار بیاعتمادی بدست جمهوری اسلامی بنا شده است که ما در صدد برچیدن آن باشیم و چرا مقامات آمریکایی کوچکترین تلاشی برای برچیدن زمینههای بی اعتمادی بین دو کشور نمیکنند. بهایی که امروز مردم ایران درباره موضوع هستهای پزداخت میکنند تنها و تنها ناشی از جنگ روانی آمریکا و دروغ پردازی درباره پرونده هسته ای کشورمان است و الا آژانس بینالمللی انرژی اتمی با وجود فشارهای بیامان غرب بارها بر صلحآمیز بودن فعالیتهای ایران تاکید کرده است.
ثانیا این همه خوشبینی و اصرار بیمارگونه به رابطه با آمریکا هیچ تناسبی با سیاست خصمانه این کشور در قبال ایران ندارد. چطور میتوان منافع ملی کشور را تامین کرد در حالی که ایران دائما باید در قبال فعالیتهای خود به آمریکا تضمین دهد اما هیچ تضمینی برای برنامههای توسعه اقتصادی خود دریافت نکند
از سوی دیگر چرا نمیخواهیم بپذیریم که مشکل ما با آمریکا ربطی به مسائلی چون موضوع هستهای، موشکهای بالستیک، حقوق بشر و یا ... ندارد و مبنای فکری موجود بین دو کشور متفاوت است. مذاکره در مشی آمریکایی به معنای رسیدن به توافق نیست بلکه یعنی فرایندی طی شود تا طرف مقابل با خواستههای دولت آمریکا کنار بیاید. با این شرایط اصرار لیبرالها به رابطه با آمریکا یعنی هر چه زودتر خطوط قرمز نظام بازتعریف شود تا زمینه مذاکره با آمریکا فراهم آید.
روز گذشته رییس جمهور در مصاحبه با شبکه آمریکایی " ان بی سی" بیان کرد که عدم رابطه با آمریکا همیشگی نیست و قرار نیست تا صد سال دیگر قطع رابطه صورت گیرد. هر چند همه مردم امیدوارند تا رابطه با آمریکا مانند سایر کشورها و براساس یک رابطه متقابل برقرار شود اما آقای رئیس جمهور با کدام نشانهها و علائم از بهبود رابطه دو کشور سخن میگوید.
نباید فراموش کرد آنچه امروز بعنوان مذاکره هستهای بین ایران و 1+5 صورت میگیرد هیچ دستاوردی برای کشور ما محسوب نمیشود و تنها راهبرد نظام برای عبور از مشکلات بوجود آمده توسط غربیها در رابطه با دستیابی به فناوری صلحآمیز هستهای است و اگر قرار باشد توقف غنیسازی و محدود کردن آن نتیجه مذاکرات باشد قطعا دستاوردی حاصل نشده است.
حمایت رهبر انقلاب و عموم مردم از دولت در بحث مذاکرات هستهای تا حدود جریان لیبرال و مقامات آمریکایی را دچار توهم کرده است که ظاهرا میتوان با اهرمهای فشار در موضوعات مختلف زمینه رابطه سیاسی بین دو کشور را فراهم کرد.
اگر نگاهی به رویدادهای تاریخی کشورمان نیز بیندازیم، مشاهده خواهیم کرد که هرگاه کشورمان متمایل به غرب و شرق بوده، دچار ضرر و زیان شده است. جالب اینجاست که در مقاطعی که سیاست خارجی ما بر اصل موازنه منفی پیش رفته است موفق تر عمل کرده و از همین رو بود که در اوائل انقلاب نیز شعار « نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» مطرح شد و بر سر در وزارت خارجه کشورمان نیز نقش بست. شعاری که تنها یک شعار نیست و راهبرد سیاست خارجی ایران را مشخص میکند.
از سوی دیگر سیاست آمریکا ستیزی از همان روزهای اول انقلاب تنها بهدلیل ایران ستیزی مقامات آمریکایی کلید خورد وگرنه کاهش دشمنان بالقوه کشور یک حرکت عاقلانه و مورد اجماع تمام جریانات سیاسی است. ایران امروز هزینهای برای آمریکا ستیزی پرداخت نمیکند و هر آنچه عملا موجب هزینه تراشی برای مردم است مقابله با ایران ستیزی مقامات آمریکایی است.
شتابزدگی در برقراری رابطه با آمریکا نهتنها به تامین منافع ملی نمیانجامد بلکه علائمی درخصوص نتیجه بخش بودن سیاست چماق و هویج که بارها بهعنوان سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران طرح شده است در اختیار مقامات آمریکایی قرار میدهد و زیادهروی اصلاحطلبان در این خصوص آن روی سکه سیاست قهر دیپلماتیک احمدینژاد و هیچ ثمره ای برای کشور به ارمغان نخاوهد آورد.
*فردا
در دوره اصلاحات محمد خاتمی با طرح ایده گفتوگوی تمدنها تلاش کرد تا تنش زدایی و برقراری ارتباط گسترده با کشورهای جهان را در دستور کار قرار دهد اما این مشی خاتمی و تلاش وی برای در اولویت قرار دادن رابطه با کشورهای غربی نتوانست ایران را در مقابل با دشمنیهای آمریکا مصون دارد. درست در همین مقطع تاریخی بود که آمریکاییها با قرار دادن ایران در محور شرارت به دولتمردان اصلاحطلب نشان دادند که چیزی فراتر از یک سیاستخارجی بدون تنش را از ایران مطالبه میکنند و در واقع مشکل اصلی آمریکا با خطوط قرمز انقلاب اسلامی چون مسئله فلسطین است.
تجربه سایر کشورها و از جمله چین بخوبی نشان میدهد که سیاست خارجی تنش زدا بدون پشتوانه قدرت و پارامترهای لازم برای پاسخگویی قاطع به طرف مذاکره کننده هیچ ارمغانی برای کشورها ندارد و غرب تنها بدنبال تحمیل افکار موافق با منافع خود به کشورهای در حال توسعه است.
از آنجایی که اصول سیاست خارجه کشورمان بر پایه احترام متقابل بنا شده است، وقتی آمریکاییها در اوج مذاکرات هستهای تحریمهای جدیدی را بر ضد کشورمان اعمال میکنند این بدان معناست که در آن طرف ماجرا دیپلماتهای غربی بدنبال یک رابطه بر اساس احترام متقابل نیستند و نگاه از بالای آمریکا یا همان سیاست چماق و هویج همچنان به قوت خود باقی است؛ حال اینکه چرا جریان لیبرال در کشور با وجود این برخورد آمریکاییها دچار نوعی شتابزدگی و هیجان است جای تامل دارد.
از طرف دیگر شتابزدگی جریان لیبرال و پایهگذاری تمامی برنامههای کشور بر روی توفق هستهای و رابطه با آمریکا کار چندان معقولی نیست چرا که چالشهای بسیار زیادی بر سر راه چنین رابطهای وجود دارد از سوی دیگر به نظر نمیرسد آمریکاییها بدنبال تجدید نظر درخصوص سیاست خود در قبال ایران باشند.البته این سیاست همواره از سوی لیبرالها پیگیری شده و این موضوع هدف یکی دو ماهه اخیر آنها نیست. سال گذشته نیز همین شتاب زدگی مورد انتقاد دیپلماتهای کشورمان قرار گرفت. شتاب زدگی که در آن چندین تن از اصلاحطلبان با نامهای جالب به اوباما با الفاظی خارج از عرف دیپلماتیک خواستار رابطه با آمریکا شده بودند که بیشتر به یک نامه عاشقانه شبیه بود تا نامه دیپلماتیک. همین نامه معادلات سیاسی و تکرات طرفین از هم و خواستههای یکدیگر را تحت شعاع قرار داد و این تفکر غلط که ایران به رابطه با آمریکا بسیار نیازمند است را در کاخ سفید و کنگره این کشور بوجود آورد.
چندی پیش مشاور امنیت ملی کاخ سفید در گفتوگویی تصریح کرد که آمریکاییها به اسرائئیل تضمین دادهاند تا این رژیم را دائما در جریان مذاکرات غرب و با ایران قرار دهند و این به معنی آن است که اتفاق خاصی در روند تعامل غرب با ایران بیافتد چرا که رژیم صهیونیستی همچنان نفر اول هدایتکننده مذاکرات با ایران است. در رابطه با مشی جریان اصلاحطلب برای برقراری رابطه با آمریکا دو نکته حائز اهمیت وجود دارد:
اول آنکه اصلاح طلبان همواره تکرار میکنند که در تلاشند تا دیوار بیاعتمادی بین ایران و آمریکا را از میان بردارند اما آیا این دیوار بیاعتمادی بدست جمهوری اسلامی بنا شده است که ما در صدد برچیدن آن باشیم و چرا مقامات آمریکایی کوچکترین تلاشی برای برچیدن زمینههای بی اعتمادی بین دو کشور نمیکنند. بهایی که امروز مردم ایران درباره موضوع هستهای پزداخت میکنند تنها و تنها ناشی از جنگ روانی آمریکا و دروغ پردازی درباره پرونده هسته ای کشورمان است و الا آژانس بینالمللی انرژی اتمی با وجود فشارهای بیامان غرب بارها بر صلحآمیز بودن فعالیتهای ایران تاکید کرده است.
ثانیا این همه خوشبینی و اصرار بیمارگونه به رابطه با آمریکا هیچ تناسبی با سیاست خصمانه این کشور در قبال ایران ندارد. چطور میتوان منافع ملی کشور را تامین کرد در حالی که ایران دائما باید در قبال فعالیتهای خود به آمریکا تضمین دهد اما هیچ تضمینی برای برنامههای توسعه اقتصادی خود دریافت نکند
از سوی دیگر چرا نمیخواهیم بپذیریم که مشکل ما با آمریکا ربطی به مسائلی چون موضوع هستهای، موشکهای بالستیک، حقوق بشر و یا ... ندارد و مبنای فکری موجود بین دو کشور متفاوت است. مذاکره در مشی آمریکایی به معنای رسیدن به توافق نیست بلکه یعنی فرایندی طی شود تا طرف مقابل با خواستههای دولت آمریکا کنار بیاید. با این شرایط اصرار لیبرالها به رابطه با آمریکا یعنی هر چه زودتر خطوط قرمز نظام بازتعریف شود تا زمینه مذاکره با آمریکا فراهم آید.
روز گذشته رییس جمهور در مصاحبه با شبکه آمریکایی " ان بی سی" بیان کرد که عدم رابطه با آمریکا همیشگی نیست و قرار نیست تا صد سال دیگر قطع رابطه صورت گیرد. هر چند همه مردم امیدوارند تا رابطه با آمریکا مانند سایر کشورها و براساس یک رابطه متقابل برقرار شود اما آقای رئیس جمهور با کدام نشانهها و علائم از بهبود رابطه دو کشور سخن میگوید.
نباید فراموش کرد آنچه امروز بعنوان مذاکره هستهای بین ایران و 1+5 صورت میگیرد هیچ دستاوردی برای کشور ما محسوب نمیشود و تنها راهبرد نظام برای عبور از مشکلات بوجود آمده توسط غربیها در رابطه با دستیابی به فناوری صلحآمیز هستهای است و اگر قرار باشد توقف غنیسازی و محدود کردن آن نتیجه مذاکرات باشد قطعا دستاوردی حاصل نشده است.
حمایت رهبر انقلاب و عموم مردم از دولت در بحث مذاکرات هستهای تا حدود جریان لیبرال و مقامات آمریکایی را دچار توهم کرده است که ظاهرا میتوان با اهرمهای فشار در موضوعات مختلف زمینه رابطه سیاسی بین دو کشور را فراهم کرد.
اگر نگاهی به رویدادهای تاریخی کشورمان نیز بیندازیم، مشاهده خواهیم کرد که هرگاه کشورمان متمایل به غرب و شرق بوده، دچار ضرر و زیان شده است. جالب اینجاست که در مقاطعی که سیاست خارجی ما بر اصل موازنه منفی پیش رفته است موفق تر عمل کرده و از همین رو بود که در اوائل انقلاب نیز شعار « نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» مطرح شد و بر سر در وزارت خارجه کشورمان نیز نقش بست. شعاری که تنها یک شعار نیست و راهبرد سیاست خارجی ایران را مشخص میکند.
از سوی دیگر سیاست آمریکا ستیزی از همان روزهای اول انقلاب تنها بهدلیل ایران ستیزی مقامات آمریکایی کلید خورد وگرنه کاهش دشمنان بالقوه کشور یک حرکت عاقلانه و مورد اجماع تمام جریانات سیاسی است. ایران امروز هزینهای برای آمریکا ستیزی پرداخت نمیکند و هر آنچه عملا موجب هزینه تراشی برای مردم است مقابله با ایران ستیزی مقامات آمریکایی است.
شتابزدگی در برقراری رابطه با آمریکا نهتنها به تامین منافع ملی نمیانجامد بلکه علائمی درخصوص نتیجه بخش بودن سیاست چماق و هویج که بارها بهعنوان سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران طرح شده است در اختیار مقامات آمریکایی قرار میدهد و زیادهروی اصلاحطلبان در این خصوص آن روی سکه سیاست قهر دیپلماتیک احمدینژاد و هیچ ثمره ای برای کشور به ارمغان نخاوهد آورد.
*فردا