هفتهنامه تماشاگران امروز در شماره این هفتهاش سراغ یک چهره جنجالی رفته است.
شهدای ایران: فرشید گرائیلی که در میان فوتبالیها نامی معروف است و از او به عنوان جادوگر یاد میشود در این مصاحبه به تماشاگران امروز میگوید جادوگر نیست و روانشناس است. او میگوید با بسیاری از ملیپوشان و مربیان سرشناس فوتبال در ارتباط بوده و برای آنها دعا میکند تا نتیجه بگیرند. بخشهایی از این مصاحبه خواندنی را در اینجا میبینید.
میخواهیم بدانیم آن گلر که با کمک شما موفق بود، چه شد که الان حال و روز خوبی ندارد؟
- این کسی که شما میگویید، قدیمها دروازهبان ذخیره بود. به من زنگ زده بود که یک روحیهای به من بده. من هم چند تا کار گفتم انجام داد و روحیهاش بهتر شد. نمیدانم چیزی از انرژی درمانی شنیدید یا نشنیدید؟ یک نیرویی در من بود که من منتقل میکردم به این دروازهبان. از من روحیه میگرفت و دیگر گل نمیخورد.
این دروازهبانی که حرفش را میزنیم در تمام مسابقات تیمش، سر ضربات کرنر و ایستگاهی و موقعیتهای خطرناک دعایی را زیرلب زمزمه میکرد. در تصاویر تلویزیونی کاملا مشخص بود که دعا میخواند. این توصیه شما بود؟
- نه. این مساله دعا که شما میفرمایید برای وقتی بود که ارتباطش را با من قطع کرد. اصلا نمیدانستم که چه کسی گفته بود این کار را بکند. در دورانی که با من بود اصلا نمیگفتم که چه کار بکند و چه کار نکند. من همراهش بودم. هر جا میرفت من را میبرد.
همراهش بودید؟ یعنی در سفرهایی که برای بازی با تیمهای شهرستانی لیگ برتر داشتند، شما را همراه خودش میبرد؟
- بله. برای من هم بلیت میگرفت که در تمام سفرها همراهش باشم.
شما همراه بازیکنان سفر میکردید و به اردوی تیم میرفتید؟
نه. برای من جدا بلیت هواپیما میگرفت و در هتلی که تیم اقامت داشت، اتاق رزرو میکرد. در بازیها به استادیوم میرفتم و بازی را تماشا میکردم تا گل نخورد.
چه شد که ارتباط شما با این دروازهبان قطع شد؟
یک بار به من گفت که دیگر نیازی نیست که تو باشی و به من کمک کنی. اینها خرافات است. من هم گفتم روی چشم و دیگر با هم تماس نداشتیم.
این اتفاق چه زمانی افتاد؟
دقیقا یادم نیست. خیلی وقت است، یکی دو سال پیش بود. دقیقش را بخواهید یک سال و نیم پیش بود.
اولین روزهای افت این دروازهبان هم آن روزها بود. دیگر بعد از آن اتفاقات هیچ وقت با شما تماس نگرفت؟
آدم باید به خدا اعتقاد داشته باشد. این آقا یک دورانی به من گفته بود تو با من باش، اصلا خیالت هم نباشد. من هم همراهش بودم. اما وقتی وضع مالیاش خوب شد، خدا را فراموش کرد و منم منم میکرد. همین شد که افت کرد.
وقتی به تیم ملی رسید گفت همه اینها الکی است و من خودم به اینجا رسیدهام. من هم گفتم اگر خودت بودی که برو به سلامت، مواظب خودت باش. همه چیز پول که نیست. ما با هم دست ابوالفضلی داده بودیم که به هم کمک کنیم. خدا جوابش را داد. با آن همه افتخار آخرش نتوانست به جام جهانی برود.
گرائیلی در ادامه میگوید: «آنقدر بازیکنان تیم ملی سراغ من میآیند و به من زنگ میزنند که اگر بگویم باورتان نمیشود. من با 10 تا مربی لیگ برتری فوتبال کار کردهام. اسمشان را بشنوی تعجب میکنی.»
نمیخواهید اسم این 10 تا مربی را بگویید؟
- نه ولش کن. دنبال دردسر نیستم. الان یک سالی است که هیچ کاری به فوتبال ندارم. چون دیدم فوتبال جای کثیفیه. فقط پارسال هم که یونس(گرائیلی) سرمربی نساجی شده بود، رفتم تا کمکش کنم.
*تماشاگران امروز
میخواهیم بدانیم آن گلر که با کمک شما موفق بود، چه شد که الان حال و روز خوبی ندارد؟
- این کسی که شما میگویید، قدیمها دروازهبان ذخیره بود. به من زنگ زده بود که یک روحیهای به من بده. من هم چند تا کار گفتم انجام داد و روحیهاش بهتر شد. نمیدانم چیزی از انرژی درمانی شنیدید یا نشنیدید؟ یک نیرویی در من بود که من منتقل میکردم به این دروازهبان. از من روحیه میگرفت و دیگر گل نمیخورد.
این دروازهبانی که حرفش را میزنیم در تمام مسابقات تیمش، سر ضربات کرنر و ایستگاهی و موقعیتهای خطرناک دعایی را زیرلب زمزمه میکرد. در تصاویر تلویزیونی کاملا مشخص بود که دعا میخواند. این توصیه شما بود؟
- نه. این مساله دعا که شما میفرمایید برای وقتی بود که ارتباطش را با من قطع کرد. اصلا نمیدانستم که چه کسی گفته بود این کار را بکند. در دورانی که با من بود اصلا نمیگفتم که چه کار بکند و چه کار نکند. من همراهش بودم. هر جا میرفت من را میبرد.
همراهش بودید؟ یعنی در سفرهایی که برای بازی با تیمهای شهرستانی لیگ برتر داشتند، شما را همراه خودش میبرد؟
- بله. برای من هم بلیت میگرفت که در تمام سفرها همراهش باشم.
شما همراه بازیکنان سفر میکردید و به اردوی تیم میرفتید؟
نه. برای من جدا بلیت هواپیما میگرفت و در هتلی که تیم اقامت داشت، اتاق رزرو میکرد. در بازیها به استادیوم میرفتم و بازی را تماشا میکردم تا گل نخورد.
چه شد که ارتباط شما با این دروازهبان قطع شد؟
یک بار به من گفت که دیگر نیازی نیست که تو باشی و به من کمک کنی. اینها خرافات است. من هم گفتم روی چشم و دیگر با هم تماس نداشتیم.
این اتفاق چه زمانی افتاد؟
دقیقا یادم نیست. خیلی وقت است، یکی دو سال پیش بود. دقیقش را بخواهید یک سال و نیم پیش بود.
اولین روزهای افت این دروازهبان هم آن روزها بود. دیگر بعد از آن اتفاقات هیچ وقت با شما تماس نگرفت؟
آدم باید به خدا اعتقاد داشته باشد. این آقا یک دورانی به من گفته بود تو با من باش، اصلا خیالت هم نباشد. من هم همراهش بودم. اما وقتی وضع مالیاش خوب شد، خدا را فراموش کرد و منم منم میکرد. همین شد که افت کرد.
وقتی به تیم ملی رسید گفت همه اینها الکی است و من خودم به اینجا رسیدهام. من هم گفتم اگر خودت بودی که برو به سلامت، مواظب خودت باش. همه چیز پول که نیست. ما با هم دست ابوالفضلی داده بودیم که به هم کمک کنیم. خدا جوابش را داد. با آن همه افتخار آخرش نتوانست به جام جهانی برود.
گرائیلی در ادامه میگوید: «آنقدر بازیکنان تیم ملی سراغ من میآیند و به من زنگ میزنند که اگر بگویم باورتان نمیشود. من با 10 تا مربی لیگ برتری فوتبال کار کردهام. اسمشان را بشنوی تعجب میکنی.»
نمیخواهید اسم این 10 تا مربی را بگویید؟
- نه ولش کن. دنبال دردسر نیستم. الان یک سالی است که هیچ کاری به فوتبال ندارم. چون دیدم فوتبال جای کثیفیه. فقط پارسال هم که یونس(گرائیلی) سرمربی نساجی شده بود، رفتم تا کمکش کنم.
*تماشاگران امروز