در گفت و گو با شهدای ایران عنوان شد:
مادر شهیدان زینالی که حدود 30 سال است در همین کوچه زندگی می کند امسال برای دومین بار عازم خانه خدا است اما تمام آرزویش این است که کاش علی و امیر هم او را همراهی می کردند.
به گزارش سرویس اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ در کنار تابلوی کوچه ها که یاس و آقتاب و مهر و پرستو نام گرفته اند یک کوچه می درخشد کوچه ای که مزین است به نام شهیدان زینالی؛ برادران شهیدی که روزگاری را در کنار پدر و مادر گذراندند تا اینکه امیر زینالی در خط مقدم جبهه به شهادت رسید و علی زینالی در مسجد محلشان ترور شده و به شهادت رسید.
مادر شهیدان زینالی که حدود 30 سال است در همین کوچه زندگی می کند امسال برای دومین بار عازم خانه خدا است اما تمام آرزویش این است که کاش علی و امیر هم او را همراهی می کردند.
در اولین سفر به خانه خدا گم شدم
مادر شهیدان زینالی که یک روز دیگر عازم خانه خدا است می گوید: اولین بار سال 64 یعنی زمانی که هم حاج آقا و هم علی آقا زنده بودند به همراه همسرم به خانه خدا مشرف شدم، آن موقع حاج آقا خیلی به من کمک می کردند و هیچ مشکلی در سفر نداشتم اما در همان روزهای اول رفتن به خانه خدا گم شدم که بعد رفتم بعثه و آنها کمک کردند که به هتل محل اقامتمان برگردم .
مادر شهید زینالی ادامه داد امسال دیگر حاج آقا نیستند و من هم تنها به خانه خدا می روم .
علی از دوری من مریض شد
وی با یادآوری خاطرات حج سال 64 خود گفت: من آن موقع جوان بودم و دائما زیارت می رفتم و کمتر در هتل بودم. علی آقا که هنوز شهید نشده بودند چندین بار تماس گرفته بودند تا با من صحبت کند اما من نبودم و بعد از چند تماس علی خیلی نگران شده بود که نکند اتفاقی برای من افتاده و پدرش به او نگفته است و به همین دلیل مریض شده بود و اقوام او را به بیمارستان برده بودند و بعد تماس گرفتند و از من خواستند حتما با علی صحبت کنم تا حالش خوب شود. وقتی هم که بر گشتیم علی به استقبال ما آمد و دائما در مسیر خانه برای سلامتی من صلوات می فرستاد.
دوربین عکاسی سوغاتی مادر شهید برای علی
مادر شهید زینالی اظهار داشت: وقتی عازم سفر خانه خدا بودیم علی گفت: مادر برای من فقط دعا کن و یک سوغاتی بیار ! گفتم چی؟ علی گفت: یک دوربین عکاسی می خواهم. من و حاج آقا هم همین کار را کردیم و دوربین عکاسی خریدیم اما بعداً دوربین به سرقت رفت.
معجزه سفر حج بعد از 28 سال
مادر شهید که از شوق دیدار دوباره خانه خدا اشک می ریخت ادامه داد: فروردین 93 بود که رفتم بنیاد شهید و گفتم سفر مشهد نمی برید که جواب دادند خیر سهمیه نداریم بعد که خیلی ناراحت شدم گفتند حالا بیا اسمت را بنویس شاید قسمت شد بروید مکه و من هم نوشتم ولی مطمئن بودم که قسمت نمی شود تا اینکه بعد تماس گرفتند و گفتند بروید یک کاروان پیدا کنید اسم شما برای مکه در آمده است. خدا من را دعوت کرده تا به نیابت از فرزندانم امسال به حج بروم و معجزه ای شده وگرنه من کجا و خانه خدا کجا؟!
پنج شنبه گذشته با علی و امیر در گلزار شهدا خداحافظی کردم
مادر شهیدان زینالی که چشمانش از یاد 2 شهید تر شده است می گوید: اگر قرار بود کنار هواپیما به من اجازه می دادند همراهی با خود ببرم، 2 شهیدم را می بردم . هم علی هم امیر آرزویشان رفتن به خانه خدا بود. و من به نیابت از آنها به خانه خدا می روم.
این مادر شهید ادامه داد: من هر پنج شنبه به گلزار شهدا می روم چون مطمئن هستم پسرانم منتظر من هستند، هفته قبل رفتم و با علی و امیر خداحافظی کردم و به مادر شهیدی که در کنار فرزندانم خاک شده است گفتم در غیاب من قبر بچه ها را شست و شو بدهند و حجله هایشان را تمیز کنند تا من برگردم.
حج امسال کسی بدرقه ام نمی کند
مادر شهیدان زینالی می گوید: مدتهاست دیگر مسئولی در خانه ما را نمی زند انگار همه یادشان رفته خانواده شهدا هم هستند. با آنکه می دانند عازم خانه خدا هستم اما کسی برای خداحافظی و بدرقه نیامده است.
خداحافظی مادر شهید با مردم
این مادر شهید ادامه داد: وضعیت حجاب دختران جامعه خیلی بد شده است. من می خواهم تا خدا به دختران ما عفت و خوشبختی عنایت کند. و از خدا می خواهم قسمت همه مادران شهدایی که چشم انتظار دیدار خانه خدا هستند چنین سفری را عنایت بکند.
مادر شهید می گوید من دیگر عمرم را کرده ام ، از خدا می خواهم به جانبازان 8 سال دفاع مقدس سلامتی بدهد تا اندکی از درد و رنجی که می کشند کاسته شود.و فقط از همه می خواهم تا مرا حلال کنند.
مادر شهیدان زینالی که حدود 30 سال است در همین کوچه زندگی می کند امسال برای دومین بار عازم خانه خدا است اما تمام آرزویش این است که کاش علی و امیر هم او را همراهی می کردند.
در اولین سفر به خانه خدا گم شدم
مادر شهیدان زینالی که یک روز دیگر عازم خانه خدا است می گوید: اولین بار سال 64 یعنی زمانی که هم حاج آقا و هم علی آقا زنده بودند به همراه همسرم به خانه خدا مشرف شدم، آن موقع حاج آقا خیلی به من کمک می کردند و هیچ مشکلی در سفر نداشتم اما در همان روزهای اول رفتن به خانه خدا گم شدم که بعد رفتم بعثه و آنها کمک کردند که به هتل محل اقامتمان برگردم .
مادر شهید زینالی ادامه داد امسال دیگر حاج آقا نیستند و من هم تنها به خانه خدا می روم .
علی از دوری من مریض شد
وی با یادآوری خاطرات حج سال 64 خود گفت: من آن موقع جوان بودم و دائما زیارت می رفتم و کمتر در هتل بودم. علی آقا که هنوز شهید نشده بودند چندین بار تماس گرفته بودند تا با من صحبت کند اما من نبودم و بعد از چند تماس علی خیلی نگران شده بود که نکند اتفاقی برای من افتاده و پدرش به او نگفته است و به همین دلیل مریض شده بود و اقوام او را به بیمارستان برده بودند و بعد تماس گرفتند و از من خواستند حتما با علی صحبت کنم تا حالش خوب شود. وقتی هم که بر گشتیم علی به استقبال ما آمد و دائما در مسیر خانه برای سلامتی من صلوات می فرستاد.
دوربین عکاسی سوغاتی مادر شهید برای علی
مادر شهید زینالی اظهار داشت: وقتی عازم سفر خانه خدا بودیم علی گفت: مادر برای من فقط دعا کن و یک سوغاتی بیار ! گفتم چی؟ علی گفت: یک دوربین عکاسی می خواهم. من و حاج آقا هم همین کار را کردیم و دوربین عکاسی خریدیم اما بعداً دوربین به سرقت رفت.
معجزه سفر حج بعد از 28 سال
مادر شهید که از شوق دیدار دوباره خانه خدا اشک می ریخت ادامه داد: فروردین 93 بود که رفتم بنیاد شهید و گفتم سفر مشهد نمی برید که جواب دادند خیر سهمیه نداریم بعد که خیلی ناراحت شدم گفتند حالا بیا اسمت را بنویس شاید قسمت شد بروید مکه و من هم نوشتم ولی مطمئن بودم که قسمت نمی شود تا اینکه بعد تماس گرفتند و گفتند بروید یک کاروان پیدا کنید اسم شما برای مکه در آمده است. خدا من را دعوت کرده تا به نیابت از فرزندانم امسال به حج بروم و معجزه ای شده وگرنه من کجا و خانه خدا کجا؟!
پنج شنبه گذشته با علی و امیر در گلزار شهدا خداحافظی کردم
مادر شهیدان زینالی که چشمانش از یاد 2 شهید تر شده است می گوید: اگر قرار بود کنار هواپیما به من اجازه می دادند همراهی با خود ببرم، 2 شهیدم را می بردم . هم علی هم امیر آرزویشان رفتن به خانه خدا بود. و من به نیابت از آنها به خانه خدا می روم.
این مادر شهید ادامه داد: من هر پنج شنبه به گلزار شهدا می روم چون مطمئن هستم پسرانم منتظر من هستند، هفته قبل رفتم و با علی و امیر خداحافظی کردم و به مادر شهیدی که در کنار فرزندانم خاک شده است گفتم در غیاب من قبر بچه ها را شست و شو بدهند و حجله هایشان را تمیز کنند تا من برگردم.
حج امسال کسی بدرقه ام نمی کند
مادر شهیدان زینالی می گوید: مدتهاست دیگر مسئولی در خانه ما را نمی زند انگار همه یادشان رفته خانواده شهدا هم هستند. با آنکه می دانند عازم خانه خدا هستم اما کسی برای خداحافظی و بدرقه نیامده است.
این مادر شهید ادامه داد: وضعیت حجاب دختران جامعه خیلی بد شده است. من می خواهم تا خدا به دختران ما عفت و خوشبختی عنایت کند. و از خدا می خواهم قسمت همه مادران شهدایی که چشم انتظار دیدار خانه خدا هستند چنین سفری را عنایت بکند.
مادر شهید می گوید من دیگر عمرم را کرده ام ، از خدا می خواهم به جانبازان 8 سال دفاع مقدس سلامتی بدهد تا اندکی از درد و رنجی که می کشند کاسته شود.و فقط از همه می خواهم تا مرا حلال کنند.